خبر
روزی با امام حسین (ع)
- خبر
- نمایش از سه شنبه, 02 مهر 1392 08:05
- بازدید: 3205
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25716، سهشنبه 23 مهر 1392
دکتر علی شریعتی
اگر به فرض که هیچ دلیلی بر حقانیت و صلاحیت امام حسین(ع) نباشد، بعد آدم یک بار دعای عرفه بخواند، میشود به حسین ایمان نیاورد؟نشناسدش؟عاشقش نشود؟دیوانهاش نشود؟آیا چنین چیزی امکان دارد؟
من کدام یک از نعمتهای تو را میتوانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟ خدایا، الطاف خفیهات و مهربانیهای پنهانیات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.
خدایا، من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار میبینمت. من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس میکنم.
خدایا، من را با تقوای خودت سعادتمند گردان و با مرکب نافرمانیات به وادی شقاوت و بد بختی مکشان.در قضایت خیرم را بخواه و در قدَرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تأخیر را در تعجیلهای تو و تعجیل را در تأخیرهای تو نپسندم. آنچه پیش میاندازی، دلم هوای تأخیرش را نکند. و آنچه بازپس مینهی، من را به شکوه و گلایه نکشاند...
پروردگار من، مرا از هول و هراسهای دنیا و غم واندوههای آخرت رهایی ببخش و از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.
خدایا! به که واگذارم میکنی؟ به سوی که میفرستیام؟ به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند. یا به سوی غریبان و غریبگان تا گره در ابرو بیفکنند و مرا از خویش برانند؟ یا به سوی آنان که ضعف مرا میخواهند و خواریام را طلب میکنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
ای توشه و توان سختیهایم! ای همدم تنهاییهایم! ای فریادرس غم وغصههایم! ای ولی نعمتهایم! ای پشت و پناهم در هجوم بیرحم مشکلات! ای مونس و مأمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بیکسی! ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی! ای کسی که هر چه دارم، از توست و از کرامت بیانتهای تو!
تو پناهگاه منی؛ تو کهف منی؛ تو مأمن منی! وقتی که راهها و مذهبها با همه فراخیشان مرا به عجز میکشانند و زمین با همه وسعتش بر من تنگی میکند و ... اگرنبود رحمت تو، بیتردید من از هلاکشدگان بودم. و اگر نبود محبت تو، بی شک سقوط و نابودی تنها پیشروی من میشد.
ای زنده! ای معنای حیات! زمانی که هیچ زندهای در وجود نبوده است. ای آن که با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد و من با بدیها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.
ای آن که در بیماری خواندمش و شفایم داد؛ در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛ در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛ در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛ در فقر خواستمش و غنایم بخشید...
من آنم که بدی کردم، من آنم که گناه کردم؛ من آنم که به بدی همت گماشتم؛ من آنم که در جهالت غوطهور شدم؛ من آنم که غفلت کردم؛ من آنم که پیمان بستم و شکستم؛ من آنم که بد عهدی کردم...
و اکنون بازگشتهام؛ بازآمدهام با کولباری از گناه و اقرار به گناه. پس تو در گذر ای خدای من! ببخش ای آن که گناه بندگان به او زیان نمی رساند. ای آن که از طاعت خلایق بی نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارها ی خوب توفیق می دهد.
معبود من! اینک من پیش روی توام و در میان دستهای تو؛پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر. نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم؛ نه ریسمانی که بدان بیاویزم و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم. چه میتوانم بکنم؟ وقتی که این کولبار زشتی و گناه با من است؟ انکار؟! چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه اعضا و جوارحم به آنچه کردهام، گواهی میدهند؟
خدای من! خواندمت، پاسخم گفتی؛ از تو خواستم، عطایم کردی؛ به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛ به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛ به تو پناه آوردم کفایتم کردی. ای خدای مهربان، امید منی!