هنر
نمیگذارم لغات روس و باکو؛ وارد موسیقی آذربایجان شود
- هنر
- نمایش از شنبه, 13 اسفند 1390 09:53
- بازدید: 5275
برگرفته از ایلنا
گفتگو اسفندیار قرهباغی با ایلنا:
نمیگذارم لغات روس و باکو؛ وارد موسیقی آذربایجان شود
قرهباغی که حماسیترین سرودهای انقلابی را از او در خاطر داریم، امروز نگران هجمههای عامدانهایست که فرهنگ، ادبیات و مویسقی آذربایجان را شدیدا تهدید میکند. میگوید: هیچ آذربایجانی وطن پرستی این اجازه را نمیدهد.
اولین فریادش را همه به گوش جان شنیدیم:ای ایران!ای مرز پرگهر. اسفندیار قرهباغی و سفیر بلند آوازهاش که گوش «عقرب جراره» را کر میکرد، مردی که سالهای غم بار جنگ را با حماسه خوانیاش، یار و یاور رزمندهها و مردم بود. استاد هنوز هم درد وطن دارد و گویی ملول از دیو و دد شده و در سر هوای دیگری دارد. هنوز بدنبال عاشقانهترین و تن سوزترین غزل فریاد برای وطناش است. انسانی آرمان خواه که میگوید شاید ایدههای ما همیشه چند گام از ما جلوتر و به شتاب بروند اما این اندیشهٔ فرا پرواز ماست که رهایی میطلبد و سر تسلیم به پندار کریه بیگانه نمیدهد. آموزشگاه موسیقی کلاسیک اسفندیار، جایی که جوانان شهر تبریز با ذوق و شوقی وافر نزد استاد، هنر را آن گونه که باید فرا میگیرند.
قرهباغی دربارهٔ خودش میگوید: من هم مثل هرمخلوق نه از آسمان آمدم نه از کرهای دیگر. من سال ۱۳۲۲ به عنوان یک طفل ایرانی درسردترین ماه زمستان بهمن ماه درکوچه قرهباغیها در پشت ساختمان شهرداری، ساعت ۱۰ شب به دنیا آمدم. پدرم «سالار قلی خان» از ادبا و طنز پردازان به نام شهر تبریز بود که سال ۱۳۴۸ دیده از جهان فروبست. مادر بزرگم نبات خانم همسر «ستارخان» بود که نوادههایشان بیوک خانم و کوچک خانم و آقا یدا... که سرهنگ ارتش بود. دوران ابتدایی را درمدرسه پرورش درزخیابان تربیت تمام کردم. مدت زمانی را در تهران بودیم سال ۱۳۳۸ مجددا «به تبریز آمدیم و من وارد هنرستان موسیقی شدم و درسال ۴۳ به دنبال کار اپرا رفتم و سال ۴۷ سرپــرستی گروه اپرای تالار رودکی (تالاروحدت) را داشتم همزمان با این کار سُلیست هم بودم. خوانندگی میکردم ضمن همکاری با اداره فرهنگ و هنردر رادیو نیزفعالیت داشتم. درسال۱۳۵۰ سرودهٔ ایران را با آهنگی از زنده یاد روح الله خالقی و شعر دکترحسین گل گلاب خواندم که قبلا» شادروان بنان اجرا کرده بود. آموزش هنر جویان را در زمینه سلفژ و صدا سازی و تعلیم خوانندگی را از نیز همان زمان شروع کردم که تا به امروز ادامه دارد و اعتقار دارم که آموزش هنرموسیقی باید علمی باشد نه دیمی.
* چرا مجددا «زادگاهتان را برای سکونت انتخاب کردید؟
__ بعد از ۴۰ سال دوری از شهرم درسال ۱۳۸۱ دوباره به تبریز آمدم. گروه کر صد نفره را اینجا تشکیل دادم. همه اعضای گروه سواد موسیقی داشتند و همین طور تئوری موسیقی و چندصدایـــی خواندن. درعرض ۳ سال بیشتراز پنجاه اجرا درکل آذربایجان به مناستهای مختلف داشتیم. در سال ۸۴ مجددا رفتم و مدت یک سال است که دوباره در زادگاهم و درخدمت هموطنان عزیزم هستم. این اولین آموزشگاه تخصصی درایران است. بنده اعتقاد دارم، آموزش موسیقی باید، بهطور تخصصی و با رعایت حقوق مردم باشد. یعنی یک کلاس و یک کار و یک رشته.
* اساتید موسیقی شما چه کسانی بودند؟
__ اولین استاد من زندهیاد عزیز شعبانی در هنرستان موسیقی بود و معلمم آقای علی محمد رشیدی بودند، اساتید رشته آوازم آقای میکل کازاتو از ایتالیا و آرنادوف از موسیقیدانان بلوک شرق بودند. مدت زمانی را آسیستانت خانم اولین باغچهبان بودم که ایشان اهل ترکیه و معلم آوازو رهبرگروه کر در ایران و همسر ثمین باغچهبان بود. همزمان گروه کر تهران درخیابان ارفع را پایه گذاری کردم و ارکستر اپرا تشکیل شد که با ادغام این دو شروع به کـار در اپرا کردم. نوازندگان این اپرا همه از بلوک شرق بودند.
بلافاصله گروه کر دانشگاه را تشکیل دادم و رهبر گروه کر تالار وحدت شدم. گروه کر دیگری نیز در صدا و سیما تشکیل دادم. ضمن آموزش پیانو، آموزش سلفژ هم داشتم که ۴۵ سال است. هنوز کارم ادامه دارد و خوشحالم که هدفمند کار کردهام.
* چطور شد که خارج نشین نشدید؟
__ من عاشق این خاکم. خون من جان من یعنی وطن من. مگر بیوطن بودم، که غربت نشین شوم. هر چند سالهایی را در خارج از کشور گذراندم ولی این دوری به قصد بازگشت بود. به قول میرزاده عشقی:
این خانه قشنگ است، ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست، ولی خاک وطن نیست
* بیشتر اجراهای شما حماسی و رزمی است. آیا جنس صدایتان ایجاب میکند که چنین باشد یا عرق ملی؟
__ عرق ملی و صدا هر دو باهم حماسه مــیسرایند. به خاطر همین حس و حال بود که حدود ۸۴۷ تا ترانهٔ ملی در زمان جنگ تحمیلی خواندم. البته اوایل انقلاب رویه ثابتی نسبت به موسیقی وجود نداشت. عدهای به استودیو ضبط ما حمله میکردند و از طرف دیگر مسئولان بالاتر، از ما انتظار تحویل کارهای سفارش شده را داشتند. فتوایی که آن سالها شخصا از امام خمینی گرفتم و همه جا ابلاغ کردم این بود که فرمودند؛ موسیقی در راه خلق و انقلاب کراهتی ندارد. که البته صدور این فتوا در آن برهه کار شجاعانهای بود. من بار موسیقی حماسی و ملی را به دوش کشیدم. کار رزمی و میهنی کردم، آنچه که من کردم مثل اسلحه بزرگی بود علیه بیگانگان. تمام هشت سال دوران جنگ ایران و عراق با صدای من و ۸۰۰ ترانهٔ حماسی و میهنی من گذشت.
* یکی از معروفترین اجراهای شما، سرود ضدامپریالیستی،» امریکا، ننگ به نیرنگ تو «بود. چه شد که چنین سرودی را خواندید و داستان سرایش آن چگونه بود؟
__ بازهم درد وطن بود و خون جوانان بیگناه این مرز و بوم. سال ۶۰ بود که در رادیو بودیم و تیمهایی داشتیم از شعراء، تنظیم کننده، گروه صدا و... یک شب تهران شب سختی داشت. هر روز بمباران هوایی بود. بیشتر سرودهای ما زیر همین بمباران اجراء میشد. آقای حمید سبزواری آمد و گفت شعری در نکوهش اعمال آمریکا نوشتهام. همان شب بچههای گروه، زیربمبارانهای پیاپی که نزدیک هفت موشک به تهران زده شد، شروع کردند به کارهای اولیه برای اجرای چنین سرودی. احمدعلی راغب ملودی ساخت و سیدمحمد میر زمانی آهنگ را تنظیم کرد. درعرض ۴۸ ساعت این سرود خوانده شد و در همه رسانهها پخش شد. به هرحال آن دوره درعرض یکسال ۱۰۳ تولید سرود ملی - میهنی داشتم.
* آیا با توجه به گذشت زمان و بسیاری دیگر از مسائل، هنوز نیز نیز نسبت به آن سرود و اجرای آن نظر مثبتی دارید؟ یا فکر میکنید اثری بود با توجه به شرایط و جو سیاسی دهه شصت؟
__ من اعتقاد دارم، این سرود زیباترین ناسزاها در وصف آمریکا بود. هنوز هم معتقدم که کلمه «روبه مکاره» و «عقرب جراره» بهترین صفت آمریکا است. بینید در خاورمیانه چهها میکند و میدانید که چه با ما کردهاند از ۲۸ مرداد به این سو و میدانید که داستان انقلاب و جنگ و موضع آمریکا چه بود و چه حیلتهایی در سالهای انقلاب علیه ملت ما به کار بست. بعد حمایتاش از صدام و امروز سیاستاش در خاورمیانه و نسبت به ایران. بنابراین اصلا پشیمان نیستم و خوشحالام از اجرای این سرود میهن پرستانه.
* روند موسیـقی را در تبریز چه ازنظر کشش چه از نظر ظرفیت چگونه میبینید؟ نظرتان در مورد کسانی که یکباره قرائت دیگری از موسقی آذربایجانی ارائه دادند و چاشنی قومی به آن افزودند، چیست؟
__ متاسفانه موسیقی در تبریز به فقر نشسته است. زمانی بود که برای اجرای کنسرتهای بزرگ پایتخت، از گروه ارکستر تبریز استفاده میشد. یکی از بزرگترین موزیسینهای تبریز، زنده یاد یوسف یوسفزاده بود که به همراه شادروان، صفریان، گریگوریان، آشوت بابایان و خاچاطوریان حرف اول را در کشور میزدند. چون سواد موسیقی داشتند، هارمونی و نت میدانستند. متاسفانه در ۴۰ سال اخیر تعدادی که مطلقا سواد موسیقی ندارنـــد پیشقراول موسیقی در تبریز و آذربایجان شدهاند، موسیقی که فقط ساز و آواز نیست. آموزش و استادی موسیقی مستلزم دانستن تئوری علمی موسیقی است. امروز هنر موسیقی ایران از گروههایی علنا ضربه میخورد. گروههایی که چسبیدهاند به موسیقی صد سال پیش باکو و قبلهگاه آنها «حیدرعلی اف» و امثال آنها است. این افراد مانند زالو به موسیقی آذری چسبیدهاند و رهایش نمیکنند. درحالی که هیچ نسبتی با آذربایجان ما ندارند. برای بسیاری از این عده سرافکندگی و فروپاشی ایران یک آرزو است. وقتی زبان و لغتهای موسیقی خود را انتخاب میکنند به نحوی میخواهند همین آرزو را بیان دارند. آنها از طریق موسیقی وارد عرصه سیاست میشوند. بنده نسبت به مسائل ملی و سربلندی میهنام حساسیت زیادی دارم. به خاطر همین از وقتی به تبریز آمدهام و فعالیتهای هنری را مجدد در این شهر آغاز کردهام، برخی از این وطن فروشان تجزیهطلب که از طریق موسیقی قصد دارند وارد خانوادهها و مغزها بشوند، گفتهاند، قره باغی را از تبریز فراری خواهیم داد. باید بگویم من پدر در پدر،زاده تبریزم. کور خواندهاند از شهـرم نخواهم رفت. هستم و تا هستم برای ملت ایران و به خصوص همشهریانم خواهم بود. من هرچه دارم ازاین مردم غیور دارم. این آقایان از اعمال زور روس و باکو خوششان میآید و نوش جانشان است ولی من تا زنده هستم نمیگذارم حتی خواب آن روز را ببینند که فرهنگ غیر ایرانی بیاید، لغات روس بیاید و جایگزین زیباترین گویش آذربایجان یعنی گویش تبریزی بشود. حتی کلام و گویش آنها، زبان مردم تبریز نیست. کلام مزدوران تودهای و خائن منافق صفت است. اینها ریشه در خاک روس دارند. همه این آقایان که دم از موسیقی آذربایجان میزنند ولی آذربایجانی نمیخوانند. ریشه در خاک روس دارند. هیچ آذری وطن پرستی این اجازه را به اینها نخواهد داد. اینها همه کلمات بیرگ و ریشه روسی و غیر ایرانی را میخواهند وارد موسیقی ما بکنند، این کار غلط است. کاری که اینها میکنند، موسیقی نیست، وطن فروشی است. حرف من حرف عارف قزوینی است که برای کلنل پسیان سروده بود:
این سر که نشان سرپرستی است
امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش به بینید
این عاقبت وطن پرستی است
* در چند سال اخیر گروههای موسیقی از باکو آمدند و در شهرهای ما برنامههایی اجرا کردند. اما علاوه بر موسیقی تلاش کردند پیامهای دیگری نیز بیاورند. به موازات آن در سالهای گذشته برخی از گروههای به ظاهر موسیقی و نیز خوانندهها محلی کنسرتهای پرسش برانگیزی را برگزار کردهاند. چیزی که به نظر میرسد این است که چنین کنسرتهایی بیش از یک برنامهٔ ساز و آواز معمولی است و اتفاقاگاه امکانات خوبی نیز دریافت میدارد. چند سال قبل یک عده، برنامهای در سالن بزرگ وزارت کشور داشت و توهینهایی به ایران و ایرانیت ضمن برنامهاش انجام داده بود که بیپاسخ ماند. این درحالیست که گروههای موسیقی اصیل و کسانی که واقعا قصد هنر و هنرجویی دارند از چنین امکانات و فرصتهای بیبهره میمانند نظر شما در این ارتباط چگونه است؟
__ من قصد توهین به کسی یا مقامی ندارم. ولی متاسفانه یک سیاست بیتفاوتی باعث شده که برخی مسئولان فرهنگی از بیسوادهـا در زمینه هنر انتخاب بشوند. من از همینجا میگویم، آقایان موسیقی واقعی آذربایجان درحال محو شدن است و میدان برای باکو و باکو نشینان باز میشود که بیایند و پیام و سخنرانی از اجنبی بیاورند. آقایان محترم بگوش باشید. شما سواد این کار را ندارید کنار بروید و بگذارید باسوادها کار کنند. فرهنگ موسیقی دارد از دست میرود. جوانهای ما در خطر هستند. بگذارید دلسوزها کار کنند. این آقایان بدانند، که خاموش نخواهم شد. من مدیون این وطن هستم. نباید اجازه بدهند هر بیسوادی کتاب موسیقی چاپ کند این کار را به عهده کسانی بگذارید که سوادش را دارند.
* چرا موسیقی آذری در تبریز با کلام و گویش خودمان خوانده نمیشود؟
__ اگر آثار جدیدی خوانده شود، آن هم به زبان هنرمندانه و شیرین شهرمان، باعث ناامیدی این آقایان میشود. باید هشتصد سال دیگر هم بخوانیم «کوچه لره سو ـ سپمیشم، یار گلنده توز اولماسن». بله آقایان را چه به نو آوری و پیشرفت!
* سمفونی ارس و خلیج فارس دراین برهه از بهترین کارهای شما بود. چه شد که چنین کاری را اجرا کردید؟
__ ارس و خلیج فـارس پاره تن این وطن هستند، به هر زبانی که میخواندیم فرق نمیکرد من در سمفونی ارس با یک کمانچه وارد ریتم آذری شدم و با، یک ساز محلی خلیج فارس (نی همبان) ملودی را بندری کردم و نشان دادم که همه جای ایران باید سرای ما باشد.
* چه سبک موسیقی لحظات تنهایی شما را پر میکند؟
__ معمولا «اپرا گوش میکنم. درد و غمام کم میشود. و صحنههایـی از خاطرات عزیزانم زنده میشود و زیباییهای آنها.
* از هنرمندان شناخته شدهای که روزگاری هنرآموز شما بودند چه کسانی را در خاطر دارید؟
__ آقایان مسعود امیر سپهر، رامین مجلسی، امیر تاجیک، نیما نکیسا، حامی حمید خندان، حمید غلامی و خیلیهای دیگرکه الان حضور ذهن ندارم.
* هنر موسیقی از دیدگاه علمی و بار معنوی چگونه معنی میشود؟
__ هنر از دیدگاه علمی به سه قسمت تقسیم شده:
۱- هنر primitive که ابتدایی است و بار علمی ندارد.
۲- هنر exotic یا هنر بومی و محلی. نواخته میشود که شاید بیشتر از یکی دوبار به آن گوش ندهیم به این معنی که با روحمان عجین نمیشود.
۳- هنرclassic علمی، یعنی پیشرفته با علم و تخصص، ایــــن هنر زمانی معنی میگیرد که هارمونی درآن به وجود بیاید مثل نقاشی که یک استـاد نقاش با چند رنگ هارمونی نقاشیاش را به وجود میآورد. درنقاشی هارمونی رنگ است و در هنر موسیقی اصوات هارمونی هستند و اما بار معنوی هنر: کنفوسیوس میگوید با موسیقی میتوان بخدا رسید.
* در پایان چه پیامی برای جوانانی که دلبسته و جویای موسیقی هستند، دارید؟
__ میخواهم بگویم؛ عزیزان من! هر خواننده و یا هر نوازندهای معلم نیست. با آرزوی اینکه هیچگاه لبخند عشق آموز از لبان هیچ ایرانی دور نشود.