سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ كهن و باستان آموزش و فرهنگ در ایران پیش از اسلام

تاریخ كهن و باستان

آموزش و فرهنگ در ایران پیش از اسلام

برگرفته از فصل‌نامه فروزش شماره يكم (زمستان 1387) - رویه 34 تا 39

فریدون جنیدی

استاد فريدون جنيدي

الف) گفتار دیگران:
چون ما خاموش نشسته‌ایم، میدان برای هرگونه داوری بیگانگان، و پیروان ایرانی آنان گشاده است، و چنین است که اوستا را که کهن‌ترین نمونه‌ی دفتر و دیوان جهان است، برای کهن بودن با داستان هومر هم‌زمان می‌شمارند!
[شادروان] پرویز ناتل خانلری می‏گوید:
«دبیره‌ی اوستایی در هنگام ساسانیان پدیدار شده است «متن اوستایی که اکنون در دست است؛ خط دقیق خاصی است که تنها برای نوشته‌های دینی ساخته شده و زمان وضع آن را در حدود قرن ششم میلادی شمرده‌اند»[1]
[شادروان] مهرداد بهار می‌گوید: «در ایران مدرسه و مکتب وجود نداشت»[2]
و نیز همو می‌گوید:
«کتب زرتشتی و هم شاهنامه، هر دو، مبتنی بر روایات بسیار کهن حماسی‌اند که طی اعصار دراز، به صورت شفاهی منتقل می‌شده‌اند، و از اواخر عصر ساسانی شروع به کتابت آنها شده است»[3]
و [شادروان] احمد تفضلی می‌نویسد: «ایرانیان دارای ادبیات شفاهی بوده‌اند»[4]

ب) گفتار پیشینیان:
● در کاوش‌های تپه یحیا (یحیی) (کرمان) در لایه‌ی VI C که به زمان پنج هزار سال پیش برمی‌گردد، 19 گِل‌نوشته‌ی خطی کهن‏تر از خط سومری پیدا شده است[5].
شاهنامه در رویدادهای زمان بهرام گور از پیدا شدن گنجی به نام گنج‌گاو آگاهی می‌دهد که دبیره‌ای جدا از دبیره‌ی زمان ساسانی داشته است که موبدان آن‌را دبیره‌ی هنگام جمشید شمرده‏اند.
● ابوریحان بیرونی می‌نویسد:
«در زمان ما، در «جِی» که یکی از شهرهای اصفهان است، از تل‌هایی که شکافته شده، خانه‌هایی یافتند که عدل‌های بسیاری از پوست درختی که توز نام دارد و با آن کمان و سپر را جلد می‌کردند، پر بود و این پوست‌های درخت به کتابت‌هایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست»[6]
ابن ندیم آورده است:
● «در سال سیصدوپنجاه قمری، سغی [سقفی؟]خراب گردید که جایش معلوم نشد. زیرا از بلند بودن سقف آن گمان می‌کردند که توی آن خالی و مصمت است، زمانی که فروریخت از آن کتاب‌های زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آن را نداشت»[7]
● «در کاوش‌های شهر سوخته که به سال 1377 به سرپرستی دکتر منصور سجادی انجام گرفت، جمجمه‌ی دختری را یافتندکه از بیماری هیدروسفالی رنج می‌برده است. پزشکان ایرانی 4850 سال پیش استخوان پاریتال راست آن دختر را برداشته‌اند (کاری که امروز انجام می‌شود) تا فشار آب را بر روی مغز کم کنند. پژوهش‌های پزشکان داوری می‌کند که آن دختر چند ماه پس از آن (عمل جراحی) به زندگی خود ادامه داده است زیرا که نسج‌های استخوانی بریده‌شده پیرامون آن ترمیم یافته است و ترمیم تنها با زنده بودن بیمار انجام می‌گیرد»[8]
● از شوشِ پنج هزار ساله، گِل‌نوشته‌ای که خویشکاری (تکلیف) دانش‌آموزان بود، پیدا شده است که بخش‌بندی پیرامون دایره را به 6 کمان برابر نشان می‌دهدکه نشان‌دهنده‌ی آگاهی شگفت ایرانیان از نسبت پرتو دایره (شعاع) با شش بَرِ منتظم محاط در دایره است![9] (نگاره‌ی شماره‌ی 1)
از این برتر گِل‌نوشته‌ای دیگر است از 3400 سال پیشِ خوزستان که پیرامون دایره را به هفت بَرِ منتظم بخش‌بندی کرده است، و این کار تنها بایستی با بهره‌گیری از «فرمول جبری» انجام گیرد![10] (نگاره‌ی شماره‌ی 2)

شماره 1
نگاره شماره 1

نگاره شماره 2
نگاره شماره 2


در این گِل‌نوشته‌ استاد از شاگرد خواسته است که دو «قضیه»‌ی هندسی را ترسیم کند.
الف: فاصله‌ی هر نقطه از نیم‌ساز زاویه با دو ضلع زاویه برابر است.
ب: عمود منصف پایه در مثلث دو پهلو برابر (متساوی‌الاضلاع) از رأس آن می‏گذرد.
شاگرد «قضیه»ی نخستین را کشیده است و در قضیه‌ی دوم با لرزش دست خط را با فاصله از رأس به‌سوی چپ کشیده.
استاد در کنار آن، عمود منصفِ درست را که از رأس میگذرد کشیده و با دو کارد «قیچی» نیمی از آن گِل را پاره کرده است تا دانش‌آموزان دیگر نتوانند از آن برای خویشکاری‌های آینده سود ببرند! و این کار در آن زمان، درست همانند خط زدن مشق امروز کودکان است که از آن دوباره نتوان به جای مشق تازه سود برد.
از این گونه دایره‌ها که به چند بخش تقسیم میشوند، در «خبیس» (شهداد) کرمان و گیانِ لرستان و مارلیکِ گیلان نیز یافت شده است. به نشانه‌ی روشن آن‌که این آگاهی‌ها تنها در خوزستان نبوده و در همه‌ی سرزمین ایران پراکنده بوده است و چنین نگاره‌ها چند هزار سال پیش از اقلیدس - که به گمان اروپاییان پدر هندسه جهان است - در ایران یافت شده است.


داوری:
گمان غربیان و پیروان ایرانی آنان را خواندید و از این گستره‌ی شگفت ِدانش در ایران نیز آگاه شدید.
اکنون داوری با خواننده است! تنگ‌چشمی و کوته‌اندیشی در هر کاری نکوهیده است به ویژه در پژوهش‌های دانشی! رای آنان بر آن است که سرچشمه‌ی همه‌چیز را یونان بدانند و انبوه یافته‌های باستان‌شناسی را یا از ایران به در می‌برند یا در همین جا نابود می‌کنند تا مبادا نیاکان آنان، یونانیان، شاگرد استادان ایرانی در شمار آیند.


آموزش در فرهنگستان‌های ایرانی:
نخستین آگاهی از رشته‌های آموزشی که در ایران باستان به‌دست آمده است، آموزش ویژه‏ای است که «سیاوخش» را از آن گذرانده‏اند.

سواری و تیروکمان و کمند / عنان و رکیب و چه و چون و چند
نشستن‌گهِ مجلس و مِی‌گسار / همان باز و شاهین و یوز و شکار
ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه / سخن گفتن رزم و راندن سپاه

آموزش نخستین: ورزش و آمادگی جنگی، سواری و به کاربردن ابزارهای نبرد، چون شمشیر و تیر و کمان و کمند و گرز... که ویژه‌ی همگان بود.
آموزش دو دیگر: چه و چون و چند.
الف: چه؟ «چه» در این سخن به جای دانشِ همگانی در آموزش امروز است زیرا که دانش‌آموز بایستی بداندکه هرچیز «چه» است؟ یا چیست؟
پاسخ به چیستی رویدادهای پیرامون زندگی مردمان، همان است که امروزبدان «دانش » می‌گویند.
ب: چون؟ در این سخن چگونه؟ و چرا؟ است.
چرا چنین است؟ چگونه چنان رویداد رخ می‌دهد؟ این بخش از دانش را یونانیان «فلسفه» نام نهادند.
پ :چند؟
چند یا اندازه. دانشی است که از اندازه و آمار و شمار (ریاضیات) سخن می‌گوید.
1- اندازه‌ی زمین و ساختمان‌ها و بلندا و پهنای هر چیز که امروزه آن را هندسه می‌نامیم.
اندازه‌ی زمین دشت‌ها و کوه‌ها و رودها و دریاها، در زمان ما جغرافیا خوانده می‌شود که واژه‌ای فرنگی است، و برابر فارسی آن «زمین‌نگاری» یا «زمین‌پیمایی» و مانند این‌هاست.
این دانش در پنج‌هزار سال پیش به آن‌جا رسیده بود که ایرانیان بدانند میانه‌ی جهان، شهر زرنگ سیستان است و به همین روی سیستان را نیم‌روز می‌نامیدند،که نیم‌روز نیمه‌ی جهان شناخته‌شده‌ی باستان است و هنگامی که در همه‌ی جهان باستان (از ژاپن تا ایسلند) روز باشد، خورشید بر فراز نیمروز است.
بدین‌روی ایرانیان در آن هنگام همه‌ی جهان باستان را پیموده بودند که می‌دانستند میانه‌ی آن کجاست.
اندازه‌ی ساختمان‌ها و بلندی و پهنای چیزها را از آن دسته از ساختمان‌ها که از ده هزار و چهارسد سال پیش در گنج‌دره‌ی هرسین کرما‏شان یافت شده، و نیز شهر هشت‌هزارساله در تپه‌زاغه‌ی قزوین و چغامیش هفت هزارساله‌ی خوزستان و شهر سوخته‌ی پنج‌هزار ساله‌ی سیستان، می‌توان سنجید و داوری کرد که ایرانیان چندهزار سال پیش از یونانیان اندازه‌ای را که امروز هندسه می‌نامیم، می‌دانسته‌اند.
2- اندازه‌ی آسمان و اختران، گردش خورشید و ماه و ستارگان و برج‌ها، و سال‌ماری و گاه‌شماری.
این دانش، دو بخش می‌شود: ستاره‌شناسی (نجوم)، گاه‌شماری (تقویم).
سه‌دیگر: آن کسان که برای فرمان‌روایی آموزش می‌دیدند، می‌بایستی که افزون بر جنگاوری و دانش‌های دیگر از دانش‌های ویژه برخوردار باشند:


الف: داد یا دادگستری
دادگستری نیز یکی از شاخه‌های دانش آن روزگار بوده است و کسانی از موبدان «دات وَر» خوانده می‌شدند که امروز «داور»شان می‌خوانیم. از این سخن نیز روشن می‌شود که فرمان‌روایان می‌بایستی افزون بر دانش‌های دیگر از «داد» نیز آگاه باشند تا به بیداد دست نیازند.
از آیین‌های تخت و کلاه که در همین داستان از آن به نام «هنرهای شاهان» نام برده می‌شود، سخن گفتن خوب، آوای نرم، شیوه‌ی مهمان‌داری از فرستادگان کشورها، و نشستن در انجمن سور و چگونگی خوردن خوراک و نوشیدن باده، آیین شکار و نخجیر و سخن گفتن با سپاهیان و شیوه‌ی راندن سپاه و سپه‌کشی است که امروزه هر یک را دانشی نو می‌شمارند!

فرهنگ
در اوستا واژه 1 به معنی آموزش فرهنگ آمده است و از این واژه، دو واژه‌ی دیگر؛ نخستین 2 هیربد به معنی آموزگار و 3 شاگرد و فرهنگ‌آموز برآمده است.


گونه‌ی پهلوی واژه‌ی استاد در زبان پهلوی هیرپت و در زبان فارسی هیربد است به معنی آموزگار، استاد علوم، و جایی که دانش‌آموزان دینی در آن آموزش می‌دیدند، هیرپتستان نامیده می‏شد. اما آن کسان که آموزش فرا دینی می‌دیدند در فرهنگستان به خواندن می‌پرداختند و در شاهنامه اشاره به چنین جای شده است:

سپارید کودک به فرهنگیان / کسی کش بود مایه و هنگ آن

یا

به هر برزنی بر دبستان بدی / همان جای آتش‌پرستان بدی[11]

هم‌چنین:

فرمان بزرگمهر به پدران برای آموزش فرزندان:
فزودن به فرزند بر، مهر خویش / چو در آب دیدن بود، چهر خویش
ز فرهنگ، وز دانش آمــوخـتن / مجو چاره جز، جانش افروختن

اندرز بزرگمهر به پادشاه برای آموزش فرزندِ شاه و آینده کشور:

سپردن به فرهنگ فرزند خُرد / که گیتی به نادان نباید سپرد

گفتار دیگر از کارنامه‌ی اردشیر بابکان است، آن‌جا که اردوان، اردشیر پانزده‌ساله را سرزنش می‏کند:
«اردشیر را به آخور ستوران فرستاد و فرمود که: بنگر که شب و روز از نزدیک ستوران به نخچیر و چوگان و فرهنگستان نروی»[12]
مدرکی دیگر که در این باره هنوز در دست است متنی است به زبان پهلوی و دین‌دبیره به‌نام «اندر خویشکاری ریتَکان»[13] (در تکلیف دانش‌آموزان)، که در آن یک دانش‌آموز تکالیفی را که دارد برشمرده است و آن یک «انشا» به زبان امروزی است که در آن نیز به فرهنگستان به معنی آموزش‌گاه اشاره شده است.[14]
در مدرک بسیار ارزنده‌ی دیگر که خوش‌بختانه به خط پهلوی موجود است به‌نام «خسرو کواتان و ریتک»[15] که داستان پسری است که فرهنگستان را به پایان رسانیده از شاهنشاه درخواست «کار» می‏کند:
«به هنگام به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن ساخته (آماده) و شتابنده بودم»[16]
و گزیده‌ای از آنچه ریدک درباره آموزش‌های خویش می‌گوید، چنین است:
خواندنِ اوستا، نویسندگی، دانش، تاریخ، گویندگی، سواری و کمان‏وری و نیزه‌اندازی و شمشیرزنی، چوگان، نواختن چنگ و وَن و بربت و تنبور، کُنار و سرود، و چکامه و پای‌بازی (رقص)، اخترماری و ستاره‌شناسی، شَترنگ و نرد و هشت پای!
پسانگاه شاه پرسشی چند از وی می‌کندکه به دیگر آموزش‌های (مواد درسی) فرهنگستان ره می‌نماید و روشن می‌شود که افزون بر این‌ها، کسی که تا پانزده سالگی در فرهنگستان آموزش دیده باشد از این دانش‌ها نیز برخوردار است:
1- آشپزی و خانه‌داری، گیاه‌شناسی، جانورشناسی، باره‌شناسی (اسب و شتر و ستور و چارپایان اهلی)، مِیْ‌شناسی، باده‌خواری، بزم‌آرایی، خنیاگری، رامش‌گری و...
و گمان می‌رود که چنین آموزش‌ها افزون بر دانش‌ها، همان است که امروز «فوق برنامه‌اش» می‌خوانیم.
از میان هنرهای آموخته‌ شده به خط باریک و خط راز، اشاره شده است و این خود نشان می‌دهد که هنر خطاطی نیز از جمله هنرهای مورد آموزش بوده است و بزرگمهر نیز درباره‌ی دانش‌آموختگان و ویژگی‌هایی که کار آنان باید داشته باشد، به همین نکته اشاره می‌فرماید:

بلاغت چو با خط فراز آیدش / به گفتار و معنی نیاز آیدش؛
به‌لفظ آن گزیـند کـه کوتاه‌ـتر / به‌خط آن نویسد که دل‌خواه‌تر

در پندنامه‏ای که از آذرباد ماراسپندان در یک‌سد و پنجاه و چهار گفتار بر جای مانده است، در گفتار سیزدهم چنین آمده است:
«زن و فرزند خویشتن (را) جدا از فرهنگ مَهِل (مگذار) که بر تو تیمار و رنج گران نرسد».[17]
امروز روشن است که دانش‌گاه گندی‌شاپور پس از اسلام نیز پایدار ماند و دانش‌مندان در آنجا به آموزش می‏پرداختند و این پایداری چندان به درازا کشید که استادان تازه به آن‌جا ره یافتند و چون از دفترهای پیشین اندکی نمانده بود، آنان روی به دفتر یونانیان کردند و شیوه‌های اندیشه و دانش یونانی در آن دانشگاه روایی یافت، چنان‌که تاکنون نیز از چنگ آن رهایی نیافته‏ایم. اما انبوه دانش‌مندان ایرانی که پایه‌گذاران جبر و مثلثات و لگاریتم و نجوم به شیوه‌ی برتر که چشم به یونان ندوخته بودند، تا سده‌های چهارم و پنجم آسمان دانش ایران و جهان را ستاره‌باران کردند.

و چون از پس سده‌ها، سرچشمه‌ی آن درخشش‌ها از چشم‌ها دور گردید. ستارگان تازه، کور سویی می‌نمودند تا به یاد آن درخشش پرشکوه، خاموش نشود و فرزندان ایران، در این هنگام در اندیشه‌ی درفش‌داری جهان دانش، به کوشش خویش بیفزایند.
در این جا نوشتار پازند (برگردان اوستایی) اندرزِ کودکان را یادآور می‏شویم که برداشتی است از: گنجینه دست‌نویس‌های پهلوی و پژوهش‌های ایرانی: 27 (دست‌نویس ت 28، متن ناقصی از: بُن‌دهش، خویش‌کاریِ ریدکان و جز آن، به کوشش: دکتر ماهیار نوابی و دکتر کیخسرو جاماسب‌آسا، موسسه‌ی آسیایی دانش‌گاه پهلوی شیراز: 2535، رویه‌ی: 122 تا 126)

1

به نام دادار اورمزد
خویش‌کاری ریدکانِ دبیرستان خداداد است. هر روز به ویر (حافظه، هوش، اندریافت) فردا، پیش چون، خورشید، برآید از بستر، برخیزید، خویشتن دست و روی [دست و روی خویشتن را] بدست، سوی آب به «خَوَ» شویید. به گاه؛ به‌سوی داده‏های دبیرستان شوید. به‌جایی (که) آن خویش‌کاری خویش (به) دست آید، اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان، ایدون به‌سوی فرهنگ دارید که چون‏تان از دبیرستان فراز هِلند، اندرراه، هوشیارانه (و به) فرهنگ روید «آسناوهی[18]» (= آن‌گاه‌تان که در راه) مردم که‏تان بپذیره آید، هرکس که بیاید، ایستید، نماز به‌آیین برید و «کاریچ» (= آن‌گاه نیز) که به‌خانه آمدستید، هوشیارانه، و به اندر «اهی»[19] کنید، هیچ را [به‌هیچ روی] پدر و مادر مرنجانید. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور (را) مزنید. «بی‏نیاک‏اوت» [= بنیاد] و آیین دارید. دُش‏ساز (بدآهنگ، ناسازگار) مبوید، که نیک و بهساز (سازگار) بوید. «که، (= کا = آن‌گاه)تان که نان خوردن فرمایند، بینی (را) ویرایید (بینی را، پاک کنید) و «دوست» [= دست] شویید، نان به پیش نهید، بنشینید، یتاآئَت‏یزَمَئیدِ[20] اشم وهو[21] سه بار گویید و نان خورید. هم‏چون‏تان نان «خوَرت» [=نان خورده] بوید. افزایست [= افزون بر آن] جایی بپیرایید، آب به‌دست دهید، و سر «موی پیت[22]» نهید. برآن سر نهید[23]، میان بندید، خورید (تا بدان‌هنگام که) آن (را) [= میان را] نبندید، مخورید. که بر شما از آن، سخن‏ها بود.

2

اشم وهو 4 (بار) یتااهو 4 (بار) یتااهووئیریو 2 (بار) بگویید. سپرام ابا افزایست دندان پرَسن [مسواک] کجای خویش‌کاری خویش [آن‌جا که جای خویش‌کاری شماست] برید، به اندرز نشینید، خوش خسپید، درست خیزید دبیرستان (را) به‌کام بینید [اهی] یا [آپی] یا اپی درود.
اندروهی [اندرزی] کنم به‌شما کودکان، که از هیرپتسیتان[24] بشوید، به‌راه راست روید و سگ و مرغ و ستور (را) اَگ اِشان[25] مزنید میازاراید. [اندر] راه[26]؛ آشنا مردم که تو را پذیره آید، ایرتنیها[27] (فروتنانه) نیایش کنید و بچربی نمازید برید.

3

که (آن‌گاه) با خانه شوید پیش پدر و مادر، دست بکش، فرمان‌بردارانه[28] ایستید، هر کار که تو را فرمایند هوشیارانه به اندرز کنید. تا فرمان ندهندت[29] منشینید، که‏تان [آن‌گاه‌تان] نان خوردن[30] فرمایند، بینی ویرایید دست شویید، نان به پیش نهید، یتا آئَت (از شناک؟) اشم وهو 3 بگویید. چون‏تان نان خورده بوید، دندان پاک بکنید اشم وهو 4 یتااهو وئیریو 2 بگویید. دندان پرسن[31] به جای خویش‌کاری خویش برید، خوش خسپید، درست خیزید. دو دیگر روز، فردا، پیش چون خورشید اَبَر آید دست و روی سه بار، به دست‌شویی و هفت بار به آب داده خوب شویید، آیین اوستاد به گاه، وادارید:[32]
از استاد زخم، خواری، پادافرهِ گران هوش [همچشِ از او] مَرَسَد [مرساد] چون کسی که بروز نشود به‌دبیرستان (کسی که به‌هنگام به‌دبیرستان نرود) پشیوان [پشیمان] شود، او، باد بهوستند(؟) که داد (مرز) بیست ساله رسد، پیش دانایان و هیربدان و دستوران رسد، و شما را سخن دانایانه پرسند، شما پاسخ کردن ندانید، مردم؛ به‌شما نگرند، شما؛ به‌زمین.

4

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]- خانلری، تاریخ زبان فارسی، جلد یکم، رویه‌ی 215

[2]- سخن‌رانی مهرماه 1362 در انجمن زرتشتیان تهران.

[3]- بهار، مهرداد، جُستاری چند در فرهنگ یران، رویه‌ی 14.

[4]- تاریخ ادبیات یران پیش ازاسلام؛ ژاله آموزگار؛ احمد تفضلی رویه‌ی 13. و نیز در جاي‌جی دفتر نام‌برده ین سخن کمابیش بازگو مي‌شود.

[5]- C, C. LambergKarlovsky.1986.

[6]- ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه ترجمه اکبر داناسرشت، رویه‌ی 39.

[7]- ابن الندیم، الفهرست، رویه‌ی 2400

[8]- بری آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب حقوق جهان در یران باستان، بخش یین نظام پزشکی، چاپ دویم 1384، نشر بلخ.

[9]- سهم یرانیان در تمدن جهان. نیرنوری، و نیز تاریخ مهندسی یران مهندس فرشاد.

[10]- سرامیک‌هی شرقی کلکسیون‌هی بزرگ جهان، دفتر چهارم موزه‌ی یران باستان، فیروز باقرزاده، آنِِِِِ سوارت، ماشیکو ساکو. توکیو 1987.

[11]- آتش‌پرست: نگهبان آتش

[12]- کارنامه‌ی اردشیر بابکان، بهرام فره‏وشی، دانش‌گاه تهران، 1378، رویه‌ی 19

[13]- ریتک پهلوی، ریدک فارسی، پسران میان 10 تا 15 ساله.

[14]- مجموعه‌ی 50 متن پهلوی مؤسسه‌ی آسییی شیراز.

[15]- یرج ملکی ترجمه‌ای از ین متن به دست داده است و نام آن را «خسرو و ریدک» نهاده.

[16]- همان، رویه‌ی 1.

[17]- متن‌هی پهلوی، دستور جاماسب – منوچهر جاماسي‌آسانا، با مقدمه‏ی از بهرام گور انکلساریا و دیباچه‏ی از ماهیار نوابی، بنیاد فرهنگ یران، رویه‌ی 59 – پاره‌ی 13


[18]- ، واژه نادرست است، در شماره‌ی: 9 وهی آشنا   آمده است که درست‏تر مي‏نمید «با آشنیان».


[19]-   واژه نادرست است.

[20]- «واژِ خوردن» ستیش خداوند و داده‏هی خداوند که به‌هنگام خوردن خوراک، زیر لب زمزمه مي‌کردند.

[21]- ستیش راستی.

[22]- ، نادرست است.

[23]- شید نگارنده خواسته است بگوید، کلاه بر سر نهید و موی را ببندید، زیرا که ریختن موی بر زمین از کارهی ناشیست بوده است.

[24]- واژه، نادرست نوشته شده است    اِرَوَبَستانو

[25]- واژه، نادرست آمده است:
بي‌گمان ین واژه اَداتیستان (ظالمانه – نه از روی داد) بوده است.

[26]- واژه، نادرست آمده است: واهی، دنباله‌ی سخن، «آشنا» است.

[27]- واژه، نادرست آمده است:

[28]- واژه، نادرست به‌گونه‌ی   آمده است.

[29]- واژه، نادرست نوشته شده است   اُوَندِت، پیداست که تا فرمان ندهندت درست است.

[30]- واژه، نادرست به‌گونه‌ی آمده است.

[31]- واژه، به‌گونه‌ی نادرست دندان سَرشتن آمده است.

[32]- نگارنده را گمان بر آن بوده است که آیین استاد که در ین‌جا به‌گونه‌ی هوشتاد آمده است، آیینی ویژه به‌شمار مي‌رود، ین‌جا به‌دبیره‌ی فارسی افزوده‏ است که: «به‌نام یزد بخشینده‌ی بخشیش‌گر مهربان دادگر». ین واژه در رده‌ی پسین بگونه اوشتَت آمده است نه هوشتات، که با اندکی گذشت مي‏توان آن‌را وضت‌خت اوستات پهلوی و استاد فارسی در شمار آوردن.
 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه