پنج شنبه, 06ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی ادبیات «هنر» در سخن سعدی

ادبیات

«هنر» در سخن سعدی

برگرفته از مجله یغما، شمارۀ 32، ص 116-119

جعفر شعار

گـر بی‌هنـرم و گـر هنرمنـد
لطف است امیدم از خداوند
«سعدی»

مرحوم حبیب یغمایی «سعدی‌شناس» بود و عاشق سخن سعدی، از این‌رو مطلب کوتاهی را که به مناسبتی دربارۀ کاربرد «هنر» در سخن سعدی فراهم آورده بودم، تقدیم می‌دارم.

به هنگام شرح غمنامۀ رستم و سهراب به واژه‌های هنرمند و بی‌هنر برخوردم که در بیت‌های

اگر تندبادی برآید ز کنج
به خاک افکند نارسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش ار دادگر
هنرمند دانیمش ار بی‌هنر...

آمده است. روزگار با تندباد حادثه هنرمند یا بی‌هنر است. یعنی چه؟ این امر انگیزۀ پژوهش این‌جانب دربارۀ واژۀ «هنر» و کاربرد آن در متن‌های کهن فارسی گردید که اینک به اختصار مطرح می‌کنم.
«هنر» امروز در معانی لیاقت، استعداد، قابلیّت، دلیری، جسارت، قدرت، مهارت و مانند آنها به‌کار می‌رود، و در تداول مردم گاهی به معنی جسارت همراه با ابتکار و ذوق دیده می‌شود: فلانی واقعاً هنری کرد (یا هنری به خرج داد) که در گیرودار تنگنای مالی توانست تحصیلات خود را ادامه بدهد، یا هنر می‌خواهد که آدم از شرّ مردم ریاکار و حیله‌گر خود را نجات دهد، یا هنرش را داری که در شهر پرازدحامی مانند تهران زندگی کنی؟

معنی دیگر هنر دانستن چیزی توأم با ظرافت و ریزه‌کاری است، یعنی هنر ذهنی نه عینی، ترکیبات و مشتقّاتی ازقبیل هنرجوی، هنرمند، هنرپیشه، هنرستان، هنرکده، باهنر، بی‌هنر، هنرنمایی و جز آن،در شعر و نثر فارسی نیز به همین معنی به‌کار رفته است. اطلاق «هنر» به نویسندگی، شاعری، داستان‌نویسی، معماری، مجسّمه‌سازی، طرّاحی، نقّاشی، تئاتر از همین قبیل است. تولستوی می‌گوید: «هنر یک عضو حیات انسانیّت است که شعور منقول انسانها را به حوزۀ احساس منتقل می‌کند». دکتر شریعتی «هنر» را امانت ویژۀ خدا به انسان می‌داند، نه آنکه وسیلۀ کسب لذّت، تفنّن، تخدیر، شگفتی، صرف انرژیهای متراکم در بدن و عاملی در خدمت جنسیّت و سیاست و سرمایه باشد. وی می‌گوید: «هنر قلم صنع صانع جهان است که آن را به انسان داده است، تا جهانی دیگر بیافریند و بهشتی دیگر، و زیبایی‌ها و زندگی‌ها و اندیشه‌ها و روحها و رسالتها، و زمین و آسمانی دیگر. گوته می‌گوید: «هنر بر نوعی احساس مذهبی، بر اشتیاقی ثابت و تبدیل‌ناپذیر استوار است، و به همین دلیل است که به سهولت با مذهب درمی‌آمیزد و با آن متحد می‌شود. (سیری در ادبیّات غرب، ص 145)
این‌گونه تعبیرها چه‌قدر نزدیک است به آنچه میبدی در تفسیر کشف‌الاسرار آورده است. وی آیۀ «هل لک الی ان تزکّی؟» را چنین ترجمه می‌کند: «اوفتت که پاک و هنری شوی؟» (هنری = تزکیه شده)، و چند جا این معنی را برای «تزکّی» و زکوۀ و زکّی تکرار کرده است، و در همین کتاب دربارۀ بلال حبشی می‌گوید: «بلال مسلمان بود پاکدین و هنری» (ج 10، ص 513)
در سخن نویسندگان و سخنوران ایران نیز این مفهوم را مکرّر می‌توان یافت، خاصه در سخن سعدی که سراسر اخلاقی و حکمی است. به نظر این‌جانب کاربرد غالب «هنر» در آثار سعدی (و نیز سخن‌پردازان دیگر) همان است که آن را «فضیلت» می‌نامیم.

«فضیلت» در لغت به معنی برتری و صفت نیکو مقابل رذیله آمده، ملاّ صدرا در «اسفار» فضیلت‌های اصلی را شجاعت،عفّت و حکمت می‌شمارد، و بعضی «عدالت» را هم بر آن افزوده‌اند.

حال به این چند شاهد از سعدی توجّه کنیم:
«از نفس‌پرور هنروری نیاید» (گلستان).
خردمند مردم هنر پرورند
که تن‌پروران از هنر لاغرند
که ظاهراً مراد از «هنرپرور» دارندۀ دانش و حکمت است.
حافظ هم تقوی و دانش را «هنر» شمرده است، آنجا که می‌گوید:
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
در جای دیگر، فردوسی «هنر» را مردمی و راستی می‌داند:
هنر مردمی باشد و راستی
ز کژّی بود کمّی و کاستی
(به نقل از امثال و حکم دهخدا)
و در جای دیگر آن را دلیری و فضیلت می‌داند:
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند و یزدان‌شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
در حکایتی از گلستان سعدی چنین آمده:
«سرهنگ‌زاده‌ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت... و خردمندان گفته‌اند: توانگری به هنر است نه به مال، و بزرگی به عقل است نه به سال...» در جای دیگر «هنرمند» را در معنی دلیر و شجاع به‌کار برده و دربارۀ ملک‌زاده‌ای که فراست و بینش دارد و در جنگ شجاعت نشان می‌دهد، و آنگاه که به توطئۀ برادران و مسموم کردن طعام متوجّه می‌شود، می‌گوید: «محال است که هنرمندان بمیرند و بی‌هنران جای ایشان بگیرند.»
باز در حکایتی «بی‌هنر» را برابر بی‌تقوی و ناپاک آورده:
گر فریدون شود به نعمت و ملک
بی‌هنر را به هیچ‌کس مشمار
(گلستان، چاپ فروغی، 1316، باب سوم، ص 95)
و نیز مؤیّد این معنی است شعر انوری که در آن «آیین مردم هنری» چهار صفت دانسته شده: سخاوت، نیازردن دل دوستان، پرهیز از زشت‌گویی، و بخشودن گناه کسی که بدی کرده است.
(دیوان انوری، ج 2، ص 738)
در «نوروزنامه» (تألیف در اواخر قرن پنجم هجری) واژۀ «هنری» را  می‌یابیم که در معنی دلیر به‌کار رفته:
«سام نریمان را پرسیدند که آرایش رزم چیست؟ گفت: فرّ ارجمند شاه، دانش سپهبد با رأی و مبارز و هنری»
 (به نقل از لغت‌نامه)
بدین‌سان ملاحظه می‌شود که «هنر» تقریباً در مفهوم فضیلت‌های اصلی مذکور به‌کار رفته است. از سوی دیگر در کلام سعدی هنر با عیب تقابل دارد، ازجمله:
ظرافت بسیار هنر ندیمان است و عیب حکیمان.
ای هنرها گرفته بر کف دست
عیبها برگرفته زیر بغل...
و نیز:
گر هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبیند بجز آن یک هنر
و همچنین:
عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر
کدام عیب؟ که سعدی همین هنر دارد
در سخن دیگر شاعران و نویسندگان نیز چنین است:
در همه چیزی هنر و عیب هست
عیب مبین تا هنر آری به دست
(نظامی)
در این موارد «هنر» به مفهوم «حُسن» نزدیک می‌شود، و مناسبتی پیدا می‌کند با واژۀ Sundara (هنر) در سانسکریتی که به معنای زیبا و قشنگ است.
(حاشیۀ برهان)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید