سه شنبه, 13ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی ایران پژوهی چرا از حرکت علمی و شناخت ناشناخته ها باز ماندیم؟

ایران پژوهی

چرا از حرکت علمی و شناخت ناشناخته ها باز ماندیم؟

برگرفته از کتاب «پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی»، نوشتهٔ دکتر پرویز ورجاوند، صفحه 42 تا 61


دکتر پرویز ورجاوند

آنچه به عنوان نمونه یادآور گشتیم بدان خاطر بود تا شعارگونه و از روی احساسات با مسئله‌ای این‌چنین بنیادی برخورد نکرده باشیم و به یاری شاهدهای مثال نشان داده باشیم که سنت داشتن دیدگاه دقیق و جامع علمی در این سرزمین، راه به دورانی بسیار کهن می‌برد و ویژگی آن نیز در این است که به یک دوران کوتاه محدود نمی‌گردد بلکه از دورانی بسیار کهن آغاز گردیده و هزاران سال مداومت داشته است و هرچه بر آن زمان گذشته پربارتر شده است. نکته قابل توجه در اینجاست که گسسته شدن این روند و باز ایستادن توان علمی این فرهنگ در مقایسه با دیرپائی آن، گذشته از لطمه کلی که بعد از حمله مغول برآن وارد آمد، بیشتر متوجه حدود دو قرن ونیم اخیر می‌شود. مدت زمانی که آن سوی جهان یعنی دنیای غرب بیشترین تلاش خود را انجام داده و شکافی عمیق از نظر پیشرفت علمی و فنی میان شرق و غرب پدیدآورده است.

از آغاز دوران قاجاریه به روشنی می‌توان شاهد رکود و حالت ایستائی حرکت علمی ایران بود. در کنار درگیریهای خارجی چون جنگ ایران و روس و ضربه‌هائی که بر پیکر استقلال و تمامیت ارضی این سرزمین وارد گشت، به جز برخی تلاشهای فردی چون اقدامات قائم قام و امیر کبیر، کل سیستم حکومتی و نهاد آموزش و پرورش ایران بی‌خبر از پیشرفتهای علمی در جهان، هیچگونه عنایتی در جهت تلاش های علمی و حمایت از پژوهشگران و علماء و صنعتگران به عمل نیاورد. دلیل وجود چنین فضائی را باید در چگونگی ساخت حکومت و طرز تفکر گروههای تشکیل دهنده آن دانست. نکته‌ای اساسی که تجزیه و تحلیل آن خود به کتابی جداگانه نیاز دارد.

نبود یک حکومت قوی و علاقه‌مند به حفظ استقلال و پیشرفت و متکی به ملت را در تمامی سرزمین‌های عقب افتاده، میتوان عامل اساسی و بنیادی آنها در زمینه عقب‌افتادگی علمی و فنی‌شان بشمار آورد. زیرا این حکومت‌ها هستند که امکانات و موجبات رشد را در تمامی ابعاد برای یک جامعه می‌توانند فراهم سازند. در دورانهای خیزش علمی شاهد آنیم که وجود چهره‌های مصمم و با تدبیر و کاردان در رأس حکومت در سطح‌های مختلف و سمت‌های مؤثر کلیدی، فرصت‌های لازم را برای اشتغال بکار دانشمندان و پژوهشگران و صنعتگران فراهم ساخته، برای کارها و فعالیت های علمی و فنی فرصت های لازم و مناسب را پیش آورده‌اند. ادامه جریان فعالیت‌های علمی و ایجاد نهادهای معتبر پژوهشی و آموزشی و فراهم آوردن موجبات تربیت دانشمندان بزرگی چون: قطب الدین شیرازی ـ عمادالدین معروف به ابن الخوام ـ کمال الدین بغدادی معروف به ابن الفوطی در دوران ایلخانان، بعد از ویرانگری‌های مغول خود نشانه بارزی است از نقش وزیران و شخصیت‌های بلند پایه وصاحب نفوذ ایرانی چون خواجه نصیر طوسی، خاندان جوینی و... در دستگاه ایلخانان مغول، در امر سازمان‌دهی و ایجاد شرایط لازم برای گرد آوردن و به تلاش واداشتن دانشمندان و فراهم ساختن موجبات ادامه یافتن فعالیت‌های علمی و آموزشی و پرورشی در جامعه. حکومت‌های توانمند برای حفظ قدرت ملی میکوشند تا بر رشد تولیدات ملی تکیه کنند، امری که بدون بهره‌جستن از یک تکنولوژی مطلوب و متکی بر بینش علمی و بهره جستن از نیروی دانشمندان و متخصصان امکان پذیر نخواهد بود. تشکیل امپراطوریهای ایران، هند و چین بدون تکیه بر دانش و صنعت نمی‌توانست میسر گردد. از سوی دیگر پیشرفت در زمینه علم و تکنولوژی در سطح یک ملت پدیده‌ای نیست که بدون برنامه‌ریزی و رهبری و فراهم آوردن جو لازم و امکانات مناسب توسط حکومت، بشود آن را به جایی رسانید.

این همه نه به آن اعتبار است که هر حرکت سازنده‌ای فقط در کف با کفایت حکومتگران قرار دارد و دیگر هیچ، بلکه شرط اصلی، وجود ملتی زنده و جامعه‌ای آگاه و کوشاست. ملتی نگران سرنوشت خویش، توانایی آن را خواهد یافت تا در روی کار آوردن یک حکومت نیرومند و دستگاه رهبری خدمتگزار توفیق بیابد. بدون شک جامعه و هیأت رهبری در هم تأثیر متقابل دارند و آن رهبری ارزش و اعتبار دارد که بتواند سطح آگاهی و بینش جامعه و توان علمی آن را برای ساختن یک کشور آباد و مردمی نیکبخت بالا ببرد و تنها یک تأثیر مقطعی و گذرا در یک دوران کوتاه نداشته باشد. باید به این نکته اشاره داشته باشیم که عامل قدرت و روحیه عظمت‌طلبی و بسیج مردم از سوی حکمرانان مقتدر، همیشه نیز در جهت تأمین واقعی منافع ملتها نبوده است. آن قدرتی قابل ستایش است که در جهت حفظ استقلال و تمامیت ارضی یک کشور و ایجاد رفاه برای توده مردم و بالا بردن سطح آگاهی و رشد بخشیدن به خلاقیت‌های جامعه و افزون ساختن تولید و توانا ساختن اقتصاد ملی و کوشش در مشارکت دادن مردم در قبول مسئولیت و اداره کشور، گام بردارد. نه آنکه قدرت خود را در ناتوانی و فرمانبرداری و بی‌چون و چرای مردم ببیند و بدور از شناخت نیازهای ملی و سعادت و بهروزی جامعه، ملتی را در جریانهای جاه‌طلبانه و کینه‌توزانه در گیر سازد و در دراز مدت فرسایش توان ملی را سبب گردد.
ایران در دوران سازندگی عهد شاه عباس با وجود جنگهای فراوان و بزرگی که به خاطر حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور صورت گرفت، به دلیل بهره‌مند بودن از یک نظام مستقر و آگاه متکی بر چهره‌های کاردان، و بهره جستن از راهنمایی‌های صاحبنظران و دانشمندان زمان، توفیق آن را بدست آورد تا در زمینه‌های عمده حیات جامعه پیشرفتی چشمگیر بدست آورد. «اینطور بر می‌آید که در حوزۀ اصفهان یک سری هیئت‌های منظم مطالعاتی و علمی نسبت به اصطلاحات داخلی ایران اظهار نظر کرده و اولیای امر با استشاره‌های لازم تصمیمات مقتضی اتخاذ می‌کرده‌اند... با توجه به کارهایی که انجام شده و با توجه به اینکه حتی در عصر طلایی یعنی زمان شاه عباس هم جنگهای مداوم اغلب شاه را در خارج از پایتخت نگاه میداشت، انجام این همه اصلاحات بدون وجود مراکز برنامه‌ریزی و طرح‌سازی ممکن به نظر نمی‌رسد. صرف‌نظر از دانشمندان بزرگی که در کارهای اجتماعی و اقتصادی همه جا با شاه همراهی کرده‌اند (مثل شیخ بهائی و میرداماد و امثال آنها) بسیاری از اشخاص مطلع و متخصص نیز در مراکز مهم وجود داشته‌اند.... در امور اقتصادی متخصصان زبردستی امور مملکت را اداره می‌کرده‌اند.... همه‌گونه اطلاعات مربوط به نقاط مختلف مملکت در دربار جمع آوری می‌شد. در عین‌حال همه ولایات نیز مطالعات اختصاصی خود را ادامه می‌دادند....شاه عباس که مردی روشن بین بود و هر امری را از جهت علمی بودن و مفید بودن (پراگماتیسم) مورد توجه قرار میداد از دانشمندان بسیار تشویق میکرد و این امر نتایج مهم را برای او داشت، بهترین معماران و مهندسان و هنرمندان در دستگاه او بودند، او به‌وجود دو حکیم معروف شیخ بهایی و ملاصدرا افتخار می‌کرد. کوشش داشت که هنرمندان به رفاه روزگار بگذرانند و به همین جهت از بذل پول در امور معنوی امساک نداشت.... مردم اصفهان نیز همانقدر همت داشتند و به علماء احترام میگذاشتند تا جایی که مرحوم ملا اسمعیل واحدالعین را محض احترام ذوالعینین میگفتند. با این مقدمات معلوم بود که تا چه حد مطالعات و تحقیقات علمی که پایۀ رشد اقتصادی است جان می‌گرفت و توسعه می‌یافت...»33

«سانسون» در میان سفرنامه‌نویسان دوران صفوی به علت شناخت وسیعی که از اوضاع ایران داشته و نکته‌سنجی‌هائی که بعمل آورده و تصویر بسیار روشنی که از تمامی جنبه‌های زندگی ایران در آن عهد بدست داده از اهمیت و اعتباری خاص برخوردار است. سانسون که از ایران عهد شاه سلیمان صفوی سخن میگوید، درباره وضع هیئت دولت و تسلط و آگاهی آنها چنین اظهار نظر کرده است: «در هیئت دولت شاهنشاه، تمام امور مملکت حل و فصل می‌شود، در این هیئت مشاورین مذهبی و لشکری و قضائی به تعداد مساوی میباشند. مشاورین شاه از اشخاص با هوش و با تجربه انتخاب شده‌اند و انصافاً همه مردان خوش‌فهم و زرنگ و چالاک و با نفوذ و بسیار فعال می‌باشند. هیئت دولت و وزرا امور مملکت را به خوبی درک میکنند و همه‌چیز را براحتی می‌فهمند و کارها را با کمال دقت مورد توجه قرار میدهند و در هیچ کاری تا دربارۀ آن به مطالعات دقیق و صحیح نپردازند و راجع به آن خوب نیندیشند نسبت به آن هیچ تصمیمی اتخاذ نمی‌کنند و در کلیۀ امور به مشورت می‌پردازند و در تصمیم گرفتن عجله نمی‌کنند و همیشه از ضرب‌المثل معروفی که دارند و می گویند «گذشت زمان بیش از یک سپاه کار انجام میدهد» پیروی میکنند و می‌گویند «کسیکه میداند چگونه کار امروز را به فردا موکول کند، میداند چگونه بدون اینکه هیچ‌چیز را در معرض خطر قرار دهد به فتح و پیروزی نایل آید.»34
اگر آنچه را که در اظهار نظر پژوهشگری چون «نصرالله فلسفی» درباره ویژگیهای دوران شاه عباس آمده بپذیریم، جای تعجب نخواهد بود تا عوامل مزبور در ارتباط با هم توانسته باشند موجباتی را فراهم آورند که بر اساس آن جامعه ایرانی از یک رشد و شکوفایی قابل توجه فرهنگی و در نتیجه پیشرفتهای فنی و صنعتی و نوآوری‌های هنری برخوردار گردد. ایجاد شبکه وسیع راهها و سنگفرش کردن عمده آنها و ساختن پلها و سپس ایجاد صدها کاروانسرا در فاصله‌های معین در طول تمامی مسیرها، ایجاد سدها و شبکه‌های آبیاری، فعالیت‌های وسیع شهر سازی، ایجاد واحدهای صنعتی و کارخانه‌های اسلحه سازی، رشد چشم‌گیر تولید و صدور انواع محصولات کشاورزی و صنعتی و غیره امری نیست که بدون وجود یک دولت نیرومند و خدمتگزار، امنیت کافی، توان اقتصادی و پیشرفتهای فنی و حرمت گذاردن و فرصت دادن به دانشمندان و متخصصان و اهل حرفه و فن و بالاخره توجه داشتن به مصالح جامعه امکان انجام آن میسر گردد.

«نصر الله فلسفی» درباره ویژگیهای دولت صفویه چنین می‌نویسد: «... در دوران پادشاهی او [ شاه عباس] راهزنی و دزدی برافتاد، و دست تعدی حکام و سرداران سپاه از جان و مال رعایا کوتاه شد. کار تجارت و صنعت رونق گرفت و در سایۀ امنیت و توجه خاصی که شاه عباس به آباد کردن و ساختن شهرها و کاروانسراها و عمارات و راهها، و به‌رواج کار بازرگانی و صنعت داشت، مردم به کار و کوشش و کسب و ثروت دلبستگی یافتند، و دیری نگذشت که رعایا و کارگران و مردم زیر دست، که همواره در فقر و مسکنت به سر می‌بردند، صاحب زندگانی دلپذیر و مرفه و مطمئن و آسوده‌ای شدند.»35

در زمان روی کار بودن یک حکومت آگاه و تلاشگر که خود را خدمتگزار جامعه بداند، موجبات شکوفایی استعدادها فراهم می‌آید و افراد ملت با تکیه بر ایمان و غیرت خویش در راه سازندگی از هیچ همتی دریغ نخواهند کرد. ولی زمانیکه حکومتگران با تکیه بر ثروت و امکاناتی وسیع به خویشتن پروری و نازونعمت سرگرم شوند، و با سپردن کارها به دست افراد بی‌صلاحیت و سودجو و غیر متخصص،  به مسئله مهم پیشرفت جامعه و رشد و توسعه کشور نیاندیشند، طبیعی است که جامعه از پویایی و سازندگی و خلاقیت باز خواهد ماند. خانم گاندی در کنفرانس کاربرد علوم و تکنولوژی دهلی نو در سال 1968 در این‌باره چنین اظهار داشت: «آسیا سهم خودرا در اکتشافات علمی ادا نمود ولی زمانی فرا رسید که توانگری حکمرانان مردم را یکسره به دست نسیان سپرد و  روح ابداع را در آنها خشکانید و آنها را مقهور جوامع دینامیک دیگری نمود که از لحاظ تکنولوژی سرآمد اقران شده بودند. و جای تعجب نیست که انقلاب صنعتی موجب بروز امپراطوریهای جدید گردید. تکنولوژی اکنون آخرین مرحله کاربرد علم است و اعمال آن، مستلزم محیط و شرایط و بنیۀ اقتصادی کافی است».36 خانم گاندی در دنباله سخنان خود به نقش مهم حکومت در هدایت جامعه در جهت سازندگی و پیشرفتهای صنعتی اشاره کرده و چنین می‌گوید: «اولین کارخانه نساجی و اولین خط آهن هند در سالهای دهه 1850 بوجود آمد. ولی ما تا سال 1940 نمی‌توانستیم در هند لکوموتیو و ماشین نساجی بسازیم. آنچه را که فاقد بودیم، اراده و میل دولت بود. دولتهای ما نسبت به این مسائل بی‌تفاوت بودند. در همین زمان بود که ژاپن به مدد دولتهای مصمم خود به مصاف تکنولوژی و تسخیر آن رفت و با پیروزی کامل از عرصۀ این کارزار بازگشت. دراین میان، ممکن است خلق و خوی ملی نیز نقشی را عهده‌دار بوده باشد ولی از تاریخ شواهدی در دست است که رهبری مصمم، توانسته است حتی خلق وخوی مانع شوندۀ ملت را دگرگون نماید.»37 حکومتهای سودجو و ناتوان و راحت‌طلب هیچگاه در فکر بهره‌جستن از چهره‌های آزاده پرتوان و آگاه، به عنوان عامل اساسی پیشرفت ملت و کشور نیستند و در نتیجه نمی‌توانند موجبات خلاقیت و فعالیت گسترده دانشمندان و صنعتگران وهنرمندان واقعی را فراهم سازند. درحکومت افراد ضعیف، بی‌کفایت و یا خودخواه و مستبد، تنها به عناصر فرصت‌طلب و طفیلی‌ها امکان داده می‌شود و آنها نیز نه‌تنها از ایجاد فرصت لازم برای فعالیت دانشمندان و متخصصان و هنرآفرینان خودداری می‌کنند، بلکه بقاء خویش را در حذف آنها می‌جویند. اگر قائم‌مقام فراهانی و امیر کبیر را از دوران قاجار حذف کنیم، می‌بینیم که چه کسانی سکان‌دار ایران بوده‌اند و چرا دو قرن سرسپردگی و رکود پیش آمد و پیشرفت علمی و فنی در تمامی زمینه‌ها متوقف گردید. زمانیکه پادشاهان خودکامه و عشرت‌طلبی چون ناصرالدین شاه و بی‌کفایت و ذلیلی چون مظفرالدین شاه و دولتمردان سودجو و بی‌شخصیت و خائن آنها بر اثر تماس با غرب شاهد پیشرفتهای علمی و فنی آن دیار گشتند، یکباره ضربه‌ای بر آنها وارد آمد ودر نهایت زبونی سرزمین خود را ناتوان‌تر از آن یافتند که تصور می‌کردند. از این رو چاره کار را در سرسپردگی مطلق به قدرتهای سیاسی استعماری یافتند. از سوی دیگر بیشتر آنهایی که از سواد لازم برخوردار و با پیشرفتهای غرب آشنا بودند، چون فاصله میان سرزمین خود و غرب را بسیار زیاد میدیدند، برای پر کردن این فاصله به این امر معتقد گشتند که تنها با «تقلید کامل» از تمامی مظاهر تمدن غرب، امکان موفقیت فراهم خواهد بود. آنها که شیوه حکومت استبدادی و جهل‌پرور ایران را عامل اصلی عقب‌ماندگی می‌دانستند، الگوی یک حکومت خوب را غرب می‌پنداشتند. آنها که در مقایسه با پیشرفتهای علمی و فنی غرب، سرزمین خویش را ویرانه‌ای بیش نمی‌دیدند، چنان تحت تأثیر قرار گرفته بودند که تنها را نجات را «تقلید بی چون و چرا» تصور می‌کردند. وجود گروهی از وابستگان به استعمار و عناصر خطرناک فراماسون در میان این شیفتگان دگرگون سازی کشور، عامل مؤثری در ایجاد جو تسلیم همه‌جانبه نسبت به تمدن غرب بود. و در نتیجه حرکت غرب گرایی با پذیرا شدن نمودهای ظاهری آن بدون شناختن سر پدیده‌های بنیادی پیشرفت غرب، به جریان درآمد. این حرکت دو آفت بزرگ را در پی داشت؛ نخست آنکه ملت مجال اندیشیدن به خود و تکیه بر هویت فرهنگی خویشتن را با تمامی ابعادش از دست داد و دیگر آنکه با پذیرا شدن مظاهر تمدن غرب از سوی بخش بسیار ناچیزی از جامعه، میان تودۀ ملت و گروه بسیار معدودی از مدعیان تغییرات جامعه شکافی بس ژرف بوجود آمد که پس از ده‌ها سال همچنان برجای ماند.

شکست‌های پی در پی در جنگ با دشمنان خارجی و جدا گشتن تکه‌هایی از پیکر ایران، توسل به جنگ‌افزار بیگانگان و قبول استراتژی و تاکتیک‌های جنگی آنها را سبب گردید و این پدیده عامل مؤثری در تسلیم شدن بی‌قید و شرط به علم و فن خارجی گشت. با تثبیت سلطه استعمارگران روس و انگلیس بر ایران و دست نشانده گشتن حکومت، سیل ساخته‌های غربی بدون هیچگونه ضابطه و مانعی به این سرزمین سرازیر گشت و لطمه‌ای شدید بر تولیدات صنعتی داخلی وارد ساخت و بازمانده قدرت ابتکار و آفرینش را از صنعتگران داخلی گرفت. یکی از گویاترین نوشته‌ها که بیان کننده وضع غم انگیز اوضاع اقتصادی ایران در عهد قاجاربه شمار می‌رود و سلطه بیگانگان بر بازارهای ایران و هجوم کالاهای خارجی و رکود تولیدات داخلی را به روشنی نشان می‌دهد، مطالبی است که لرد کرزن به کوتاهی درباره وصف بازار وکیل شیراز در سال 1889 عنوان کرده است: «بازار شیراز بهنرین معرف بازارهای ایران و شرق می‌باشد خیابان سرپوشیده که پانصد متر طول آن می‌شود با سقفهای گنبد مانند به طرز بدیعی ساخته شده، میان هرگنبدی برای تجدید هوا و استفاده از آفتاب سوراخهای گردی تعبیه نموده‌اند. در دوطرف این خیابان سر پوشیده  دکه‌هائی است که قند مارسی ـ شکر جاوه ـ چینی آلات فرانسه ـ شمع هلندی ـ چیت انگلیسی – فاستونی اتریشی – ماهوت آلمانی – ادویه هندی - خلاصه آنچه را که در گنجینه حضرت سلیمان نبی سراغ دارید در این نمایشگاههای تاریک پیدا می‌کنید.»38

نبود یک سازمان تربیتی هدف‌دار در زمینه آموزش و پرورش با ویژگی‌های خاص آن از یکسو و از هم پاشیده شدن نهادهای سنتی علمی و فنی از سوی دیگر، امکان وجود و رشد و شکوفائی هرگونه تفکر علمی را در این سرزمین از میان برد و هر اندازه  که غرب در کار علم و تکنولوژی پیشرفت حاصل می‌کرد نشانه‌های ضعف و عقب‌افتادگی در میهن ما افزونتر می‌گشت و موجبات وابستگی هر چه وسیعتر در تمامی ابعاد فراهم می‌آمد.
وجود محلی چون دارالفنون و مانند آن نیز با روالی که در نحوه اداره آنها پیش گرفته شده بود، چاره ساز نبود، زیرا که مبانی علمی آن چنان نبود که بتواند موجبات تربیت گروهی اندیشمند و عالم قادر به خلق آثار علمی و فنی را فراهم سازد.

 

سیاست تسلیم به غرب

با شروع دوران پهلوی، حکومت خط مشخصی را به عنوان هدف اصلی خود برگزید که عبارت بود از گسستن کامل از خویشتن و تا «مغز و استخوان غربی غربی‌شدن». تفاوت این دوران با گذشته در این بود که رژیم روی کار آورده شده توسط غرب،این اصل را به عنوان عامل نجات ملت قلمداد کرد و بر روی آن تأکید فراوان داشت. با شروع این دوران، سیاست تسلیم به غرب و دگرگون ساختن چهره جامعه منطبق با الگو و نمودهای غربی اساس کار قرار گرفت و همه چیز به شیوه معیارهای غربی توجیه می‌گشت و ارزشیابی می‌شد. حتی موسیقی ایرانی چون اصول و ضوابطی جز موسیقی غربی داشت عنوان سنتی گرفت ورد برابر موسیقی غربی به نام «موسیقی علمی» نامیده شد. هدف و خطوط اصلی آموزش و پرورش در سطح‌های مختلف بدون کوچکترین توجهی به مبانی فرهنگ ایرانی براساس معیارهای غربی و به دور از شناخت شیوه‌ها و آگاهی بر تجربه‌های مختلف، تعیین گردید. کار پژوهش‌های علمی و فنی بعنوان عامل اساسی پیشرفت، از نظر دور ماند و در کنار واحدهای صنعتی و کارخانه‌ها و دانشگاه، کانونهای فعال برای تجربه و آزمایش های علمی بوجود نیامد. کار برنامه‌ریزی و تهیه طرحهای صنعتی برعهده کارشناسان و متخصصان و تکنسین‌ها و حتی سرکارگران غربی واگذار شد و ایرانیان به طور عمده در نقش کارگر ساده به خدمت گرفته شدند و اجازه دخالت و تجربه‌اندوزی لازم در زمینه‌های علمی و فنی به آنها داده نشد.

از سوی دیگر بازمانده آگاهیهای علمی و فنی در جامعه مورد بی‌توجهی قرار گرفت و در برخی رشته‌ها به شدت با دانش‌های بومی مبارزه گردید. در حالیکه کشور با توجه به وسعت و پراکندگی شهر و روستاهای آن از نظر بهداشت و درمان در وضع بدی قرار داشت و پزشکان دانشگاه دیده و از خارج آمده تعدادشان بسیار اندک بود، کار مبارزه با پزشکان سنتی برای از گود خارج کردن آنها مورد توجه قرار گرفت. در حالیکه جا داشت با ایجاد دوره‌های آموزشی در منطقه‌های مختلف، سطح بینش آنها بالا برده می‌شد و اطلاعاتی متناسب با دانش آنها در اختیارشان قرار می‌گرفت و از سوی دیگر آگاهی‌های آنها درباره داروهای گیاهی و تجربیاتشان جمع آوری و مورد مطالعه واقع می‌گشت. در طب سنتی پیوند میان طبیب و مردم سرزمینش و طبیعت و ویژگیهای آن به گونه‌ای چشمگیر وجود داشت. طبیب خواص گیاهان و داروها را در رابطه با نوع معیشت و زندگی مردم مورد نظر قرار میداد. ناچیز بودن اقلام داروئی به این خاطر بود که در بیشتر موارد ناراحتی‌های بیماران، آنجا که یک اختلال عضوی مهم نبود، براثر ایجاد عدم تعادل و بهم خوردن رابطه میان طبیعت زندگی با نوع تغذیه و دیگر مسائل بوجود می‌آمد. داروها به دلیل طبیعی بودن مواد اصلی و غیر صنعتی بودنشان تقریباً برای دیگر بخش های بدن ضرری نداشتند. درمان بیشتر همراه با ایجاد تغییراتی چند در نوع تغذیه و مواد ترکیبی آن صورت می‌گرفت. رابطه طبیب و بیمار و اطرافیانش چنان بود که به دلیل نزدیکی و اعتماد، طبیب خیلی زود همه واقعیت‌ها و دانستنی‌ها را در می‌یافت و در کار تشخیص و درمان از آنها بهره می‌جست. این همه نه به آن معنی است که می‌بایست حکیم‌باشی‌های قدیمی را پروبال میدادند و به تمامی کارهای غیر علمی و غیر بهداشتی آنها ارج گذارده می‌شد. بلکه سخن در اینست که با توجه به کمبود شدید امکانات برای توسعه همه‌جانبه پزشکی جدید از یکسو و سلطه جریان‌های سودجویانه شرکت‌های بزرگ داروئی در سطح جهان، می‌بایست با طب سنتی برخوردی آگاهانه و نه خصمانه صورت می‌گرفت. نگاهی به آمار میزان واردات دارو به ایران با پرداخت‌های ارزی سرسام از یکسو و صدور حجم قابل توجهی از گیاهان داروئی ایران با نازل‌ترین قیمت ممکن در طی چند دهه اخیر، روشنگر این امر است که اگر ما به عنوان مثال از شروع فعالیت پزشکی جدید در ایران، به امر داروسازی و پژوهشهای مربوط به آن بهاء لازم را داده بودیم، در طی چند دهه، سرمایه‌های عظیمی از وطنمان به تاراج نرفته بود و پس از صرف هزینه‌های فراوان برای تربیت دکترداروساز، جمع کثیری از آنها را به عرضه کننده ساده داروهای بسته بندی شده خارجی تبدیل نکرده بودیم.

با توجه به گسترش شهرنشینی کار ساختمان‌سازی رونق بسیار یافت ولی با وجود اعتبار فراوان هنر معماری در این سرزمین، کار طراحی و اجراء عمده بناها بدست شرکتهای غربی سپرده شد و آنها با به کار گرفتن محصولات ساخت کشورهای خود، دگرگونی در کار معماری ایران در جهت وابسته کردن آن به تکنولوژی غرب بوجود آوردند. امری که تا آن زمان سابقه نداشت. شهرهای ایران با برنامه های غلط توسعه، هویت و سیمای اصیل خود را از دست دادند. این شهرها نه تنها پاسخگوی نیازهای واقعی و سالم فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه در حال دگرگون شدن ایران نبودن بلکه در طرح گسترش و شبکه‌بندی آنها، عوامل مختلفی که باید پاسخگوی شیوه‌های زندگی جدید و از جمله نقش رو به توسعه کاربرد ماشین و صنعت، افزایش حجم ترابری شهری و در نتیجه منظور داشتن بخشهای صنعتی، تجارتی و خدمات، فرهنگی و مانند آن می‌بود، مورد توجه قرار نگرفت. بلکه فقط به اعتبار ایجاد چند خیابان مستقیم و پهن‌تر نسبت به گذشته، بافت منسجم قدیم شهرها بی‌پروا در هم کوبیده شد و آثار با ارزش و قابل توجه معماری که هویت این شهرها را در طی زمان تشکیل داده بودند. ویران گردید و به سیمای عمده شهرهای ایران لطمه شدیدی وارد آمد. فن معماری در ایران با وجود درخشان‌ترین پیشینه‌ها، دنباله روی غرب گردید و به دیگر بخش‌های مصرف تولیدات غربی پیوست. و فضا سازی‌های معماری جامعه را از ویژگیهای فرهنگ ملی بتدریج دور و بسوی گزینش الگو های تمدن غربی سوق دادند.

در زمینه آب و صنعت مربوط به آن، هزینه‌هایی که صرف ایجاد سدهای موجود در طی چند دهسال اخیر گردیده، رقمی نجومی را تشکیل میدهد که همه بدست کارشناسان و متخصصان خارجی، مطالعه، طراحی و به اجراء درآمده است، بدون آنکه  توجه لازم به ایجاد یک مرکز پژوهشی برای انجام بررسی ها و برنامه ریزی و طراحی صورت گرفته باشد. اگر اساس براین قرار گرفته بود، امروز ما در میهنمان یکی از قوی‌ترین کادرهای ممکن را در زمینه صنایع آبی «هیدرولیک» در اختیار داشتیم، صنعتی که از دیرباز مردم میهن ما با توجه به نیاز مبرم به مهار کردن آبهای رودخانه‌ها و سیلابها، در آن تبحری وسیع داشته‌اند. نگاهی به پیشینه سد و سدسازی و کانال کشی و آبیاری از حدود دوهزار پیش از میلاد در سراسر فلات ایران و باقیمانده سدهای بزرگ از دوران هخامنشی و ساسانی و دوران بعد از اسلام بر روی رودهای خروشان این کشور  همه حکایت از وجود آگاهی علمی و فنی وسیع مردم این سرزمین در طول تاریخ است. بررسی مسیر رودها و انتخاب بهترین محل ممکن، انجام آزمایشهای زمین شناسی، کشف بهترین مصالح مقاوم در برابر آب و طراحی شکل سد برای مقاومت در برابر فشار آب و بالاخره بهره‌جستن از سدهای قوسی که غرب قرنها بعد به رمز آن دست یافت، همه و همه نشانه آنست که سنت علمی و فنی ارزشمند پیشینه‌داری در این زمینه در فرهنگ ما وجود داشته است، که جا داشت مورد مطالعه قرار می‌گرفت و چون گنجینه گرانبهائی در اختیار نسل حاضر قرار داده می‌شد. آیا کوچکترین اطلاعاتی در این زمینه در سازمانهای اجرائی وجود داشت؟ آیا دانشگاهها و رشته‌های مهندسی با این پیشینه و ارزش علمی آن آشنایی داشتند؟ یا اینکه منطق این بود که اینها متعلق به گذشته است و در جهان امروز باید با آنها وداع کرد و چشم به دست مغرب‌زمین دوخت، تا بررسی کند، برنامه بریزد و طراحی کند و به اجراء درآورد. درسالهای اخیر نخست به دلیل تغییراتی که در شیوه مدیریت و بهره‌برداری روستاها بوجود آمد و دو دیگر به دلیل توسعه بی‌رویه کندن چاههای عمیق و نیمه‌عمیق در بخش‌های مختلف کشاورزی کشور، چه تعداد از روستاها که به دلیل لایروبی نکردن قناتها، ویران شدند و در هرمنطقه‌ای صدها قنات که از آفریده‌های فنی فرهنگ سنتی این سرزمین است از جریان باز ایستاد و در پی آن گرد فقر و مرگ بر روستاها پاشیده شد. تعداد رشته قناتهای این کشور را تا 62165 ذکر کرده‌اند که مجموع آبدهی قناتهای دایر در دهه 30 تا 40 حدود 18 میلیارد متر مکعب ثبت شده است. به قولی از این تعداد حدود دوسومش خشک گردیده و بقیه به دلیل لایروبی نشدن از آبدهی‌شان کاسته شده است بنحوی که بر اساس آخرین آمار، آبدهی قناتهای موجود حدود 6 میلیارد متر مکعب اندازه گیری شده است. نکته قابل ذکر درباره قناتهای ایران آنکه آمار موجود در سازمانهای مختلف به شدت با هم اختلاف دارند و آمار درستی از آنها در دست نیست.39 همچنین آگاهی کاملی درباره این منابع با ارزش و زندگی بخش در زمینه‌های مختلف به منظور بهره‌برداری مطلوب از آنها با صرف کمترین هزینه ممکن در اختیار نمی‌باشد. در اینجا برای آنکه از ارزش سرمایه‌ایکه در طول زمان صرف ایجاد قناتهای کشور شده آگاهی لازم بدست داده باشیم بی‌مناسبت نخواهد بود تا به ارقام زیر توجه کنیم. در یک بررسی انجام  شده طول کوره‌هـای کنده شده برای 50 هزار قنات ایران حدود 360 هـزار  کیلومتر (بیش از فاصله زمین تا ماه) عنوان شده است. از سوی دیگر در سال 1361 برای باز زنده‌سازی قناتی به طول 10 کیلومتر 150 میلیون ریال هزینه شده که به قیمت آن روز، سرمایه ایجاد 360 هزار کیلومتر کوره‌های موجود به 540 میلیارد تومان بالغ میگردد. سرمایه‌ای که نمی‌توان نسبت به آن بی‌اعتنا ماند و دست کم نسبت به بهره گرفتن از بخشی از آن که از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است اقدام عاجلی بعمل نیاورد. از یاد نبریم که احیاء تعدادی از این قناتها برای حفظ مزرعه‌ها و روستاهای واقع در نواحی خشک و حاشیه کویر که در حکم سلول‌های زنده محیط زیست ایران به شمار میروند از ضرورت بسیار برخوردار است و باید به آنها به عنوان شریانهای زندگی بخش واحه‌های سرزمین‌های گسترده این مرز و بوم نگریست.

 

دیگران چه کرده اند و ما باید چه کنیم؟

نمونه‌های یاد شده روشنگر این امر است که چگونه دانسته و آگاهانه راه حرکت علمی و فنی و آفرینش و خلاقیت در این سرزمین بر روی ملت بسته گردید تا امکان نفوذ هرچه بیشتر و گسترده غرب و مظاهر فرهنگی آن فراهم آید و میهن ما در تمامی زمینه‌ها دست بسته تسلیم و وابسته بگردد. قصد آن بود تا نشان دهیم که آنچه امروز با آن مواجه هستیم و درد بزرگ بی‌بهره بودن از بینش علمی و قدرت فنی که گریبانگیر ما شده است، از ویژگیهای فرهنگ ایرانی یا مشرق زمین نیست و ریشه در نحوه بینش شرقی و ایرانی ندارد، بلکه یک پدیده تاریخی مربوط به شرایط سیاسی دو قرن ونیم اخیر است که به دست استعمارگران و رژیم‌های سرسپرده و جدای از مردم بر ملت ما تحمیل شده است. ما اگر این حقیقت را دریابیم و به آن باور داشته باشیم راه چاره را میتوانیم بیابیم ولی اگر آنطور که غربیها خواستند مسئله را برای ما توجیه کنند و ما را از  توان بیندازند با موضوع برخورد کنیم،راه نجاتی در پیش نخواهیم داشت. ما باید واقع بینانه، هم بدور از تعصب و بلند پروازی و هم بدور از خود باختگی و تسلیم محض، به بازشناسی واقعی خویشتن خویش بپردازیم و جنبه‌های مثبت و ارزشهای والای فرهنگ خود را دریابیم و بر آن تکیه کنیم و خود را شایسته پیمودن راهی بدانیم که سرانجام توان لازم را به ما باز خواهد گرداند.

نگاهی به راهی که ژاپن از یک قرن پیش آغاز و طی کرده است و آنچه بدست آورده، نمونۀ گویایی است که علم و تکنولوژی تنها در انحصار مغرب زمینی ها نیست. که تلاش در راه فعالیتهای علمی و تکیه بر صنعت، مساوی دورشدن از فرهنگ و سنن ملی و دیرپای یک ملت نخواهد بود. امروز در حالیکه بنیادهای فرهنگ سنتی، آداب و رسوم ملی و پایه های ارزشی اخلاق مردم ژاپن هنوز از استواری چشمگیری برخوردار است، شاهد آنیم که در عین حال این کشور از جمله چند کشور توانمند دنیا در زمینه پژوهش های علمی و پیشرفت های تکنولوژیک به شمار میرود تا جائیکه برای غولی چون آمریکا خطری جدی به شمار می آید. هنوز اساس مستحکم خانواده در این سرزمین بر روال گذشته خود پابرجا است و زن ژاپنی از همان صداقت و ایثار و گذشت در برابر شوهر برخوردار است که بود. ژاپنی در بسیاری از رشته های علمی به قله رسیده است ولی این امر لطمه‌ای ویرانگر بر ارزش های دیر پای فرهنگی و آئین های او وارد نساخته است و او را از هویت ژاپنی خود دور نکرده است. لازم به یادآوری است که حرکت ژاپن در جهت توسعه علمی و تکنولوژی و برخورد آگاهانه آن با دنیای غرب از حدود سالهای 1867 و زمان به قدرت رسیدن امپراطور «موتسو هیتو» آغاز گردید. این امپراطور نام  «ایمه جی» را که به معنای «فرمانروای روشنفکر» است برخود گذارد و سیاستی را پیش گرفت که به «دوران مه‌ایجی» معروف گشت. تلاش بر این بود تا با بهره جستن از پیشرفتهای علمی و صنعتی غرب، اساسی مستحکم مبتنی بر مشارکت خلاق ملت ژاپن گذارده شود و هدفهای ملی به عنوان اصل شناخته شود. در این حرکت سرشار از زندگی، تکیه بر استقلال و حفظ تمامیت ارضی کشور، حفظ وحدت ملی و پاسداری و بهره جستن از فرهنگ زاینده ملی، به عنوان عاملهای بنیادین برای هدایت و تنظیم برنامه ریزی توسعه و پیشرفت مورد توجه کامل قرار گرفت. از یاد نبریم که آغاز دوران مزبور در ژاپن هم زمان است با همین حرکت در ایران توسط امیر کبیر، ملاحظه می‌کنیم که برنامه‌ریزی آگاهانه و برداشتن گامهای محکم و حساب شده توسط ژاپنی‌ها آنها را به چه موقعیتی رسانید و در عوض لطمه‌ایکه استعمارگران و عوامل دست نشانده آنها بر سیاست نجات دهنده امیر کبیر وارد ساختند، چه حاصل دردناکی را برای ما در برداشت. ما دوران رضاخان درهای کشور را به سوی غرب گشودیم و گروه گروه دانشجو به خارج فرستادیم که تعداد زیادی از آنها خوب هم درس خواندند و به قصد خدمت بازگشتند ولی از آنجا که سیاست‌گزاری درستی در کار نبود این نیروهای صاحب تخصص نتوانستند موجبات یک حرکت علمی صحیح و یک برنامه ریزی حساب شده را برای توانمند ساختن کشور در زمینه صنعت فراهم آورند. به ما تلقین گردید که برای حرکت به سوی صنعتی شدن، باید سیمای یک کشور کشاورزی را از دست بدهیم و تمام تلاش خود را صرف ایجاد کارخانه‌های مصرفی سازیم. با اتخاذ این سیاست، روستاها ویران و ویرانترگردید و بیغوله نشینی و کپر نشینی در شهرها رواج گرفت. اما ژاپن با تمام قوا کوشید تا همگام با ایجاد واحدهای صنعتی بنیادی، در زمینه کشاورزی نیز علم و تکنیک موفقی را به کار بگیرد تا موجبات تامین هرچه بیشتر نیازهای غذایی ملت خود را از داخل سرزمین محدود خویش فرا هم آورد و از هجوم بی‌رویه روستائیان به شهرها جلوگیری کند. به بیان دیگر ژاپن با ایجاد یک نوزایش (رنسانس) آگاهانه در زمینه حرکت علمی و فنی، باطل بودن استدلال غربیها را دربارۀ شرقیان ثابت کرد و نشان داد که میتوان به عنوان یکی از بزرگترین قدرتهای علمی و صنعتی جهان درآمد و در عین حال تعادلهای جامعه خود را در پیوند با فرهنگ ملی حفظ ساخت. ژاپن نشان داد که ملتی با احساساتی بسیار ظریف و با روحیه ای به اعتبار غربیها مبتنی بر«مکاشفه» چگونه قادر است به یکی از درخشانترین چهره های علمی و فنی جهان تبدیل گردد و با فرهنگ خویش بیگانه نشود. در واقع ژاپن به تعبیرهای دست و پاگیر غربی که یا باید در تار وپود فرهنگ ملی و سنتی قرار داشت و با عقب افتادگی سر کرد و یا باید سراپا از پوست و استخوان غربی گشت و پیشرفت کرد، پشت پا زد و نشان داد که امروز ملتی به نام ملت ژاپن، با ویژگیهای خاص آن، و متفاوت با ملتهای غربی وجود دارد که در عین حال از نظر پیشرفتهای علمی و فنی یکی از چند قله بزرگ را زیر پا دارد. درباره راز موفقیت و پیشرفت علمی و تکنولوژی ژاپن، چهره درخشان و معروف و صاحب اختیار قدرت اقتصادی ژاپن، آقای «توشیو و دوکو» رئیس «کیدان رن» (فدراسیون ملی صنایع ژاپن) در پاسخ خبرنگاران آمریکائی چنین گفته است: «ما نه هیچ منبع طبیعی داریم و نه هیچ قدرت نظامی. ما فقط یک منبع در اخنیار داریم: ظرفیت ابداع مغزهایمان. این منبع پایان‌ناپذیر است. باید آن را بسط داد، تربیت کرد، تمرین داد، مجهز ساخت.»40 آری این توان اندیشیدن و ابداع کردن ملت ژاپن است که در کنار اعتماد به نفس و تکیه کردن بر خویشتن خویش و سخت کوشی و از پای ننشستن میتواند چنین حاصلی را به بار آورد. ملت ژاپن با تکیه بر  وحدت ملی وفرهنگ دیرپای خود ازیکسو، و چشم دوختن به پیشرفتهای خیره کننده علمی و فنی جهان غرب، به منظور جذب و هضم آگاهانه آن توفیق آن رابدست آورد تا ضمن حفظ هویت ملی و فرهنگی خود، نه تنها عقب افتادگی ها را جبران کند، بلکه خود را هم طراز پیشرفته ترین کشورهای جهان در سطح علمی و تکنولوژی قراردهد. این ملت پس از ضربه هولناکی که در جنگ دوم جهانی بر پیکرش وارد گردید، با همتی کم نظیر در تاریخ جهان، به خیزشی حماسی دست زد و معجزه ای بزرگ را عرضه داشت. برای درک اهمیت آنچه که ژاپن توفیق انجام آن را بدست آورد جا دارد به سیمای ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم آنچنانکه در کتاب «تاریخ یک ملت» تصویر شده است توجه کنیم: «در پایان اوت 1945 ژاپن کاملا ویران شده است دو میلیون نفر کشته شده‌اند. صنعت از بن برافتاده است، و کشاورزی به علت فقدان ممتد کود و تجهیزات عقیم مانده است. ملتی از پای درآمده که قدرت و نیرویش را تا آخرین قطره در جنگ به تحلیل برده و معتقد بود که رهبرانش پیروز خواهند شد و «باد مقدس» چون همیشه ژاپن را نجات خواهند داد، اکنون ملتی تهی شده از هرگونه جوهر مادی و معنوی است، یک ملت گرسنه و بهت زده و گمگشته.»41 برای آنکه اهمیت حرکت ارزشمند و حماسی ملت ژاپن در زمینه سازندگی و پیشرفت بهتر لمس گردد بی‌مناسبت نمیداند تا آماری را درباره لطمه های اقتصادی وارد شده بر این کشور درجریان جنگ دوم جهانی در اینجا نقل کنیم. «کل زیانهای مادی بالغ بر 300/64 میلیون ین برآورد گردیده است. این رقم برابر یک‌سوم باقیمانده ثروت های ملی ژاپن پس از جنگ (900/188 میلیون ین) است که تقریباً معادل ارزش ثروت ملی این کشور در سال 1935 میباشد.»42 ژاپن بعد از لطمه‌ای اینچنین شدید که تنها میتوان لطمه‌ای را که بر آلمان وارد آمد با آن مشابه دانست، برآن گشت تا بار دیگر بیاری مغزها و بازوان تمامی افراد ملت، بر فراز ویرانه ها، سرزمینی آباد و شکوفا بنیان نهد. امروز ژاپن که از نظر منابع اولیه و انرژی از فقیرترین کشورهای جهان بشمار میرود و فقط 3/.% خاک جهان را دراختیار دارد، بیش از 10% از کل تولید ناخالص ملی جهان را تولید می‌کند. تولید ناخالص ملی سرانه آن در 1983 به 717/9 دلار بالغ گردید که درطی چهار سال یعنی از 1979 تا 1983 نرخ رشدی برابر 1/4 % یعنی بیش از سه برابر آمریکا داشته است. در 1985 تولیدناخالص ملی سرانۀ آن از مرز 10.000 دلار گذشت و آمریکا را پشت سر گذارد و بالاخره در سال 1984 ژاپن از رقم عظیم سود موازنه صادرات به آمریکا برابر 33075000000 دلاربرخوردار بود و در همین سال فقط 2000000 دستگاه اتومبیل ژاپنی در آمریکا به فروش رسید.43 این جهش جز به یاری اراده ایمان و بهره برداری از توان اندیشه و هوش، و قدرت ابداع و بالاخره تلاش خستگی ناپذیر، از هیچ راه دیگری میسر نمی‌گردید.

این طبیعی است که ژاپنی ها در  به خدمت گرفتن تکنولوژی و ایجاد مرکزهای پژوهـش علمی و کارخانه ها، یک رشته ضوابطی که متناسب با اینگونه فعالیتهای دقیق و زنجیره وار است را برگزیده باشند، همانهایی که بیش و کم در واحدهای مشابه در غرب نیز به مورد اجراء گذارده می شود. ولی این امر را نمیتوان نشانه سلطه فرهنگ غرب و گردن نهادن آن به شمار آورد، زیرا که هر پدیده جدیدی در جامعه های انسانی، دگرگونیهائی را سبب می شود که بسته به ویژگیهای خاص آن پدیده می توانند در برخی زمینه ها وجه تشابه هائی با هم داشته باشند که در بخش صنعت بیشتر متوجه فضاسازی ها و روابط زنجیره ای کارگاهی می گردد. اگر انتظار داشته باشیم تا چگونگی ضوابط و مناسبات در محیط کارخانه بزرگ تولید صنایع الکترونیک برهمان اساس باشد که در یک واحد کوچک تولیدی صنایع دستی شاهد آنیم، تصوری نابجا کرده ایم. همچنین است اگر بخواهیم ضوابط و مناسبات مزبور را، خاص فرهنگ مغرب زمین به شمار آوریم. اهمیت کار ژاپنیها در برخورد با علم و تکنولوژی را باید در این دانست که این ملت از آغاز مقهور عظمت پیشرفت علمی و فنی غرب نگردید و خود را بی‌چون و چرا تسلیم آن نکرد. ژاپنی ها بر آن گشتند تا علم و تکنیک را به خدمت پیشرفت جامعه و میهن خویش بگیرند و به عنوان یک ژاپنی با تمامی خصوصیت های آن با این پدیده شگرف برخورد کنند. آنها با حرکتی آرام ولی حساب شده به جلو رفتند و قدرت جذب و هضم را در خود بالا بردند و به عامل اندیشه و تفکر و خلاقیت توجه کامل داشتند. آنها بر آن نبودند تا گروه کثیری از روستائیان را از ده جدا سازند و بدون هیچ مقدمه و آمادگی و آموزش در کارخانه به کار گمارند. آنها به این نکته توجه داشتند که برای برخورد با ماشین باید آمادگی لازم را پیدا کرد و به تناسب شرایط روحی و اجتماعی از مرحله ای به مرحله دیگر گذر کرد. پروفسور «کار» استاد دانشگاه کمبریج در کتاب معروف خود «تاریخ چیست» در بحث مربوط به تحولات چشمگیر در زمینه فعالیتهای علمی جهان به نکته جالبی اشاره دارد. او می نویسد : «بیش از سی سال پیش (قبل از جنگ جهانی دوم) یک افسر عالیرتبه آلمانی که سرگرم بازدید از اتحاد شوروی بود از زبان یک افسر شوروی که دست اندرکار ساختمان نیروی هوایی سرخ بود بیانات روشن کننده ای شنید : ما روسی ها ناچاریم هنوز با مصالح انسانی ابتدائی بسازیم. مجبوریم هواپیماهای خودرا با نوع خلبانی که در اختیار داریم تطبیق دهیم. هر قدر در رشد افراد طراز نو موفق گردیم، رشد فنی تجهیزات نیز کامل خواهد شد. این دو عامل لازم وملزوم یکدیگرند. انسانهای بدوی را نمی توان در ماشینهای بغرنج نشاند. امروز تنها یک نسل بعد، همه می دانیم که ماشینهای روسی دیگر ابتدائی نیست، و میلیونها تن زن و مرد روسی که طراحی، ساختمان و کارکردن با این ماشینها را به عهده دارند نیز دیگر بدوی نیستند.»44 ما بر آن نیستیم که بگوئیم باید از صفر شروع کرد و چشم را بر پیشرفتهای چند قرن اخیر بست و به تجربه های نخستین پرداخت. بحث در اینست که باید جای پا را محکم کرد، باید دانست که پیشرفت واقعی در زمینه ایجاد حرکت فنی و تکنولوژی بدون ایجاد فضای مناسب برای انجام پژوهش‌های علمی میسر نخواهد بود. زمانیکه به اصل ایجاد واحدهای پژوهشی در زمینه های مختلف علمی و فنی توجه نکنیم و «تیم» و نیروی انسانی فنی لازم را درسطح های مختلف در اختیار نداشته باشیم، از حد یک آدم ماشینی در کار با ماشین فراتر نخواهیم رفت. حتی متخصصان صاحب ادعا نیز در برابر صاحبان علم و فن دنیا، خودرا زبون از اظهار نظر می‌بینند و با اینکه از نظر میزان و درجه تحصیلات چیزی از همتای غربی خود کم ندارند، در بیشتر موارد تسلیم آنها می شوند. نگاهی به صنعت برق ایران و نیروگاههای مختلف بخاری، گازی و آبی، روشنگر این امر است که به دلیل نبود یک مرکز پژوهشی توانمند برق در این سرزمین چه پولهای گزافی که از دست رفتند و چه واحدهای صنعتی ناقصی خریداری گردید و چه لطمه های سنگینی یر پیکر انرژی این کشور وارد آمد.

خلاصه کلام آنکه ما باید نخست امکانات و بضاعتهای خود را بشناسیم، با تنگناها آشنایی پیدا کنیم و پیشرفت فنی را جدای از اوضاع و احوال و شرایط اجتماعی و روحیه جامعه و قدرت اندیشه و وجود یک جریان فکری علمی ندانیم. از سوی دیگر درآغاز یک حرکت درست و حساب شده نباید آن نوع از تکنولوژی را برگزید که بدلیل فرا پیشرفته بودن و پیچیدگیش، نیروی انسانی در برابر آن خود را ناتوان و عاجز احساس کند و دچار سرخوردگی و یأس شود، بلکه باید گونه ای را انتخاب کرد که آنرا بر سر شوق آورد و قدرت ابداعش را برانگیزد و تقویت کند. باید که میان برنامه های صنعتی کردن کشور و بالا بردن توان کشاورزی و ایجاد یک نهاد آموزش و پرورش هدف‌دار و پویا و متکی بر فرهنگ ملی، رابطه‌ای تنگاتنگ برقرار کرد. باید بجای آنکه تمامی هم خود را مصروف ایجاد واحدهای صنعتی عظیمی بسازیم که ما را شناختی در آن نیست و در تمامی مراحل ایجاد و بهره برداری، نقش فرمانبر و چرخ پنجم را بازی خواهیم کرد، بیشتر به صنایعی توجه کنیم که با گذشت زمان تجربه هائی در آن اندوخته ایم و مهندسان، کارشناسان، تکنسین ها و کارگران متخصص ما شناختی مطلوب‌تر به‌آنها دارند. این نه به‌آن مفهوم است که به ایجاد و گسترش صنایع مادر اولویت ندهیم. از یاد نبریم، تا زمانی که به علم به‌عنوان یک کالای وارداتی نگریسته می‌شود، کمکی به بهبود زندگی مردم کشور نخواهد کرد، مگر اینکه روزی فرا رسد که علم جزء تفکیک ناپذیر فرهنگشان شود. باید توجه داشته باشیم با اینکه علم گسترشش جهانی است ولی برای بهره‌مند شدن از آن، هر تمدنی باید خصوصیت ایجاد و پدید آوردن آن را داشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

33- سیاست و اقتصاد عصر صفوی، باستانی پاریزی، 1348 ص 9-146.
34- سفرنامه سانسون (وضع کشورشاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی) ترجمه دکتر تفضلی، تهران،1346، ص 1-170.
35- زندگی شاه عباس اول، نصرالله فلسفی، جلد دوم، 1334، ص 353.
36- به نقل از جزوه دفتر ترویج علوم، وزارت علوم و آموزش عالی، مرداد 1349، حاوی خلاصه سخنرانیهای یونسکو در دهلی زیر عنوان «کاربرد علوم و صنایع در آسیا».
37- همان.
38- ایران و مسئله ایران، لرد کرزن ترجمه وحید مازندرانی،1349، ص 3-142.
39- برای اطلاع از آمار مربوط به قنات های ایران به سالنامه آماری 1359 و1362، مرکز آمار ایران مراجعه شود.
40- تکاپوی جهانی، ژان ژاک سروان شرایبر، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، نشرنو، 1361.
41- Edwin  Reishauer -Histoire d’une Nation.
42- روزنامه کیهان، شماره 12926، 31/10/1365، گفتگوی کیهان با دکتر نقی زاده استاد ایرانی دانشگاه ژاپن.
43- همان.
44- تاریخ چیست، ص 210.

 


به کوشش: مجتبی ممتازنیا

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه