کوروش بزرگ
کوروش بزرگ در منابع تاریخی پس از اسلام
- كوروش بزرگ
- نمایش از یکشنبه, 07 آبان 1396 13:46
رضا آقازاده
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی
1- سرآغاز
شخصیتهای تاریخی نیز بخشی جداییناپذیر از مراحل اندیشهورانۀ(تفکری) ملتها هستند؛ از این روی که شخصیتها به دلیل پرچمدار بودنِ اندیشهورزیهای رایجِ یک ملت، به نوعی صاحبانِ این اندیشهها نیز، میتوانند به شمار آمدن.
ما چارهای نداریم از این که به زرتشت، به کوروش، به بزرگمهر، به جاماسپ و... به عنوانِ مراحل تفکریِ دستگاهِ عقلانیِ ایرانی بنگریم تا نَمُردگیِ اندیشۀ ایرانشهری را در آن به روشنی ببینیم!
نام کوروشبزرگ در منابع تاریخی پس از اسلام مستقیماً نیامده و این عدم آگاهی تاریخنویسان ایرانی محل تأمل بسیار است ولی همین منابع نام کوروش را معمولاً از روی کتابهای یهودیان آوردهاند. با وجود آمدن نام کوروش در کتیبههای هخامنشی احتمال یهودی بودن این نام به صفر میرسد. تواریخ ایرانی از کِیرَش نامی هم یاد میکنند که با کوروش تفاوت دارد ولی کارهایش؛ کارهای کوروش است.
کوروش به زعم تاریخنویسانِ ایرانیِ پس از اسلام همان بهمن پورِ سْپندیات(اسفندیار) پورِ گشتاسب است که به نامها و صفات چندی معروف است، بدینگونه: کی اردشیر، کی بهمن، اردشیر درازانگل، اردشیر درازدست، کوروش.
پیشتر روانشاد دکتر محمد معین نوشتاری در اینباره به رشته تحریر درآوردهاند که خواندن آن نیز ضروری است.
نقاشی از آرامگاه کوروش بزرگ اثر فرصت شیرازی (۱۲۷۱ – ۱۳۳۹ق)
منبع: فارسنامه ناصری، حسن حسینی فسائی. تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسائی. چاپ دوم. امیرکبیر، ۱۳۷۸. ص ۱۵۵۹.
2- به هم ریختگیِ منابع موجود
برخی از منابعِ تاریخیِ پس از اسلام نام کوروش را آورده و متفقاند که کوروش همان بهمن است. برخی از منابع نیز نامی از کوروش نمیآورند ولی کارهایی که به بهمن نسبت میدهند همان کارهایی است که کوروش به انجام رسانده است. برخی منابع نیز کِیرَش نامی را میآورند که مأمور بهمن بوده است با همان کارهایی که کوروش انجام داده است.
2-1- کوروش در منابع:
حمزه اصفهانی در کتاب «تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء» درباره کیاردشیر چنین مینویسد: «و هو بهمن اسفندیار بن کشتاسب... والاسرائیلیون یزعمون ان بهمن یسمی بلغتهم فی کتب اخبارهم کورش.»(تاریخ سنی: 32).
کیاردشیر: و او بهمن پورِ سپندیات، پورِ گشتاسپ است... و اسرائیلیها بدین گمان رفتهاند که همانا بهمنی که در زبانشان رفته همان کوروش در کتابهای اخبارشانشان است.
ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» دورههای پادشاهی ایران را به دو صورت آورده است: یکی از روی منابع ایرانی و دودیگر از روی منابع غربی[این منابع تورات و بیشتر تلمود بوده است!]. در این یادکردِ خود از روی منابع غربی کوروش را کیخسرو مینامد. پس از کوروش، از قورس نامی نام برده که این را لهراسب نامیده است. به نظر میآید قورس معرّب کوروش باشد. همین طور قمبوزس که پس از قورس نامش آمده شاید کمبوجیه است که ابوریحان آن را معرّب کرده است. ابوریحان نام داریوش را از روی این منابع غربی پیش از کوروش نقل کرده و آن را ماهیِ[:مادی] نخست نامیده است.(آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت: 152)، ولی می-دانیم که داریوش پس از کوروش بوده است. این منابع غربی که ابوریحان از آنها نام برده است مبهم و فاقد توالی تاریخی هستند و مشکلات زبانشناسی با روایات ایرانی دارند.
حمداله مستوفی که فارسیان او را(بهمن) اردشیر درازدست خوانند... و در کتب بنیاسرائیل نام او کوروش ملک آمده است.(حمداله مستوفی، تاریخ گزیده، رویه: 94)
2-2- بهمن در منابع:
منابع تاریخیِ پس از اسلام بر این نکته اتفاق نظر دارند که بهمن همان کوروش است. این منابع درست است که به نام کوروش اشاره نکردهاند ولی کارهایی که بهمن درباره یهودیان از جمله دانیال پیامبر انجام داده است این نکته را قوت میبخشد که بهمن همان کوروش است:
«کی بهمن پسر اسفندیار بود و مادرش را نام اسنور[طبری استوریا آورده، «تاریخ طبری»، ترجمه صادق نشأت، رویه: 84] بود از فرزندان طالوت المَلِک و نام او اردشیر بود کی اردشیر درازانگل خواندندی او را و به بهمن معروفست و او را درازدست نیز گویند سبب آنک بر پای ایستاده و دست فرو گذاشتی از زانوبند بگذشتی و اندرین معنی فردوسی از «شاهنامه» گفتست، بیت:
چو بر پای بودی سرانگشت او
ز زانو فروتر بدی مشت او
و به روایتی گویند درازانگل از بهر آن گفتند که غارت بدور جایگاه کردی در جنوب و مشرق و روم و او را پسری بود نامش ساسان و دختری همای و دختر را[حب از نسل] رجعم بن سلیمان بزنی کرد، نام او اَبَردُخت و او از جمله اسیران بیت المقدس بود و سبب او را بهمن فرمود که بیتالمقدس آباد باز کردند.»(مجمل التواریخ و القصص: 30).
[اشاره به اسیران بیتالمقدس و آبادی آن این موضوع را قوت میبخشد که بهمن همان کوروش است. در رویه 92 از همین کتاب مینویسد که دانیال پیغمبر در زمان بهمن بوده است و از جمله اسیران بیتالمقدس.]
2-3- کِیرَش در منابع:
این کِیرَش که نامش در تواریخ ایرانی آمده است نسب به لهراسب میرساند ولی مادرش نژاد از بنیاسرائیل دارد. فرستاده بهمن و مأمور بازگرداندن یهودیان به سرزمینشان است. یعنی اعمال و کارهایش دقیقاً کارهای کوروش است. از خواندن کتابهای تاریخی پس از اسلام این گونه استنباط میشود که کوروش بایستی همین کِیرَش بوده باشد ولیکن تاریخنویسان ما آگاهی درست و دقیقی از وضع حال کوروش و نام او نداشتهاند. تا جایی که ساخت تخت جمشید را برخی ازیشان و از زبانِ مردم به دیوان نسبت میدهند. این فراموشی تاریخی شاید پس از گذشتن هزارهها و جنگها و آسیبهای مردمان ایرانی در این پهنه با ارزش قابل عفو و چشمپوشی باشد! به چند نمونه از روایات درباره تخت جمشید نگاه کنیم:
ابوالقاسم پورِ احمد جیهانی در کتاب «اشکال العالم» درباره عجایبی که در پارس است چنین مینویسد: «به ناحیت استخر بناهای سنگین است از صورتها به ستونها و امثال آن و نشانهای بنای عادیان که مانند آن هیچ جایی نیست و مسجد سلیمان علیهالسلام آنجا است و مردمان پارس میگویند دیوان ساختهاند.»(اشکال العالم، ترجمه علی پور عبدالسلام کاتب، رویه: 123). [سلیمان در دوره کیقباد بوده است و در زمان جمشید، هود پیغمبر بوده است.(مجمل التواریخ و القصص:89، 91).]
«اول خانههای چند است بلند و منیع از سنگ برافراشته و در آن صورتها و اِستونها نگاشته کرده و طلل خانهها[ی] قوم عاد الی یومنا هذا در آن موضع مشاهده میافتد و اهل فرس میگویند که آن مسجد سلیمان پیغمبر علیهالسلم بوده است و آن بنا را دیوان ساختهاند و آن بنا با خانهها که در بعلبک دیده میشود شبهتی دارد در بزرگی و اهل این روزگار چون آن را مشاهده می-کنند از عظمت و شکوه آن شگفت میمانند.»(استخری، المسالک و الممالک، ترجمه محمد پورِ اسعد پورِ عبدالله تستری، رویه: 141).
بهترین شرح از تخت جمشید به ابن بلخی تاریخ نویس قرن ششم در کتاب فارسنامه اختصاص دارد.(فارسنامه، رویه: 125 تا 128).
اما همه این مطالب و موارد مشابهی که در کتابهای تاریخی پس از اسلام آمده نشانیهایی هستند که بهمن و کوروش را به هم نزدیک میسازند. هرچند ساخت تخت جمشید را متون تاریخی پس از اسلام به جمشید یعنی به دوران پیشدادیان[پیش از مادها!] میرسانند.
این تواریخ بهمن را کوروش میگیرند و کِیرَش را مأمور بهمن. بدین ترتیب میان کوروش و کِیرَش تفاوت میگذارند. اینکه بهمن مستقیماً در جریان انتقال یهودیان به بیتالمقدس دست داشته و یا یکی از افسرانش را مأمور این کار کرده، وجه اختلاف میان کوروش و کِیرَش را پررنگ میکند.
ابن بلخی نسب کِیرَش را چنین میآورد: «کِیرَش پورِ احشوارش پورِ کیرش پورِ جاماسب پورِ لهراسب و مادر این کیرش دختر یکی بود از انبیاء بنی اسرائیل نام این مادر او اشین گفتندی و برادر مادرش او را تورات آموخته بود و سخت دانا و عاقل بود و بیت المقدس را آبادان کرد به فرمان بهمن و هرچه از مال و چهارپایان و اسباب بنی اسراییل در خزانه و در دست کسان بختالنصر و در خزانه بهمن مانده بود با ایشان داد و بعضی از اهل تواریخ گفتهاند کی در کتابی از آن پیغمبر بنی اسراییل یافتهاند کی ایزد عز و جل وحی فرستاد به بهمن کی من ترا برگزیدم و مسیحی گردانیدم باید کی ختنه کنی خویشتن را و شرع کار بندی و بنی-اسراییل را نیکو داری و باز بیتالمقدس فرستی و بیتالمقدس را آبادان گردانی و او همچنین کرد این توفیق یافت و نام آن کتاب کوروش است.»(همان رویه: 53)
1-
[کوروش را نام کتاب گرفته و پیداست که نزد ابن بلخی کِیرَش با کوروش تفاوت دارد. میدانیم که گزنفون یونانی کتابی دارد بنام کوروش نامه. احتمال اینکه از این کتاب و یا کتابهای دیگری بدین نام در شرح حال کوروش بوده باشد بسیار هست و این مطلب، بزرگی و اهمیت کوروش را نزد مردمان قدیم میرساند. ولی ادخال واژههای یهودی و مسیحی برای توجیه وجه دینی کِیرَش، سردرگمی و کم دقتی تاریخ نویسی ایشان را میرساند.]
2-
[بُختالنصر به تصریح نویسنده «مجملالتواریخ و القصص» «رُهامِ گودرز» است.(مجمل، رویه: 92 و لبالتواریخ، رویه: 62). ابوریحان بُختالنصر را از روی منابع غربی کیکاووس گرفته است.(آثارالباقیه: 152). باید دانست که همانند فرعون یک و دو و... بُختالنصر یک و دو داریم. بُختالنصر گویا در زمان هوخشتره پادشاه مادی میزیسته است و عقبه ایرانی دارد. بُخت نامی ایرانی است.[بوخت: بَخت]. «بُختالنصر اِسپهبد عراق و شام بود از قبل بهمن و نام پسرش نمرود بود.»(فارسنامه: 52). «بهمن پسر نمرود بنام بلتالنصر را به دلیل ناتوانی در انجام کارها برکنار و کِیرش را جایگزین او و مامور بازگرداندن یهودیان به بیتالمقدس میکند.»(فارسنامه: 53).]
نویسنده کتاب «المعجم فی آثار ملوک عجم» شرف الدین فضل الله حسینی قزوینی(قرن هفتم) در یادکرد پادشاهی بهمن از کِیرَش غیلمی نامی یاد میکند که از اسباط لهراسب بوده و مادرش دختر یکی از انبیاء بنیاسرائیل. بهمن این شخص را جایگزین پسر بختالنصر در زابلستان کرده او را دستور میدهد تا اهل بنیاسرائیل را به بیتالمقدس فرستد. کِیرَش چنین میکند، ملکی شام به دانیال داده و بیتالمقدس را آباد میکند.(رویه: 231)
نویسنده «لبالتواریخ» یحیی پورِعبداللطیف قزوینی مینویسد که بهمن پسر بختالنصر را از بابل معزول کرد و کِیرَش از اسباط جاماسب پورِ لهراسب که مادرش یکی از انبیای بنی اسرائیل بود به عوض بفرستاد و...(لب التواریخ: 65).
طبری مینویسد: بهمن برادر مادر خود راحب را که موسوم به زربابل پور شلتایل بوده است به حکومت بنیاسرائیل گماشت و ریاست جالوت را به او سپرد.(همان، رویه: 85)
[اینکه بهمن به معنای اندیشه نیک صفتی باشد برای اردشیر درازدست و یا همان کوروش بزرگ بخاطر بزرگمنشی و نیک-رفتاریِ او، نیز جای تأمل دارد.]
اینها مطالبی بود گذرا از شرح حال کوروش در منابع تاریخ ایرانی پس از اسلام صرفاً برای آشنایی بیشتر و برانگیختن اندیشهها و دور نشدنِ از شخصیتهایِ تاریخیمان از آن روی که بخشی جدایی ناپذیر از مراحل اندیشه ایرانشهری هستند و ما در اکنون بدان نیاز فراوان داریم. تطبیقِ شخصیتهای تاریخی با تاریخ سنتی و روایی کاری است که گویا نخستین بار به دست حسن پیرنیا در کتاب داستانهای ایران قدیم و پس از آن جهانشاه درخشانی در کتاب دانشنامه کاشان جلد سوم آغاز شده است.