نامآوران ایرانی
اسحاق موصلی خنیاگری که از باربد پیروی میکرد
- بزرگان
- نمایش از پنج شنبه, 12 مرداد 1391 16:13
- یسنا خوشفکر
- بازدید: 5144
یسنا خوشفکر
دوران خلفای عباسی بازگشت دوباره خنیاگران ایرانی به شکوه و جایگاه گذشتهشان بود. زیرا خلفای عباسی از سفاح نخستین خلیفه تا منصور که به گفته رخدادنگاران از بزرگترین خلفای آن دوره بود تا هارون و پسرانش امین و مأمون تلاش بسیار داشتند که از شاهان ساسانی تقلید کنند، از زمان منصور خاندان ایرانی و نومسلمان برمکی و سهل فرمانرواییشان را اداره میکردند که آنان نیز به سبب فرهنگ ایرانیشان بسیار به موسیقی ارج میگذاشتند و از آن پشتیانی میکردند. از سویی دیگر از آنجا که مالیات از سراسر زمینهای زیر نفوذشان میگرفتند، ثروت سرشاری داشتند که اینها بدون نوای خوش شدنی نبود. مسعودی مینویسد: «در زمان سفاح هیچ موسیقیدانی از پیشگاه خلیفه نمیرفت مگر با کولهباری از درهم و دینار.» (1) بنابر گفته ابوالفرج اصفهانی (اغانی) خوانندگان و نوازندگان در پیرامون خلیفه و وزرا و خانههای اشراف و توانگران گرد میآمدند و از خانههای بغداد در کنار رود دجله در هنگام شب از هر سوی آوای ساز و موسیقی بلند میشد و شعر و آواز و پایکوبی و نوازندگی بسیار گسترش یافت. (2)
بنابراین در چنین زمانهای رامشگران و خنیاگران ایرانی چون ابراهیم و اسحاق موصلی پدیدار گشتند. در گفتار پیشین درباره ابراهیم پورماهان پرداختم و در این نوشتار به زندگی فرزند او اسحاق موصلی میپردازیم. ابنندیم در الفهرست درباره او مینویسد. (3)
«اسحاق در 150 هـ. زاده شد و در 235 هـ. درگذشت و هشتادوپنج سال زندگانی کرد او اسحاق پور ابراهیم پور ماهان پور بهمن پور نسک است و نژادش فارس بود.» به گفته ابنندیم و ابوالفرج اصفهانی اسحاق افزون بر نوای خوش به بسیاری از دانشها آگاهی داشت، اما از آنجا که در زمینه خنیاگری بیهمتا بود به این هنر پرآوازه گردید. او در نوازندگی بسیار چیرهدست بود و گوش تیزی داشت که میتوانست از میان 80 نوازنده که با هم همنوازی میکردند پی ببرد که کدامیک ناساز (ناکوک) مینوازد و میخواند. بر پایه گفته ابوالفرج اصفهانی اسحاق 200 یا شاید 400 آهنگ داشت که بسیار دشوار بود و پیچوتابهای فراوانی داشت که آموختن آن را سخت میکرد. اسحاق به خنیاگری بسیار ارج میگذاشت و از این روی نمیخواست با او به گونهای برخورد شود که در هر انجمنی، هر آهنگی را بنوازد و بخواند. او به هر کسی آموزش نمیداد و برخی این را به حساب رشک و خودخواهی او میگذاشتند درحالیکه چنین برداشتی نمیتواند درست باشد زیرا که او شاگردانی چون زریاب و ابن خردادبه داشت که هرکدام در خنیاگری بسیار پرآواز بودند به ویژه زریاب که در آینده به زندگانی او خواهیم پرداخت. اسحاق نمیخواست هنر خنیاگری سبک و خوار شود و به این هنر تنها در مجالس خوشگذرانی پرداخته شود از این روی رفتاری درخور هنر خنیاگری داشت «کسانی که هنرمند بودند و مجالس موسیقی را مجالس خوشگذرانی میانگاشتند همین که اسحاق به درون میآمد، دست از هرگونه شوخچشمی برمیداشتند، حتی ابراهیم پسر خلیفه مهدی که بر مغنیان سخت میگرفت با ورود اسحاق خوشخوی میشد چنانکه میگفتند اسحاق «آفت ابراهیم است». (4) او اشعار و آهنگهای پدرش را که درون مایه سبکی داشتند از دیوان او حذف کرد. ابراهیم موصلی مانند فرزندش نبود او در آموزشگاه خود کنیزکان را تربیت میکرد و آموزش موسیقی میداد و سپس آنان را میفروخت کاری که هرگز اسحاق موصلی انجام نداد.
به گفته ابوالفرج اصفهانی اسحاق راههای موسیقی را طبقهبندی کرد که تا پیش از او هیچکس از چنین کاری برنیامده بود. (5) اسحاق به سبب دانش سرشارش آثار فراوانی در زمینههای گوناگون داشت که برخی از این آثار درباره موسیقی نگاشته شده و ابن ندیم در الفهرست نام این کتابها را آورده است: «1- اغانیه التی غنی بها 2- اغانی معبد 3- اخبار المغنین المکیین 4- الاختیار من الاغانی للواثق 5- الرقص و الزفن 6- النغم و الایقاع و عدد مهاله 7- تفضیل الشعر و الرد علی من یحرمه و ینقضه.
شوربختانه هیچ نسخهای از آثار او در دسترس نیست. برای جستجوی نوشتههای اسحاق باید به کتابهای «اغانی ابوالفرج اصفهانی، کمال ادب الغناء از حسن بن کاتب و از همه مهمتر رساله موسیقی یحیی بن علی منجم و اشاراتی در کتاب ملاهی ابن خردادبه نگریست. (6) «در کتاب ادب الغناء که یک نسخه از آن در ترکیه به دست آمده است (با تاریخ 625 هـ. 1235م.) نمونههایی از آراء اسحاق موصلی وجود دارد و چنین پیداست که نویسنده، کتاب و آثار اسحاق را در دست داشته است که همین نسخه به کوشش دکتر محمود احمد حفنی و غطاس عبدالملک خشبه در مصر به سال 1970 چاپ شده و شیلو موسیقیدان فرانسوی آن را به فرانسه ترجمه و تشریح کرده است.»
«اسحاق موصلی آوازی را تصنیف کرده بود که توجه ابراهیم بن المهدی را بسیار به خود جلب کرد تا آنجا که المهدی برای موصلی نامهای نوشت و از او خواست نسخهای از این آواز برایش بفرستد. موصلی به پیوست نامهای در پاسخ المهدی، جزئیات شعر آن آواز را به همراه ضرب (ایقاع) تقسیمات (بسیط)، راه (مجرا) مقام نغمگی (اَصْبَع) تقسیمبندیهای اجزایی (تجزیه) بخشها (اقسام) ردیف نتها و جای سکوتها (مقاطع) و سایر جزئیات مربوط به ترکیب مقامها (ادوار) و اندازههای (اوزان) آن را برایش فرستاد». (7) بسیار آشکار است که اسحاق با علامات و نشانههایی که در پیوند با خط نت است آن اثر را نوشته و برای المهدی فرستاده است یعنی آگاهی ایرانیان به خط موسیقی «به گفته ابوالفرج اصفهانی در کتاب اغانی اسحاق در یکی از کتابهای خویش همه آهنگهای خود و پدرش را گرد آورده است که بایستی همان مجموعه اغانی باشد». (8) در هیچ کتابی نمیتوان بدون بکارگیری از خط موسیقی قطعات و آهنگها را نوشت. به پایه این اسناد او نخستین کسی بود که در آن دوره به نگاشتن کتاب درباره موسیقی از تاریخ خنیاگری تا مبانی نظری پرداخت و موسیقیدان پس از او؛ از آثارش بسیار سود بردند.
اسحاق بر پایه گفتار خودش از پیشینیان از جمله زندگی باربد بسیار آموخته بود.
اسحاق «نوازندهای چیرهدست و بیهمتا بود.» روزی در مجلس مأمون از ملاحظ نوازنده نامدار عود خواست تا کوک ساز را آشفته سازد. او نیز چنین کرد و سپس اسحاق عود را از ملاحظ گرفت و از او خواست هر آوازی که میخواهد بخواند، و او آوازی را خواند. اسحاق با همان ساز آشفته و ناساز با او همنوایی کرد و تا آخرین مضراب در هیچ موارد از لحن و مقام خارج نرفت و دستش به طور عادی روی پردهها بالا و پایین میرفت خلیفه (واثق از خلفای پس از معتصم) هنگامی که این هنر را از او دید گفت: بخدا هرگز کسی را چون ندیدم، اسحاق گفت: این هنر را از زمانی مشق کردم که شنیدم «فهلیذ» (پهلبد، باربد) روزی در مجلس خسروپرویز بربت مینواخت و خوب از عهده برآمد. یکی از ماهران این صنعت که در مجلس دزدانه خود را به عود رسانید و کوک ساز او را برهم زد. «فهلیذ» بازگشت و برنامه خود را ادامه داد و نمیدانست چه بر سر عود او آمده است. در خدمت خسروان نیز رسم ادب نیست که ساز را آزمایش و کوک کنند. پس با همان عود تباه شده کار خود را به پایان برد و دستگاهی را که شروع کرده بود کامل نمود. پس از اینکه مجلس به پایان رسید «فهلیذ» خسرو را از ماجرا آگاه ساخت، خسرو عود فهلیذ را آزمایشی نمود و هنگامی که این شاهکار او را دید فرمود «زه و زهان زه» و جایزه کسانی را که با این عبارت شاهانه مورد تشویق قرار میگرفتند به «فهلیذ» بخشید. اسحاق ادامه میدهد هنگامی که این روایت را شنیدم بر آن شدم تا من هم به همین هنر دست یابم و به تمرین و مشق آن پردازم. با خود گفتم سزاوار نیست «فهلیذ» در این هنر از من تواناتر باشد و وقتی او میتوانست چرا من نتوانم پس از ده سال برای این هنر کارآموزی کردم و مشق کردم تا اینکه بر روی زمین در هیچ جا و بین هیچیک از طبقات موسیقیدانان، فنی و دستگاهی نماند مگر آنکه دانستم چگونه باید نغمههای آن را نواخت و هر نغمه را باید از کدامیک از پردههای عود بیرون آورد. همه را از بالاترین تا پایینترین آنها و هرچه را از آن با نغمه دیگر از یک جنس است شناختم و جای آنها را روی دستانها (پردهها) پیدا کردم، و این چیزی نیست که از عهده کنیزکان خواننده برآید. واثق گفت: راستی گفتی و اگر تو بمیری این هنر نیز با تو خواهد مرد. و دستور داد سی هزار درهم به اسحاق دادند. (9)
پینوشتها:
1 - موسیقی ایران از آغاز تا امروز، جلد1، غلامرضا جوادی، ص176
2 - خنیاگری و موسیقی در ایران، دکتر سکندر امانالهی بهاروند، ص51
3 - الفهرست ص 233
4 - بشنو شمیم عود تلخیص و بازنویسی کتاب الاغانی اثر ابوالفرج اصفهانی به کوشش اکبر ایرانی، ص105
5 - همان، ص 93
6 - همان، ص104
7 - موسیقی ایران از آغاز تا امروز، جلد1، غلامرضا جوادی، ص184- به نقل از اغانی
8 - زمینه شناخت موسیقی، فریدون جنیدی، ص160
9 - بشنو شمیم عود، ص 98 و 99
این نوشتار پیشتر در دوهفتهنامهٔ امرداد به چاپ رسیده است.