نامآوران ایرانی
حسن کسایی ...استاد استادان
- بزرگان
- نمایش از یکشنبه, 04 تیر 1391 19:27
- یسنا خوشفکر
- بازدید: 7411
یسنا خوشفکر
پس از جنگهای ایران و روس و توطئه انگلیس، این پیر کفتار استعمار و نابخردی شاهان قاجار و خیانت برخی میهن فروشان، ناگهان توفانی ایران را در هم پیچید. پیوندمان با گذشته قطع گردید، ایران بزرگ پاره پاره شد و کمرمان در این بلایا شکست. در برابر بیگانگان خودباوریمان را از دست دادیم به گونهای که در واپسین سالهای دوران قاجار پای بیگانگان چنان در ایران باز شد که با برنامهریزی های حساب شده و ماسونی چپاول و غارت آثار تاریخی ایران زمین به اوج خود رسید و حتی خواستند هویتمان را نیز از ما بگیرند. ناگهان پزشکی ایران غیر علمی شد، معماری فرنگی جایگزین معماری زیبای ایرانی قرار گرفت، پوشاک رنگارنگ و زیبای ایرانیان دهاتی و قدیمی شد، دانشمندان غربی که ناگهان در آن دوره سرو کلهشان پیدا شده بود گفتههایشان همه درست و علمی بود و بایستی در برابر سخنانشان خاموش میشدیم و هیچ نمیگفتیم، سرچشمه همه دانشها از غرب گردید، فلسفه از یونان 2800 ساله آغاز شد! تمدن و زبان هند و اروپایی گردید و همه راهها نیز به روم ختم شد.
به راستی
چه کردیم که این گونه گشتیم خوار خرد را فکندیم این سان ز کار؟
در باره موسیقی نیز به همین گونه بود.
پیترو دلاواله جهانگرد نمای ایتالیایی! که در دوره شاه عباس به ایران آمده بود در سفرنامه خود می نویسد "(در اصفهان) در خانه میرزا شرف جهان بودیم که او نوازنده ای را احضار کرد که از روی آثار ابن سینا آهنگهایی را با فلوت (نی) مینواخت."
بر پایه این سند ایرانیان تا آن دوره خط موسیقی داشتند و یک نوازنده نی میتوانست از روی خط موسیقی ایران آهنگهای کهن را بخواند و بنوازد. چه شد؟ که پس از آن نابسامانیها و جنگها که یادآور شدیم، خط موسیقی را از خارج وارد کردیم، ساز چنگ در ایران ناپدید گشت و به نام هارپ سر از غرب درآورد، علم نظری موسیقی را که فارابی از پایه گذارانش بود با نام تئوری موسیقی غربی و علمی! به خودمان بازگرداندند، به جای کمانچه همه ویولن نواختند و پیانو کاملترین ساز جهان شد!
و اما نی ...
این ساز پیشینه اش به دوره باستان میرسد و در متن خسرو قبادان و ریدک که به دوره ساسانیان بر میگردد، با نام «نای سرای» آمده است. در اواخر دوران قاجار این ساز نیز مانند دیگر داشتههای ایرانیان در حال فراموشی بود و در هیچ گروه موسیقی آورده نمیشد. تنها عاشقانی چون نایب اسدالله، مهدی نوایی و دیگرانی که نامشان را نمیدانیم، از این ساز کهن فراموش شده و بیمار پرستاری کردند تا نابود نشود و همین پایداری و تلاش آنان سبب شد تا در دو نسل پس از آنان نوجوانی چون سوشیانت در نوای خوش ایران زمین پدیدار گشت و یک روز با شنیدن نوای نای یک نوازنده دوره گرد، به این ساز دل بسته گردید و با عشق و پشتکار فراوان توانست آوایی را از نی برون آورد که همه را شگفت زده سازد به گونهای که نی نوازان امروز ایران همگی وام دار اویند.
حسن کسایی زاده شهر اصفهان در سوم مهرماه 1307 و پدرش از بازرگانان آن شهر و بسیار به موسیقی علاقهمند بود و از این روی خنیاگرانی چون طاهرزاده، اکبر خان نوروزی، اخوان شهناز، ادیب خوانساری و ابوالحسن صبا در سرای او رفت و آمد داشتند و حسن کسایی توانست در دیدار و نشست و برخاست با این استادان به ویژه استاد صبا نکتههای بسیاری از نوای خوش ایران بیاموزد. در سن هفت سالگی نزد تاج به فراگیری آواز پرداخت و پس از آن که به سن بلوغ رسید و صدای او تغییر پیدا کرد، همان گونه که پیشتر گفتیم با شنیدن صدای نی راه خود را در موسیقی ایران یافت.
استاد کسایی در چند دهه با خوانندگان و نوازندگان نامدار در رادیو به ویژه در برنامه گلها، همکاری هنری داشتند و قطعه صبحگاهی از ساخته های ایشان در بین مردم بسیار شناخته شده است.
استاد حسن کسایی چنان با این ساز درآمیخته بود که انگشت در دهان میگذاشت و نی مینواخت، یا کاغذی را لوله میکرد و در برابر چشمان شگفت زده هزاران تن نواهای زیبا و دل نشین از آن به گوش جان میرسانید. کاری که تا کنون از نی نواز دیگری دیده یا شنیده نشده است.
او نه استاد بود و ما شاگرد او خداوند بود و ما بنده
انوری
آوازه استاد به گوش همه خنیاگران و موسیقی شناسان جهان رسید و آن گونه که از استاد شنیدم، ام کلثوم خواننده نام دار مصری در گفتگویی که پیش از انقلاب در روزنامه کیهان (و شاید اطلاعات) چاپ شد گفته بود: "در بسیاری از کنسرتهایم پیش از اجرا به نی کسایی گوش می دهم."
درباره زندگی نامه این پدیده خنیای ایران بسیار گفتهاند اما از آنجا که نگارنده افتخار شاگردی ایشان را در زمینه هنر آواز از سال 1385 تا پیش از بیماریشان داشتم، می خواهم در اینجا بخش کوتاهی از آنچه را که ایشان به من آموختند بیاورم. بیگمان راهنماییهای استاد استادان حسن کسایی میتواند چراغ راهی باشد برای هر کسی که عاشقانه به دنبال شناخت هنر خنیاگری است. با هم اندرزهای استاد را می خوانیم.
"موسیقی باید طوری خوانده و اجرا شود که شنونده گوش بدهد و پس از آن به دلش بنشیند.
من با کمال زحمت که یک عمر کشیدهام پنج دقیقه که ساز میزنم و میبینم که شنونده از من جدا میشود، ساز را زمین میگذارم. آن موسیقی خوب است که شنونده از نوازنده جدا نشود. سعدی می گوید:
از در درآمدی و من از خود به در شدم گویی از این جهان به جهان دگر شدم
موسیقی اگر نتواند در دل شنونده جا پیدا کند فایده ندارد. موسیقی زحمت دارد، مرارت دارد، باید اگر کسی میخواهد به مقامی برسد سختی بکشد، خود بزرگ بینیها آدم را زمین میزند.
یک چیز را باید در نظر بگیریم، سنتهای قدیمی را باید حفظ کنیم اما این واپس گرایی نه، همه چیز باید جلو برود.
همه موسیقی را دوست می دارند اما شناخت موسیقی کار هر کسی نیست. نه! گفتن و ایراد گرفتن هنر نیست باید آن هنر را بشناسیم و آن وقت درباره آن نظر بدهیم."
بزرگان همیشه رک و بی پرده سخن میگویند و آنچه در دل دارند بر زبان میآورند، در هنرشان نیز این بیآلایشی و روراستی دیده و شنیده میشود. چه خوب است برای شناخت این خنیاگر برجسته ایران زمین به آثار او گوش فرا دهیم زیرا هیچ چیز به جز سیر در نغمههای جاودانی که او آفریده نمیتواند اندیشهها و درک و دانش او را از خنیاگری به ما بشناساند. درباره استاد این سخن سعدی را می توان آورد:
هر کس به زمان خویشتن بود من سعدی آخرالزمانم
استاد کسایی رفت اما یاد و خاطرهاش همیشه در دل ایرانیان زنده و پابرجاست. او رفت و آموخت که باید در برابر سرزمین مادری خویشکاری خود را بدانیم و مام میهن را در سختیها تنها نگذاریم. او رفت اما نهالی را که کاشت و آبیاری کرد و پروراند هم اکنون چون سروی بلند قامت است که دیگر هرگز...
از باد و باران نیابد گزند