سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر روایتی تازه از حماسه فتح‌المبین - دفاع مقدس به روایت امیر سرتیپ سعید پورداراب - قسمت دوم

تاریخ معاصر

روایتی تازه از حماسه فتح‌المبین - دفاع مقدس به روایت امیر سرتیپ سعید پورداراب - قسمت دوم

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

گزارش‌خبرنگاراعزامی اطلاعات : سید‌حسن‌بنی‌الحسینی


حماسه کوت کاپن

پورداراب ادامه می‌دهد: یک تیپ عراق در اینجا (کوت کاپن) مستقر بود و واحدی که من فرمانده آن بودم. حدود 300 متر تا نیروهای عراقی فاصله داشت، با چه زحمتی شبانه خاکریز زدیم، کانال زدیم تا رسیدیم نزدیکی جاده مشرف به این محل، جاده وسط مین بود و واقعاً دسترسی به آن کار بسیار مشکلی بود.

ما با یک عملیاتی که انجام دادیم، موفق شدیم از قسمتی از آن گوشه «کوت کاپن» (زوایه‌ای که پیش از این به آن اشاره کردم و گفتم که در همین نقطه محافظ من شهید شد) سه کیلومتر خاکریز دوبل بزنیم تا رودخانه کرخه، اما با چه مصیبتی...

سه دستگاه لودر و بلدوزر ما را هم عراقی‌ها هنگام ایجاد این خاکریز زدند. فقط یک نیروی پشتیبانی در جناح راستمان گذاشته بودیم،

چون هیچ نیروی دیگری نبود، جز خدا و ایمان و رشادت و مقاومت نیروهایی که در اختیار داشتیم.

از جناح دیگر هم تا شوش هیچ نیروی

پشتیبان کننده‌ای وجود نداشت، بنابراین ما یک واحد مستقلی بودیم که از رودخانه کرخه عبور کرده بودیم

و اگر بارندگی شدید می‌شد و حجم آب کرخه افزایش می‌یافت، پل (P.M.P) را می‌شکست و ارتباط ما بطور کلی با آن سوی کرخه قطع می‌شد.

به همین دلیل تدارک لازم را دیده و حتی مهمات و جیره برای حداقل یک هفته در این محل زیرخاک انبار کرده بودیم. شرایط بسیار سختی بود.

از آخرین نقطه کوت کاپن به سمت فکه دو تا تپه به فاصله حدود 20 کیلومتر وجود دارد.

ما برای زدن خاکریز بین این دو تپه یادش به‌خیر ستوان سیامک‌نیا، افسر آذری باغیرت و با شهامت، که به همت او شبانه خاکریز می‌زدیم.

عراق بالاخره اجازه نداد خاکریزمان را به کوت کاپن وصل کنیم. یک 200 متری مانده بود، گفتیم چه کار کنیم،

دستور دادم این مسافت را کانال زدند. این اتفاق افتاد و ما توانستیم خودمان را به دشمن نزدیک کنیم.

 

یادی از ستوان سیامک‌نیا

پورداراب سپس به ذکر خاطره‌ای از ستوان سیامک‌نیا پرداخت و گفت: عملیات فتح‌المبین را همین جا ادامه دادیم تا رسیدیم به«ابوسلیبی خات». در این گیرودار، ستوان سیامک‌نیا تصمیم گرفته بود از ابوسلیبی خات دیدن کند، چون در ابوسلیبی خات قرارگاه ما حدود 5000 اسیر عراقی گرفته بود که در این مورد افتخار دریافت مدال فتح هم ازدست مقام معظم رهبری دارم.

من به تنهایی کاری نکردم،‌ رزمندگان اسلام بودند، برادران سپاه، تیپ 3 لشگر 21 حمزه، تیپ یک لشگر 21 حمزه، چهار گردان از تیپ 7 ولی‌عصر،

و من البته مسئولیت فرماندهی قرارگاه نصر 3 را از طرف ارتش، داشتم.

سیامک‌نیا در حالی که سرگرم تخلیه اسرا بودیم در یکی از تپه ماهورها مشاهده می‌کند که فردی زیرپوش خود را تکان می‌دهد.

او می‌گفت: با دیدن این صحنه به خود گفتم این

یک اسیر است و دارد علامت می‌دهد که بیایید مرا دستگیر کنید.

رفتم آنجا دیدم 20 نفر عراقی دیگر هم پشت تپه نشسته بودند و منتظر بودند که ما آنها را اسیر کنیم و این زمانی بود که تمام واحدهای عراقی د ر این منطقه در محاصره کامل قرار داشتند.

سیامک‌نیا وقتی می‌بیند که با یک خودرو جیپ نمی‌تواند 20 نفر اسیر را تخلیه کند، پیاده شده و آنها را تا نزدیک کوت کاپن می‌آورد و تحویل می‌دهد و در این محل بود که اولین افسر رشید یگان ما،

یعنی سروان واصفی به شهادت رسید ستوان کسروی هم که از افسران شجاع و تک‌ تیراندازی ماهر بود در تپه‌ای دورتر از کوت‌کاپن شهید شد...

پورداراب می‌گوید، وقتی بالای سر شهید واصفی رفتم، بی‌اختیار گریه کردم، چون افسری به ورزیدگی او در دسترس نداشتم و معاون او هم که یک درجه‌دار بود به شدت مجروح شده بود و من مجبور شدم درجه‌دار دیگری را بطور موقت به‌عنوان سرپرست گردان به‌کار بگمارم که خوشبختانه تا صبح فردای آن روز بخش دیگری از منطقه کوت کاپن به تصرف نیروهای ما درآمد.

در این محل خون‌های زیادی بر زمین ریخته شد و سخت‌ترین نبردها میان ارتش عراق و رزمندگان پرتوان جمهوری اسلامی ایران در گرفت.

البته در این منطقه که واحد ما مستقر بود،

یک تیپ از برادران سپاه و یک تیپ از لشگر 77 آمدند که از ضلع جنوبی به سمت ابوسلیبی خات حمله کنند، اما به لحاظ وجود میادین گسترده مین و مقاومت سخت عراقی‌ها موفق نشدند.

 

ضربه سنگین به دشمن

امیر سرتیپ سعید پورداراب، کمی دورتر از کوت کاپن و در نزدیکی منطقه «ابوسلیبی خات» تپه‌ای را نشان می‌دهد و می‌گوید: شیار میانی آن تپه دیدگاه ما بود و از بالای آن تپه می‌توانستیم تمام تحرکات دشمن را شناسایی کرده و زیرنظر داشته باشیم، چرا که

یکی از دلایل عمده موفقیت عملیات فتح‌المبین شناسایی دقیق موقعیت دشمن بود،

اما در این موقع نیروهای لشگر یک مکانیزه دشمن هنوز در ارتفاعات ابوسلیبی خات مستقر بودند.

پورداراب توضیح می‌دهد که پیش ازاین رادارهای بسیار قوی ایران در این محدوده وجود داشت که می‌توانست تا عمق خاک عراق را کنترل هوایی کند، اما با شروع جنگ این رادارها بر اثر بمباران و پیشروی ارتش بعث عراق آسیب دید.

زمانی که لشگر یک مکانیزه عراق این محل را اشغال کرده و در آن استقرار یافته بود،

واحدهای ما در شوش بودند و من به‌عنوان فرمانده مسئولیت حفاظت و دفاع از شوش تا فکه را داشتم آنهم با دو گردان آسیب دیده.

لشگر یک مکانیزه عراق در این قسمت تا حاشیه کرخه، پیش آمده بودو در واقع کل منطقه تحت پوشش این لشگر بود.

دشمن به شدت مقاومت می‌کرد و قرارگاه فجر با همه تلاشی که در مرحله یکم عملیات فتح‌المبین کرد، متأسفانه به نتیجه دلخواه نرسید و اگر دراین مرحله موفق می‌شد، پیروزی‌های عملیات فتح‌المبین زودتر حاصل می‌شد. قرارگاه فجر به استعداد

لشگر 77 پیروز خراسان و یک لشگر از

سپاه پاسداران تمام توان خودرا گذاشتند که عملیات را به نتیجه برسانند، اما به‌رغم همه تلاش‌ها موفق نشدند رخنه عمیقی در آرایش نظامی دشمن ایجاد کنند.

لشگر یک مکانیزه عراق از اینجا شوش و اندیمشک را گلوله‌باران می‌کرد و حتی شهر مقاوم دزفول را از این محل مورد اصابت قرار می‌داد.

 

مأموریت برای قرارگاه نصر

پس از آن که قرارگاه فجر موفق نشد مواضع دشمن را منهدم و تصرف کند، به قرارگاه نصر مأموریت داده شد تا عملیات را ادامه دهد.

در آن موقع من (پورداراب) فرمانده نصر ـ 3 بودم.

واحدهای عمل‌کننده شامل تیپ یک لشگر

21 حمزه و چهار گردان از تیپ 7 ولی‌عصر(عج) بودند که بیشتر آنان را جوانان دزفولی تشکیل می‌دادند و به حق شجاعانه می‌جنگیدند.

با برادر کوسه‌چی معاون تیپ 7 ولی‌عصر(عج) همکاری داشتیم و سه گردان بسیجی و سپاهی با ما بود و این‌ها واقعاً قدرت ما را بیشتر از عراقی‌ها کرده بودند.

با همین تعداد نیرو مصمم بودیم لشگر یک مکانیزه عراق را متلاشی کنیم. وقتی «کوت کاپن» را گرفتیم، دو سه کیلومتر آن طرف‌تر مستقر شدیم، پلی بود بین راه که رودخانه رفائیه از زیر آن می‌گذشت. پس از شناسایی منطقه دریافتیم که مسیر مقابل مین‌گذاری نشده و می‌توانیم از این جناح، دشمن را غافلگیر کنیم.

در حال پیشروی بودیم که اطلاع پیدا کردیم سه تیپ عراقی در حال آمدن به سوی ما هستند تا در این محل مستقر شوند، ولی ما زودتر وارد عمل شدیم و این فرصت را از آنها گرفتیم.

ما براساس دستوری که به قرارگاه نصر داده شده بود، با یک حرکت احاطه‌ای، جناح چپ لشگر یک مکانیزه عراق را محاصره کردیم و در این جناح تمام راه‌های مواصلاتی و تدارکاتی دشمن را بستیم و در نبردی سنگین اما حساب شده توانستیم واحد زرهی دشمن را نابود کنیم و ارتفاعات ابوسلیبی خات را به تصرف درآوریم و آن روز روز با شکوهی بود.

در آن روز بیش از 5000 اسیر عراقی گرفتیم،

بطوری که شمار اسرا از تعداد نیروهای ما بیشتر می‌شد.

آنروز هفتم فروردین سال 61 بود که تا یکی دو روز بعد عملیات حماسه‌آفرین فتح‌المبین به پیروزی کامل رسید.

یک خاطره

این فرمانده کهنه‌کار ارتش که از روزهای فتح و پیروزی خاطرات تلخ و شیرین بسیار دارد، هر از گاه در میان صحبت‌های خود خاطره‌ای را بازگو می کند.

او می‌گوید: شهید بزرگوار (سرهنگ) فریدون کلهر فرمانده گردان 174 که در جریان عملیات

مجروح شده بود، پیام داد که مجروح شده‌ام و یکی از افراد همراه من هم شهید شده است، چه کاری باید انجام دهم؟...

به او گفتم مجروحیت شما تا چه حدی است، پاسخ داد که سرم از ناحیه گوش‌ها آسیب‌دیده و از کنار گوش‌هایم خونریزی دارم،

گفتم که اگر می‌توانی حرکت کنی، جای خود را عوض کن و به سمت هدف تعیین شده حرکت کن.

او به حرکت خود ادامه داد و مدتی بعد پیام داد که چند نفر مجروح داریم که باید آنها را منتقل کنیم،

اما تماس با معاونم سرهنگ زالی میسر نمی‌شود که از او بخواهم این کار را انجام دهد.در این موقع سرهنگ زالی را با یک آمبولانس برای کمک فرستادیم، اما او سهواً مسیر را اشتباه رفته بودو به یکباره متوجه شده بود میان عراقی‌ها است و آنها وی و همراهانش را اسیر کرده بودند.

سرهنگ زالی می‌گفت: ما را بردند توی سنگر که به حسابمان برسند و معمولاً در چنین شرایطی منتظر بودیم آنها ما را بکُشند، تا این که یکی از همراهانم که پزشکیار بود و به زبان عربی تسلط داشت،

به زبان عربی و با صدای بلند به آنها گفت که شما در محاصره کامل نیروهای ما هستید و هیچ راه فراری ندارید و اگر ما را بکشید، هیچ سودی نصیب شما نمی‌شود، پس بهتر است بیائید اسیر ما شوید تا در امنیت کامل باشید... دقایقی بعد آنها که حدود 75 نفر بودند برای پناهنده شدن به خط شده و پیاده‌ به سمت عقب حرکت داده می‌شوند.

0 بین راه یک نفر این عده را تا پشت خط هدایت می‌کند و سرهنگ زالی و دیگر همراهان او برای مداوای مجروحان به محل

تعیین شده ادامه مسیر می‌دهند.

 

ادامه دیدارها

مناطق عملیاتی فکه، میشداغ، شلمچه، اروندکنار و دیگر محدوده‌های این مسیر از جمله مناطقی بود که در سفر گروه خبرنگاران به استان خوزستان مورد بازدید قرار گرفت و در هر منطقه از سوی

امیر سرتیپ پورداراب درزمینه چگونگی عملیات دفاع مقدس توضیحات کامل داده شد.

خبرنگاران اعزامی در پایان این سفر با امیر سرتیپ مهرابی فرمانده قرارگاه و ارشد ارتش در جنوب غرب کشور دیدار و گفت‌وگو کردند.

در این دیدار امیر سرتیپ مهرابی به تشریح موقعیت استان در زمان جنگ تحمیلی و پس از آن پرداخت و از نیروهای پرتوان ارتش جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان نخستین نیروهایی نام برد که با شروع جنگ تحمیلی به رغم وضع خاصی که اوایل انقلاب داشتند،

یک تنه در مقابل دشمن بعثی ایستادگی کردند و مقاومت و ایثار و شهادت‌های آنان سبب بازدارندگی دشمن شد و این فرصت را داد تا نیروهای مردمی در قالب بسیج و سپاه

سازماندهی شده و به یاری آنان بشتابند.وی از تلاش نیروهای ظفرمند ارتش در بازسازی و آماده‌سازی این استان برای کار و تلاش مجدد مردم پس از جنگ تحمیلی نیز به‌عنوان مهمترین اقدام این نیرو نام برد و گفت: هم‌اکنون نیز جان برکفان ارتش جمهوری اسلامی ایران با تجربه و روحیه‌ای بهتر برای مقابله با هر نوع تعرض به خاک جمهوری اسلامی ایران آمادگی کامل دارند .

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید