یکشنبه, 04ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی شعر جشن‌ها و گردهمایی‌ها تیر ماه آرش کماندار - سروده‌ی بانو هما ارژنگی

شعر

آرش کماندار - سروده‌ی بانو هما ارژنگی

از دامن کوهسار البرز،
میریخت به صخره های تبدار
سوزنده شراره های خورشید
وان قامت دلکش دماوند،
با آنهمه فر و  سرفرازی
لرزنده به خود ز بیم و امید.
آن روز غریب محنت انگیز،
پیمانه‌ی بخت شاد خواران،
در چنبر چرخ  باژگونه
در شهر  همه نشان غم بود....

در ساغر قلب میگساران
جوشنده شرنگ نامرادی
رخساره‌ی مردمان دژم بود
آن روز حدود و مرز ایران،
آزادگی و غرور انسان
در پرش تیر یک کمان بود
میرفت یگانه سربداری
بر مسلخ  عشق و پایداری
آوردگهش نه آنچنان بود.
چون شیر که رو کند به نخجیر،
آن سخت کمان آتشین  تیر،
کز وحشت ننگ و بیم تحقیر
میجست به کار خوش تدبیر،
میرفت که در پناه یزدان
خود نقش زند نشان تقدیر
بازو بگشاد   آن  کماندار
رو جانب کوه و آسمان کرد
بدرید سپید جامه بر تن،
سر بر سر صخره ای همی سود
دادار یگانه  را ندا داد ....
پژواک بلند خواهش  او،
پیچید به قلب کوه البرز
جوشید گدازه‌های سوزان
در سینه‌ی سنگها شتابان
غرید پلنگ خفته در کوه
آهو بچگان ز جان  هراسان.
آنگاه ز اوج   آسمانها،
ابری چو  غبار سر برآورد
توفنده نهاد گرد بادی،
کوبید به چهر کوهساران....

فرهیخته آرش کماندار،
آن گرد نژاده  سر افراز
دل بر کف و جان در آستین گفت:
ای یاور و یار پاکبازان،                
ای بر دل خسته‌ام تو درمان،
من قاصد افتخار و نورم،
شیراوژن و پر دل و جسورم
جانبازی من چو نیست بازی
بر من تو ببخش سرفرازی....

آنگاه به نام ایزد جان
با یاد وطن خجسته  ایران
آن تیر گزیده در کمان کرد
قربان شرف تن و توان کرد

آمیخت همه روان پاکش،
با سختی تیر تیز پران
وان تیر همه روان و جان شد
گویی که روان آرش وتیر
پیچید بهم چو آذرخشی
توفنده و جان شکار و سوزان
بر جانب اهرمن روان شد....
آرش، به فروغ و نور ایمان،
آن روز بلند  تیرگان را، بنوشت به قلب سرخ تاریخ
با خامه‌ی عشق و جوهر جان
بنهاد یکی نشان جاوید
بر سینه‌ی افتخار انسان
یعنی که: زجان گذر توان کرد،
در آتش خشم وکین خطر کرد،
وز بازی آسمان حذر کرد
لیکن دل خود زمهر ایران
هرگز نتوان برید آسان

فروردین هزار و سیصد و هفتاد و نه

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید