داستان ایرانی
قصههای مثنوی - رفتن کودک بر ناودان که خطر افتادن بود
- داستان ایرانی
- نمایش از جمعه, 27 مرداد 1391 17:45
- بازدید: 5913
برگرفته از روزنامه اطلاعات
محمد صلواتی
و چاره گفتن علی مرتضی (رضی الله عنه )
یک زنی آمد به پیش مرتضا
گفت شد بر ناودان طفلی مرا
هر چه می خوانم نمی آید به دست
ور هلم ترسم که افتد او به پست
زنی به پیش حضرت علی علیه السلام رفت و گفت : "یا علی طفل من بر سرِ ناودان رفته و همانجا مانده است . هــر چه او را به طرف خود تشویق می کنم ، به طرف من نمی آید ، و اگر به حال خود رهایش کنم ، می ترسم که از بالا به پایین بیفتد .
کودکِ من عاقل هم نیست ، درک و فهم ندارد که با اشاره بتوانم او را آگاه کنم ، حتی اگر هم معنی اشاره را بفهمد ، به آن توجه نمی کند . شیر و غذا هم به او نشان داده ام ، اما باز هم نتوانستم او را به سوی خود بکشانم . [یا علی ] شما که برای رضایت خدا در این جهـان و جهــان دیگر ، دست گیری می کنیــد ، زود چـاره کار را بگویید که دل در سینه ام می لرزد و می ترسم میوه وجودم را با درد و رنج از دست بدهم "
زود درمان کن که می لرزد دلم
که به درد از میوۀ دل بگسلم
از برای حق شمایید ای مهان
دستگیر این جهان و آن جهان
حضرت علی علیه السلام به آن مادر فرمود :" برو کودکی پیدا کن ، و آن کودک را به بام برسان و در جایی قرار بده که کودکِ تو،آن کودک را ببیند . زیرا هر موجودی به سوی جنس خود جذب می شود "
گفت طفلی را برآور هم به بام
تاکه بیند جنس خود را آن غلام
سوی جنس آید سبک از ناودان
جنس بر جنس است عاشق جاودان
زن چنان کرد که حضرت فرموده بود . کودکِ ناهشیار با دیدن کودکِ همسال خود ، شاد شد و آرام آرام از منطقۀ خطر به سوی آن کودک و مادرِخود رسید .
حضرت مولانا در ادامه ، ابیاتی می آورد که نتیجه حکایت را روشن می کند:
ز آن بود جنس بشر پیغمبران
که به جنسیت رهند از ناودان
پس بشر فرمود خود را مثلکم
تا به جنس آیند کم گردند گم
به این معنی که پیغمبران از جنس بشر فرستاده شدند زیرا به سبب جنسیت بتوانند انسان را نجات داده ، از ناودان به سوی بام بکشانند تا کمتر گمراه شوند .
مثنوی معنوی –جلال الدین مولوی – به تصحیح رینولد نیکلسون – انتشارات امیر کبیر 1371 صفحه 57
هِلیدن : رها کردن بگسلم :جدا شوم