جستار
فرهنگ مردم؛ مراسم ماه رمضان در تهرانقدیم - شادروان سعید نفیسی
- جستار
- نمایش از جمعه, 27 تیر 1393 11:09
- بازدید: 4179
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25923، چهارشنبه 25 تیر 1393 به نقل از خاطرات شادروان سعید نفیسی
سعید نفیسی
در میان ما کودکان، هر که زودتر به روزه گرفتن آغاز میکرد، سربلندتر و مغرورتر بود. یادم هست در مدرسه و در خانواده ما مسابقه داشتیم که کی بیشتر ماه را روزه گرفته و که زودتر برای سحری خوردن از خواب برخاسته و که دعاهای این ماه و مراسم این ماه را بیشتر رعایت کرده است. حتی غروری در میان ما کودکان سیزده و چهارده ساله بود که دیرتر از بزرگان افطار بکنیم و شب زودتر از آنها برای سحری خوردن برخیزیم!
در این ماه همه مردم باسواد قرآن میخواندند و حداقلی که برای این کار قائل بودند، این بود که روزی یک جزء بخوانند و در پایان ماه آن را به آخر برسانند. هر کس روزی دو یا سه جزء میخواند و در ماه دو یا سه بار قرآن را ختم میکرد، مغرورتر و سرافرازتر بود.
هدیه قرآن
پدرم عادت داشت دو سه روز پیش از رمضان، از دو برادر کتابفروش خوانساری، بسته به استطاعتی که در آن سال داشت، گاهی ده و گاهی پنج قرآن میخرید. در آن زمان درباره قرآن، خریدن و فروختن را به کار نمیبردند و «هدیه کردن» میگفتند. او هم از پنج تا ده قرآن چاپی هدیه میکرد و به مردم بیاستطاعت باسوادی که برای عیادت پیش او میآمدند، میداد که در ماه رمضان قرآن را ختم کنند و وی در ثواب آن شریک باشد. در آن زمان مرکز کتابفروشیهای تهران یا در بازار حلبیسازهای امروز بود که به آن بازار بینالحرمین میگفتند؛ زیرا که در میان مسجد شاه و مسجد جامع واقع شده است، و دیگر که در میان تیمچه حاجبالدوله و بازار کفشدوز واقع است.
چاپ قرآن
بهترین چاپ قرآن در آن زمان چاپی بود که در شهر باغچهسرای در شبهجزیره کریمه کرده بودند و از روی آن شاید صد بار عکس برداشته و گراور کردهاند و به همین جهت به قطعهای مختلف بود: از قطع وزیری گرفته تا به اندازه دو سه سانتیمتر که در قاب کوچکی جا داده و به بازو میبستند و برخی هم به زنجیر ساعت و زنان به گردنبند خود میآویختند و با ذرهبینی که در روی قاب آن بود، میخواندند. این چاپ با همه زیبایی که داشت، قطع بزرگ آن 12 قران و قطع متوسط آن 8 قران و قطع بسیار کوچک آن 2 قران ارزش داشت.
چاپ دیگری هم از قرآن بود که هر جزو از آن را در یک صحیفه نوشته بودند و به همین جهت به «قرآن سیورقی» معروف بود و آن را هم میبایست با ذرهبین بخوانند.
من قرآن خواندن را از این چاپ آغاز کردم و هنوز این نسخه را که گرامیترین یادگارهای ده دوازده سالگی من است، در کتابخانه خود دارم. چاپ دیگر بسیار ممتازی هم در هشترخان (حاجی طرخان) شهر معروف روسیه در مصب رود ولگا کرده بودند که طالب بسیار داشت. چاپهای اروپا و مصر و ترکیه و هندوستان در آن زمان بسیار کم رواج داشت.
کتاب زادالمعاد تالیف ملامحمدباقر مجلسی را نیز چاپهای متعدد کرده بودند و در هر خانهای بود و در ایام رمضان مردم از روی آن مرتباً دعای افطار و دعای سحر و ادعیه دیگر و حتی سوره یاسین را میخواندند. البته مردم با سلیقه هنردوست نسخههای بسیار ممتاز خطی با تذهیبها و سرلوحها و جدولها و سرعُشرها و جلدهای سوخته یا روغنی بسیار ممتاز از قرآن و زادالمعاد یا کتاب دیگر داشتند که مجموعه کاملی از هنر و ذوق و سلیقه آن روزگار بود.
تسبیحهای فاخر
مردم در انتخاب قرآن و کتاب دعا و جانماز و مهر و تسبیح و سجاده بسیار خوش سلیقه وبسیار دست و دلباز بودند و تسبیحهای فاخر آن زمان مانند تسبیح و مرجان و شاهمقصودی و یسر و صدف و سنگ دیگری که به آن «روغن چراغی» میگفتند، به قیمتهای گران خرید و فروش میشد. توانگران حتی تسبیح عقیق و از آن بالاتر تسبیح مروارید و زمرد داشتند.
سربند تسبیحفروشی و بند انداختن تسبیح از کاسبیهای پررونق آن زمان بود ومرکز این کار، جلوخان بزرگ شمالی مسجدشاه بود و در ضمن عطرفروشها نیز در آنجا بساط خود را میآراستند و بسیاری از کتابفروشها در سه جلو خان و دالانهای همین مسجد دکان داشتند.
توپ سحر
در سراسر این ماه عبور و مرور در تمام شب در تهران آزاد بود. برای مردمی که ساعت نداشتند یا نمیشناختند، در میدان توپخانه آن روز و میدان سپه امروز، در موقع افطار و سحری توپ میانداختند و بعدها این توپها را به باغشاه بردند و از آنجا مردم شهر را خبر میکردند. پیش از زمان ما معمول بود که نقاره میزدند.
دید و بازدید شبانه
بیشتر مردم تمام شب را بیدار بودند و به همین جهت دید و بازدید در شبهای رمضان و مهمانی بسیار معمول بود و تا نزدیک سحری خوردن مینشستند و پی در پی چیز میخوردند و این خوراکها متنوع آن شبها را «شبچره» میگفتند. انواع شیرینی و تنقل و میوه خشک یا تازه خورده میشد. مخصوصاً خوردن زولبیا و بامیه و پشمک ونان پنجرهای رواج کامل داشت ودر ماههای دیگر نمیپختند.
معروف است که فتحعلیشاه زولبیا را بسیار دوست میداشت و چون در ماههای دیگر فراهم نمیشد، میگفت: «کی ماه رمضان میآید که ما زولبیای سیری بخوریم؟»
نماز جماعت
در ایام رمضان در همه مسجدهای تهران نماز جماعت میخواندند و مخصوصاً نماز ظهر رونق بسیار داشت. پس از نماز، واعظی به منبر میرفت و موعظه میکرد وپس از آن مسألهگوها میآمدند و وظایف شرعی مانند آداب نماز و روزه و وضو و طهارت را برای مردم میگفتند و مخصوصاً درباره سهویات و شکیات نماز، بحث طولانی میکردند و این بحثها گاهی چندان طولانی میشد که تا موقع افطار مردم در مسجد میماندند.
میرزا ابراهیمخان تفرشی ـ للـهای که ما داشتیم ـ اعتقادی مفرط به صدرالعلما داشت که در مسجد سیدعزیزالله در بازار نماز میخواند و پس از نماز او، حاجشیخ مهدی واعظ عرب به منبر میرفت و با بیان مسلسل خود نزدیک دو ساعت سخنسرایی میکرد. وی اغلب روزها ما را با خود به آن مسجد میبرد و در حدود چهار یا پنج ساعت در آن مسجد بودیم.
در صحن مساجد بزرگ دیگر مانند مسجد شاه و مسجد جامع (معروف به مسجد جمعه) و مدرسه سپهسالار قدیم در بازار پامنار و مسجد سپهسالار جدید در جوار بهارستان در هر گوشه بساطی پرمشتری و پررونق برپا بود. در یک گوشه مردم گرد «مسالهگو» حلقه زده بودند. یک جا درویشی بساط گسترده و مداحی میکرد و مناقب میگفت.
در سراسر ماه رمضان تقریباً همه مردم از ظهر به بعد در بیرون خانهها وقت میگذراندند. مردم طبقه سوم در بازار و اطراف مسجدشاه و در خیابان ناصرخسرو گرد میآمدند.
گردشگاه
جوانان خوش سلیقه طبقه اول و دوم گردشگاه مطلوبشان خیابان بهارستان و مسجد سپهسالار جدید بود. از روز اول رمضان عده بسیاری از فروشندگان در سراسر خیابان نظامیه تا ضلع جنوبی میدان بهارستان بساطهای رنگارنگ میگستردند و انواع مختلف اجناس خرازی و پارچه و چینی و بلور و اسباببازی و وسایل مختلف برای فروش عرضه میداشتند و دسته دسته مرد و زن از میدان بهارستان تا میدان سرچشمه در رفت وآمد بودند و تا نزدیک غروب که موقع افطار میرسید، جمعیت از هم گسیخته نمیشد. برای فروشندگان تهران این بیست و نه روز یا سی روز رمضان به اصطلاح موقع «برهکشی» بود. مخصوصاً در روزهای هجدهم تا بیست وسوم رمضان ازدحام مردم بیشتر بود.
شبهای احیا
شبهای احیا باز عده مردم که بعد از افطار به آنجا هجوم میآوردند، بیشتر میشد. صحن مسجد مخصوص مردان بود و در ایوانهای پایین و بالا دسته دسته مردم نشسته و با هم مشغول گفتگو بودند. عده کثیری از جوانان در ایوانهای بالا به آواز خوش مناجات میکردند. طلاب مدرسه که درحجرهها منزل داشتند، از دوستان و آشنایان خود پذیرایی میکردند.
انواع تنقل و شربت و شیرینی و چای خورده میشد. در سه شب احیا، مردم همه در مساجد جمع میشدند و پس از نماز مغرب و عشا، چراغها را خاموش میکردند و هرکسی قرآنی با خود آورده بود و روی سر میگذاشت و این مراسم را «قرآن به سر» میگفتند.
در شب بیست وسوم معمول زنان بود که با پول گدایی، پارچه نو میخریدند و با خود به مسجد میبردند و در میان دو نماز در همان جا با عجله پیراهنی برای خود میدوختند که به آن«پیراهن مراد» میگفتند و عقیده داشتند هر که آن پیراهن را بپوشد، هر مرادی که داشته باشد، خدا میدهد! در این اواخر معمول شده بود که زنان چرخهای خیاطی خود را هم با خود به مسجد میبردند و صدای حرکت چند صد چرخ خیاطی در شبستان مسجد آهنگ خاصی داشت که به آن آهنگ دیگری شبیه نبود. بعضی از زنان حتی در آن موقع حنا در آب میکردند و به سر و دست و پای خود میبستند و این را وسیله جلب خوشیها در ظرف سال میدانستند.
البته پیداست که هر وقت رمضان به زمستان و فصل بارندگی میافتاد، مردم به درون مسجد و به شبستانها پناه میبردند؛ اما در موقعی که هوا خوب بود و مخصوصاً بعدازظهرها و اول شبهای تابستان، این چند روز رمضان دوره خوشگذرانی و عیش و عشرت واقعی بود و همه مردم در یازده ماه سال با کمال بیصبری در انتظار رسیدن آن بودند. پیداست مردمی که بدینگونه از ظهر تا نزدیک بامداد روز بعد بیدار میماندند و هفده و هجده ساعت را بدین ترتیب به تفریح و خوشی میگذراندند، حوصله و وقت برای کارهای دیگر نداشتند و به همین جهت به جز دکاندارها، مردم دیگر در این ماه دست به کاری نمیزدند و تقریباً ماه رمضان ماه تعطیل عمومی بود و در ادارات دولتی هم که بعد از مشروطیت تشکیل داده بودند، کاری نمیگذشت و در حضور و غیاب کارمندان دولت چندان سختگیری نمیکردند.