نامآوران ایرانی
شیر درۀ پنجشیر - احمدشاه مسعود
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 19 آبان 1391 17:17
- بازدید: 6878
شاهین آریامنش
♦ احمد شاه مسعود، روایت صدیقه مسعود
♦ گردآورندگان: شکیبا هاشمی و ماری فرانسواز کولومبانی
♦ برگردان: افسر افشاری
♦ تهران، نشر مرکز، چاپ نخست: ۱۳۸۸، ۲۷۲ صفحه مصور
♦ شابک: ۰-۶۱-۲۱۳-۹۶۴-۹۷۸
«حتی اگر آخرین تکۀ اشغال نشدۀ افغانستان به اندازهی پاکول 1 من باشد، تا آخرین نفس برای دفاع از آن مبارزه خواهم کرد.»
احمدشاه مسعود
یکی از چهرههای برجستۀ تاریخ افغانستان که سالیانِ سال در برابر دشمنان برون مرزی و درون مرزی دلاورانه ایستاد و به پیکار پرداخت احمدشاه مسعود است. احمدشاه مسعود فرزند دوست محمدخان در ۱۱ شهریور ماه ۱۳۳۲ در قریهی جنگلکِ پنجشیر ِ2 افغانستان زاده شد. وی همانند پدرش یک میهندوست تاجیک بود که آرزو داشت پارسی زبانان جهان را متحد کند. پدر احمدشاه با گروهی از میهن دوستان تاجیک برضد تقسیمات جغرافیایی حکومت شوروی که به زیان تاجیکها بود دست به خیزش مسلحانه زدند و چون شکست خوردند، پدر مسعود به هرات گریخت و در افغانستان ماندنی شد و در آنجا افسر پلیس شد و سالها ریاست پلیس هرات را بر دوش داشت. 3 احمد شاه در سال ۱۳۵۲ به دانشگاه رفت و از همان روزگار جوانی به نبرد با روسها پرداخت. پیکارهای مردم افغانستان به ویژه احمد شاه مسعود و همرزمانش ارتش سرخ شوروی را چنان به ستوه آورد که آنها چارهای جز پس نشینی پیش روی خود ندید. 4 به دنبال برون رفت واپسین سرباز ارتش شوروی از خاک افغانستان در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۶۸ به ابتکار احمدشاه مسعود شورای عالی فرماندهان ارشد جهادی افغانستان در شاه سلیمِ ولایت بدخشان در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۶۹ بر پاشد. فرماندهان در این نشست راهبرد پیکار علیه حکومت کمونیستی افغانستان را روشن کردند. سپس پیکارهای وی و یارانش با طالبان آغاز شد. مسعود که بارها تلاش دکتر محمد مصدق نخست وزیر بی باک ایران را برای ملی کردن نفت ایران و بریدن دست بیگانه از کشورش ستوده بود و آن را در ردیف به پاخیزی پدر خود و تاجیکان در منطقۀ فرارود بر ضد شوروی خوانده بود، سرانجام در روز ۱۸ شهریورماه ۱۳۸۰ در سالروز استقلال جمهوری تاجیکستان بر اثر انفجار انتحاری دو مرد مراکشی که خود را خبرنگار نامیده بودند شهید شد. لویه جرگه اضطراری افغانستان که در پایان دولت موقت بنیاد نهاده شده بود به او لقب «قهرمان ملی» داد و روز ۱۸ شهریور سالروز جان باختن وی را تعطیل رسمی و «روز شهید» نام نهاد، اگر چه او را بیشتر با لقبِ «شیر دره ی پنجشیر» می شناسند.
این کتاب با پیشگفتار گردآورندگان کتاب یعنی "شکیبا هاشمی" رییس سازمان غیردولتی افغانستان و دبیر نخست سفارت افغانستان در اتحادیۀ اروپا و "ماری فرانسواز کولومبانی" روزنامه نگار مجلهی "ال" آغاز میشود که در آن به پیشینهی گفتگوهایشان با صدیقه مسعود همسر احمدشاه مسعود و مجاب کردن وی به نوشتن این کتاب میپردازند. کتاب در پانزده بخش سامانش یافته است. در بخش نخست صدیقه مسعود از زاده شدن خود در دهکدهای به نام بازارک نزدیک به درهی پنجشیر سخن میگوید و سپس به عروسی و برخی رسم و راهها در افغانستان میپردازد. وی به آیینی اشاره میکند که بر پایهی آن در برخی از شهرستانها هنگامی که دختری به خانهی شوهر میرود خانوادهی شوهر برای عروس خود نامی نو بر میگزینند. چنین رسم و راهی در شاهنامهی فرزانهی فرهمند توس ابوالقاسم فردوسی نیز دیده می شود. در بخش "آزمودن فریدون پسران را" فریدون پس از ازدواج دختران سرو با پسرانش نام های جدیدی را بر دختران سرو و همچنین پسرانش مینهد.
«کنون نامتان ساختستیم، نغز؛ چنانچون بباید، سزاوارِ مغز.
تویی مهترین؛ سلم نام تو باد! به گیتی پراگنده کام تو باد!
که جستی سلامت ز چنگ نهنگ؛ به گاهِ گریزش، نکردی درنگ
دلاور که نندیشد از پیل و شیر، تو دیوانه خوانش؛ مخوانش دلیر!
میانین کز آغاز تیزی نمود؛ از آتش مر او را دلیری فزود،
ورا تور خوانیم، شیر و دلیر؛ کجا ژَنده پیلش نیارد به زیر.
هنر خود دلیری است بر جایگاه، که بَددل نباشد سزاوارِ گاه.
دگر کهترین مردِ با سنگ و چنگ، که هم با شتاب است و هم با درنگ
ز خاک و ز آتش میانه گزید، چنان کز رهِ هوشیاری سزید
دلیر و جوان چون هُشیوار بود، به گیتی جز او را نباید ستود.
کنون ایرج اندر خورَد نام اوی؛ درِ مهتری باد فرجامِ اوی!
بدان کو به آغاز شیری نمود؛ به گاه درشتی، دِلیری فزود.
به نام پری چهرگانِ عرب، کنون برگشایم به شادی دو لب.
زن سلم را کرد نام آرزوی؛ زن تور را ماهِ آزاده خوی
زن ایرج نیک پی را سهی؛ کجا بُد به خوبی سهیلش رهی؛» 5
نام پری گل (همسر احمدشاه مسعود) نیز پس از ازدواج از سوی خانوادهی شوهر، صدیقه نامیده میشود. در ادامه به سرنگونی محمد ظاهرشاه به دست پسرعمویش داودخان که به شاهزادهی سرخ نامبردار گشته بود پرداخته میشود. محمد ظاهر که با مرگ پدرش، در ۱۷ آبان ۱۳۱۲ به پادشاهی افغانستان دست یافته بود ۴۰ سال بر این کشور فرمان راند. در ۲۶ تیرماه ۱۳۵۲ خورشیدی «شوهر خواهرش داود و هم قوم خویش نزدیکش، شبی به خیال ریاست جمهوری افتاد (راست گفتهاند که: شاخ گاوی بدتر از داماد نیست) او محمد ظاهر شاه را که به سفر خارج رفته بود از سلطنت خلع کرد و خود رییس جمهور شد.» 6 داودخان با برچیدن حکومت پادشاهی افغانستان و پی افکندن حکومت جمهوری، تنها به مقام ریاست جمهوری بسنده نکرد و مقام نخست وزیری، وزارت امور خارجه و وزارت دفاع را از آنِ خود کرد. 7 در سال ۱۳۵۷ خورشیدی کمی زودتر از انقلاب ایران، دولت داودخان سرنگون شد و نورمحمد تره کی از سران حزب مارکسیستی خلق به حکومت دست یافت و دستور کشتن بیش از یک هزار تن را داد که داودخان و خانوادهاش نیز جز این کشته شدگان بودند. تره کی نیز دگرگونیهایی را در جامعه پایه ریخت.
بخش دوم به پیکار نیروهای مقاومت با کمونیستها میپردازد. در سال ۱۳۵۸ خورشیدی تره کی بر آن شد تا نخست وزیرش حفیظ الله امین را برکنار کند اما امین پیش دستی کرد و تره کی را برکنار کرد و کشت. 8 ۱۳ خرداد ماه ۱۳۵۸ نیروهای نظامی شوروی بر کابل چیره میشوند و روز بعد حفیظ الله امین کشته میشود و ببرک کارمل به جای او به قدرت میرسد.
از بخش سوم تا پایان بخش هفتم به ترتیب از تازش روسها، مهاجرت احمدشاه به همراه یارانش به سوی تخار و بدخشان، رییس جمهور شدن نجیب الله که به جای ببرک کارمل آمده بود، آیین عروسی احمدشاه مسعود و پری گل و زاده شدن نخستین فرزندشان و برون رفت ارتش شوروی از خاک افغانستان آغاز میشود.
بخش هشتم به تنشهای میان دولتمردان افغان همچون صبغه الله مجددی، ربانی و سیاف میپردازد که پس از پایان چهارماه ریاست جمهوری مجددی در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، ربانی رییس جمهور میشود و احمدشاه وزیر دفاع. بخش نهم دربارهی محاصرهی کابل است و همچنین دربارهی پاگرفتن طالبان و گرفتن یک به یک شهرها از سوی طالبان و فرار حکمتیار با کمک مسعود به پاکستان. در ادامه به کشته شدن نجیب الله اشاره میشود که طالبان: «بدون محاکمه نجیب الله و برادرش را زنده اخته کردند و سپس آنها را به پشت خودرویی بستند و تا سر حد مرگ روی زمین کشیدند و در میدان بزرگ آریانا در حالی که سیگار در دهانشان فرو کرده بودند و دسته های دلار از جیبشان بیرون زده بود اعدام کردند.» (ص۱۷۳).
بخش دهم به پیکار احمدشاه و یارانش با طالبان میپردازد. احمدشاه در درازنای نبرد با طالبان با خرید سنگ های ارزشمند و زمرد و فروش آنها به کشورهای بیگانه هزینهی پیکار با طالبان را فراهم میکرد. در بخش یازدهم نویسنده از دلبستگی احمدشاه و همچنین خودش به شعرهای سیمین بهبهانی می گوید.
بخش دوازدهم به سفر احمدشاه به اروپا به دعوت نیکول فونتن رییس مهستان (=مجلس) اروپا میپردازد. وی در مهستان اروپا به سخنرانی پرداخته بود و دربارهی خطر طالبان این گونه هشدار داده بود: «شرایط حاکم بر افغانستان مسئله ای منطقه ای نیست، بلکه مسئله ای جهانی است و اگر به ما کمک نشود در کوتاه مدت، تمام جهان تهدید خواهد شد.» (ص ۲۲۳).
بخش سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم درباره ی آمدن دو تن تونسی به نام های قاسم بقالی و کریم توزانی است که خودشان را روزنامه نگار معرفی کرده بودند و به هنگام گفتگو با احمد شاه مسعود مواد انفجاری ای که در کمربند قاسم بقالی جاسازی شده بود منفجر میشود و احمدشاه آسیب میبیند که پس از چند روز چشم از جهان فرو میبندد.
یکی از کاستیهای کتاب نداشتن سیاههی نوشتههاست. همچنین کتاب مانند برخی از کتاب های چاپ شده در ایران بدون سیاههی نام نما است. در آغاز کتاب نیز گاهشماری ناقصِ تاریخ افغانستان از به استقلال رسیدن این سرزمین تا سرنگونی طالبان و روی کارآمدن حامد کرزی آورده شده است که بهتر بود گاهشماری جامعتری فراهم میآمد. با همهی مواردی که گفته شد این کتاب که دربردارندهی خاطرات نزدیکترین کس به احمدشاه مسعود است از سویی به زندگانی خصوصی این چهره، خوی و خیم و منش او می پردازد و از سویی به زندگی سیاسی وی از دید همسرش، که بسیار سودمند است. در پیوست کتاب تصاویری از زادگاه، آرامگاه و تصاویر احمدشاه مسعود به همراه فرزندان و پدر و مادرش و همچنین در میان همرزمانش آمده است که بسیار ارزنده است. برگردان کتاب نیز به خوبی انجام گرفته است.
پینوشتها:
1- پاکول کلاهی نمدی است که بر سر بیشتر مردان افغانی دیده میشود. احمد شاه مسعود نیز چنین کلاهی بر سر میگذاشت و پس از مرگ او این کلاه نمادی از وی شد.
2- پنجشیر در شمال افغانستان جای دارد و مرکز آن بازارک است. پنجشیر دارای کانسارهای ارزشمند همچون زمرد است. دونالد آر. هیل در پژوهشی دربارهی استخراج کانسارها در روزگار اسلامی میگوید کانسارهای اصلی نقره در استانهای خاوری جای داشتهاند و برجستهترین آنها کانسارهای هندوکش در شهرهای پنجشیر و جاریانه جای داشته است. بنابر گزارشی نزدیک به ده هزار کارگر معدن در پنجشیر کار میکردند. در ۲۵۶ق/۸۷۰م یعقوب لیث به خاور خراسان تاخت و درهی پنجشیر و کانسارهای نقرهی آن را به قلمرو خویش افزود.
3- کیهانی زاده، نوشیروان، تارنمای اینترنتی www.iranianshistoryonthisday.com
4- پایداری و ایستادگی مردم افغانستان در برابر دشمنان به راستی که ستودنی است. در نخستین نبردی که میان مردمان این سرزمین با انگلستان از سال ۱۲۱۸ تا ۱۲۲۰ خورشیدی در گرفت شکست ننگینی بر ارتش انگلستان وارد آمد به گونه ای که از ۱۶ هزار لشگر مهاجم که متشکل از ۴ هزار و پانصد تن انگلیسی و ۱۲ هزار تن هندی بود در هنگام عقب نشینی از کابل- به جز یک تن که به جلال آباد هندوستان سالم بازگشت- همگی به وسیلهی رزمندگان افغانی کشته شدند (بنگرید به دهشیار، حسن. باراک اوباما و جنگ حداکثری در افغانستان، اطلاعات سیاسی- اقتصادی شمارهی ۲۶۶-۲۶۵ مهر و آبان ۱۳۸۸ و اسعدی، مرتضی، ۱۳۶۶، جهان اسلام، جلد اول، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ص۷۵). سپستر در سال ۱۹۷۹ ارتش سرخ شوروی پیشین به افغانستان تاخت. نیروهای شوروی که آرام آرام شمار آنان در افغانستان به ۱۱۵ هزار تن رسید با دادن .۱۳هزار و ۹۰۰ کشته در ۱۵ فوریه ۱۹۸۹ پس از ده سال با سر افکندگی از این سرزمین پس نشستند. سپستر در سال ۲۰۰۱ ارتش آمریکا به بهانهی سرنگونی بن لادن و طالبان روانهی افغانستان شد که هر روز شاهد کشته شدن سربازان آمریکایی در افغانستان هستیم. مردمان افغانستان از سال ۱۸۰۰ به این سو با سه قدرت بزرگ وقت یعنی انگلستان، شوروی و آمریکا پیکار کردهاند.
5- نامهی باستان (شاهنامه فردوسی)، گزارنده کزازی، میرجلال الدین، ۱۳۸۶، جلد نخست. بخش آزمودن فریدون پسران را. بیتهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۴. انتشارات سمت.
6- باستانی پاریزی، محمدابراهیم، ۱۳۸۳، تلاش آزادی، نشر علم، تهران ص ۳۸۷.
7- اسعدی، مرتضی، ۱۳۶۶، جهان اسلام، جلد اول، مرکز نشر دانشگاهی، تهران ص ۸۰.
8- همان ص ۸۲.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا