گردشگری
آرامگاه مغربی - استهبان در استان فارس
- گردشگری
- نمایش از دوشنبه, 07 بهمن 1392 05:31
- رسول حاجی باقری
- بازدید: 6235
رسول حاجی باقری
در استهبان (فارس) آرامگاهی است مشهور به مغربی و در محوطه مدرسهای با همین نام. شباهت این بنا با آرامگاه حافظ شیرازی کاملا مشهود است. این مقبره در سال 1337 خورشیدی ساخته شده است. بر روی سنگ قبر «مغربی» و در حاشیه این جملات نوشته شده است:
«مولانا شیخ محمد شیرین مغربی از فحول موحدین که با شاهرخ ابن تیمور معاصر بوده و با کمال خجندی ملاقات نموده است.حضرت مولانا محمد شیرین، مرید شیخ اسماعیل سمنانی و او مرید شیخ عبدالرحمان اسفراینی است که خرقه از جناب شیخ محی الدین اعرابی پوشیده و به طریق توحید کوشیده، مولدش قریهٔ نائین، عمرش 60 سال، تاریخ وفات ایشان 809 ه.ق، دیوانش مشهور و مغربی تخلصش بوده است.»
رضا قلی خان در مجمع الفصحاء درباره مغربی چنین میگوید: «مذهبش وحدت وجود است و مشربش لذت شهود، و به جز یک معنی در همه گفتارش نتوان یافت. ترجیعات و غزلیاتش همه مشحون به حقایق توحید است.»
مقبرهٔ این شاعر و عارف بزرگ در ورودی مدرسهٔ مغربی که از قدیمی ترین مدارس استهبان است، قرار دارد و متاسفانه به دلیل ساخت دیوار و سر در این مدرسه ( پس از نوسازی مدرسه) منظر این بنای تاریخی مخدوش گردیده است. در ابتدای ساخت بنا، درختان سرو زیبایی دور تا دور بنا کاشته شده اند که زیبایی این آرامگاه را دوچندان کرده است، اما متاسفانه تعدادی درخت و درختچه به باغچه ها اضافه گردیده که علاوه بر تاثیر بر زیبایی بصری بنا، ریشه های آن ها می تواند فرسودگی پله ها، ستون ها و سنگ مزار را در پی داشته باشد. امید است مسئولان اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرستان اقدامی عاجل را در برنامه خود داشته باشند.
غزلی زیر از «شیخ مغربی» بر روی سنگ مزار خودش نقر گردیده است:
بیا بر چشم عاشق کن تجلّی روی زیبا را
که جز وامق نداند کس، کمال حسن عذرا را
به صحرای دل عاشق بیا جلوه کنان بگذر
به روی عالم آرایت بیارا روی صحرا را
دمی از خلوت وحدت، تماشا را به صحرا شو
نظر با ناظران افکن، ببین اهل تماشا را
دماغ جان اهل دل، به بوی خود معطر کن
ز روی خویش نوری بخش، هر دم چشم بینا را
الا ای یوسف مسکین، ملاحت تا به کی داری
حزین یعقوب بی دل را، غمین جان زلیخا را
تو حلوا کرده ای پنهان، مگس ها گشته سرگردان
اگر جوش مگس خواهی، به صحرا آر حلوا را
الا ای ترک یغمایی! بیا جان را به یغما بر
نه دل ترک تو خواهد کرد، نی تو ترک یغما را
جهان پر شور از آن دارد، لب شیرین ترک من
که ترکان دوست می دارند، دائم شور و غوغا را
سخن با مرد صحرایی الا ای مغربی کم گو
که صحرایی نمی داند، زبان اهل دریا را