تاریخ كهن و باستان
تاریخ ماد در یک نگاه
- تاريخ كهن و باستان
- نمایش از یکشنبه, 11 ارديبهشت 1390 20:31
- ناهید زندی
- بازدید: 11404
ناهید زندی
به یاد دوست
پیشگفتار
تاریخ ماد را به سبب کاستیهایی که در منابع نوشتاری بازمانده از آن دوره وجود دارد، هالهای از افسانه و اسطوره و تاریخ فرا گرفته است، چرا که تاکنون هیچ سنگ نگاره یا سنگ نوشتهای از پادشاهان این دولت به دست نیامده است تا بتوان با یاری گرفتن از آن تاریخ آن روزگار را به نگارش درآورد. نخستین یاریگر پژوهشگر در این باره یافتههای باستان شناسی و آثار به جا مانده از آن دوران است که البته شمارشان هم چندان زیاد نیست. سنگ نوشتههای پادشاهان آشوری در این میان به یاری پژوهشگر میشتابد زیرا نخستین باری که به نام این دولت برمیخوریم در نوشتههای آشوریهاست که بیشتر در بیان نبردها و پیروزی های خود به نگارش درآورده اند. درکتیبه های داریوش یکم نیز اطلاعاتی از آنها به دست می آید.
منبع دیگری که پژوهشگران بسیار از آن بهره می گیرند نوشته های یونانیان است که بیشتر در روزگار هخامنشیان نوشته شده است و البته دیدن ایران آن روزگار از دریچۀ چشم دشمنان ایران بهتر است بسیار محتاطانه صورت گیرد.
در منابع اسلامی هم ردپای این دولت کهن را کم و بیش می بینیم، ولی در دوره ی معاصر پژوهشهای قابل توجهی در این باره انجام گرفته است. برخی تا چند سال گذشته تاریخ ماد را درخلال تاریخ هخامنشیان می نوشتند و برخی از آنها به عنوان حکومتی مستقل نام می بردند. شاید به سبب انتقال قدرت نسبتا آرامی که از مادها به پارس ها صورت گرفته است تاریخ این دو دولت در پیوندی جدانشدنی از هم قرار گرفته اند.
یکی از منابعی که هنوز با وجود روشن شدن برخی دیدگاههای نادرست نویسنده از منابع قابل مراجعه به شمار می رود «تاریخ ماد» است که نویسندۀ روسی آن «ایگور میخاییلوف دیاکونوف» تلاش کرده است با بهره گیری از دانش زبانشناسی و فقه الغه به تاریخ این دولت بنگرد، البته از دیدگاه یک مورخ مارکسیست.
به هر روی در این نوشتار تلاش شده است در نگاهی گذرا به تاریخ این روزگار برخی مسایل مهم مورد توجه قرار گیرد.
مادها پیش از تشکیل حکومت
مادها از آریائیانی بودند که به خانواده ی هند و ایرانی تعلق داشته اند، این گروه بزرگ با گذشت زمان از هم جدا شده اند، یک گروه به سوی هند رفته اند و گروه دیگر فلات ایران را برای زیستن برگزیدهاند. دربارۀ خاستگاه آنها بحث های بسیاری وجود دارد، برخی ایران را سرزمین همیشگی آنها دانسته اند و برخی دیگر آنها را مهاجرانی از شمال قفقاز معرفی کرده اند.
آریائیان درون فلات ایران خود به سه گروه ماد، پارس و پارت تقسیم شده اند و هر یک در ساختن تاریخ ایران کهن نقشی غیر قابل انکار ایفا کرده اند، مادها در اتحاد با قبایل گوناگون نخستین پادشاهی قدرتمند را در شمال غربی ایران شکل داده اند، پارس ها بزرگترین شاهنشاهی آن روزگار را به جهانیان معرفی کرده اند و پارت ها با بیرون راندن بیگانگان از سرزمین خود بار دیگر دولتی ملی را بر ایران حاکم کرده اند و روزگاری طولانی در شرق ایران برای پاک کردن نمادهای «هلنیسم» بازمانده از اسکندر و جانشینانش تلاش کرده اند.
در کتیبه تیگلات پیلسر اول (1100 پ.م) پادشاه آشور از «آمَدَنا» سخن به میان آمده که به معنی جایگاه مادان است. (اذکایی،ص 23)
ولی «ذکر طوایف مادی، اول دفعه در سال 836 پ.م در کتیبۀ آشور آمده که شلمنصر سوم به سرزمین آنها حمله کرده است، جانشین او شمشی اداد در کتیبه هایش از تسخیر سرزمین ماد سخن به میان آورده» (گیرشمن،ص88)
سارگن دوم به قلمرو اتحادیه مادها لشکر کشیده و رهبر آنها را که دیااکو نام داشت اسیر کرده و به شهر حما ة در سوریه تبعید کرده است. این لشکرکشی در واقع عکس العملی بوده به اتحاد قبایل ماد با سرکرده های اورارتو و ماننا که علیه آشور با هم پیمان دوستی بسته بودند.
دیاکونوف برای تعیین اسامی قبایل عضواتحادیه ماد به نوشتههای هرودوت تکیه کرده و می نویسد: «مادها به شش قبیله تقسیم می شدند: بوسیان، پارتاکنیان، استروخاتیان، اریزانتیان، بودیان، مغ ها. ( دیاکونوف،ص142) وی معتقد است: «مکان و مقر هر یک از قبیله های عضو اتحادیۀ مزبور به درستی معلوم نیست. فقط حدس زده میشود که آریزانتیان در اقصی نقطۀ مشرق ماد زندگی میکردند و محتملا مغها (مغان) نیز در همان حدود میزیستند (نزدیک رغه – که بعدها ری خوانده شد، تهران کنونی) ... ظاهرا باید مقر بوسیان را ناحیه همدان کنونی – که بعدها تختگاه ماد شد- شمرد. می دانیم که پارتاکنیان نزدیک اصفهان کنونی زندگی میکردند. اما بودیان شاید از حیث مکان غربی ترین قبیله ماد بوده اند.( دیاکونوف، ص146وص147) وی مرحله رونق و پیشرفت اتحادیه ماد را بین سالهای 788پ.م تا 745 پ.م می داند ( دیاکونوف ،ص 168)
رهبری این اتحادیه بر عهده دیااکو است که شاید همان " دهیائوکا (=دهیوپت/ دهخدای/ شهربان) باشد.( اذکایی،ص39)
دیااکو/ دیوکس
هرودوت داستان دیااکو را چنین آورده است: «در بین اقوام ماد مردی بود بسیار زیرک و باهوش که دیوکس نام داشت و فرزند فرااورت بود. این شخص که فریفتۀ به چنگ آوردن حکومت بود برای رسیدن به مقصود چنین اقدام کرد: مادها در آن زمان در چند دهکده به طور پراکنده می زیستند . دیوکس که از مدت ها قبل در دهکدۀ خود قابل احترام و ستایش بود با دقت و علاقهای خاص در آن قبیله به اجرای عدالت و دادگستری پرداخت... مادهایی که در دهکدهها بودند چون شاهد رفتار او بودند او را به عنوان قاضی از بین خود برگزیدند... ساکنان دهکده های دیگر نیز ... با آغوش باز به جانب او شتافتند تا دعوی خود را به قضاوت او واگذار کنند...هر روزی که گذشت بر عده کسانی که مرافعه خود را به او مراجعه می کردند افزوده شد و وقتی دیوکس متوجه شد که همه امور به او مراجعه میشود دیگر حاضر نشد در محلی که برای قضاوت به مسند می نشست حاضر شود و از ادامه قضاوت خودداری کرد. استدلال او این بود که... به امور شخصی خود نمی رسد.» ( هرودوت، ص185وص186)
بر پایه نوشته های هرودوت وقتی دیوکس از قضاوت خودداری کرد، هرج و مرج همه جا را فرا گرفت و مادها گرد آمدند تا پادشاهی برای خود برگزینند و با اصرار زیاد دیوکس را به پادشاهی برگزیدند و او از مردم خواست تا برای او مسکنی شایسته بسازند... ( هرودوت،ص186)
البته جرج کمرون معتقد است: «سلطنتی که هرودوت به او نسبت می دهد و سالشمار او، روزگار فرمانروایی دیوکس را در سال های 675-727 پ.م قرار می دهد که اصلا وجود خارجی ندارد... احتمالا دیااکوی نگونبخت را برای نسلهای آیندۀ مادیها به عنوان پایهگذار دودمان شاهی آنان تصور کرده اند. (کمرون،ص134)
دیدگاه دکتر زرین کوب نیز در این باره قابل تامل است: «آنچه هرودوت در باب دیوکس و فراارتس می گوید تاریخ خاندان دیااکوئیان است که در قسمتی از ماد حکومت کردهاند و تا مدت ها هنوز همچنان در ردیف سایر سرکرده های ماد به آشور خراج می پرداخته اند. ( زرین کوب،ص88)
ممکن است دیااکو در آن زمان پادشاه سراسر ماد نبوده باشد و «فقط یکی از فرمانروایان کوچک متعدد مادی بوده و بس. ولی درخشش تاریخ اخلاف بر سیمای او پرتو افکنده و منعکس شده باشد. (دیاکونوف، ص170)
هنگمتانه / هگمتانه /اکباتان = محل تجمع
برخی ساخت شهر هگمتانه را به روزگار اساطیری ایران پیوند می زنند و جمشید پسر ویونگهان را سازندۀ آن میدانند چنانکه اذکایی از ابن شادی نقل می کند: «سارو جم کرد، بهمن کمر بست، دارای دارا،گرد هم آورد...» بدین معنا که : «سارو(ساروق) کاخ هگمتانه را جمشید ساخت، آنگاه بهمن، اردشیر دوم هخامنشی (405-359پ.م) به گرد آن بارو کشید، سپس دارا، داریوش سوم هخامنشی (336-331پ.م) آن را به اتمام رسانید و کامل کرد. (اذکایی،ص27وص28)
پیش از بر آمدن مادها کاسی ها در همدان می زیستند و شهر «کار – کاشی» یادگار حضور آنها در این شهر بود. بر پایه گفتار برخی از پژوهشگران که اغلب از نوشتارهای هرودوت بهره بردهاند، دیااکو پس از به قدرت رسیدن از مردم خواست برای او خانهای بسازند. هرودوت می نویسد: «او به ساختن قلعه ای وسیع و مستحکم دست زد که حصارهایی متمرکز از داخل گرد آن قرار داشتند. این همان قلعه ایست که امروز اکباتان نامیده می شود. (هرودوت، ص187)
اذکایی می نویسد: «معلوم نیست که اکباتانه (آن طور که هرودوت توصیف می کند) در زمان دیوکس تختگاه پادشاهی بوده باشد. آنچه مسلم است این که «اکباتانه» قلب ماد قدیم به شمار میرفت؛ و نظر به موقعیت چهار «راهگی» اش طبعا برای مرکز سیاسی کشورو محل اتحادیه قبایل ماد به رهبری دیوکس انتخاب شده است» (اذکایی، ص40)
کاخ هفت حصاری که هرودوت شرح می دهد نمودار برجهای فلکی هفتگانه است. «چنانکه هفت کاخ کاووس، گنگ دژ سیاوش، هفت گنبد بهرام، تخت طاقدیس و جز اینها همگی چون شهری که دیاکو بنا کرده است نمودار طبقات هفتگانۀ آسمان بودند.» ( اذکایی، ص196)
اما نکته جالب آنکه با وجود شواهد باستان شناسی همواره بحث بر سر محل هگمتانۀ باستان ادامه دارد. برخی آنرا با همدان امروزی یکی دانستهاند (پیرنیا، زرین کوب و...) و برخی دیگر همچون جواد صدقی و رشید کیخسروی، محل تجمع مادها را در زیویه جستجو کرده اند.» تنی چند از باستان شناسان مانند راولینسون ... گمان برده اند که وضعیت هگمتانۀ موصوف با تخت سلیمان سازگار است (اذکایی، ص197- 198)
رشید کیخسروی در کتاب «دوران بی خبری یا غارت آثار فرهنگی ایرانیان» در تلاش است زیویه را هگمتانه باستان معرفی کند. وی ابتدا اسنادی ارائه می دهد که نشان می دهد هگمتانه در همدان نیست. وی سپس با توجه به مشخصات ظاهری ساختمان زیویه این ساختمان را هگمتانه معرفی می کند. البته همچنان در حد نظریه ای باقی مانده و بیشتر پژوهشگران تاریخ ماد هگمتانه را در همدان امروزی میجویند.
فرورتیش/ کشتریته / فراارتس
هرودوت می نویسد: «دیوکس فرزندی داشت فرااورت نام، که بعد از مرگ او که پنجاه و سه سال پس از آغاز سلطنتش روی داد، سلطنت را به ارث به خود منتقل کرد.» (هرودوت، ص189)
ولی «بعید به نظر می رسد که اولین پادشاه ماد – دیوکس که خود او از جانب عامه انتخاب شده است- توانسته باشد بدون برخورد یا هیچگونه مقاومتی، فرمانروایی را نیز همچون میراث شخصی به فرزند خود منتقل کند» (زرین کوب، ص89، 90) البته می توان وی را از خاندان دیااکو دانست که ابتدا به داوری برگزیده شده و سپس به عنوان پادشاه پذیرفته شده است.
به هر روی نخستین گام فرورتیش در تحکیم قدرت مادها این بود که قبایل اطراف را تابع خویش کرد و قوم پارس را که در آن زمان در انشان می زیستند و با کاهش قدرت پادشاهان ایلامی در جنوب شرقی ایران امروز، پارس ها قدرتی روز افزون یافته بودند و رهبر آنها – چیش پیش فرزند هخامنش- عنوان «شاه شهر انشان» را بر خویش نهاد. «خشتریته در حدود 670 پ.م تیس پس (چیش پیش) را به پایگاه پادشاهان فرمانگزار فرود آورد» (کامرون، ص137)
با تابعیت پارس ها و دیگر قبایل فرورتیش تصمیم گرفت به آشور حمله کند ولی برپایۀ نوشته گیرشمن «این عمل جسورانه بود که موجب بدبختی مادها گردید. خشتریته از عقب مورد حملۀ سکائیان ... یکی از متحدان آشور واقع شده شکست خورد و جان خود را از دست داد.» (گیرشمن، ص99)
دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که در برابراین دیدگاه قرار میگیرد. دیاکونوف مینویسد: «امر انقیاد پارس(پرسید) راباید بیشتر به حساب کیاکسار(هوخشتره) گذاشت و فتح ایالات مختلف مرکز و مشرق ایران را هم به احتمال قوی باید بیشتر مربوط به نخستین سالهای حکومت او دانست (نه به سال های آخرحکومت خشتریتی).» وی نقش فرورتیش را هم پایه با دیااکو می داند. ( دیاکونوف، ص272)
البته اذکایی معتقد است فرورتیش را آشوریها از آن روی که در خاک آشور تربیت یافته بود به حکومت «بیت کاری» (تقریبا استان همدان کنونی) برگزیدند و وی پس از برگزیدن هگمتانه به عنوان پایتخت، پادشاهی ماد را بنیاد گذاشت. (اذکایی، ص31)
هوخشتره/ کیاکسار
پس از مرگ فرورتیش سکاها به قلمرو وی حمله کردند و مدت بیست و هشت سال برمادستان حکم راندند. ولی برآمدن هوخشتره، قدرتمندترین شاه ماد تحولات شگرفی را در آن روزگار به وجود آورد. برخی وی را بنیانگزار واقعی پادشاهی ماد می دانند.
در تاریخ ماد او نخستین کسی است که سپاهی منظم به و جود آورد. «سواره نظام، کمانداران و پیاده نظام را ترتیب داد و همچنین محتملا فنون جنگی سواران سکایی را- که در جنگ مهارت داشتند - پذیرفت.» (گیرشمن،ص108)
براین اساس او پس از رهایی از سلطه سکاها توانسته سپاه تشکیل دهد چرا که از سکاها در سپاه خود یاری گرفته است. برخی پژوهشگران دیدگاه هرودوت را در این زمینه پذیرفتهاند که مینویسد: «سیاکزار و اقوام ماد جمع کثیری از آنها را به ضیافتی دعوت کردند و آنها را از باده سرمست نمودند به قتل رساندند. بدین ترتیب بار دیگرمادها تفوق از دست رفتۀ خود را باز یافتند برکشورهایی که در گذشته دست یافته بودند از نو مسلط شدند.» ( هرودوت، ص193)
هوخشتره سپاه نیرومند خود را در گشودن سرزمینهای اطراف آزمود: «مانای سلطنت او را میشناخت، و پارسیان تبعۀ او به شمار میرفتند. وی خدایگان مغرب نجد ایران بود.» ( گیرشمن، ص116)
نبوپیلسر پادشاه بابل که مستقل از آشور حکومت می کرد. پیشتر به فکر دست اندازی بر آشور بود. او حتی در سال 616 پ.م به آشور حمله کرده بود ولی مداخله نیروهای مصری که به یاری پادشاه آشور شتافته بودند، وی را از دست یابی به هدفش باز داشته بود. (کمرون، ص163)
هوخشتره «به طرفداری از بابل وارد جنگ آشور و بابل شد و چیزی نگذشت که در آن گیر و دار وظیفه ی رهبری را به عهده گرفت.» (دیاکونوف، ص280) نبوپیلسر به ویرانههای آشور قدم نهاد و در آنجا - در اردوگاه مادیها - نبوپیلسر و کیاکسار(هوخشتره) با یکدیگر عهد دوستی و اتحاد بستند و این دوستی محتملا با ازدواج سیاسی مسجل و مستحکم شد.» ( دیاکونوف، ص280)
پیروزی قطعی آنها و از میان رفتن دولت آشور در سال 612 پ.م اتفاق افتاد. قلمرو آشور میان ماد و بابل تقسیم شد. مادها پس از این پیروزی درخشان به زودی ماننا، اورارتو و سکا ها را هم مطیع خود کردند و این گسترش قلمرو تا حدی پیش رفت که حاکمان مادستان را رودر روی پادشاه لیدی (آلیات) قرار داد. لیدی کشوری ثروتمند بود، از سوی دیگر سواره نظامی ورزیده داشت که توانست 5 سال در برابر مادها مقاومت کند.
«سرانجام یک کسوف کلی روی داد که مایۀ وحشت و اضطراب هردو طرف گشت» و این خورشید بود که سرنوشت نبردی 5 ساله را روشن کرد و «در نزد هر دو طرف نشانه ی ناخرسندی خدایان از یک جنگ طولانی تلقی شد و هر دو طرف را برای مذاکره و تسلیم به حکمیت آماده کرد. به موجب این حکمیت که پادشاه بابل و فرمانروای کلیکیه درآن مداخله داشتند، رود هالیس به عنوان مرز دوکشور تعیین شد و برای تامین صلح قرار شد... دختر پادشاه لودیه هم به ازدواج آستیاگ پسر هوخشتره درآید.» ( زرین کوب، ص103)
دیاکونوف مینویسد: «کیاکسار حدود پادشاهی ماد را تا آنجایی که هیچ گاه از آن تجاوز نکرد بسط داد و در همان سال بدرود زندگی گفت.» ( دیاکونوف، ص295)
آژی دهاک/ ایشتوویگو/ آستیاگس و شاید ضحاک؟
در میان پادشاهان ماد شاید بیش از همه آژی دهاک چهره داستانی و نیمه افسانه ای به خود گرفته است. گاه او را با ضحاک افسانههای ایرانی یکی می پندارند وگاه شکوه دربارش را با دربار شاهان آشور به مقایسه مینشینند، برخی او را به عنوان نیای نخستین شاهنشاه پاس معرفی می کنند و برخی به کلی چنین نسبتی را انکار می کنند. به هر روی این آخرین فرمانروای ماد را هم مانند نیاکانش باید از میان نوشتههای دیگران شناخت، خواه ناخواه کمبود منابع ما را به بهرهگیری از داستانهای هرودوت و کتزیاس رهنمون می کند. در این میان شاید مهمترین اتفاقی که در دورۀ فرمانروایی وی رخ میدهد برآمدن کوروش دوم باشد که نقطۀ پیوند راستین پارس و ماد است. برای این انتقال قدرت آخرین پادشاه ماد فردی مستبد، خوش گذران و غافل از مسایل کشور نودار میشود. بیشتر مورخان کم و بیش نوشتههای هرودوت را درباره آن دوره آورده اند .
هرودوت از ازدواج ماندانا (دختر آژی دهاک) و کمبوجیه پارسی ( پسر کوروش اول) سخن به میان آورده، او دلیل این ازدواج را خوابی میداند که آژی دهاک و برای رهایی از تعبیر آن دخترش را به همسری مردی پارسی داد. ولی خواب دیگری که یک سال بعد دید آرامش را از او گرفت .آژی دهاک به خواب دید که از شکم دخترش تاکی روییده و بر سراسر آسیا سایه افکنده، دخترش را به دربار فراخواند و وقتی فرزند او به دنیا آمد، کودک را به وزیرش هارپاگ سپرد تا نابود کند. هارپاگ چوپانی را مامور این کار کرد و چوپان به اصرار زنش که تازه کودکی کرده به دنیا آورده بود از کشتن پسر ماندانا خودداری کرد و اورا نزد خود پرورد. اما وقتی کودک ده ساله شد آژی دهاک از زنده بودن او آگاه شد و بهی شادی پدربزرگ از زنده ماندن وی کشته شدن فرزند هارپاگ بود. آژی دهاک سپس کوروش را روانۀ پارس کرد... (هرودوت، ص194 تا ص207)
گزنفون دیدگاه دیگری دارد وی مینویسد: کوروش تا دوازده سالگی در پارس زیست بعد نزد آژیدهاک رفت و محبوب وی و درباریانش گردید. (گزنفون، ص12) اما کتزیاس به کلی رابطۀ خویشاوندی بین کوروش و آژی دهاک را انکار میکند (کتزیاس، کتاب دوم، ص19)
درباره کشته شدن فرزند هارپاگ برای مهمانی آژی دهاک دیدگاه دکتر زرین کوب جای تامل دارد. وی می نویسد: «احتمال دارد همین داستان باشد که مثل نام آستیاگ با اساطیر مربوط به اژدهاک (ضحاک) درآمیخته است و اشارتی هم که در داستان ضحاک به کشته شدن جوانان و غذا دادن از مغز آنها به مارهای رسته بر دوش فرمانروای تازی هست ظاهرا صورت دیگری از داستان غذایی باشد که در ضیافت آستیاگ پدر را به خوردن گوشت پسر وا داشت.» (زرین کوب ،ص103 و 104)
کوروش دوم در پارس سپاهی فراهم آورد، وقتی آژی دهاک از این مساله آگاه شد کوروش را به مادستان فراخواند و امتناع کورش از رفتن به دربار، وی را برآن داشت تا لشکری به فرماندهی هارپاگ به سوی پارس روانه کند، هرودوت از کینه جویی و خیانت هارپاگ نسبت به آژی دهاک و یاری رساندن وی به سپاه پارس که سبب شکست قطعی مادها شد مطالبی آورده است. ( هرودوت، ص213)
گذشته از کین خواهی هارپاگ در منابع گوناگون میخوانیم نیروی نظامی پادشاه ماد به راحتی او را رها کرده، یا میگریزند و یا به کوروش می پیوندند. شاید فاصله طبقاتی که در دربار ماد ایجاد شده بود در این مساله بی تاثیر نباشد. از سوی دیگر «تجمل پرستی، هوسبازی و بیرحمی آستیاگ حتی سرکردگان طوایف راکه از دولت او به قدرت و جلال رسیده بودند آزرده می داشت...» (زرینکوب، ص 105)
احتمالا جنگهای ماد و پارس سه سال (553-550پ.م) طول کشیده باشد و در این سالها هر یک از آنها برای مدت کوتاهی طعم پیروزی را چشیده باشند ولی پیروزی نهایی در سال 550 پ.م نصیب کوروش دوم هخامنشی و یارانش شد. با این پیروزی هگمتانه به دست پارسها افتاد و آژیدهاک اسیر فاتح پارسی شد.
دیاکونوف می نویسد سیاست دائمی و لایتغیر کوروش بزرگ این بود که حسن توجه به محافل معینی از کشورهای مفتوح و بخصوص بزرگان و اعیان را به سوی خویش جلب کند و بدین سبب عادة شاهانی را که اسیر میکرد سیاست نمی نمود و به قتل نمیرسانید. ایشتوویگو نیز از اعدام جان به در برد و به گفته کتسیاس به عنوان جانشین و حاکم هرکانه «محترمانه» به آن سرزمین تبعید شد.» (دیاکونوف، ص390)
حتی سرزمین ماد هم از مهر فاتح بی بهره نماند: «همدان نه تنها محفوظ ماند بلکه همچنان به صورت پایتخت باقی ماند و کوروش بزرگ اسناد خود را در آنجا مستقر ساخت...» (گیرشمن،ص136)
منابع:
اذکایی. پرویز،1380، همدان نامه همدان، نشر مادستان، چاپ یکم.
دیاکونوف. ایگورمیخاییلوویچ،1380، تاریخ ماد کریم کشاورز، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم.
زرین کوب.عبدالحسین، 1364، تاریخ مردم ایران، تهران، امیر کبیر، چاپ اول.
کمرون. جورج گلن، 1381، ایران در سپیده دم تاریخ، حسن انوشه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
کتزیاس، خلاصه تاریخ کتزیاس(معروف به فوتیوس)، ترجمه و تحشیه: کامیاب خلیلی، تهران، کارنگ،1380.
کیخسروی، رشید، دوران بی خبری یا غارت آثار فرهنگی ایرانیان، تهران، آفرینش،1369
گیرشمن.رومن،1384، ایران از آغاز تا اسلام، محمد معین، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ شانزدهم
گزنفون، کوروش نامه، رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ پنجم 1384.
هرودوت، تاریخ هرودوت، هادی هدایتی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران،چاپ دوم 1383.