خبر
در اسرار و باطن روزه
- خبر
- نمایش از شنبه, 07 مرداد 1391 08:24
- بازدید: 3829
برگرفته از روزنامه اطلاعات
ابوحامد غزالی ـ ترجمه محمد خوارزمی
بدان که روزه را سه درجه است: روزه عموم، و روزه خصوص، و روزه خصوصِ خصوص. اما روزۀ عموم نگاهداشت شکم و فرج است از قضای شهوت. و اما روزۀ خصوص به نگاهداشت چشم و گوش و دست و پای و دیگر جوارح است از بزه. و اما روزۀ خصوص خصوص نگاهداشت دل است از همتهای فرومایه و اندیشههای دنیا، و بازداشت آن از هرچه جز خدای است به کلیت.
و گشادن آن روزه است که از جز خدای و روز قیامت اندیشد و تفکر کند در دنیا ـ مگر دنیایی که آن را برای دین خواهد؛ چه، آن زاد آخرت باشد و از دنیا نبوَدـ تا به حدی که اهل دل گفتهاند که هر که همت او سوی آن جنبد که در روز تصرفی کند که در ضمن آن تدبیر افطار باشد، گناهی بر وی نبشته شود؛ چه، آن از اندکی وثوق باشد به فضل حق تعالی و اندکی یقین به روزی موعود. و این مرتبه پیغامبران و صدیقان و مقربان است. و تفصیل آن به گفتن دراز نیست، و لکن تحقیق آن به کردن دراز [است]؛ چه آن روی آوردن است به کنه همت بر حق تعالی، و گردانیدن روی از جز خدای، و ملابست معنی قل الله ثم ذرهم.(انعام،91)
واما روزه خصوص که آن روزه صالحان است، و آن بازداشتن جوارح است از بزه. و کمال آن به شش کار است: اول نگاهداشت چشم از دیدن هرچه ناستوده و مکروه است، و هرچه دل را از ذکر خدای مشغول کند. پیغامبر(ص) فرمود: «نظر تیری است زهرآب داده از تیرهای ابلیس؛ و هر که آن را از بیم حق تعالی بگذارد، حق تعالی وی را ایمانی دهد که حلاوت آن در دل خود بیابد.» و جابر از انس روایت کرده است که پیغامبر(ص) فرمود: «پنج چیز روزه را باطل کند: دروغ و غیبت و سخنچینی و سوگند ناحق و نظر شهوت.»
و دوم نگاهداشت زبان از بیهوده و دروغ و سخنچینی و فحش و خصومت و مرا، و خاموش گردانیدن آن و مشغول کردن به ذکر حق تعالی، و خواندن قرآن. و این روزۀ زبان است. و بشر حارث روایت کرده که غیبت روزه[را] باطل کند. و لیث از مجاهد روایت کرد که دو خصلت روزه را تباه کند: غیبت و دروغ. و پیغامبر(ص) فرمود: «روزه سپری است، و چون یکی از شما روزهدار بوَد باید که فحش نگوید و جهل نبرزد. و اگر کسی با وی جنگ کند یا دشنام دهد، باید که بگوید: من روزه دارم، من روزه دارم.» و در خبر است که در عهد پیغامبر(ص) دو زن روزه داشتند، و در آخر روز از گرسنگی و تشنگی چنان شدند که در بیم هلاک بودند، از پیغامبر(ص) در گشادن روزه دستوری خواستند؛ قدحی برایشان فرستاد تا آنچه خوردهاند در آن قی کنند؛ از گلوی هر یکی خونی تازه و گوشتی خام برآمد؛ و مردمان از آن متعجب شدند؛ و پیغامبر(ص) فرمود: «این دو زن از آنچه حق تعالی برایشان حلال کرده است روزه داشتند، و بدانچه حرام کرده است، افطار کردند: با هم نشستند و به غیبت مردمان مشغول شدند، و آنچه از گلوی ایشان برآمد، گوشت مردمان است که بخوردهاند.»
سوم بازداشت گوش از شنیدن هر چه مکروه است؛ زیرا که هرچه باری تعالی گفتن آن حرام کرده است، شنیدن آن هم حرام کرده است. و برای این، حق تعالی میان شنوندۀ دروغ و حرامخوار تسویه فرموده است و گفته: سمّاعون للکذب اکّالون للسحت. و در آیت دیگر گفته: لو لا ینهاهم الربانیون والاحبار عن قولهم الاثم واکلهم السحت. و خاموش بودن بر غیبت حرام است، و نیز گفته است: انکم اذا مثلهم: شما پس اکنون مثل ایشاناید. و برای این، پیغامبر(ص) گفته است: «غیبتکننده و شنونده در بزه شریکاناند.»
چهارم بازداشت باقی جوارح، دست و پای، از همه مکروهات، و بازداشت شکم از شبهتها در وقت افطار. چه روزه، باز بودن است از طعام حلال، پس به حرام افطار کردن را هیچ معنی نباشد. و مثال این روزهدار مثال کسی است که خانهای آبادان کند و شهری بیران؛ چه، طعام حلال به بسیاری زیانکار است، نه به نوع آن. روزه برای تقلیل است، و کسی که از بسیار خوردن دارو احتراز نماید، از بیم زیان و زهر بخورد، سفیه باشد. و حرام زهری است که دین تو را هلاک گرداند؛ و حلال دارویی است که اندک آن سودمند است و بسیار آن زیانکار. و پیغامبر(ص) فرموده است: «بسیار روزهدار است که وی را از روزه، جز گرسنگی و تشنگی نیست!»
پنجم آنکه وقت افطار از حلال نیز بسیار نخورد؛ چنان که ممتلی شود، که هیچ آوندی نزد حق تعالی دشمنتر از شکم پر نیست، اگرچه از حلال باشد. و به روزه، دشمن خدای را چگونه قهر توان کرد؟ و شهوت را چگونه توان شکست؟ چون روزهدار را آنچه در چاشت فوت شده باشد، در شام آن را تدارک نماید؟ و روا که در الوان طعام بر آن زیادت کند تا به حدی که عادت مستمر شده است بر آنکه طعامها را ذخیره سازند برای ماه رمضان، و در این ماه طعامهایی تناول کنند که در چند ماه دیگر تناول کرده نشود!
و معلوم است که مقصود روزه، خلأ معده است و شکستن قوت شهوت، تا نفس را بر تقوا قوتی حاصل شود. و چون معده را از چاشت به شام اندازی تا شهوت او برانگیخته شود و رغبت او قوتی گیرد، پس طعامهای لذیذ دهی تا سیر شود، لذت افزون شود و قوت او تضاعف پذیرد، و شهوتها را نشاطی حاصل آید که اگر بر عادت گذاشته شدی، به جای آن نشاط فتور بودی. و روح روزه و سرّ آن ضعیف کردن قوتهاست که به واسطه آن، شیطان مردم را به معصیت میکشد؛ و آن هرگز حاصل نشود مگر به تقلیل طعام، و آن چنان باشد که همان مقدار خورَد که شبی خوردی که روز آن روزه نداشته بودی.
فامّا چون طعام چاشت را با طعام شام جمع کند، روزه را فایده نماند؛ بل یکی از ادب آن است که در روز بسیار نخسبد، تا گرسنگی و تشنگی احساس کند و به ضعف قوتها مستثعر باشد و دل وی بدان صافی بشود و قدری از ضعف شب را باقی باشد، تا بیداری و اقامت وردها بر وی آسان شود، و شاید که شیطان گرد دل وی نگردد و او ملکوت آسمان را ببیند. و شب قدر عبارت است از شبی که در آن چیزی از ملکوت منکشف شود. و هر که میان دل و سینه خود توبرهای از طعام حائل گرداند، از این حال محجوب باشد. و مجرد خالی کردن معده، برداشتن حجاب را بسنده نیست، تا همت خود را از غیر حق تعالی خالی نگرداند؛ و کل کار خود آن است، و به آغاز از تقلیل طعام است.
ششم آنکه دل وی پس از افطار میان خوف و رجا معلق باشد؛ چه، معلوم نیست که روزۀ او مقبول است، و او از جمله مقربان یا مردودان است، و او از جمله دشمن داشتگان [یا دوستان]. و در آخر هر عبادتی که از آن فارغ شود، باید که همچنین باشد. و روایت کردهاند که حسن بصری روزی عید بود، بر قومی گذشت که به خنده و بازی مشغول بودند. گفت: «حق تعالی ماه رمضان را میدانی ساخته است برای بندگان تا به طاعت و عبادت در آن مسابقت و مسارعت نمایند؛ و گروهی سبقت نمودند و به مراد خود برسیدند، و گروهی تخلف کردند و نومید ماندند؛ و عجب از کسی که به خنده و بازی مشغول شود و حقیقت کار خود نداند در روزی که در آن ارباب سبقت گوی طاعت بههال رضا رسانند و اصحاب تخلف در کوی نومیدی بمانند؛ و به خدای که اگر پرده بردارند، نکوکار به نیکویی خود مشغول شود و بدکردار به بدی خود؛ مقبولان از شادی قبول به بازی نرسند، و مردودان از اندوه رد به خنده نپردازند.» و این خصال است که معانی باطن روزه است.
سؤال: هرکه برنگاهداشت شکم و فرج از شهوت اقتصار نماید و این معانی بگذارد، فقها روزه وی را صحیح میخوانند، پس معنی آن چه میباشد؟
جواب: بدان که شروط ظاهر را به دلیلهایی اثبات میکنند که ضعیفتر از این دلیلهاست که ما در اثبات شروط باطن آوردهایم، خاصه غیبت و امثال آن. اما علمای آخرت صحت قبول را گویند، و قبول رسیدن بود به مقصود. و دانستهاند که مقصود از روزه، تخلّق است و خلقی از اخلاق حقتعالی، و آن صمدیت است، و اقتدا به فریشتگان در باز بودن از شهوتها براندازه امکان؛ چه ایشان از شهوتها منزهاند. و مرتبه آدمی فوق مرتبه بهایم است، بدانچه قدرت آن دارد که شهوت خود را به نور عقل بشکند؛ و دون مرتبه فریشتگان، بدانچه شهوتها بروی مستولی است، و او به مجاهده آن مبتلا. پس هر که در شهوتها مولع باشد، به اسفل السافلین رسد و همطویلۀ ستوران شود؛ و هر که شهوتها را قهر کند، به اعلی علیین ترقی نماید و به افق ملائکه پیوندد. و فریشتگان مقربان خدایند، و کسی که به ایشان اقتدا کند و به اخلاق ایشان تشبه نماید، به نزدیکی ایشان به حقتعالی نزدیک شود؛ و مانند نزدیک نزدیک بود. و این نزدیکی به مکان نیست، بل به صفت است.
و چون سرّ روزه نزدیک ارباب عقل و اصحاب دل این است، چه فایده باشد در تأخیر چاشت و جمع هر دو وظیفت در شام، با آنچه عنان شهوتهای دیگر همه روز مطلق باشد؟ و اگر مثل این را فایده باشد، پس قول پیغامبر(ص) را که فرمود: «کم من صائم لیس له من صومه الا الجوع و العطش» چه معنی بود؟ و برای این، بودردا گفت: چه خوش است خواب زیرکان و افطار ایشان که غلبه کنند روزه احمقان و بیداری ایشان را، و یک ذره یقین و تقوا فاضلتر و راجحتر از امثال کوهها از عبادت فریفتگان. و برای آن، علما گفتهاند که بسیار روزهدارْ مفطر باشد، و بسیار مفطرْ روزهدار. مفطرِ روزهدار آن است که اندام خود را از آثام و جرم خود را از جرم نگاه دارد و طعام و شراب تناول کند. و روزهدار مفطر آنکه گرسنگی و تشنگی تحمل نماید، و جوارح را در بزهها مطلقالعنان دارد.
پس اکنون روشن شد که هرعبادتی را ظاهر و باطنی است و قشری و لبّی، و قشور آن را درجات است، و هر درجهای را طبقات. و تو مخیری در آنچه به قشر قناعت نمایی، یا در طلب لباب بر اربابالباب مسابقت فرمایی.
* احیاء علومالدین