زبان پژوهی
فرهنگنویسی فارسی در هند
- زبان پژوهي
- نمایش از جمعه, 22 شهریور 1392 19:28
- بازدید: 5339
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25687، چهارشنبه 20 شهریور 1392
دکتر علیم اشرفخان ـ دانشگاه دهلی
اشاره: ارتباط میان نیاکان ایرانی و هندی از دیرباز به ارادت فرهنگی این دو ملت انجامیده است. فرهنگنویسی فارسی در هند از جمله مواردی است که این ارتباط را مستند میسازد، به طوری که هندیان را در فرهنگنویسی فارسی کوشا مییابیم. این مقاله که از پایگاه اینترنتی «هندیران» برگرفته شده، مروری است بر چگونگی فرهنگنویسی فارسی در هند و برای نمایاندن نثر فارسینویسان آن دیار بی هیچ ویرایشی تقدیم میشود.
***
فرهنگنویسی کاری دقیق، صبرآزما، پرزحمت و پیچیده به شمار میآید؛ ولی فرهنگنویسان فارسی در هند با دلایل گوناگون همت بدان گماشتهاند و در این کار سترگ نامهای پرآوازه را برای خودشان حفظ نمودهاند. در رگویدا آمده است:«نیاکان پارسیها با هندیان پیوند و ارتباط داشتند.»1پرفسور مکس میلر(MILLER) عقیده داشته است که: «نیاکان پارسیهای نخستین درهندوستان زندگی میکردند و پس از آن به ایران و قندهار هجرت کردند.»2
سعید نفیسی نگاشته است: «تمدن آریاهای هند و ایران در هفت هزار سال قبل [از میلاد] یکی بود واعتقادات و زبانشان با همدیگر ارتباط داشت، از رگِویدا و زند اوستا پی میبریم که در دوره قبل تاریخ آریاها در پامیر با هم زندگی کردهاند و از آنجا به جاهای مختلف هند و ایران رفتند.»3
تاریخ گواه است که تمدن ایران در هند چنان رونق یافته بود که زبان فارسی پس ازایران در شبهقاره هند بیش از هر زبان دیگر رائج بوده و نیز زبان فرهنگ ادب و علم بوده است. بدین سبب همه خانوادههای پادشاهان هند، زبان فارسی را از حیث زبان دربارانتخاب نموده بودند. در قرن چهارم میلادی ساسانیان با فرمانروایان هند غربی(پاکستان کنونی) روابط خاصی داشتند.4 انوشیروان (531ـ 579) و پرویز (590ـ 628) به فرمانروایان سند و هند غربی علاقهمند بودند و روابط با محبت و صمیمت داشتند.5
درست است که ایرانیان نسبت به هندیان، توجه کم به فرهنگنویسی فارسی داشتند، به طوری که درباره عدم توجه ایرانیان به فرهنگنویسی فارسی، شادروان محقق نامدار وفرهنگ نویس معروف دکتر محمد معین چنان تذکره دادهاند: «ایرانیان به مناسبت آنکه زبان فارسی، زبان مادری آنان است، خود را از لغتنامه فارسی بینیاز میدانستند؛ از اینرو کمتر به تألیف فرهنگ زبان خویش توجه کردهاند. چنان که عرب هم خود را به تدوین قاموس عربی محتاج نمیدید و چون زبان عربی زبان دینی ایرانیان شد، آنان به تألیف قاموسهای عربی پرداختند. از جمله نخستین فرهنگهای فارسی که به دست ایرانیان تألیف شده، از فرهنگ ابوحفص سُغدی و قطران ارموی و لغت فرس اسدی باید نام برد. از قریب 250 فرهنگ فارسی به فارسی یا فارسی به زبانهای دیگر که در دست است، فقط حدود چهل فرهنگ فارسی به دست ایرانیان نوشته شده است و اسامی ایرانیانی که در هندوستان به تألیف فرهنگ فارسی اقدام کردهاند، نیز در این حساب به شمار آمده است.»6
دکتر معین درباره عدم توجه ایرانیان در مورد فرهنگنویسی چنان متذکر شده است: «در نتیجه عدم توجه ایرانیان به تألیف لغتنامه فارسی دانشمندان ملل مجاور مانند هندوستان و ترکیه که زبان فارسی دیرگاهی زبان رسمی درباری یا زبان ادبی مملکت آنان بود، احتیاج به تدوین فرهنگ فارسی را احساس کردند و به تألیف لغتنامهها همت گماشتند و هرچند سعی این گروه در این راه دشوار مصاب و مأجور است، اما چون اهل زبان نبودند ایشان را اشتباهات بسیار دست داده است.»7
سپس نظر جلالالدین همائی درباره فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان را میبینیم. وی نگاشته است: «اهتمامی که در کشور هندوستان (به معنی عام قدیم که شامل هرسه مملکت هند و پاکستان وبنگلادش فعلی است) نسبت به زبان و ادبیات فارسی مخصوصاً در قسمت فرهنگنویسی و تذکره شعرا مبذول شده، چندین برابر کاری است که خود ایرانیان در این باره انجام دادهاند... و نظیر خدمتی باشد که ایرانیان به زبان و ادبیات عرب انجام دادهاند که هزارمرتبه بیشتر از خود عربها در این زمینه کار و کوشش کرده و کتاب نوشتهاند.»8
در مورد فرهنگهای فارسی که در هند نوشته شده است، دکتر سعید نفیسی در لغتنامه دهخدا تحت عنوان فرهنگهای فارسی نوشته است: «صحیحترین و کاملترین فرهنگ فارسی که در هند تألیف شده است، فرهنگ جهانگیری تألیف میرجمال الدین حسین بن فخرالدین حسین بن فخرالدین انجوی شیرازی محسوب میگرددکه در زمان شاهنشاهی اکبر در سال 1005ق/ 1596م شروع شد و در زمان فرزند او نورالدین محمدجهانگیر به سال 1017ق/ 1608م به پایان رسید و مصراع ماده تایخ او شد «زهی فرهنگ نورالدین جهانگیر» و پس از آن باز در آن تألیف تجدید نظر کرد و چنان که جهانگیر در [توزک] خود تصریح میکند، در سال 1302ق/ 1622م مجدداً نسخه نوینی از آن به پادشاه هند عرضه داشت.»9
بنابه گفته قاضی عبدالودود دانشمند شهیر هندی «قدیمترین فرهنگ فارسی که در هندتألیف شده است، فرهنگ فخر قوامی است»؛10 ولی اخیراً پرفسور نذیراحمد فرهنگی را کشف کردهاند که قدیمیترین فرهنگ فارسی به شمار میآید. اسم این فرهنگ، فرهنگ قوّاس است که پرفسور نذیر احمد آن را چاپ کردهاند.
دکتر شهریار تقوی فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان را از قرن هفتم هجری آغازمیکند: «از قرن هفتم هجری فرهنگنویسی شعری از ایران به هندوستان منتقل و در قرن هشتم،نهم و دهم در این زمینه اقدامات فراوانی به عمل آمد؛ ولی ترقی و تکامل این فن در قرن یازدهم صورت گرفت. کاملترین فرهنگ شعری فارسی فرهنگ جهانگیری میباشد که در زمان اکبرشاه به سال 1017ق نوشته شده است. فرهنگ رشیدی و سراجاللغه هم دارای اهمیت فراوان است. در قرنهای بعد نیز فرهنگنویسی مورد توجه بود و فرهنگ نظام که در قرن چهارم تألیف شد، در میان فرهنگهای فارسی که در این قرن در شبهقاره تنظیم و تدوین گشت، حایز مقام ارجمندی است.»11
طبق تقسیمبندی دکتر شهریار نقوی فرهنگهای فارسی که در هند نوشته شده را میتوان به سه دوره تقسیم کرد.
1. دوره قبل از مغول یعنی قرن 7 تا 9ق/ 13 تا 16م.
2. دوره بابریان یا مغول یعنی تا قرن 13ق / 16 تا 18م.
3. دوره جدید یعنی قرن 14ق/ 19 تا 20م.
فرهنگنویسی فارسی در هند را میتوان به دو زمره منقسم کرد:
زمره اول: عبارت است از قرن هفتم هجری تا قرن یازدهم هجری که درین دوره مؤلفین فرهنگ، بیشتر توجه خود را در جمع آوری واژههای زبان مبذول داشتند و سعی عمده آنان بر این بوده است که هر فرهنگ نو در این دوره با فرهنگهای قبلی محتویات جدید رابرخوردار باشد. بهترین نظیر این زمره را در فرهنگ جهانگیری12 و برهان قاطع13 میشود دید که بزرگترین تعداد لغات در این فرهنگها گنجانیده شده است.
زمره دوم: عبارت است از قرن دوازدهم تا چهاردهم هجری که در این دوره مؤلفین فرهنگ،توجه خود را در کارهای پژوهشی و نقد و بررسی مبذول داشتند و اینها فرهنگهای نمونهای و مثالی به نظر میرسند. نظیر این زمره فرهنگ رشیدی، سراج اللغه،14 بهارعجم،15 چراغ هدایت16 و مصطلحاتالشعرا17 به شمار میآیند.
فرهنگنویسی فارسی در هند را میتوان به دو زمره منقسم کرد:
زمره اول: عبارت است از قرن هفتم هجری تا قرن یازدهم هجری که درین دوره مؤلفین فرهنگ، بیشتر توجه خود را در جمع آوری واژههای زبان مبذول داشتند و سعی عمده آنان بر این بوده است که هر فرهنگ نو در این دوره با فرهنگهای قبلی محتویات جدید رابرخوردار باشد. بهترین نظیر این زمره را در فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع میشود دید که بزرگترین تعداد لغات در این فرهنگها گنجانیده شده است.
زمره دوم: عبارت است از قرن دوازدهم تا چهاردهم هجری که در این دوره مؤلفین فرهنگ،توجه خود را در کارهای پژوهشی و نقد و بررسی مبذول داشتند و اینها فرهنگهای نمونهای و مثالی به نظر میرسند. نظیر این زمره فرهنگ رشیدی، سراج اللغه، بهارعجم، چراغ هدایت و مصطلحاتالشعرا به شمار میآیند.
مؤلفین فرهنگ زمرة اول شعر را بیشتر دوست داشتند، به علتی که زبان و ادبیات متعلق به شاعران است و بهترین شاهد برای مدخل شعراست. اکثر آنان به زبان محاوره توجهی نداشتند و تنها هدف آنان قافیهیابی بوده است تا برای مثال، شاهد و سند ازشعر استفاده شود. پس میتوان گفت که در پیروی از متقدمین فرهنگنویسان هندوستان در زمره اوّل توجه خاص به اِعراب و توضیح معانی لغات نداشتند و برای اکثر لغات از اشعارشعرا شاهد میآوردند؛ چنان که در فرهنگهای قواس،18 دستورالافاضل،19 بحرالفضائل،20 اداهالفضلا،21 شرفنامه،22 مفتاحالفضلا،23 تحفهالسعادت24 و امثال آنها نسبت به اشتقاق کلمات و تحقق و انتقاد در مطالب توجهی به عمل نیاوردند. گاهی اوقات این هم دیده میشود که فهرستی از الفاظ شعری ترتیب داده و در مقابل لغات الفاظ مترادف نگاشتهاند. حتی گاهی تقسیم الفبای عربی را درنظر گرفتهاند و برای «پ، چ، ژ، گِ» فارسی بابی هم باز نکردهاند.
در زمرة دوم که بیشتر دوره مغول محسوب میشود، از اهمیت خاصی برخوردار است. در همین دوره فارسی به اوج رسید بود و مثل زبان درخشان، زبان پادشاهان و دربار بود. در قرون میانه هند، زبان فارسی زبان اشراف و زبان فرهنگ و ادب و علم هم بوده است و علما، ادبا، شعرا و فرهنگنویسان آثار گرانقدری از خود به یادگار گذاشتهاند و خدمت بهسزایی انجام دادهاند.
اگر وجه این چنین درخشندگی را کشف کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که توجه خاص سلاطین و پادشاهان، رؤسا و دولتمردان مغولی هند نسبت به نویسندگان و گویندگان فارسی زبان سببی بوده است که صاحبان ذوق و نامورانِ ادب فارسی زبان بالخصوص ایرانیها ازدل و جان هند را دوست داشتند و اینجا جمع شده بودند.
آرزو و چراغ هدایت
سراج الدین علی خان آرزو، فرزند حسام الدین گوالیاری25 که نسب وی از جانب پدر به علامه کمال الدین26 دهلوی و از طرف مادر به شیخ محمد غوث گوالیاری27 میرسد، به سال 1101 ق / 1690 م در اکبرآباد (آگره کنونی ایالت اتراپرادش) متولد شد و از اوان طفلی به تحصیل علوم متداوله اشتغال ورزید و از چهارده سالگی به سرودن شعر پرداخت. آرزو حدوداً 24ساله بود که از طرف شاه فرخ سيَر28 درشهر گوالیار مأموریتی به دست یافت و در سال 1132 ق/ 1719م به دهلی آمد و تحت سرپرستی مؤتمن الدوله اسحاق29 خان و پس از او به پسرش نجمالدوله30 ملحق شد.
آرزو رسالهای به نام تنبیه الغافلین، در نقد و اعتراض بر اشعار شیخ علی حزین لاهیجی نوشت و همین رساله او موجب شهرت خان آرزو شد. در سال 1164ق/ 1750م تذکرهای به نام مجمع النفایس تألیف کرد و در سال 1168 / 1754م در شهر لکهنو (مرکز ایالت اتراپرادِش) سکونت گزید. آرزو در لکهنو ملازمت شجاع الدوله31 را قبول کرد نیز در همین شهر به تاریخ 23 ربیعالثانی سال 1169ق/ 1755م درود به جهان گفت. احوال مفصل آرزو در کتابهای خزانه عامره،32 سرو آزاد،33 مآثرالکلام،34مفتاحالتواریخ،35 عقد ثریا36 و چندین تذکره شعرا دیده میشود.
سراج الدین آرزو در گسترش فرهنگنویسی فارسی در شبهقاره هند سهم بزرگی را ایفا نموده است. وی اولین کسی است که قوانین و فرمولهای زبانشناسی و علایق لسانی مابین زبانهای فارسی و سنسکریت را متوجه شد و در این زمینه اقدامات مبتکرانه به عمل آورد.
«چراغ هدایت» کتاب کوچک در فن لغتنویسی است و دفتر دوم سراج اللغة خان آرزو است که در عهد محمدشاه، پادشاه37 دهلی به سال 1147ق / 1732م تألیف گردیده است.
خان آرزو در دیباچه چراغ هدایت چنین تذکر داده است: «میگوید فقیر کثیرالتقصیر سراج الدین علی خان، آرزو تخلص [کرده] که این نسخه درمعنی دفتر دوم است از کتاب سراج اللغه در بیان الفاظ و اصطلاحات شعرای متأخر فارسی،مسمی به چراغ هدایت که داخل هیچ کتاب لغت مثل فرهنگ جهانگیری و سروری38 و برهان قاطع و غیرها نیست.»39
مؤلف، چراغ هدایت را طبق ترتیب سراج اللغه بر حرفهای اول، دوم وسوم قرار داده است، اعراب را هم ذکر کرده و استناد و استشهاد را کاملا مراعات کرده است؛ به عنوان مثال «جنبان» را چنین شرح نموده است: «به ضم اول، اسم فاعل جنبیدن وآن لازم است، لیکن اسم فاعل جنبانیدن که متعدی آن است نیز آمده؛ چنان که سلسلهجنبان. وحید گوید:
لب نمیبندد زافغان تا جرس جنبان بود
میتپد در سینه دل تا بانگ غوغا بشکند»
آرزو سبب تألیف چراغ هدایت را در دیباچه چنین آورده است: «مخفی نماند که لغات مندرجه این کتاب بردو قسم است: قسم اول الفاظی است که معنی آن مشکل بود و اکثر اهل هند بر آن اطلاع نداشتند. قسم دوم لغاتی که معانی آن اگرچه معروف است و معلوم بود، لیک در صحت بودن از روزمره فصحای اهل زبان بعضی را تردد به هم رسیده، پس مستندات از اشعار درآورده شده که صحیح است. وچون برخی از فارسیگویان هند را تصرف گونه در زبان فارسی به سبب اختلاف زبان هندی دست داده، آوردن بعضی از الفاظ کذائی بر صاحب تحقیق ضروری است. پس این نسخه مفید است فارسی گویان هند را نه زباندانان ایران و توران را به خلاف لغات قدیمه که در اکثر آن زباندانان و غیر زباندانان مساوی است.»
آرزو چراغ هدایت را چنین ترتیب داده است که واژههای هندیالاصل را در اشعارفارسی به عنوان شاهد ثبت نموده و میخواسته است که فارسیدانان هندی واژههای هندیالاصل را در اشعار خود نگه دارند. خان آرزو در چراغ هدایت، اول مدخل را ذکر نموده و بعد از آن گاهی اوقات هویت دستوری را متذکر شده و یا املای مدخل آورده، بعداً توضیح داده است با شواهد شعری یاواقعهای را در این ضمن بیان میکند، یا تنها بدین عبارت اکتفا میکند که: «معروف است»؛ به طور مثال در مدخل «آری» نوشته است: «به مد اسم فعل است، به معنی قبول دارم و بدون مد کلمه نداست در محل تحقیر؛ چنان که در هندی، پس از توافق لسانین باشد؛ شفائی گوید:
آری کندی تو کجا، درک کجا شعر کجا؟
لاف چیزی که ندانی، چه زنی پیش کسان»
درباره مدخل «برشگال»، خان آرزو نوشته است: «موسم برسات مخصوص بارش که چهار ماه مقرری است نزدیک اهل هند، و آن که به معنی مطلق موسم بارش نوشته، خطا کرده و فارسیان برسات که به سکون دوم است به حرکت آرند، مثل واله هروی:
ور لفظ کرم بر ورقی بینی مرقوم
اندر همه هند به غایت برسات است»
در مدخل «باغ باغ» نوشته است: «به معنی بسیار شکفته و خوش، اگرچه سابق معلوم بود که این لفظ فارسی هندوستان است، لیکن الحال به ثبوت پیوست که فارسی صحیحالاصل است. حیاتی خجندی گوید:
چمن را تا نسیمت در دماغ است
ز شادی غنچه را دل «باغ باغ» است
نیز این بیت در تذکره تقی اوحدی مسطور است.»
خان آرزو در فرهنگ چراغ هدایت کوشیده است که فارسیزبانان را هندی بیاموزد؛ بدین سبب در مدخل «بسته نیشکر» نوشته است: «نیشکرهای بسیار به هم بسته به هندی آن راپهاندی (PHANDI) یا پولی گویند.» در مدخل «بهاری» درج نموده است: «منسوب به بهار و در هندی به کسر اول دو معنی دارد: یکی منسوب به بهار که شهری است به شرق رویه هند که مزار فایض الانوار شیخ شرف الدین بهاری صاحب مکانی است مشهور (قدس سره) در آنجاست و دیگر منسوب به عیش کردن و خوشی نمودن و بازی کردن و اهل ایران در این لفظ غلط کرده، به فتح اول خوانند و در اشعار آرند، تأثیر گوید:
بهار خطش سنبل نوبهار است
چو هندو که تا هست او را بهاری»
همچنین در مدخل «بندرصورت» نوشته است: «به صاد مهمله (نام مشهور بندر) هر چند سورت به سین مهمله است. این هندی رافارسیان متأخر، از راه تصرف یا غلط به صاد نویسند، تأثیر گوید:
حنش چه غم ار همیشه طوفان دارد
چون بندر صورت که خطش نزدیک است»
در مدخل «ته بازار» نوشته است: «به اضافت و بیاضافت، عبارت از بازار و ته بازاری مردم اهل حرفه مثل طبّاخ وکبابی و نانبایی و پالان دوز و غیرهم که در بازار دکان داشته باشد و لهذا اجلاف راته بازاری گویند؛ وحید گوید:
مست گر سازد مرا مانند ته مینای می
نشئة طفلان ته بازار، این هم ثابت است»
خان آرزو هندی نژاد است و مراسم و جشنهای هند را دوست دارد. وی حتی جشنهای هندوان را در فرهنگ خود جا داده است. در مدخل «دِوالی» وی نگاشته است: «لفظ هندی است به معنی جشنی که هندوان در وسط ماه کاتک کنند و در آن شب چراغان بسیار نمایند و با هم قماربازند. وحدت قمی گوید:
زلفت ز نقد جانها انداخت گنج و افروخت
از عارضت چراغی چون هندوی دوالی»
در مدخل «سرقلیان» آرزو تحقیق نموده، نوشته است: «چیزی که تنباکو در آن پرکرده آتش بگذارند و قلیان بکشند. به هندی چلم گویند وتحقیق آن است که در فارسی چلم و قلیان به معنی حقه است و سرچلم و سرقلیان به معنی مذکور و صاحب اعجاز رشیدی که سرقلیان به معنی بهترین و برگزیده قلیان نوشته خطای فاحش نموده.»
در مدخل سینگار نوشته: «لفظ هندی الاصل است به معنی آرایش زنان شهرت دارد.» درباره «سی پاره» نوشته است:«عبارت از تمام قرآن شریف که هریکی از سی جزو آن علیحده باشد، لهذا سی پاره قرآن کردن به معنی یکجا کردن اجزای مذکور است، صائب گوید:
جمع گر از بستن لب شد دل من دور نیست
خامشی سی پاره را بسیار قرآن کرده است»
این هم نوشته است که در هندوستان یک خروار را سی پاره گویند که ازاهل زبان مسموع نیست. او برای مدخل «شیرینی خوران» نوشته است: «جشنی است که در وقت مقرر کردن نسبت عروس و داماد کنند پیش از کتخدایی و در هندی منگنی خوانند، اشرف گوید:
چو عقد گفتگو بستی دهانش
شدی جان صرف شیرینی خورانش»
آرزو «لباس روغنی» را مدخل ساخته و نوشته است: «دو صورت دارد: یکی آنکه برای محافظت از آب در موسم باران جامهها را در روغن کتان تر کرده، خشک سازند و بپوشند. دوم آنکه زنان و مردان رعنا، جامههای خود را که بسیار باریک و تنگ باشد، رنگین به روغن خوشبو با عطریات دیگر چرب سازند و این تصرفات اهل هند است و بلکه دیگر از این خبرندارند و به هندی آن را «تیلیه» خوانند و میتواند که مراد از آن مطلق جامه چرب باشد؛ چنان که جامه عصّاران و طباخان. سلیم گوید:
توانگر آشنای عشق چون شد دشمن خویش است
حذر ز آتش به آن را کو لباس روغنی دارد»
ضربالمثلهای هر زبان و ادبیات محتویات و معنی و مفاهیم خاصی آن محیط و فرهنگ را حفظ میکند. معمولاً معنیهای ضربالمثلها یا مخفی است یا مرادی، پس ضربالمثل فارسی «قرض بغداد بد است» را آرزو چنین شرح کرده است: «مثلی است مشهور در ایران؛ زیرا که قرض دادن بغدادیان که سوداگر بغدادند، بسیار بد باشد حتی که از مدیون نویسانیده گیرند که اگر بر وعده برساند، برابر بدهد. سلیم گوید:
راضی شدهام به قرض هم گرباشد
میدانم اگرچه قرض بغداد بد است»
معادلهای ضربالمثلهای فارسی که در هندی وجود دارد، یکی از آن «مگس پراندن» است که معنی بیرونقی و کساد بازار مشهور است و در هندی «مکّهی ارانا» میگویند که عیناً معادل آن است و تا به حال رواج دارد.همینطور خانِ آرزو در مدخل «گازر وار زدن» نوشته است: «فنی است از کشتی؛ ولی عیناً ترجمه و معادلش در زبان هندی موجود است و ترجمه آن «دهوبی پات» است.»
روش تصحیح خانِ آرزو مثل تصحیح ادبی است به دلیلی که جایی نتوانسته است که واژه را درست معنی نکرده یا شواهد درست شعری در دستش نرسیده، نوشته است: «والله اعلم، یا هنوز معنی این معلوم نشده است، یا هنوز معنی این مثل مفتح نیست.»
فرهنگ چراغ هدایت با کاوش و دقت نظر دکتر دبیر سیاقی با حواشی و اضافات در سال1338 خورشیدی به زیور طبع آراسته شده است؛ ولی این کتاب چاپی جایی که واژههای اصیل هندی آمده، اشتباهات چاپی را در بر دارد. این جانب کتاب را از آغاز تا انجام مطالعه کردم و جاهایی که اشتباهات را برخورداراست، توضیح میدهم تا در چاپهای بعدی این اشتباهات رفع گردد.
1. آب شکستن در گلو: به معنی گره شدن آب است در گلو و این ظاهراً همان حال است که آب در مجرایی رود و نفس تنگی کند و سرفه به هم رسد و به هندی آن را «آچهو» گویند. در اصل تلفظ درست این واژه «اچهّو» است، مثل: (Uchchu).
2. آب خیرکردن: صوف کردن آب در راه خدا که سبیل نیز گویند و به هندی «پو» گوینددر اصل تلفظ درست این واژه «پیاؤ» است مثلِ:(Piyaoo).
3. آغا: دلاّله زنی که واسط کارسازی زنها باشد و به هندی کُتنی گویند.در اصل تلفظ درست و املای این واژه با تایی آمیخته به طاء است. مثل(Kutni).
4. در مدخل پاتابه پیچ آمده: «در قصه حمزه در وصف عمر عیار گوید: اینجا در بین عمر و عیار یک «و» افتاده است باید عمرو عیار باشد.»
5. در مدخل تیشه آمده: اوزار بخّاران و سنگتراشان که سنگ را بدان کنند و آن پاره آهنی باشد به شکل انگشت آدمی و سرتیزی دارد و به هندی آن را تانگی گویند. مثل(Tangi) در اصل تلفظ و املای درست این واژه تانگی (تای مخطوط به طای هندی) است ونیز تیشه بخاری که آن را به هندی بسبوله گویند. در اصل تلفظ و املای درست این واژه بسوله است نه بسیوله.
6. ضمن واژه حرکت ذکر تذکره نصیرآبادی آمده است که درست آن تذکره نصرآبادی است.
7. در مدخل حلقه آمده: معروف و نیز پایه گردون که به هندی «چیه» گویند در اصل تلفظ و املای درست این واژه «چهله» است، مثل: (Chachala).
فرهنگ چراغ هدایت با کاوش و دقت نظر دکتر دبیر سیاقی با حواشی و اضافات در سال1338 خورشیدی به زیور طبع آراسته شده است؛ ولی این کتاب چاپی جایی که واژههای اصیل هندی آمده، اشتباهات چاپی را در بر دارد. این جانب کتاب را از آغاز تا انجام مطالعه کردم و جاهایی که اشتباهات دارد، توضیح میدهم تا در چاپهای بعدی این اشتباهات رفع گردد.
1. آب شکستن در گلو: به معنی گره شدن آب است در گلو و این ظاهراً همان حال است که آب در مجرایی رود و نفس تنگی کند و سرفه به هم رسد و به هندی آن را «آچهو» گویند. در اصل تلفظ درست این واژه «اچهّو» است، مثل: (Uchchu).
2. آب خیرکردن: صوف کردن آب در راه خدا که سبیل نیز گویند و به هندی «پو» گویند در اصل تلفظ درست این واژه «پیاؤ» است مثلِ:(Piyaoo).
3. آغا: دلاّله زنی که واسط کارسازی زنها باشد و به هندی کُتنی گویند.در اصل تلفظ درست و املای این واژه با تایی آمیخته به طاء است. مثل(Kutni).
4. در مدخل پاتابه پیچ آمده: «در قصه حمزه در وصف عمر عیار گوید: اینجا در بین عمر و عیار یک «و» افتاده است باید عمرو عیار باشد.»
5. در مدخل تیشه آمده: اوزار بخّاران و سنگتراشان که سنگ را بدان کنند و آن پاره آهنی باشد به شکل انگشت آدمی و سرتیزی دارد و به هندی آن را تانگی گویند. مثل(Tangi) در اصل تلفظ و املای درست این واژه تانگی (تای مخطوط به طای هندی) است ونیز تیشه بخاری که آن را به هندی بسبوله گویند. در اصل تلفظ و املای درست این واژه بسوله است نه بسیوله.
6. ضمن واژه حرکت ذکر تذکره نصیرآبادی آمده است که درست آن تذکره نصرآبادی است.
7. در مدخل حلقه آمده: معروف و نیز پایه گردون که به هندی «چیه» گویند در اصل تلفظ و املای درست این واژه «چهله» است، مثل: (Chachala).
8. دو تیغهبازی: در ولایت مرسوم است که سپاهیان به هر دو دست تیغ گرفته گردانند، چنانچه «پته بازی» که رسم اهل دکن است.در این مدخل (پته بازی در شمال هند هم مرسوم است و تا به حال مستعمل است. پس نباید گفت که این رسم اهل دکن است، بل باید گفته شودکه رسم هند است و یا هندوستان است).
9. در مدخل دوالی آمده است که در وسط ماه «کانک» میآید.1 در اصل تلفظ درست این ماه «کاتک»(Katik) است، نه کانک.
10. رانا: لفظ هندی است به معنی راجه عموماً و لقب «راجه اودپور».2 در اصل این نام شهری است در ایالت راجستان کنونی هند و درست آن «اودی پور» (Udaipur)است.
11. در مدخل سجاده محرابی، جای نمازی نوشته شده است که نمارییک نقطه از «ر» افتاده است.3
12. در مدخل سرشیر آمده: «قیماق که به هندی بالانی»4 گویند، در اصل تلفظ واملای درست این واژه «بالایی» است نه بالانی.
13. عین الهر: جوهری بیش بها که به هندی «لهن» گویند، منسوب به «لهن» که در هندی سیر برادر پیاز5 را گویند. اینجا هردولهن اشتباه است، باید لهسن باشد.
14. کبریت: یعنی گوگِرد و به هندی آن را ویاسالائی5 گویند. در اصل تلفظ و املای آن «دیاسلائی» (Diyasalai) است، نه «وپاسلائی».
15. گرهچه: گرهی خرد که جوهریان جوهر در آن بندند و به زبان جوهریان هند «پوتلی» است6 در اصل تلفظ آن پوتلی (باتا) آمیخته باطا (Potli).
16. گل فشان: نوعی از آتشبازی و ظاهراً همان است که به هندی «پهلجهتری»7 گویند. دراصل تلفظ و املای درست این واژه پهلجهری (Phuljhari) است.
17. در مدخل نخود پز، معادل آن در هندی «بهربهونجه»8 آمده است. باید این «بهربهونجه» (Bharbhoonja) باشد.
18. در مدخل نیلوفر آمده: «گلی است که در آب بروید و به شب بشکفد و به هندی آن را کموهنی و بگلا گویند.»9 در اصل تلفظ درست و املای آن واژه«کنول» (kanwal) است.
19. واگو: بازگفتن حرف شنیده را و به هندی آن را «چرجا»10 گویند. در اصل تلفظ درست و املای این واژه «چرچا» (Charcha) است، نه چرجا.
پس اینها بود مشتی از خروار. اگر به اینها توجه شود و در چاپ بعدی اصلاح گردد، فرهنگ چراغ هدایت فرهنگ درستتر میشود. این جانب اصلاً التزام ننموده است که اشتباهات را طبقهبندی کنم؛ همین طور که در نظر آمد، آن را یادداشت کردهام. معمولاً این اشتباهات چاپی، املائی و در تلفظ است، برای کسانی بیشتر موردِاستفاده است که روی فرهنگ کار میکنند.
خان آرزو سعی نموده است که دانشمندان زبان فارسی را هندی اصیل و درست بیاموزاندو همچنین بالعکس برای غیرفارسی زبانان، تلفظ درست و صحیح را مطرح کرده است تا اینکه صاحبِ زبان، فارسی درست را استفاده کنند.
همچنین وی برای توافقِ لسانین هم سعی نموده است و کوشیده است که کار فرهنگ را به مرتبه تحقیق، تدقیق و تدوین انجام دهد. خان آرزو در مدخل «انگ» توضیحات مفصّل زبانشناسی را ذکر نموده که خالی از استفاده نیست. وی نوشته است:
«به فتح و سکون نون و کاف فارسی، نشانی که بزازان در پارچهها کنند برای حسابی که پیش ایشان مقرر باشد. این همان انگ است که در هندوی به کاف تازی در اصل به معنی رقوم اعداد است و بزازان در هند موافق قرارداد خود یک چیزی مقرر نمایند و موافق آن حساب کنند و آن را آنگ (Aang)گویند. مخفی نماند که اشتراک لغات در فارسی و هندی به چند وجه است:11
اول: توافق است و آن گاهی بعینیه بوَد که همان لفظ به همان معنی در فارسی (درهندی) نیز باشد؛ چنانچه کَلال و کپّی که به هر دو زبان به همین معنی معروف آمده وگاهی آنکه در یکی از این دو زبان اندک تغییری باشد یا در حرف مثل: «ده» و «دس» که عدد معروف است، اگرچه سین در هر دو زبان به «ها» مبدل شود و مانند: ماس و ماه که به عربی شهر گویند.
دوم: اتفاق است؛ چنان که لفظ «جارو» که در هر دو زبان به معنی کیسه است که بدان خس و خاشاک روبند، لکن در هندی جهارو (به جیم مخلوط التلفظ به ها) است و رای هندی مأخوذ از «جهارنا» که به معنی رفت و روب است و در فارسی مخفف جاروب.
سوم: تفریس است؛ چنان که لفظ «ایک» که اصل هندی است و فارسیان به معنی که گذشت استعمال نمودهاند و این اکثر بنابر ضرورت باشد، از این عالم است آوردن اعلام هندی که فارسیان در کلام خود آوردهاند و در این ناقلان را غلط واقع شده.
چهارم: التزام باشد؛ چنان که در اشعار ملاطغرا که الفاظ هندی را عمداً در اشعار خودآورده است.
پنجم: مهندست و این اصطلاح فقیر آرزوست و آن آوردن الفاظ فارسیه در دفاتر هندی نویسند؛ مثل روزنامه وفی ضرورت و غیره و دریافت این مراتب را خیلی تتبع میباید،کارهرکس نیست.»12
فرهنگ چراغ هدایت به این ذکر تمام میشود: «الحمدلله که برلفظ مبارک این نسخه اتمام گرفت. امید دارم که یمن و برکت این نام پاک حسن قبول اهل قبول این نسخه را دست دهد؛ بمنه و فضله تمام شد نسخه چراغ هدایت.»
در آخر میتوان نتیجهگیری کرد که چراغ هدایت کار پژوهشی است و خان آرزو برای ادعای خود دلایل مستند ارائه داده است و نیز نمایانگر فرهنگ و زبان آن دوره بوده است و حائز اهمیت خاصی میباشد.
پینوشتها:
1. قدیم سند، ادوانی بیرومل مهرچند، ص 144.
2. Science of Language, p. 5.
3. دیوان کامل امیرخسرو، سعید نفیسی، ص 7.
4. Iran and lndia through the ages, p. 78.
5. Sindh Historical Journal vol.lll, p. 42.
6. لغتنامه دهخدا، دکتر محمدمعین، ج1 (مقدمه)، ص41.
7. همان.
8. فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان، دکتر شهریار نقوی، ص11.
9. لغتنامه دهخدا، ص196. 10. همان، ضمن تعلیمات، ص180.
11. فرهنگنویسی در هند و پاکستان، دکتر شهریار نقوی، ص 14.
12. تألیف عضدالدوله امیر جمالالدین حسین انجو (زنده در 1032ق/ 1622 م) بن شاه حسن به دستور اکبرپادشاه (963ـ 1014ق) در 1005 ق/ 1597م آغاز شدو در سال 1017ق/ 1608م به اتمام رسیده بود.
13. تألیف محمدحسین متخلص به برهان بن خلف تبریزی، این فرهنگ به نام عبدالله شاه (1024ـ 1083ق) در سال 1062 ق/ 1652م در «نه فایده» سپس 29 باب نگاشته شده است.
14. تألیف سراجالدین علی خان آرزو، فرهنگی قطور و ضخیم است که در سال 1147ق/ 1734م تصنیف شده است.
15. تألیف لاله تیک چند بهار دهلوی (متوفی در بین سالهای 1165 یا 1168ق) این فرهنگ در سال 1152 هجری تصنیف شده است.
16. فرهنگ چراغ هدایت، ج2 از فرهنگ معروف سراج اللغه خان آرزو.
17. تألیف سیالکوتی مل وارسته لاهوری (متوفی 1180ق/ 1766م) که در سال52ـ 1149 ق/ 38ـ 1736م تصنیف شده است.
18. فرهنگ قواس، تألیف محمدفخرالدین مبارکشاه در سالهای بین 695 تا 715 ق تصنیف شده است.
19. دستورالافاضل، تألیف مولانا محمد رفیع دهلوی است که در سال 743ق تصنیف شده است.
20. بحرالفضائل فی منافع الافاضل، تألیف محمد بن قوام بن رستم بن محمود بنبدرالخزانه البخلی الکرئی حدوداً در سال 795 ق تصنیف شده است.
21. اداه الفضلا، تألیف قاضی بدرالدین است که 822 ق تصنیف شده است.
22. شرف نامه، تألیف ابراهیم قوام فاروقی، در عهد ابوالمظفر باربک شاه، پادشاه بنگاله در سال 79ـ 862 ق/ 74ـ 1457م) تصنیف شده است.
23. مفتاح الفضلا، تألیف محمد بن داوود بن محمود است که در سال 873 ق تصنیف شده است.
24. تحفه السعاده، تألیف محمود بن شیخ ضیاالدین محمد که به نام محمد سعید یکی از امرای سکندرلودی معنون شده است و در سال 916 ق/ 1510 م تصنیف شده است.
25. احوالش معلوم نشد. 26. درباره وی اطلاعی به دست بنده نرسیده.
27. شیخ محمد غوث گوالیاری (م: 970ق / 63ـ 1562م)، عالم و مترجم معروف وصوفی شطّاری که کتاب معروف سنسکریت به نام امرت کند را به زبان فارسی ترجمه نموده و اسم آن کتاب بحرالحیوه گذاشته است. این کتاب یک «مقدمه» و «ده باب» دارد.
28. فرخ سیرپادشاه دهلی بود. وی به تاریخ 18 ژوئیه سنه 1687م متولد شد وپسر عظیم الشأن (فرزند دوم پادشاه معروف بهادرشاه اول) بوده و در سال 1713م به تخت پادشاهی در قلعه دهلی جلوس کرد. وی در سال 1719 در دهلی کشته شد و درمقبره همایون شاه مدفون است.
29. موتمنالدوله اسحاق خان، اصل نام او مرزا [= میرزا] غلامعلی بود. وی شاعرهم بوده و اسحاق تخلص داشت و در سال 1740م فوت شد.
30. نجم الدوله، دوشخص بدین لقب معروفند: یکی میرپهلواری که فرزند بزرگ میرجعفرعلی خان نواب بنگال، بیهار واریسه بوده و دوم پسر مؤتمن الدوله اسحاق خان.
31. شجاع الدوله پسر منصور علی خان، صفدر جنگ والی اوده بود. نام اصلی او جلالالدین حیدر است. در سال 1731م متولد شده و در سال 1753 در اوده حکومت کرده، وی وزیرشاه عالم پادشاه دهلی هم بوده است. وی در سال 1775 کشته شد و در جایی به نام گلاب باری در فیض آباد (ایالت اتراپرادش کنونی) مدفون است.
32. خزانه عامره، میرغلام آزاد بلگرامی، منشی نولکشور، کانپور، 1871 م.
33. سروآزاد، میرغلامعلی آزاد بلگرامی، مطبع دخانی، لاهور، 1166ق.
34. مآثرالکلام، میرغلامعلی آزاد بلگرامی، انتشارات احیاءالعلوم شرقیه، لاهور،1971.
35. مفتاح التواریخ، ولیم بیل، نولکشور، 1285 ق.
36. تذکره شعرای فارسی، تألیف شیخ غلام همدانی مصحفی، اورنگ آباد.
37. محمدشاه، پادشاه دهلی پسر جهان شاه در سال 1719 در تخت دهلی جلوس کرده وحدوداً30 سال حکومت کرد و در سال 1748 فوت کرد و نزدیک آرامگاه حضرت نظامالدین اولیا (عارف نامدار سلسله چشتیه و مرید و خلیفه حضور فریدالدین گنج شکر) مدفون است.
38. فرهنگ سروری را مجمعالفرس هم میگویند که تألیف محمد قاسم سروری کاشانی بن حاجی احمدکاشانی است. فرهنگ فارسی به فارسی برای شاه عباس در سال 1008 ق / 1600ـ 1599م به ترتیب حروف تهجی نوشته شده است.
39. فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان، ص114.
منابع (فارسی و اردو، با حذف منابع انگلیسی):
1. آدوانی، بیرومل مهرچند، قدیم سند ادبی بورد، حیدرآباد، 1957 میلادی،پاکستان.
2. سعید نفیسی، دیوان کامل امیرخسرو، کتابفروشی محمدحسن علمی، انتشارات جاویدانشاهآباد، 1343 خورشیدی، تهران.
3. محمدمعین، دکتر، لغتنامه علیاکبر دهخدا (1258ـ 1334 ه .ش.) جلد اوّل، مقدمه،چاپ سیروس، 1337 شمسی، تهران.
4. جلال الدین همائی، فرهنگنویسی فارسی در هند و پاکستان، دکتر شهریار نقوی،وزارت فرهنگ ایران، 1341 شمسی،تهران.
5. سراج الدین علی خان آرزو، چراغ هدایت، با حواشی و اضافات دکتر محمددبیرسیاقی، معرفت، 1338 خورشیدی،تهران.
6. عبدالقدوس هاشمی، تقویم تاریخی، مرکزی اداره تحقیقات اسلامی، 1965 میلادی،کراچی (پاکستان).
*پایگاه اینترنتی هندوایران