نامآوران ایرانی
نگاهی به شعر ملکالشعرا بهار - پروفسور فضلالله رضا ـ بخش چهارم و پایانی
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 15 آذر 1392 16:44
- بازدید: 5198
برگرفته از روزنامه اطلاعات، سهشنبه 28 آبان 1392، شماره 25741
غزلیات بهار
شهرت ملکالشعرای بهار بیشتر در قصیده سرایی است. البته در غزلیات او هم، ابیات زیبا میتوان یافت؛ مانند غزل «نصیحتی است...» که 13 بیت دارد:
نصیحتی است اگر بشنوی، زیان نکنی
که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی
از این و آن نکشی هیچ در جهان آزار
اگر تو نیت آزار این و آن نکنی
ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار
که ترک صحبت یاران مهربان نکنی
بود رفیق کهن چون می کهن، زنهار
که از رفیق و می تازه سر گران نکنی
ز دیگران چه توقع بود نهفتن راز
تو را که راز خود از دیگری نهان نکنی
میان خَلق جهان گم کنی علامت خویش
اگر به خُلق نکو خویش را نشان نکنی
غم زمانه نگردد به گرد خاطر تو
گر التفات به نیک و بد زمان نکنی
گر ازدیاد محبانت آرزوست، بکوش
که امتحان شده را دیگر امتحان نکنی
به دوستان فراوان کجا رسی که تو باز
ادای حق یکی را به سالیان نکنی
اگر به دست تو دشمن ز پا فتاد ای دوست
مباش غره که خود عمر جاودان نکنی
بجو متاع محبت که گر تمامت عمر
بدین متاع تجارت کنی، زیان نکنی
اگر نهی سر رغبت بر آستانۀ کار
کف نیاز دگر سوی آسمان نکنی
«بهار» اگر دلت از غم برشه است، خموش
که همچو شمع سر اندر زبان نکنی
«بهار» درس نخستین عاشقی اشک است
سبق نبردی اگر درس خود روان نکنی
اصلاح آشیانه
اصلاح آشیانه به دست من و تو نیست
توفیر آب و دانه به دست من و تو نیست
گر کارها به وفق مرادت نشد، مرنج
چون اختیار خانه به دست من و تو نیست
در کارهای رفته مکن داوری کز آن
جز قصه و فسانه به دست من و تو نیست
خامش نشین که تعبیۀ نظم این جهان
از حکمتست یا نه، به دست من و تو نیست
خرسند باش تا گذرد خوش دو روز عمر
گرداندن زمانه به دست من و تو نیست
خوش باش و عشق ورز و غنیمت شمار عمر
کاین دهر جاودانه به دست من و تو نیست
ره ناپدید و غیب ندانستنی «بهار»
میخور جز این بهانه به دست من و تو نیست
غزل دیگر بهار «این نیز بگذرد» است:
ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد
زین حبس هم مرنج که این نیز بگذرد
فرهاد گو به تلخی غم صبر کن که زود
شیرینی تعيّش پرویز بگذرد
دوران رادمردی و آزادگی گذشت
وین دورۀ سیاه بلاخیز بگذرد
ما و تو نیستیم و به خاک مزار ما
بسیار این نسیم فرحبیز بگذرد
این است پند من که: زخوب و بد جهان
نه غرّه شو، نه رنجه، که هر چیز بگذرد
صبح نشاط خندد و آید بهار عیش
وین شام شوم و عصر غمانگیز بگذرد
در پایان این نوشتار، که به هیچ روی نمیباید حتی دعوی آشنایی ابتدایی با سرودههای شاعر بزرگ معاصر بکند، از دو قطعه مشهور بهار یاد میشود. یکی قطعۀ «ضلال مبین» است که میگوید:
دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش...
دگر باره شیراز
بود آیا که دگرباره به شیراز رسم؟
بار دیگر به مراد دل خود باز رسم؟
بود آیا که ز ری راه صفاهان گیرم؟
وز صفاهان به طربخانۀ شیراز رسم؟
خیزم از جای و بدان شهر طربخیز شوم
تازم از شوق و بدان خطۀ ممتاز رسم
به ملاقات گرامی ادبائی که بود
جمله را قول و غزل تالی اعجاز رسم
هست رازی ازلی در دل شیراز نهان
خُرّم آن روز که من بر سر آن راز رسم
بر سر مرقد سعدی که مقام سعداست
بسته دست ادب و جبهه قدم ساز رسم
همت از تربت حافظ طلبم وز مددش
مست مستانه به خلوتگه اعزاز رسم
مرغک تازهپرم، زیر پرم گیر به مهر
تا ز فیض پر و بال تو به پرواز رسم
بود آیا که از این تنگ قفس نیم نفس
به سر صحبت مرغان خوشآواز رسم
حافظا، بندۀ رندان جهان است «بهار»
همتی تا به یکی خواجۀ دمساز رسم
نگارنده با پوزش از خوانندگان به استحضار میرساند که این نوشتار اکنون ناتمام خواهد ماند تا اگر فرصتی در آینده دست داد، به تکمیل آن توفیق یابد. استادان ادب معاصر آثار بهار را در کتابها و مقالات ارزیابی کردهاند که نیازی به بازنویسی آن در این مقاله نداریم. جامعیت بهار را، در لباس بزرگترین سخنگوی سدۀ چهاردهم هجری شمسی ایران، میتوان از اشارات زیر برآورد کرد: «استاد قصیدهسرای سنتی»، » شاعری فراخنگر و نوآفرین که جان در تن واژهها میدهد»، «چیرهدست در انواع اشعار مانند دوبیتی و قطعه و مستزاد و مثنوی و برگردان از زبانهای انگلیسی و فرانسه به نظم فارسی»، «شاعر ملی آزادیخواه و مجاهد»، «سخنگوی دلیر که چند بار تیغ زبانش او را به زندان افکند»، «استاد پژوهشگر دانشگاه تهران»، » کارشناس سبکشناسی در ادب فارسی با نثر روان ادبی و سیاسی و اجتماعی مانند: سبکشناسی، تاریخ احزاب سیاسی، تاریخ سیستان و چندین کتاب دیگر»...
شادروان دکتر حسین خطیبی دانشیار بهار در دانشگاه تهران بود و پس از او درس سبکشناسی را در دانشگاه تهران تدریس میکرد. خطیبی از قول اساتید نامدار همعصر با بهار، بدیعالزمان فروزانفر و جلال همایی روایت میکند که: پس از عبدالرحمن جامی شاعر شهیر سدۀ نهم هجری، در جامعیت ادبی و رسائی گفتار شاعر همپایۀ بهار نداشتهایم.حبیب یغمائی شاعر و ادیب و نویسنده که ده سالی از بهار جوانتر بود، در جایی مینویسد: «بیشائبه میتوان گفت که بهار بزرگترین شاعر قرن اخیر است.» (رهآورد، شماره 52، ص255)
ایرج میرزا شاعر طنزسرای همعصر بهار گاه با گلهمندی و گاه با شعری نیشدار از بهار ستایش میکند:
ملک دارای آن حـد فضائل که تعدادش به من هم گشته مشکل
ملک دارای آن مغز سیاسـی که میخندد به قانون اساسی
ملک آن طعنه بر مهرو و نازن به آییـن محبـت پشت پازن
البته در ارزیابی آثار هنری و ادبی بزرگان، فراز و نشیب بسیار میتوان یافت، به ویژه آنجا که عواطف شخصی و سنتهای اجتماعی ناقدان بر داوریها چیره میشود. ادبای نسل جدید که با شعر نو و کلیات سخن سنجی خرد گرایانۀ غرب نیز آشنایی داشته باشند، پست و بلندها را روشنتر در زیر ذرهبین مینمایانند. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی سهم بهار را در شعر سنتی صد سال اخیر بیش از دیگر سخنوران آن دوره میداند و عقیده دارد که: «شاهکارهای بهار، همه استقبالهائی است که از قدما کرده است... در قلمرو غزل، غزلهای او، در قیاس دیگر نمونههای شعرش، پایهای فروتر دارند.» به هرروی سپهسالار سخن سنتی فارسی در سدۀ چهاردهم هجری، کسی نیست که به زودی از یاد برود. اهل ادب سالها سرودهها و نوشتههایش را خواهند شکافت و شخصیت ملی و مجاهدات سیاسی و مردمی او را بررسی خواهند کرد. بیشک، ذوقها و نگرشها یکسان نیست و هر نویسنده از ورای شیشۀ رنگی فکر خود به جهان ادب نگاه میکند. نوشتههای ذوقی نگارنده در این ایام با پژوهشهای علمی پیشین او فاصله دارد. با این حال، امیدوارم پیام مقاله برای گروهی از فارسی زبانان پراکنده در جهان و یادی از یک سخنور بزرگ ناخوشایند نباشد و شرح دشواریهای گذشته مردم ایران، برگرایش خوانندگان به مهر به فرهنگ ایران و کمک به مردم آن بیفزاید، بهار میگوید:
دردا و دریغا که چنان گشتی بیبرگ کز بافتۀ خویش نداری کفن من
بسیار سخن گفتم در تعزیت تو آوخ که نگریاند کسی را سخن من
آن روز نیوشند سخنهای مرا خلق کز خون من آغشته شود پیرهن من
مجملی از سالشمار زندگی ملکالشعرای بهار
محمد تقی متولد در محلۀ سرشور مشهد در: ربیعالاول 1304 هجری قمری برابر با 1263 هجری شمسی و 1886 میلادی
1279 آغاز تحصیلات ادبی در محضر میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری در مشهد
1282 وفات محمد کاظم صبوری، پدر بهار
1286 مثنوی «اندرز بهشاه» خطاب به محمد علیشاه قاجار: پادشها، چشم خرد باز کن/ فکر سرانجام ز آغاز کن
1289 قصیده پیام به وزیر خارجه انگلستان: سوی لندن گذر ای پاک نسیم سحری/ سخنی برگوی از من به «سِر ادوارد گری»
1292 از سوی مردم کلات، سرخس و درگز به نمایندگی دوره سوم مجلس شورای ملی انتخاب شد.
1297 بهار در سال 1296 روزنامه «نوبهار» را در تهران منتشر کرد، که در سال 1297 روزنامهاش توقیف شد.
بدان مناسبت بهار قصیده «بث الشکوی» را به اقتفای قصیده مسعود سعد سرود: تا بر زبر ری است جولانم/ فرسوده و مستمند و نالانم
1299 قصیده «هیجان روح» را سرود، خطابی تند به احمد شاه قاجار:
ای خامه دو تا شو و به خط مگذر وی نامه دژم شو و ز هم بردر
1300 انتخاب به نمایندگی مجلس چهارم از سوی مردم بجنورد
1301 قصیده معروف دماوند: ای دیو سپید پای در بند...
قصیده «سکوت شب»:
آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای بخشای بر من، ای شب آرام دیر پای
1301 قصیدۀ غرّّای کیهان اعظم: با مه نو زهره تابان شد ز چرخ چنبری/ چون نگیندانی جدا از حلقۀ انگشتری
1305 انتخاب به نمایندگی مجلس شورای ملی دورۀ ششم از سوی مردم تهران
1306 قصیدۀ فتح دهلی: دو چیز است شایسته نزدیک من...
1308 قریب یکسال در زندان مجرد
1311 بخشی از دیوان اشعار خود را به چاپ رسانید و از ادامۀ چاپ آن جلوگیری شد.
1311 در روز 29 اسفند بار دیگر به زندان افتاد و پنج ماه در زندان به سر برد.
1312 از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد. در اصفهان مثنوی کارنامۀ زندان را سرود:
آن مهندس که این بنا پرداخت کس ندانست کز برای چه ساخت
1313 برای شرکت در جشن هزارۀ فردوسی از اصفهان به تهران فراخوانده شد.
شعر «درینک واتر» شاعر انگلیسی را استادانه به شعر فارسی فردوسیوار درآورد.
1315 فروردین ماه سفری به رشت و مازندران کرد. [عموی این بنده، «محمود رضا طلوع» نماینده مجلس شورای ملی، که از آزادی خواهان گیلان و همکاران میرزا کوچکخان جنگلی بود، با بهار دوستی نزدیک داشت. گفتهاند که در سفر نوروزی میزبان بهار بود و قصیده غرّای: «هنگام فرودین که رساند ز ما درود/ بر مرغزار دیلم و طرف سپید رود» در خانه او سروده شده است. محمود رضا مردی صاحب قلم بود و مدتی روزنامه «طلوع» را در رشت منتشر میکرد. هر دوی این رفتگانِ چپ گرای مدتها مورد خشم رضاشاه و دولتیان بودند.]
1316 آغاز تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران
1326 نمایندگی در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی
1327 برای معالجه سل به سوئیس رفت و در اردیبهشت سال بعد به تهران بازگشت.
1330 وفات در تهران در اول اردیبهشت ماه برابر با ماه رجب 1370 هجری قمری و 1951 میلادی.