کوروش بزرگ
هفتم آبان سال 539 پیش از میلاد - روزِ بنیاد کشور ایران به عنوان واحدی سیاسی
- كوروش بزرگ
- نمایش از جمعه, 06 آبان 1390 23:00
- بازدید: 9201
دکتر شروین وکیلی
جامعهشناس و پژوهشگر تاریخ
سی و شش قرن پیش، در حدود سال 1595 پ.م. شاه کشور هیتی، که مورسیلیس نام داشت، در حملۀ برقآسایی مهمترین شهر میانرودان باستان، یعنی بابل، را فتح کرد. مردم بابل برای دفاع از شهر خود بسیار کوشیدند، اما شکست خوردند. پس از سقوط شهر، مورسیلیس بعد از چند هفته ناچار شد به کشور خویش برگردد و بابل را به حال خود رها کند. فرزندان او هرگز نتوانستند بر بابل حکومت کنند.
سیصد و شصت و پنج سال بعد، در حدود 1240 پ.م. شاه مقتدر آشور، که توکولتی نینورتا نام داشت، پس از غلبه بر مقاومت شدید بابلیها موفق شد این شهر را فتح کند اما او هم نتوانست بر این کشور حکومت کند و بعد از چند ماه به دنبال شورش بابلیان از این قلمرو رانده شد. نوادگان او که در سرزمینی نزدیک به بابل میزیستند، بارها و بارها به این شهر حمله کردند و اغلب موارد در فتح و غارت بابل کامیاب میشدند. اما همچنان بعد از هر پیروزی با مقاومت و شورش بابلیها روبهرو میشدند و از این اقلیم رانده میشدند. پانصد و پنجاه سال به این ترتیب سپری شد، تا آن که در 700 پ.م. سناخریب، شاه آشور، به بابل تاخت و این شهر را تسخیر کرد. او پیش از این هم دو بار بابل را فتح کرده بود و هر دو بار به خاطر شورش مردم بابل ناچار شده بود ارتش خود را از آن منطقه خارج کند. در سومین بار، شاه خونخوار آشور از مقاومت مردم این شهر دستخوش خشمی جنونآمیز شد و فرمان داد تا بابل را با خاک یکسان کنند. سربازانش مسیر رود دجله را برگرداندند و این منطقهی باستانی را به باتلاقی متروک تبدیل کردند. با وجود این، فرزندانش بعد از چند سال او را کشتند و شهر بابل را دوباره بازسازی کردند و استقلال ظاهریاش را به رسمیت شناختند. فرزندان سناخریب تا چهل سال بر بابل فرمان راندند و در این مدت بابل چندین بار شورش کرد.
در هفتم آبانماه 539 پ.م. مردم بابل دروازههایشان را بر کوروش بزرگ گشودند و شاه پارسها بدون نبرد وارد شهر شد و کتیبۀ حقوق بشر را، همزمان با متحد شدن قومهای مقیم ایرانزمین، نویساند. پس از آن جانشینان کوروش بزرگ تا 230 سال بر بابل فرمان راندند.
تاریخ بابل پیش و پس از ورود کوروش بزرگ به این شهر، متفاوت است. تا پیش از آن بابل پادشاهیِ مقتدری بود که همواره مورد تهدید پادشاهیهای مقتدر همسایه (کاسیها، آشوریها، ایلامیها و هیتیها) قرار میگرفت، و در برابر فاتحان بیگانه واکنشی سخت و تند نشان میداد. بعد از کوروش بزرگ، این شهر به یکی از پایتختهای دولتی جهانی بدل شد و از یک واحد سیاسی جنگجو و مهاجم و سرسخت به شهری پرجمعیت و بازرگانپیشه و مرکزی مهم در تولید دین و دانش دگردیسی یافت.
تنها بابل نبود که چنین تجربهای را از سر گذراند. با مرور نام و تاریخ شهرهایی که کوروش گشود و فتح کرد، میبینیم که الگویی مشابه در تمام این شهرها و سرزمینها تکرار میشود. شهرها معمولاً بدون مقاومت فرمان او را گردن مینهند و مردم نسبت به او و فرزندانش وفادار باقی میمانند. تقریباً هرآنچه ما دربارۀ «تاریخ» میدانیم، گذشته از دو استثنای میانرودان ـ ایلام و مصر، به بعد از دوران کوروش مربوط میشود. یعنی انبوه نامها و نشانها و شخصیتها و اسنادی که در دست داریم، به دنیایی تعلق دارد که کوروش ردپای خود را بر آن به یادگار گذاشته است. در میان تمام این یادگارها، احتمالاً دیرپاترین و مهمترین دستاورد کوروش بزرگ، که سیر تاریخ جهان را به شدت تعیین کرده، کشور ایران است. کوروش آفرینندۀ دولتی و واحدی سیاسی است که بعد از او تا به امروز دوام آورده و بارها و بارها نقشِ نیرومندترین واحد سیاسی و پهناورترین کشور روی کرۀ زمین را بر عهده گرفته و سیر تحول دولتها و تمدنهای دیگر را دگرگون ساخته است.
کشور ایران، گذشته از یک ماهیت سیاسی و دولتی در میان سایر دولتها، یک پیوستار تاریخی و یک عنصر اسطورهشناسانه هم هست. دربارۀ هویت سیاسی این کشور تردیدی وجود ندارد، چرا که هم اکنون کشوری به این نام وجود دارد و در سازمان ملل متحد عضویت دارد و وارث تاریخ و تمدن سرزمینی محسوب میشود که در اختیار دارد. اما، در ضمن، دولت ایران پیوستاری تاریخی هم هست. چرا که در زمانی به درازای بیست و شش قرن، یعنی دورانی که از عمر بیشتر تمدنها و فرهنگهای زندهی امروزین بیشتر است، وجود داشته و هویت جمعی جمعیتی بزرگ را صورتبندی کرده است و جریانهای دینی، سلیقههای هنری، رخدادهای سیاسی، خلاقیتهای ادبی و دستاوردهای فنی و علمی فراوانی را در اندرون خویش پرورده است. در سراسر این دوران، یا یک کشور گسترده و بزرگ ایران وجود داشته، و یا مانند چند قرن گذشته، شبکهای از کشورهای وارث تمدن ایرانی در کنار هم حضور داشتهاند. اما گذشته از تمام اینها، ایران یک دلالت اسطورهشناختی هم دارد. کشور ایران، در کلیت سیاسیاش، در گسترهی سرزمینیاش، و در ظرف تاریخیِ دیرینهاش، شبکهای پیچیده و غنی از نمادها و روایتها و معانی را پدید آورده که به شکلی شگفتانگیز پایدار و دیرپا از آب در آمدهاند و امروز به شکل لایههایی برهم نشسته از آرا و رمزگان و باورهای گوناگون و گاه متضاد در کنار هم به بقای خود ادامه میدهند.
برای ما ایرانیان، که شهروندان کشور ایران هستیم و وارث آن تاریخ دیرین و اعضای آن تمدن کهن و بهرهمندان از آن بستر اساطیری، ضرورت دارد که چند و چون این خزانۀ فرهنگی را بشناسیم و محتوای این میراث را نقادانه و اندیشمندانه بنگریم و هویت امروزین خویش را به شکلی خودآگاه و درونزاد بر مبنای پرسشهای برآمده از این زمینه، بازتعریف کنیم.
برای دست یازیدن به این مهم، نگریستن و اندیشیدن دربارۀ گرانیگاههای بنیادینِ شکلگیری هویت ایرانی اهمیتی بسیار دارد. تاریخ ایران زمین، سراسر ارزشمند و مهم و تعیینکننده است، اما در این گسترهی پهناور بزنگاهها و چرخشگاههای مهمی وجود دارد که باید نگریسته شوند و مورد پرسش قرار گیرند. برخی از این نقاط حساس و مهم، به رخدادهایی مهیب و مرگبار مانند حملهی قوم مقدونی و عرب و مغول مربوط میشوند و برخی دیگر به شخصیتهایی تأثیرگذار و تعیینکننده وابستهاند که ممکن است مانند فردوسی شخصیتی فرهنگی باشند، یا همچون داریوش و شاه عباس به سپهر سیاسی تعلق داشته باشند.
احتمالاً مهمترین این گرانیگاههای تعیینکنندهی تاریخ ایران، در میانهی قرن ششم پ.م. قرار دارد و نام شخصیتی نیرومند و افسانهای در میانهاش میدرخشد. کشور ایران به عنوان یک واحد سیاسی در آن هنگام تأسیس شد و کسی که این مهم را برآورده ساخت، کوروش بزرگ بود که مانند تمام شخصیتهای بنیانگذار، نام و نشانش در هالهای از روایتها و داستانها فروپوشیده شده است.
کوروش بزرگ برای پژوهشگری که خواهانِ فهم تاریخ و هویت ایرانی باشد، شخصیتی سخت جذاب و معماآمیز است. از سویی، بدان دلیل که به زمانی بسیار کهن تعلق دارد. کوروش قدیمیترین بنیانگذاری است که نظمهای برساختهاش هنوز هم باقی مانده و استوار مینماید. تمام کشورها و واحدهای سیاسی و نظمهای اجتماعیای که امروز در گوشه و کنار میبینیم، قرنها، و گاه هزارهها بعد از کوروش تأسیس شدهاند و بنابراین به شخصیتهایی تعلق دارند که نسبت به ما نزدیکتر هستند و منابع و اسناد فراوانتری دربارهیشان وجود دارد. کوروش اما به زمانی بسیار بسیار کهن تعلق دارد؛ زمانی که هنوز بودا پیامبریاش را شروع نکرده بود، بخشهای مهمی از تورات هنوز نوشته نشده بود، و اوستا هنوز صورتی نهایی به خود نگرفته بود. کوروش به جهانی تعلق دارد که بزرگترین واحدهای سیاسیاش از استانهای کوچکِ امروزین کوچکتر بودند، خط و نویسایی در بخش عمدهی سرزمینها ناشناخته بود، پول وجود نداشت، و ترابری و بازرگانی تنها در قلمروهایی محلی و نزدیک به هم انجام میپذیرفت. کوروش شخصیتی تأثیرگذار و شگفتانگیز است که تاریخ را به دو دورهی پیش و پس از خود تقسیم میکند، و مانند تمام شخصیتهایی که چنین نفوذ و تأثیری دارند، خود در دنیای پیشاکوروشی زاده و پرورده شده بود.
گُذاری که با نام کوروشبزرگ مُهر خورده است، در جامعهشناسی تاریخی با عنوانِ دگردیسی جامعهی کشاورزی ابتدایی به کشاورزی پیشرفته شناخته میشود. کوروشبزرگ بنیادگذار دنیایی است که در آن تمرکز سیاسی غولآسایی در ترکیب با نخستین شکلِ دولت رفاه و اقتصاد برنامهریزیشدهی دولتی پدید آمد. به خاطر دستاوردهای او بود که نخستین دولت جهانی، نخستین شبکۀ بازرگانی جهانی، و نخستین خیزش چشمگیر و پرشتاب جهانی در نویسا شدن و درآمیختن نژادها و اقوام و ادیان و باورها ممکن گشت.
به خاطر همین دستاوردها، کوروشبزرگ به شخصیتی اساطیری هم تبدیل شده است. حاصل کارهای کوروشبزرگ چنان سترگ بود که تمام تاریخنویسان، تا بیست و پنج سده بعد، او را ستودند و کردار و رفتارش را سرمشق شاهی آرمانی دانستند. در بزرگداشتِ اثرگذاری این نخستین شاهِ کشور ایران، گوشزد کردن همین نکته بس که بخش عمدهی مردمانی که ما متمدن میدانیم و تاریخشان را کاوش میکنیم، در بیستوپنج سدهی گذشته زیر تأثیر کوروشبزرگ زیستهاند، و در جهانی که شالودهاش را وی ریخت تکاپو میکردند.
کوروشبزرگ، با این تعبیر، معمایی بزرگ است. شخصیتهای تاریخی زیادی وجود دارند که خوشنام و ستوده و بزرگ مینمایند ولی وقتی پژوهشگر به زندگیشان میپردازد، لکههایی تیره را بر چهرهشان تشخیص میدهد. با وجود این، کوروش در این میان استثناست. در سرگذشتش لکهی تیرهای نمیتوان یافت، و زندگینامهاش به داستانی اساطیری میماند. این، چنان غیرعادی است که ناچاریم فرض کنیم چنین تیرگیهایی در روایت ماجرای او هم وجود داشته، اما مردمان با مهارت و اشتیاق آن را از یادها بردهاند. و باز این پرسش زورآور میشود که چرا؟ چطور شده مردمی که همگان مغلوب کوروش شدند در بزرگداشتش چنان کوشیدند و او را چنان ستودند که در زمان زندگیاش هیچجا اثری از جنبه های منفی شخصیتش ثبت نشد و تا بیستوپنج سده کسی نکتهی ملامتباری را دربارهاش به یاد نیاورد؟
برگرفته از پیشدرآمد کتاب زیرچاپ «کوروش رهاییبخش»
در تمام این مدت بابلیان تنها در دو نوبت زیر فرمان چهار شورشی به سرکشی پرداختند. دو بارِ آن به جنگهای داخلیِ ابتدای سلطنت داریوش مربوط میشد، و دو بار دیگرش که جای چند و چون بسیار دارد، در دوران فرزند او رخ نمود. تنها یکی از این شورشها چندان جدی بود که لشگرکشی پردامنهی شاهی هخامنشی (داریوش بزرگ) را ضروری ساخت. یعنی اگر سابقهی هزار سال پیشِ بابل دربارهی مقاومت در برابر حاکمان بیگانه را با رخدادهای دوران هخامنشی مقایسه کنیم، درمییابیم که بابلیها بعد از ورود کوروش به این شهر جز یک بار شورشی واقعی نکردهاند.
دیدگاهها
کوروش بزرگ و همسرش کاساندان
داریوش بزرگ و همسرش آتوسا
خشایار
آریوبرزن دلیر و خواهرش یوتاپ
چو می آیی این است پیغام من
منم کوروش آنکس که بنیان نهاد
شهنشاهی پارس با نام من
مبر رشک هرگز بر این مشت خاک
که پوشیده در خویش اندام من
7 آبان بر ازاد اندیشان خجسته باد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا