پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست یادگارهای فرهنگی و طبیعی زیست بوم جُستاری درباره اهمیت حفظ دریاچه‌ها و تالاب‌های کشور - وقتی بر فراز تالاب‌ها پرنده‌ای پَر نمی‌زند!

زیست بوم

جُستاری درباره اهمیت حفظ دریاچه‌ها و تالاب‌های کشور - وقتی بر فراز تالاب‌ها پرنده‌ای پَر نمی‌زند!

برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25981، شنبه 5 مهر 1393

ع.درویشی

پدرم می‌گفت در گذشته، در یک روز زمستانی، گوشه‌ای منتظر دوستی ایستاده بود؛ یک پیرمرد رهگذر چشمش به وی می‌افتد و لحظاتی به وی زل می‌زند. پدر می‌پرسد: پیرمرد چه می‌خواهی؟ پیرمرد که از سرما می‌لرزید، می‌گوید: چه پالتوی خوبی پوشیده‌ای آقا؛ و پدر دل به حالش می‌سوزاند و دستش را می‌گیرد و به فروشگاهی می‌برد که برایش پالتویی بخرد. سپس یک پالتو نشانش می‌دهد و می‌گوید: این قشنگ است، این را بگیر و بپوش! پیرمرد اول درنگ می‌کند، سپس می‌گوید: آقا اگر می‌خواهی پالتو برایم بگیری، کلفت و گرم باشد، قشنگی به درد من نمی‌خورد!

شاید سخن آن پیرمرد درست باشد، ولی سخن ما انسان‌ها درست نیست که زیباییِ تالاب‌ها در درجهِ دوم اهمیت است.‏‎ ‎ولی اگر روزی فرا رسد که میان زندگی بومیان یک قلمرو و خشکاندن دریاچه و تالاب آن منطقه، یکی انتخاب شود(حتی اگر زیباترین تالاب و دریاچه جهان باشد)، گمان نبرید که جامعه مگر به خشکاندن تالاب و دریاچه رای دیگری بدهد، حتی اگر در پیِ خشکاندن آن، هزاران پرنده و آبزی نیز نابود شود!‏

تالاب‌ها چه اهمیتی دارند؟

شاید پرندگان بتوانند با کوچیدن به تالابی آبادتر و ایمن‌تر در آن‌سوی این کره خاکی، جان‏‎شان را از نیستی برهانند، اما گوزن زرد پارک ملی دریاچه ارومیه چه کند که بال پرواز ندارد.گاهی خبر می‌رسد که به سبب کاهش شدید ماهیان در آب‌های(برای نمونه اندونزی)، صیادان آن کشور، به کلانشهرها می‌کوچند. در این خبرها، هیچ دلسوزی‌ای نسبت به ماهیان و دریایی که روشن نیـست بدون ماهی، چگونه دریایی خواهد بود، وجود ندارد.

سهراب کرباسی-کارشناس محیط زیست در این باره باور دارد:

«روزگاری غذا فراوان بود و تالاب‌ها ایمن، برای همین 2 میلیون پرنده نه فقط زمستان‌گذرانی، بلکه در ایران، جوجه‌آوری هم می‌کردند. پرندگان بومی و پرندگان به قول شما مسافر یا مهمان و برخی جانوران و خزندگان و گیاهان خودرو، پناهگاهی مگر تالاب‌ها ندارند، و از این‌رو شاید مردم ما خوشبخت‌اند که همه زمین‎ها را اشغال نکرده‌اند و کمی زمین برای 250 تالاب(برخی دارای ثبت جهانی) گذاشته‌اند تا در پاییز و بهار هر سال، پرندگان سرماگریختهِ مهمان را در آغـوش مـادرانه خـود بگیرند.»‏

انسان، تالاب‎ها را به وجود نمی‌آورد، بلکه این تالاب‌ها هستند که زندگی‌سازند. همانگونه که تالاب کُرد خورد(نهاوند) سبب پیدایش روستاهای پیرامون خود شده‌ است. گذشته از اندک دریاچه‌هایی مانند تالاب نیشکر، بیشتر دریاچه‌ها همچو گاو آبدانان(دهلران)، در مسیر هزاران سال گذر تاریخ، شکل گرفته‌اند و به ریخت امروزی در آمده‌اند. در گذشته می‌گفتند، آب روشنایی است؛ امروز باید گفت، آب روشنایی است حتی اگر شور باشد.

سهراب کرباسی نیز بر همین باور است:

«اینک مازندرانی‌ها شاید به اهمیت تالاب‌ها بیش از پیش پی برده‌اند که به پیروی از مردم جهان، آمدن صدها هزار پرنده مهمان را به تالاب میانکاله(بهشهر) جشن می‌گیرند. اگر 5 تالاب دیگر مانند فریدون‌کنار را نیز به شمار آوریم، شمارِ پرندگان مهمان استان مازندران، هر سال بیش از یک میلیون قطعه است.»

-آقای دکتر! اما همان‌گونه که پیشتر گفتم، حقیقت پنهان این است که اگر امروز اهمیتی به تالاب‌ها و دریاچه‌ها داده می‏‎شود، در حقیقت، اهمیت‌دادن به ادامه زندگی انسان‌هایی است که در جوار این پدیده‌های چشم‌نواز، می‌زیند. ‏

‏«بله؛ چون از یک‌سو روزانگیِ زندگیِ مردم بومی- از صیاد گرفته تا کشاورز و افراد فعال در بخش خدمات گردشگری- به شدت به تالاب‌ها وابسته است و از دیگرسو دولت در شهرهای بزرگ با خیل کارجویان شهری مواجه است و دیگر فرصت شغلی برای صیادان ندارد! همه این چالش‌ها دست به دست هم می‌د‌هد که ارزش تالاب‌ها در نسبت‌اش با انسا‌ن‌ها سنجیده شود.»

شاید واقعیتِ تلخی است، اما انسان در اولویت است و 2 میلیون پرنده مسافر که برای ادامه زیست باید ییلاق و قشلاق کنند، ندید گرفته می‌شوند؛ چون کار نیست و غذا کم است، از این‎رو بسیاری از آدم‌های تالاب‌نشین، از شمار صیادان بندرانزلی و غازیان، بخشی از درآمدشان، شکار پرندگان مهمان در زمستان است. از دیدگاه سهراب کرباسی نیز، تالاب‌ها از سویه‌های گوناگون، اهمیت چندگانه یافته‌‎اند:

«دوستداران طبیعت، آن‌ها را زیبا می‌خوانند؛ ولی زیبایی‌اش را به حال خود وا نمی‌گذارند و لگدمالش می‌کنند، چون گردشگری را حق خود می‌پندارند. روستاییان و شکارچیان و صیادان بومی به آن دلبستگی دارند، اما این دلبستگی تا زمانی است که در جوارش، کفی نان به دست آورند؛ دولت‌ها از آن حفاظت می‌کنند، البته تا هنگامی که برایشان سودآوری داشته باشد و بتوانند ایجاد اشتغال کنند، یا در گوشه و کنارش، چاه نفت بکنند و یا شرکت بسازند! (مانند تالاب زاغمرز مازندران) اهمیت تالاب‏‎ها در آن است که مانند نوشار اردبیل، جایی برای رمه‌گردانی و چراگاهِ دامداران باشد. روی هم‌رفته تالاب‌ها بسیار خوبند، تا زمانی که از خوبی‌شان، چیزی نصیب انسا‌ن‌ها شود؛ چون انسان‎ها می‌پندارند مالک آنهایند.»

-اما مگر نه این‌ است که تالاب‌ها مگر از سوی پرندگان و جانوران و خزندگان نباید مورد بهره‌بردای قرار گیرند؟

این کارشناس محیط زیست پاسخ می‌دهد:«اما چه کنیم که ما به خود اجازه می‌دهیم از آن‌ها و زمین‌شان -همچون تالاب سولگان بروجن- بهره‌برداری کنیم و یا از آن برای کشتزارهای خود آب بالا بکشیم.» ‏

آسیب‌شناسی تالاب‌ها ‏

نیازی به دادن ویزا و یا فرستادن دعوت‌نامه نیست؛ پرندگان مسافر همین که بدانند در کشوری، تالاب ایمنی هست، بدون ویزا و دعوت‌نامه می‌آیند! آیا امیدی هست که دوباره تالاب‌ها جان بگیرند و پرندگان به مهمانی بیایند؟ چشم‌انداز دکتر کرباسی، در این باره تیره است:‏

‏«اینک این بوم‌سازگان‌های آبی (اکوسیستم‌ها) از اجرای پروژه‌ها، ساخت کارخانه‌ها و سدها، قطع حقابه آن‌ها از یک‌سو و استفاده از آب آن‌ها برای کشاورزی -در حالی‌که قنات‌داری و آبخیزداری و آبخوان‌داری فراموش شده است- از سوی دیگر؛ و نیز وابستگیِ روزانگیِ زندگیِ مردم بومی به آن‌ها، آسیب دیده است و اینک از بسیاری از آن‌ها تنها نامی بر کاغذهای کنوانسیون رامسر(1349) مانده است؛ و اهمیتی هم ندارد که 2 میلیون پرنده، زمستان‌ها باید کجا گذران کنند و یا 20 گونه پرنده ایرانی در آستانهِ نابودی، چه سرنوشتی خواهند یافت.»

‏- و آینده انسان‌ها در نبود این پدیده‌ها چه می‌شود؟

«تا گودالِ آبی، تالاب و یا دریاچه شود، به صدها سال نیاز است. اینک یک دریاچه(مانند ارومیه) آذوقه آبش نزدیک به صفر رسیده است و از آبریزها نیز چکه‌ای در آن نمی‎ریزد، به چند سال برای بازگرداندنش به روزهای خوش گذشته، زمان نیاز است، روشن نیست. بسیاری از تالاب‌های دایمی کشور آب ندارند و آن‌ها هم که آب دارند(تالاب‌های قلمروهای پرباران مانند تالاب انزلی) آب‌شان سمی است و به معنای ژرف واژه، «مرداب» شده‌اند. از سال 79، مسئولان طرح گسترش نیشکر، پساب‌های صنعتی را به سوی تالاب شادگان هدایت کردند؛ در حالی که تالاب شادگان(فاضلاب کنونی) همپای فولاد خوزستان، ایجاد اشتغال کرده است و هزاران ماهیگیر و صیاد پرنده، در جوار آن زندگی می‌کنند(یا می‌‎کردند!) یا تالاب ارومیه که لجنش، زمانی داروی تن مردم بود، و در دهه  50 پارک ملی نام گرفت و پناهگاه جانوران شد؛ ولی اکنون در حال غرق‌شدن در اقیانوس نمک، با نگاهی افسوس‌بار به حقابه خود در پشت سدها می‌نگرد! کاهش آب‌های ورودی، سمآب‎های صنعتی، گنداب‌های شهری و پساب کشتزارها، گوری از نمک برای این دریاچه کنده‌اند و پل میان‌گذر نیز تیر پایان بر پیکر آرتمیا و دیگر آبزیان این دریاچه بوده است.»

-آقای دکتر، برخی افراد، دریاچه نمک در ایالت یوتای امریکا را نمونه می‌آورند که 70 درصد نیاز آرتمیای جهان را با وجود دونیم شدن، تامین می‌کند؟

«ولی آنان از پروژه‌های بزرگ حفظ آرتمیا -پیش از ساخت پل- سخنی به میان نمی‌آورند!»

در گذشته هنگام گردش بر کرانه‌های تالاب «بندعلی‌خان» ورامین، پوکه‌های تفنگ را زیر کفش خود احساس می‌کردی که روزهای پیش، گلوله‌هایش بر قلب خودکا و چنگر فرو رفته بود. تالاب بندعلی‌خان از آلودگیِ «سم‌آبِ» کارخانه چرم مسموم و از شلیک تفنگ شکارچیان زخمی است؛ و جالب این که باکتری‌های این تالاب مرده در گذشته می‌کوشیدند، آب آن را تصفیه کنند؛ برای همین، در پیشگاه این تالاب به شدت آلوده، نیزاری پدید آمـده بود، در حـالی که رویش نی، تنها در بستر آب شیرین میسر است! نگره سهراب کرباسی نیر بهتر از این نیست:

«دریاچه پریشان خشکیده، دلتنگ پلیکان‌ها و ماهیان آب شیرین خود است. اراضی کشاورزی، روی سینه تالاب گاوخونی راه می‌کند. این تالاب، قربانی صنعت کارشناسی‌نشده، افزایش جمعیت و جاری‌شدن حقابه‌اش به سوی چمن‌های فضای سبز شهر اصفهان شده است.»

وابستگی پرندگان به تالاب

وابستگی پرندگان به تالاب به اندازه‌ای است که با وجود این‌که می‌دانند جوجه‌هاشان از بی‌غذایی خواهند مُرد، ولی باز به «تالاب نیشکر» خرمشهر بر می‌گردند. سهراب کرباسی با تکان دادن سر، سخنم را درست می‌داند:

«با گرم‏‎شدن هوا، ماهیان برای فرار از گرما، به ته آب می‌روند و جوجه‌ها و پرنده‌های کامل‌بزرگ‌نشده، یا به قول شما نوپرنده‌ها، بی‌غذا می‌مانند و می‌میرند. با این همه وابستگیِ پرنده‌ها، سزاوار نیست تالاب‌ها را نابود کنیم، یا در برابر نابودی آن‌ها تماشاگر باشیم. اینک دریاچه کوهستانی ولشت در کلاردشت چالوس، اکوسیستم طبیعی خود را به سبب ریزش آلاینده‌ها به آن و قطع نی‌های پیرامون از سوی روستاییان، برای ساخت‌وساز از دست داده است؛ در حالی که نیزار، پناهگاهی برای زادآوری پرندگان است. «هامونِ به رویاها پیوسته» نیز، زمانی واحه‌ای در کویر بود و به قول شما «غذاگاهی» در بیابان و پناهگاهی برای گونه‌های کمیاب جانوری و گیاهی.‏

نیزار تالاب بیشه‌دالان شهرستان بروجرد نیز ملودیِ اندوه، سر می‌دهد. این تالاب با تصرف‌های غیرقانونی اراضی پیرامون از سوی کشاورزان و ریزش پساب‌های خانگی و صنعتی و کشاورزی و شکار بی‌رویه مواجه است.»

پرورش میگو مساوی است با از میان رفتن تالاب. پسماندِ کارخانه و «سم‌آب» شیمیایی، سبب آلودن تالاب‌ها و نابودی گونه‎های ماهیان می‌شود، از اینرو نمی‌شود هم کارخانه پرورش میگو داشت و هم تالاب گمیشان(بندر ترکمان). سهراب کرباسی، کارشناس محیط‌زیست، سخنم را رد نمی‌کند:

«درست است، این دو باهم همخوانی ندارد. طبیعت، بسیار حساس است، این را ما هنوز احساس نکرده‌ایم. همانگونه که استخر، اگر مدام تخلیه نشود، بیماری پوستی می‌آورد، تالاب نیز باید تالاب‌روبی شود، وگرنه واش‌های هرز، راهِ تنفس برای تالابی همچو امیرکلایه(لاهیجان) و ماهیان تینکاتینکا(کمیاب در جهان) باقی نمی‌گذارد. تالاب دهنو اردل(کردستان) را نیز پوشش گیاهیِ ماکروفیت آبزی، خفه کرده است، همانگونه که این گیاه، تالاب دهنو بروجن را نیز بلعیده است.»‏

امیدی به حفظ دریاچه نیست!‏

‏«از گوشه‌های گوناگون، دریاچه ارومیه مورد ستم قرار گرفته است». کرباسی ـ کارشناس محیط‌زیست- می‌افزاید:

«از پل‌زنی در آن گرفته تا تامین آب برای گسترش کشاورزی و آب آشامیدنی برای مردم شهر؛ هنگامی هم که کشاورزان بی‌آب، به کندن چاه در باغ‌ها و کشتزارها پرداختند، آب دریاچه به اعماق زمین فرو نشست. اگر دولت نتواند دریاچه ارومیه(دومین دریاچه شور جهان) را نجات دهد، بی‌گمان نزدیک به 6 میلیون انسان باید خانه و زندگی‌شان را ترک کنند. زیرا دیگر امکان گذران زندگی نیست. از دیگرسو در آن‌جا یک توفان، همه نمک را به هوا خواهد پاشید و افزون بر زیستِ مردم آذربایجان غربی، زندگی کشاورزان و مردم استان‌های پیرامون(نزدیک به 12 میلیون نفر) را تحت تاثیر قرار خواهد داد و همه زمین‌های کشاورزی را «به خاک سفید» خواهد نشاند.»

‏-آقای دکتر، بی‌گمان خشکیدن این دریاچه، زیست جانوران را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد!

«بله. بنابراین باید حافظ ذخیره‌گاه‌های ژنتیکی دریاچه ارومیه هم بود. زیست گونه‌های حیات وحش مانند گوزن زرد در پارک ملی دریاچه ارومیه نیز در خطر است. اینک اگر به تصویر ارومیه نگاه کنید، خواهید دید که از دریاچه، فقط پل میان‌گذر مانده است و سازندگانش روزی پس از فرسودن پل هوایی، لابد بر کف دریاچه، جاده خواهند زد! هر اهل دانشی با شناختی اندک از طبیعت، حتی از انداختن یک برگ درخت به درون آب، دست نگه خواهد داشت، که مبادا به آن آسیبی برسد؛ چه رسد به این‌که با بتون و زفت و آهن و فولاد و فلز به جنگش برود و با ساخت پل، دریاچه را از میان دوشقه کند!

-برخی کارشناسان مانند پرفسور پرویز کردوانی می‌گویند، دریاچه ارومیه، نجات‌یافتنی نیست!

«من هم بر همین باورم. غول سفید، سر بر آورده و ساختار دریاچه ارومیه از هم پاشیده است. چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من! از زمان باستان تا کنون از نمک برای خشکاندن استفاده می‌شد؛ بنابراین در شور‌زار، در جست‌وجوی نشانه‌های زندگی، کاری بیهوده است؛ در دریاچه ارومیه رو به مرگ نیز امیدی به حفظ گونه‌های جانوری و زیستگاه پرندگان مهاجر و خودِ دریاچه نیست.

کمیاب‌ها در مسیر نایابی!

نگرانی ما برای یک رودخانه، هم باید دارای احساسی زیباشناسانه باشد و هم دارای احساس زندگی. جلال ولی‌الهی ـ کارشناس محیط‌زیست، ماهیان ارزشمند قلمروِ زاگرس را در آستانه نابودی می‌داند:

«گاماسیاب، پیکره اصلی شکل‌دهنده سیمره و طولانی‌ترین سیستم رودخانه‌ای ایران است و به معنی ماهیانی به بزرگی گاو است! این رودخانه، خاستگاه‌ «باربوس»‌های بزرگ‌اندام در ایران مانند ماهی شیربت و سونگ و سلیمانی است که در شمار ارزشمندترین‌های آبزیان داخلی است. بر پایه پژوهش‌های میدانی، ذخایر ماهی شیربت و سلیمانی در رودخانه گاماسیاب نابود شده است و همچنین ذخایر دیگر باربوس‌های بزرگ‌اندام با وزن 150 کیلوگرم(مانند سونگ) نیز؛ و آسیب‌شناسی آن را هم باید در گسترش و توسعه‌ صنعت و افزایش صیادان جست‌وجو کرد.»

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه