نامآوران ایرانی
شب « حسینعلی متین رضا» برگزار شد
- بزرگان
- نمایش از شنبه, 28 بهمن 1391 11:13
- بازدید: 4823
برگرفته از تارنمای بخارا
« شب متین ، پدر صحافی ایران» یکصد و نهمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری مؤسسه فرهنگی ملت و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار در عصر سه شنبه ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۱ در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد.
بزرگداشت استاد حسینعلی متین رضا با خوشآمد گویی علی دهباشی، مدیر مجله بخارا به حاضران و سخنرانان این مراسم آغاز شد.
پس از آن علی دهباشی متن کوتاهی را که برشی بود از زندگی استاد متین رضا و به قلم خود ایشان برای حاضران خواند :
« نام من حسین علی متین رضا، متولد اول اردیبهشت سال ۱۳۰۸ هستم . بعد از دریافت تصدیق ششم ابتدایی در سال ۱۳۱ وارد مدرسه خان مروی جهت تحصیل علوم حوزوی شدم.
برای شروع میبایست از کتاب جامعالمقدمات استفاده میشد و چون امر چاپ در ایران خیل محدود بود و اغلب کتب حوزوی با چاپ سنگی چاپ شده بود و کمیاب که بعد از گشتن بسیار یک جلد کتاب مذکور را پیدا کردم که بسیار نابسامان و درهم ریخته و کثیف بود. ناچار اقدام به ترمیم آن نمودم، لب کتاب که حداق هفتاد هشتاد سال پیش چاپ شده بود چندشآور بود. به فکر آن بودم که لب کتاب را چکار کنم. روزی از بازار حلبیسازها ( بینالحرمین) رد میشدم که دیدم ماشینی کاغذها را میبرد از صاحب مغازه خواستم تا کتاب مرا ببرد. او قبول کرد و دور آن را برید . یکباره مثل حالت کوری که بینا میشود دنیا را چگونه میبیند، من هم همان حال را پیدا کردم و از همان زمان به کار دل بسته شدم. در حال تحصیل کتابهای استادم، مرحوم آقا سید هادی ورامینی ( مشهور به سیبویه) که مردی بسیار کریمالنفس و معتقد و متعهد و استادی توانا بود پنهانی تک تک میبردم و ترمیم میکردم. آهسته آهسته آلوده به فن صحافی شدم تا امروز.
هیچوقت شاگردی نکردم، اما برای رسیدن به بهترین، هنریترین کارهای صحافی کتابهای قدیمی که بیشتر کار صحافان قدیمی خارجی بود بررسی میکردم. از سال ۱۳۴۷ مغازهای در خیابان بوذرجمهری غربی دائر نمودم و صحافی شغل قطعی و اصلی من شد.
ابداعات و ابتکارات بسیاری دارم که از آنها صحافی تبدیل به هنر شد و امروز به جرأت میتوانم بگویم بازی با چرم طبیعی و تولید صحافیهای هنری را که در ایران انجام میشود در هیچ کجای دنیا پیدا نخواهید کرد.
پنج عضو خانواده به نامهای شهاب، شاهین، محمدامین، مهدی و شیرین در این هنر فعالیت میکنند که همه آنها کارنامه زندگی منند اما کارنامه اصلی زندگیم شهاب است که خداوند حافظ همۀ آنها باشد. قضاوت دربارۀ کارهای آنها را به عهدۀ هنرشناسان و استادان ارجمند وامیگذارم.
همۀ موفقیتهای من بر اثر فیوضات الهی است که نصیبم شده و در این رهگذر عزیزان دیگری هم از تعلیم دیدگان هنر صحافیام میباشند که برای همۀ آنها هم از خدای منان آرزوی موفقیت دارم.
والسلام. حسینعلی متین رضا»
سپس آیدین آغداشلو به عنوان نخستین سخنران از چگونگی آشنایی و دوستیاش با استاد متین گفت :
« صحافی معاصر ما مقدار خیلی زیادی مدیون خدمات اساتیدی بزرگی مانند استادم ، جناب آقای متین رضاست. اگر در نظر بگیریم که این نوع صحافی یعنی صحافی فرنگی سازی در حقیقت از عصر ناصری شروع شده، از عصر قاجاری شروع شده، پس از مشروطیت و بعد از گذشته پنج دهه به وسیله استادانی که چه از خارج آمده بودند مانند لانکامرر و کسانی که در ایران این کار را ادامه داند متوجه میشویم که عمر کوتاه ولی پرباری داشته است. به نظر بسیار بدیهی میآید که این کتابهای نفیس را ما تماشا میکنیم ولی اغلب از ریشه و منشاء آنها بی خبر هستیم. یعنی نمیدانیم اغلب که چه کار عظیمی به وسیلۀ چه استادان بینظیرِ بیتوقع و هنردوستی صورت گرفته و این کار به نظر عادی و بدیهی میآید. در حقیقت استادان آغازگر از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند. قطعاً یکی از مهمترین ، مؤترترین و پرنفوذترینشان استاد من ؛ جناب آقای متین رضا هستند. من به شخصه افتخار این را داشتم که از سالها پیش، از حدود سی سال پیش مدتی مرتباً و بعد دورادور خودم را مخلص، مدیون و دوستدار ایشان بدانم . وقتی بعد از این که کلاس نقاشی تأسیس کردم در کوچه اسکو در خیابان انقلاب، متوجه شدم که در آغاز این کوچه یک دکان جذاب و دلپذیری هست و آن محل کار استادم جناب آقای متین رضاست. هر روز صبح که میرفتم سر کار اول خدمت ایشان میرسیدم و فرزندان برومندشان. سعی میکردم دست ایشان را ببوسم که نمیگذاشتند و من روی ماهشان را میبوسیدم. بعد میایستادم یک مدتی آنجا. از هر دری سخنی در میان میآمد و من متوجه این شدم که ابعاد کار استادم فقط صحافی نیست. دربارۀ صحافی ایشان هم چند کلمهای عرض خواهم کرد. متوجه شدم در اینجا من با انسان وارستهای سر و کار دارم که آفاق و ابعادی بسیار برتر و وسیعتر از یک شغل ساده صحافی دارند. هر چند که در آن هم هنرشان را در بالاترین مرتبتها قرار دارند. من متوجه شدم که مانند شیخ عطار دکان و شغل بهانه است و عارف و وارستهای در آنجا حضور پیدا میکند که هر کلمهاش و هر اشارهاش و رهنمودش برای من و امثال من راهی است و آموزنده است.
من بسیار آموختم از ایشان. نه تنها علاقه به صحافی، دلبستگی به این فن شریف را بلکه آن بخشی از عرفان و جهان بینی که لا به لای سخنهای عادی روزمره ادا میشد و منتقل میشد برای من دریایی از معنا بود که من میآموختم . در آنجا ولی در کنار همۀ معانی که از ایشان صادر میشد، متوجه شدم که استاد کار بزرگی در این جای کوچک و تنگ که اغلب جای نشستن هم نبود و ما میایستادیم در محضرشان در جریان است. آن وقت بود که متوجه شدم چقدر دقیق، چقدر با وسواس در جاهایی چقدر تند با موضوعشان طرف میشوند. جای مماشات نداشت و ندارد. کارشان اگر ذرهای، اگر خردلی و مثقالی در کارشان جای بحث میدیدند کار را یکسره کنار میگذاشتند و وقتهای بود که من میدیدم که جلد و عطف کتابی را باز کردند که من فکر میکردم کار تمام است و افسوس میخوردم که چرا این کار تمام به این صورت درآمده، به این شکل درآمده. اما این نشانه عدم مماشات، رضایت ندادن به کار ناقص و ابتر بود و هیچ چیزی از ایشان نیاموخته باشم حداق این گذشتن نکردن در مقابل کار ناقص را از ایشان آموختم. در طول سالها من به عنوان بخشی از محضر ایشان درآمدم. با پسرانشان دوستی کردم، در تولد نوههایشان حضور داشتم و دیدم که آرام آرام پسران برومندشان چطور میشکفند، قد میکشند و بلند بالا میشوند و چطور هر کدامشان در این فن شریف صاحب جاه و جایگاه و مقامی میشوند که لایقش بودند. ولی گمان میکنم همه اینها را مدیون پدر بزرگوارشان بودند . پدری که مهر پدری را خیلی زیاد در کار نقد و نظر و مشکل پسندی خودش داخل نکرد. جای هر چیزی را مجزا، موقعیت هر اثری را به طور خاص در نظر گرفت. مهرش نسبت به فرزندانش شاید وقتهایی که پای کار در میان میآمد، با کار ممزوج میشد، قدری سختگیرانه به نظر میآمد ولی انصاف باید بدهیم که آن سختگیری اگر حاصلش این فرزندان برومند توانایی باشد که در عرصه صحافی معاصر ایران نه ستارههایی بلکه خورشیدهایی هستند آن وقت آدم میفهمد که آن رنج، آن دقت، و آن گذشت نکردن از کار ناقص جایگاه بزرگی داشته و آدم بزرگی نمیگذشته، رضایت نمیداده تا اثر کامل بشود. تا حقیقت این کار برقرار و ثابت بماند. باعث افتخار من است که اینجا در این جمع چند کلمهای را من باب تجدید بیعت با ایشان عرض کردم. میدانم که وقتی کار و اثر هنرمندان مهم و چیرهدست و در عین حال فروتن این مملکت که اغلب به شناخت عمومی نرسیده؛ میبینند، نمونه را میبینند ولی اغلب غافلند که چه جانی پشت این آثار بوده، چه جانی پشت این معنا بوده و چطور آدمها خودشان را وقف این کردند که اثری بوجود بیاورند که ماندگار باشند و اسباب حرمت و عزت و افتخار فرهنگ یک مملکت باشد . من میدانم که این مبحث به چند کلمه نمیتواند اکتفا بشود . این مبحث بسیار گستردهای است. جای این را دارد که بارها و بارها بحث بشود هم دربارۀ استادم و هم دربارۀ اساتید بزرگ دیگری که اغلب در هنرهای سنتی کار میکنند و پروای نام ندارند، پروای شهرت ندارند و پروای مال دنیا ندارند. انگار به دنیا آمدهاند تا بار امانتی را که از پیش به اینها رسیده، با شایستگی و با کار و با دقت و وسواس حمل کنند و به دیگران وابگذارند. اگر نگاه سادهای بکنیم که چه نمونه درخشان و کامل وشاملی را در پیش رو داریم ، بزرگواری که خودش خودش را ساخته، خودش هنرش را به وجود آورده، با کار یکسره، بدون تفریح، بدون هر گونه جاهطلبی کوشش را ادامه داده و شاگردان و فرزندانش را پرورده و بار امانتی را که عرض کردم به عهده آنها گذاشته و شکر خدا که این بار امانت همچنان با شایستگی و لیاقت دارد حمل میشود و همچنانن نباید از یاد ببریم که منشاء خیر این معنا، منشاء خیر این هنر از کجاست و از چه کسانی است. و چه کسی چه مثالی بالاتر از خود استاد بزرگوار، آقای حسینعلی متین رضا. من دستشان را میبوسم و آرزوی عمر طولانی، با عزت و پایدار برای ایشان دارم و انشاءالله که سایه ایشان از سر ما و امثال ما کم نشود و سایه حاصل کار ایشان همچنان در فن و هنر صحافی چندین ساله ایران باقی و مستدام بماند. »
دکتر مهدی محقق که دومین سخنران این بزرگداشت بود به دلیل سرماخوردگی نتوانستند در مراسم حاضر شوند و از طریق موبایل پیام خود را فرستادند و در بخشی از این پیام چنین گفتند:
« من آقای متین را از سال ۱۳۲۳ میشناسم. زمانی که آمده بودند به مدرسه مروی برای اینکه درس حوزوی بخوانند. مرحوم پدر ایشان که کارمند شرکت نفت بودند ایشان را آوردند به مدرسه مروی که درس طلبگی بخوانند . همان وقتی که آقای متین آمدند برای خواندن مقدمات، مرحوم جلال آل احمد هم که با آن استاد نسبت خانوادگی هم داشت میآمد تا نزد استاد عربی بخواند.
آقای متین تحصیلاتشان را ادامه ندادند ولی از همان موقع خیلی با هم مأنوس بودیم. من همان موقع دریافتم که ایشان آدم صادق و کوشایی است. ایشان رفتند در همان کار صحافی و در هنر خودشان . ایشان مغازهای داشت در خیابان بوذرجمهری که من وقتی در دبیرستان البرز درس میدادم سر راه به ایشان سر میزدم و ایشان به صحافی اشتغال داشتند و من در همین جا بود که با مرحوم بدیعالزمان کردستانی آشنا شدم. بدیعالزمان کردستانی کتابهایش را میآورد که آقای متین صحافی بکند . وقتی من کتابهای ایشان را دیدم و جویا شدم ایشان گفتند که این کتابها متعلق به آقای بدیعالزمان کردستانی است و من شما را با ایشان آشنا میکنم و در یکی از ملاقاتها مرا به ایشان معرفی کرد. آقای بدیعالزمان چهرهای خندان داشت و همین شد که من تعریف آقای بدیعالزمان را به آقای مهدوی دامغانی کردم که ایشان هم نمیشناختند و بعد هر دوی ما، من و آقای مهدوی نزد ایشان عربی را خواندیم و بعد من رفتم به لندن و آقای مهدوی ادامه داد. و من آقای بدیعالزمان را در دفتر آقای مهدوی هم میدیدم که در آنجا دانشمندانی چون آقای جلالی نائینی و سید جلال آشتیانی را دیدم و از محضر آن مرحوم استفاده کردم.
همینطور من و آقای متین با هم در ارتباط بودیم، گاه گاهی هم در مهمانیها تا اینکه ایشان در چند سال پیش برخی از کتابهای مؤسسه مطالعاتی اسلامی را صحافی کردند و یکی از کتابهایی که توسط ایشان صحافی شد، مثنوی معنوی و حواشی آن متعلق به مرحوم همایی بود و در همین هنگام بود که من با آقای منصوری آشنا شدم که در حقیقت از برکات حسین آقای متین بود.
مجدداً تشکر و سپاسگزاری میکنم. »
سخنران سوم این مراسم عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار مؤسسه انتشارات امیرکبیر بود که درباره جلدسازیها و چگونگی کار صحافی استاد متین سخن گفت:
« به نام خداوندی که همه کائنات در ید قدرت اوست
منت خدای را عز وجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندش مزید نعمت ـ هر نعمتی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات . پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه ج کشیده. پردۀ ناموس بندگان ندرّد و وظیفۀ روزی به خطای منکر نَبُرد.
سلام بر دوستان عزیز و همکاران محترم. خانمها و آقایان. امروز در این مکان فرصتی دور هم جمع شدهایم که درباره مرد هنرمند و زحمتکشی سخن بگوییم و از او تقدیر نماییم که … و دستهای پرتلاش و هنرمندش کتابخانههای ما را به زیور هنر خود آراسته است. برای من هم کمال مسرت و خوشبختی است که در جمع شریف شما شرکت دارم. در روزگار کودکی که دوازده سالم بود، مرا به چاپخانه برده بودند که با مرد زحمتکشی آشنا شدم به نام اقای عباس شش انگشتی که اوراق چاپ شده از چاپخانهها را کنترات میکرد و با چند شاگرد که من هم یکی از آنها بودم ورقها را تا و مرتب میکردیم و به صاحب چاپخانه تحویل میدادیم.
صاحب چاپخانه ورقهای تا و ترتیب شده را به خانههای بعضی از خانمهایی که زحمت میکشیدند میفرستاد تا کتابهای ترتیب شده را با نخ تهدوزی کنند و برای جلدسازی به صحافهای معروف آن زمان آقای استاد عابدین جلوه و استاد عبدالله و استاد اسدالله رضوی بفرستند. تا آنجایی که یادم هست من که شاگرد عباس شش انگشتی بودم، مانند شاگردان دیگر، روی زمین دو زانو بر روی تشک پیش پیشخوانی که یک صفحه چوبی به اندازۀ ۶۰ سانت و رویهی چوبی به ارتفاع ۴۰ سانت داشت مینشستیم و ورقها را تا میکردیم . هر ورق ۱۶ صفحۀ پشت و رو داشت که سه تا میزدیم و بر روی هر هزار ورق که سه تا میزدیم ۵ ریال میگرفتیم . در ده ساعت روزانه ۵ تا ۶ هزار ورق تا میزدیم . از بس انگشتانمان را روی ورقها میکشیدیم انگشتانمان خون میافتاد و با چرم آنها را میبستیم.
در آن روزگاران یک صحافی پیدا شد به نام آقای قائم مقامی که کارگاهی در سه راه گلوبندگ داشت و بعضی از کتابها را جلد طلاکوب میکرد.
پس از مدتی یک صحاف که ترک زبان بود و از اسلامبول ترکیه آمده بود کارگاه صحافی به راه انداخت که کتابهای زیبایی را صحافی و طلاکوب میکرد. این آقا نامش غلامعلی مهرگی بود که پس از سالها از کار صحافی کناره گرفت و کارگاه صحافی خود را به آقای ابریشمی واگذار کرد و صحافی مهرگی تبدیل شده به صحافی« مهرآئین» که اغلب ناشرینی که میخواستند کتابهای خوب ارائه دهند کارشان را به صحافی « مهرآئین» واگذار میکردند.
تا آن جایی که یادم هست یک صحاف تک جلدی در تهران شروع به کار کرد که از آلمان آمده بود ولی اول در تهران به رانندگی کامیون پرداخت، کامیونهایی از که از بندر خرمشهر و در زمان جنگ بینالملل دوم برای ارتش روسیه با کامیونهای آمریکایی سلاح و مهمات به مرز بازرگان میبرد.
ولی پس از چند سال حرفۀ پدر را که صحافی بود در پیش گرفت و توانست اوج موفقیت خود را در هنر صحافی تک جلدی به منصه ظهور برسند. این شخص فردریش لانکامرر بود که مورد توجه دانشمندان و نویسندگان قرار گرفت. کارگاه صحافی او در کنار پل هوایی خیابان حافظ بود.
در همین زمانها بود که دوست فاضل و هنرمند و نجیب و مقدس ما، جناب آقای حسینعلی متین رضا که مردی مذهبی و متدین بود و در مدرسۀ مروی درس طلبگی و حوزوی و اسلامی میآموخت و با آقایان دکتر مهدی محقق و حاج سید مرتضی جزایری و آقای دکتر مهدوی دامغانی همکلاس بود. عشقش کشید کتابی را که با آن درس عربی میخواند ( علوم المقدمات) اگر فراموش نکرده باشم به خانه برد و آن را با سلیقۀ خود صحافی نماید و کم کم علاقۀ او به این کار او را واداشت که دنبال کار را بگیرد و به کار صحافی کتابهای تک جلدی مشغول شود که صحافی و تعمیر کتابهای کتابخانه مجلس از کارهای او بود که با هنر او مزین گردیدند.
اولین باری که با این چهرۀ محجوب و نجیب آشنا شدم سال ۱۳۵۰ بود که شاهنامه معروف امیرکبیر از چاپ درآمده بود و ما به دنبال صحافی بودیم که بتواند برای آن شاهنامه یک جعبه زیبا و مجلل بسازد که جناب متین این کار را قبول کردندو مرا قرین مهر خود قرار دادند.
در حال حاضر متین با کمک دو تن از فرزندان خود، محمد امین و خانم شیرین متین یک کارگاه صحافی سری سازی کتاب را اداره میکند و همان طور که عرض کردم تولیت صحافی کتابهای قدیم و خطی کتابخانه مجلس را نیز بر عهده دارند.
فرزندان دیگر آقای متین آقایان شاهین و مهدی با سرپرستی برادر دیگرشان آقای شهاب گروه صحافی ترنج را تأسیس کرده و ضمن کارهای سری سازی شاهکارهای بدیعی از هنر تک جلد سازی را هم فراهم آوردهاند که بسیار درخور تحسین است. باید در پایان عرایضم این نکته را هم بگویم که جناب متین علاوه بر هنر جلدسازی با هنر موسیقی هم آشناست و ساز مورد علاقهشان سه تار است که در محافل خصوصی دوستان خود را مورد لطف قرار میدهند.
من برای این دوست زحمتکش و هنرمند و نجیب آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم سایه او بر سر ما و خانوادۀ گرامی مستدام و برقرار باشد.
به کعبه رفتم و آن جا دعای تو کردم جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم
چو حلقۀ کعبه به صد نیاز گرفتم دعای حلقه گیسوی مشکبوی تو کردم
به موقوف عرفات ایستاده خلق دعا خوان من از دعا لب خود بسته گفتگوی تو کردم
مرا به هیچ مقامی نبود قدرت کافی طواف سعی و حرم را به جستجوی تو کردم
در بخشی دیگر از این مراسم پیام دکتر احمد مهدوی دامغانی توسط علی دهباشی قرائت شد:
« به نام خدا
با عرض سلام و تقدیم احترام به حضار گرامی که برای تکریم و قدردانی از هنرمند ارجمند شیرینکاری که بیش از شصت سال به فن شریف خود که به معنای واقعی هنری بسیار ظریف است عشق میورزد و از آنجا که به مناسبت همین هنر سروکارش با اهل علم و ادب است و بحق او را باید از فرهنگیان برجسته شناخت به این محفل شرف حضور بخشیدهاید.
هم چنانکه در فرهنگ اسلامی گاه از آنچه ما بدان صحاف میگوییم در قرون سوم و چهارم به تسامح به آن « ورّاق» اطلاق میکردند و محل کسب و کار این صحافان مثل محل کار « ورّاقان» حرفهای یعنی آن گرامی مردانی که آثار دانشمندان و ادیبان و شاعران و لغویان را با خط خوش خود مینوشتند، محفل اُنس صاحبان و پدیدآورندگان آن آثار که گاه با برخورد و معارضه و مباحثات تند آنان موقع و محل خاصی میشد میبوده است ـ لابد اکنون نیز مثل پنجاه شصت سال قبل ـ برخی کتابفروشیها، یعنی جانشین کتابخانههای طهران و شمس و جعفری و ادبیّه و اسلامیّه انشاءالله هم چنان است.
برای این ناچیز نعمت دوستی جناب آقای متین حفظالله تعالی ، نیز مثل نعمتهای بزرگ دیگر مرهونِ برکت استاد ارجمند بزرگوارم آن نازنین دانشمند و ادیب عربیدان بیمانند که این فقیر بیبضاعت اگر بهرۀ مختصری از عربیّت دارد از آنست که سعادت خوشهجینی از خرمن فضل او را داشته است، یعنی مرحوم مغفور خلد آشیان استاد عبدالحمید بدیعالزمانی کردستانی اُطاب الله ثراه است، بدین معنی از آنرو که این بنده از سالهای دهۀ سی که بیآنکه در رفع حُجب بکوشد در جمع کتب میکوشید و بسیاری از آن کتابها نیازمند اصلاح ظاهری و ترمیم و شیرازهبندی و تجلید بود، حضرت بدیعالزمانی که برای آن منظور به صحاف امین و شریف و درستکاری مراجعه میفرمود ـ که همین جناب حسین متین حاضر که خدای عمرش را دراز فرماید ـ من بنده را نیز به ایشان معرفی کرد و بر من منتی نهاد که مرا از قید اجرت نسبتاً سنگینی که مرحوم « فردریش لانکامرر» مطالبه میکرد رهانید و از آن پس روز به روز نه تنها مراجعهام به صحافی جناب متین افزوده شد که آن به مراتب دوستی و مودّت خالص پاکیزهای منتهی گشت. خداوند متعال به شما عزیزانی که توفیق تقدیر و تشویق جناب متین را با حضور خود در این مجلس یافتهاید مزید سعادت و توفیق عطا فرماید و به آقای متین و فرزندان گرامیاش که به سنت معهود اینک جای پدر محترم خود را در صحافی گرفتهاند و به برکت حسن تربیت پدر هنر صحافی را به بهترین وجه تکمیل ساختهاند طول عمر و دوام عزت و سعادت رحمت فرماید. و دریغ است که در پایان این عرایضم، از بانی این بنیاد کثیرالخیر یعنی مرحوم مغفور دکتر محمود افشار رحمتالله علیه و از خلف الصدّق او آنکه در این شصت ساله اخیر هیچ شخص حقیقی یا حقوقی، به اندازه او به بسط و ترویج و نشر فرهنگ ایران اسلامی خدمت نکرده است یعنی آن فقید سعیدی که اینک قریب دو سال است که داغِ فراقش دل دوستان و ارادتمندانش را میسوزاند ـ زندهیاد ایرج فشار رحمتالله علیه سخنی به میان نیاید.
خداوند ایرج افشار را بیامرزاد و روح شریف او را به درجات قُرب ارتقاء دهاد.
احمد مهدوی دامغانی ـ فیلادلفیا»
پس از آن نوبت به محمد مجتبی حسینی ، مدیر کتابخانه و موزه ملک رسید که کار حسینعلی متین رضا را با شعر یکی دانست و گفت:
« سخن گفتن آدمی را مینمایاند، چنانکه هست بر باطن خویش. در چنین جمعی برای من خاموشی بِه! اما اگر تجلیل بزرگان بهانۀ گرد هم آمدن باشد چه باک اگر از پرده برون افتد راز جهلم و شوقم به آموختن نمایان شود.
عرض من مرور خاطرات جمعی است، خاطراتی هزاران ساله، خاطرات سالخوردهای که جوانان نیز آن را زیستهاند و نیک میشناسند. پیر و جوان میدانند که این سرزمین، خاکی از شعر دارد، تاروپودی به شعر بافته. سرزمینی که در آن همه شاعرند یا میکوشند به شاعری. مردمان این نجد کاری جز شاعری نمیدانند و همه چیز حتی برگ درخان سبز بهانۀ شاعری است و هر که شاعرتر، محبوبتر… بوالعجب سرزمینی است ایران.
یکی از بوالعجبیها اینکه شعر نیز شعر نیست. شعر ایرانی جادویی جاودانه است، منشور شگفی که جهاننمایی میکند حتی به جامی. در این منشور سادهترین عبارات در قبای نغزی قامت میآرایند که هم تاریخ است هم قصه و حکایت، هم حکمت و درایت. میخواهد بگوید از فرط محبت تنها در تو مینگرم، میگوید: دگر به روی کسم دیده برنمیباشد، خلیل من همه بتهای آزری بشکست. درس توحید میدهد، بیداری میدهد، هشیاری میدهد، پند میدهد، پندی چنان قند، دلپذیر و خواستنی. شعر چندان شبکۀ لایه بر لایهای دارد، چندان تو در توست که شور زندگی ایرانی در شعر نشسته است. بلندای شاعری تا آنجاست که خلاق المعانی حکیم گنجه نظامی فرموده:
نکته نگهدار ببین چون بود نکته که سنجیده و موزون بود
خاصه کلیدی که در گنج راست زیر زبان مرد سخن سنج راست
آنکه ترازوی سخن سخته کرد بخت وران به سخن بخته کرد
بلبل عرشند سخنپروران باز چه مانند به آن دیگران
زآتش فکرت چو پریشان شوند با ملک از جمله خویشان شوند
پرده رازی که سخن پروری است سایهای از پرده پیغمبری است
پیش و پسی بست صفت کبریا پس شعرا آمد و پیش انبیا
این دو نظر محرم یک دوستند این دو چو مغز آنهمه چون پوستند
هر رطبی کز سر این خوان بود آن نه سخن پارهای جان بود
شعر حتی در متلها، در محاورۀ مردمان وارد شده ، در گفتگوهای ساده و موزون و متضمن حکمتی و حکایتی.
شعر ساری شد و تنها به کلمه و کلام بسنده نکرد. هر پدیدهتی باید در قامت شعر درآید. مگر پل برای ارتباط این و آن سوی رود نیست و مگر تنها یک تنۀ درخت نمیتواند پل باشد. دل ایرانی است که آرام نمیگیرد، نقش میزند و شور میآفریند تا پل غزل شود و ملکوت پل گوئیا اینگونه رخ مینماید. و مگر میتوان گفت که سی و سه پل یا پل خواجو شعر نیست! کدام مسجد تاریخی ایران را میتوان سراغ کرد که تجسم شعر نباشد، کبود تبریز، عتیق شیراز، فهرج یزد یا شیخ لطف الله و گوهرشاد.
شعر گوئیا ملکوت اشیاء است، صورت آسمانی هر پدیده. در حیات ایرانی وسایل و ابزارها نیز شعر شدند. گاهی به شعر نزدیک شدند، به شعر آراسته شدند تا انگشت اشارتی باشند که ما، همۀ ما، تنها یک کار آموختهایم و آن شاعری است . میتوانیم پارههایی از آن را مرور کنیم.
بر قاشق ایرانی مینوشتند:
تیشهها خوردم به سر فرهادوار تا رسیدم بر لب شیرین یار
***
این قاشق افشره که پر نقش و نگار است چوب است ولی مایل لعل لب یار است
بر سفره قلمکار مینوشتند:
ادیم زمین سفرۀ عام اوست بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
***
ای این بساط سفره جود تو بر قرار وی شرمسار خوان عطای تو روزگار
اندر کنار خوان تو خورشید قرص نان وندر بساط بذل تو جمشید ریزه خوار
روی پیاله چنین نقش میبست:
ساقی تو می به جام بلوری چه میکنی گل را پیاله ساز لب یار نازک است
***
گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی بیا و همدم جام جهان نما میباش
بر پرده میآمد :
باش چون پرده رازدار کسان تا نگردند از تو افسرده
پرده راز کسی نگفته به کس هیچکس را خود نیازرده
بر ترازوها حک میشد:
چون نامۀ جرم ما بهم پیچیدند بردند و به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی ما را به محمد و علی بخشیدند
روی قاب آینه نقاش خط میکشید که :
تجلی کوه را بگداخت ای آئینه حیران
که با این تازکی چون طاقت دیدار آوردی
و بر روی جلدها:
بهتر ز کتاب در جهان یاری نیست در غمکده زمانه غمخواری نیست
هر لحظه از او به گوشۀ تنهایی صد راحت هست و هرگز آزاری نیست
روی جلد چرمی عمل حاجی احمدشاه ابن شیخ علی قراتاش به تاریخ ۱۲۱۲ هجری قمری آمده:
پیشی طلبی و هیچکس پیش مباش چون مرهم و موم باش چون نیش مباش
خواهی که زهیچکس گزندت نرسد بدگوی و بدآموز و بدانیش باش
روی جل چرمی دیگری به تاریخ ۱۲۵۵ چنین ضرب شده:
در دل نتوان درخت اندوه نشاند همواره کتاب خرمی باید خواند
می باید خورد و کام دل باید راند پیداست که چند در جهان خواهی ماند.
بر جلد دیگر آمد:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست جز دل اسپید همچون برف نیست
روی جلد لاکی به تاریخ ۱۲۸۱ که با گل و مرغ آراسته نوشتهاند:
سخر بلبل حکایت با صبا کرد
و میرسد تا آنجا که :
غلام همت آن نازنینم که کار خیر بیروی و ریا کرد.
وچندان میدانیم که هر که با شعر خویشی و پیوندی مییابد در حلقۀ نازنینان مینشیند چنانکه نازنینِ امشب استاد حسین علی متین رضا به راستی از تبار شاعرانی است که کلمه و عباراتش جلدهای رنگین و زرینی است که از مرتبۀ جلد خارج شدهاند و به شعر رسیده.
خواستم بگویم مهارت باهر و استادی کامل او چنین کرده. دیدم غفلت است اگر که بر معرفت دیده بپوشم. برای به شعر رسیدن باید دل گرم باشد و دل را فروغ معرفت بیدار میکند و در جان هنرمند راستین ایرانی مهارت فرغ بر معرفت است و چه معرفت است که هزار کرشمه و دلبری در جان نداشته باشد. « آن » عزیز و عظیمی که در اخلاق متجلی میشود در مشی و منش بروز مییابد و کار را به انتظام و ادب.
چه بینصیب است جان آدمیان این ایام که شمار شاعران را در کاهش میبینند و چه بخت یار است که هنوز میتوند بایستد و سینه ستبر کند که آری من ـ این منِ خستۀ امروز ـ مصاحب و محشور و معاشر شاعرانی از دوده و تبار شوریدگان تاریخ آنها که غرضشان شاعری است جلد و خط و ربط و نقش و نگار و کلمه و کلام بهانه و دستمایۀ کار و بار اصلیشان است.
وقتِ وقت است که دست بر ادب گذارم . قامت بشکنم به تعظیم و تجلیل یکی از مفاخر روزگار ما، استاد حسینعلی متین رضا. سرش سلامت و عمرش دراز. »
پس از آن اردشیر مجرد تاکستانی که از استادان نقاشی مینیاتور است و به کار تدوین اصول مینیاتور برای دانشجویان و مشتاقان این رشته همت گذاشته از تجربه خود در کار صحافی گفت:
« هر کسی از دیدگاه خودش به مسئله صحافی نگاه میکند، عین خود من. برای اینکه هرگز نمیتوانستم صحافی را درک بکنم تا زمانی که خودم آن را تجربه کردم. من سال ۵۹ که نمایشگاهی داشتم با دوستان عزیزی آشنا شدم که غیر از خوشنویسی با فنون دیگری هم آشنا بودند از جمله صحافی. خیلی برای من جالب بود. خوشنویسهایی که خوشنویسی میکنند سعی دارند که سنگینتر از قلم چیزی برندارند تا مبادا دستشان به لرزش بیفتد. برای من خیلی عجیب بود که این دوستان صحافی میکردند و خیلی هم خوب خوشنویسی میکردند.
تجربهای کردم تا فهمیدم صحافی یعنی چه. من سال ۷۰ مجبور شدم به دلایلی به کارگاهی در قم بروم برای تعمیر و مرمت نسخههای خطی. همیشه آرزو داشتم که جلدهای قدیمی در اختیارم باشد. حوصلۀ موزه رفتن را هم نداشتم گاهی اوقات هم که میفتم با دلخوری از موزه برمیگشتم. ولی در اینجا بیش از ۳۰۰۰ نسخه خطی از قرن چهارم تا اواخر قاجاریه و پهلوی اول در اختیار من بود. و من مجبور بودم روی اینها کار کنم، نسخههای خطی را تعمیر کنم. جلدها را هم نگاه میکردم . صحافی آنجا داشتیم که ما را خیلی اذیت میکرد. مجبور شدیم اخراجش کنیم . به همین دلیل من مجبور شدم صحافی یاد بگیرم ولی استاد صحافی را نمیشناختم. پیش اولین کسی که رفتم آقای جوادی بود و ایشان گفت که از شاگردان استاد متین بوده. مختصر و مفید چیزی به من گفت و من هم ازش گرفتم. پس از مدتها با آقای لانکامرر آشنا شدم . خیلی دیر آشنا شدم ولی خوب آشنا شدم و کسب فیض کردم . هر چه بیشتر جلو میرفتیم بیشتر متوجه میشدم مسئلۀ صحافی که خیلیها به عنوان جلد کردن کتاب میدانند به آن سادگیها نیست. در آن موقع بود که یواش یواش برای من روشن شد که صحافی خودش یک هنر مجزاست برای حفظ کردن نسخههای خطی که اگر صحافها این هنر را نداشتند و این کتابها و نسخههای خطی را با آن جلدهای نفیس خودشان تزیین نمیکردند، شاید این نسخهها حالا به دست ما نمیرسید. آهسته آهسته با نسخههای خطی آشنا شدم . آن موقع فهمیدم که چقدر کسانی که صحافی میکنند به کارشان عشق میورزند. الان که خدمت آقای متین رسیدم و این استاد بزرگوار را از نزدیک دیدم بیشتر مشتاق شدم.
من خیلی به آقای لانکامرر ارادت داشتم. یک بار هم ایشان به من زنگ زد، یک سال قبل از درگذشتش و به من گفت که کسی را میخواهم به تو معرفی بکنم چون عمر همیشگی نیست . میخواهم استاد خیلی بزرگی را به شما معرفی کنم که شاید او را بشناسی و آن وقت استاد حسینعلی متین رضا را به من معرفی کرد و گفت که استاد بسیار بزرگی است. و یک سال بعد ایشان درگذشت. بعد از آن هم قرار بود که من خدمت آقای متین برسم و بزرگداشتی هم داشته باشیم که نشد .آری مدتی این مثنوی به تأخیر افتاد. شاید قسمت ما نبود. وقتی به من گفتند که بزرگداشتی برای استاد متین دارند با کمال میل پذیرفتم تا حتی یک بار هم که شده ایشان را ببینم. به خصوص خانوادۀ گرامیشان و فرزندانشان را که هر کدام یلی هستند در کار صحافی.
خاطرۀ دیگری را هم بگویم. روزی ( دو سال پیش) به دیدار استاد فرشچیان رفته بودم و تعدادی کتاب روی میز ایشان بود که کار صحافی آقای متین بود. من از استاد فرشچیان دربارۀ کتابها جویا شدم . گفتند که این کتابها هدیه است. دو سال پیش هم تعدادی از این کتابها را به آمریکا برده و به دوستان خود هدیه کرده بود و آنها تعجب کرده بودند که در ایران هم چنین کارهایی میشود و اکنون میخواست دوباره این کتابها را برای دوستان خود در آمریکا هدیه ببرد.
من با این مقدمه کوتاه میخواستم بگویم که صحافی را یک هنر میدانم و شکی در این باره ندارم. چون خودم آن را تجربه کردهام. البته نه به عنوان کار حرفهای. بسیار بسیار ابتدایی البته خوب کار کردم. خوشحالم که چهارده سال کار کردم و فهمیدم کار صحافی چیست . کسی که فقط مینویسد چیزی از این هنر نمیداند. کسی که فقط کار میکند آن را به درستی میشناسد.
در پایان امید سلامتی برای استاد متین و خانواده گرامیشان دارم.:»
در بخشی دیگر از این بزرگداشت، پیام هادی شفائیه توسط علی دهباشی قرائت شد:
«درود بر حضار محترم، درودی از این سوی دشتها و کوهها و دریاهای شسته و رفته. چه سعادتی بر شما که در کنار رادمردی گرد آمدهاید و چه افسوس بر من از این نعمت محرومم.
من از این سعادت روزی برخوردار شدم که در فرهنگسرای نیاوران به تدریس هنر عکاسی دعوت شدم. روزهایی بود که میکوشیدم درهای دانشگاه تهران را بر روی این هنر بگشایم و خوشبختانه چهل و دو سال پیش در این سعی خود توفیق یافتم. در میان حاضران کلاس فرهنگسرا ذاتی حضور داشت که به گمان همان یکتا، با داشتن لطف بر من او را به این امر تشویق کرده بود.
این ذات کسی نبود جز جناب حسین علی متین رضا. تقریباً در تمام مدتی که در تهاران بودم هر هفته دو سه بار از حضورشان کسب فیض میکردم و این استفاضه از راه دور تا مدتی که امکانات پستی وجود داشت برقرار بود که از آن بسی خرسندم و یادگارهای گرانبها دارم. سعادت و سلامت و نیک روزی برایشان آرزومندم .
هادی شفائیه، دابلین اوهایو، بیست و سوم بهمن ماه ۱۳۹۱ »
سپس اسماعیل دمیرچی، از متخصصین و پژوهشگران صنعت چاپ از صحافی و حسینعلی متین رضا حکایت کرد:
« مجلس به مناسبت بزرگداشت از استاد فرزانه و هنرمند تادر و چیرهدست صنعت چاپ و صحافی جهان برقرار شده است، توجه داشته باشید تنها رقیب ایشان، فرزندان خلف و هنرمندشان میباشد/ و قرین شدن این برگزاری ،جهت قدردانی از استاد متین رضا در این مکان مقدس ، به ذهن من کارگر چاپخانه اینطور میرسد که بین واقفین این مکان مقدس، خانواده زنده یاد ایرج افشار ـ تنها کسی که در بیش از ۷۰ سال پیش درباره تاریخ هنر وراقی، صحافی و وصالی در ایران، کتابها به رشته تحریر درآورده است و برای نسلهای آینده از خود به یادگار گذاشتهاند، بین این دو استاد، استاد افشار و استاد متین رضا، رابطهای الهی وجود دارد و شاید هم این جلسه در این مکان پیامی برای ما دارد… نمیدانم.
خدا را شاکرم که فرصت کوتاهی برای این کارگر حروفچین چاپخانه پیش آورد تا در این مکان و جایگاه کلام ـ که به خاندان بزرگ افشار تعلق داشته ـ قرار گیرم. لذا لازم میدانم یادآوری نمایم که بنده در دهههای ۳۰ شمسی در چاپخانه بهمن، خیابان ری تهران افتخار حروفچینی کتب زندهیاد ایرج افشار ـ این ایرانبان سرزمینم را ـ به عهده داشتم و چقدر خوشبختم من که حضور در مراسم استاد حسینعلی متین رضا نصیم شد و بتوانم در فرهنگستان خانواده افشار به حضور و زیارت شما برسم و بدین وسیله ادای دینی هم به ایشان بنمایم، بار دیگر خدا را شاکرم .
سپاسگزار از آقای علی دهباشی، مدیر مدبر مجله فرهنگی و ادبی و ماندگار بخارا که با تمام گرفتاریهای مادی و معنوی که در انتشار مجلۀ وزین خود برای نسل معاصر دارند، این مهم را فراموش نکرده و با اینکه خیلی دیر شده، اقدام به ثبت چهرۀ ماندگار استاد متین رضا را نمودند. سپاسگزاری از چنین اشخاصی که با داشتن عِرق ملی ـ سنتی از بزرگان مؤثر در علوم و فنون و جامعه چاپ قدردانی و ایشان را ثبت تاریخ مینمایند. داشتن نعمت اشخاص و افرادی این چنین در بین نویسندگان و صنعتکاران هنرمند رشته چاپ باعث مباهات میباشد و همچنین از بانیان اقدام به برگزاری چنین بزرگداشتهایی، قدردانیهای مضاعفی باید انجام داد که نمیدهیم.
جناب دهباشی به نام یک کارگر چاپخانه دست مریزاد.
استاد متین رضا، انسان وارسته و خودساختهای است که هر آنچه که آموخته و اندوختههای فنی، علمی و عرفانی که دارد، از سرچشمه ذات خالق خود و کاملاً خالص و دست اول به دست آورده است و تازه از همه اینها گذشته با چنین پشتوانه معنوی اعتقاد دارند که :
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
وای به حال من و امثال من…
استاد متین رضا از عمر پربرکت ۸۳ ساله خود ، ۷۰ سال آن را در خدمت فرهنگ کتاب و کتابت ایران زمین بوده و از چشمههای پرفروغ و پرفیص علوم الهی و فنون کتابت بهرهها برده و بهرهها به علاقمندان رساندهاند و هم اکنون وجود منور ایشان پدیدهای نادر در میان ما میباشد . خوشحالم از اینکه به اطلاع برسانم در مسیر زندگی و حرفهای خود شاهد بودم که استاد متین، افراد لایقی را بدون چشمداشتی بهرهمند از همکاری فنی و علم خود نموده. ایشان از جمله استادکارانی میباشد که خمس آموزههای علمی و فنی خود را هم به جامعه صحاف ایران ادا فرمودهاند.
در خط سیر زندگی ، به خصوص در این زمان که کمتر شاهد بودم شخصی با خالق و پروردگار خود توسط حرفهاش وصل بوده باشد و خوشبختانه اینجانب استاد متین رضا را در همیشه ایام و در همه حال وصل شده به « او » دیدم و از این وصلت لذتها برده و فیضها میبرند و کسی را هم به بارگاه و حریم خلوتش راهی نیست.
در این برهه از زمان که اخلاق آلوده به ثروت بر همه شئونات زندگی افراد و امور صنعت، اشراف پیدا کرده شاهدم که فرزندان صاحبان حرفههای مختلف صنعت چاپ، صحافی و لیتوگرافی به خاطر ارثیه، مال و ماشینآلاتی که پدرانشان برایشان گذاشتهتند منجر به اختلافات فراوانی شده و وراث اعتراض دارند که اولاً چرا کم گذاشتی و ثانیاً اصلاً چرا در میان این همه رشته این رشته پردردسر را انتخاب کردهای؟!
در چنین جوی، در خانواده استاد متین رضا، سرچشمه هنر ماندگار، همراه با فیض الهی مدام در حال قلیان است . علیرغم مشکلات اقتصادی، هنرهای شاهکار در رشته صحافی هنری سری سازی در همیشه ایام فوران دارد . دو کار صحافی وجلد سازی کتاب به یک شکل از هنرکده صحافی استاد متین خارج نمیشوند. دختران و پسران هنرمند استاد، شاگردان نمونه در این صنعت میباشند و در برههای هستیم که افراد این خانواده برای صنعت بزرگ چاپ ایران موهبتی الهی به شمار میآیند.
استاد متین رضا، هنرمندی است واقع بین که در تمام لحظات زندگی و کار و زمانهایی که در خلال شبانهروز برایشان پیش میآید، تمام افراد و برخوردها و موقعیتها را در ذات تحریر خودشان امتحان و محبت الهی میدانند. فارغ از بیم ، فارغ از منم و نام، با تفکر و آیندهنگری روشن، تولید میکنند و قلم میزنند و به خلق آثار هنری در این صنعت عظیم و ماندگار برای آیندگان با افتخار قدم برداشته و برمیدارند و بحمدالله بعد از این هم برخواهند داشت.
در خاتمه بر خود لازم میدانم که از این تریبون توجه مسئولین و مقامات فرهنگی را به این نکته جلب نمایم که خدمتگزاران و هنرمندان صحاف و صنعت چاپ کشور که عمر پربرکتشان را همراه با تخصص، هنر و ثروت خود در راه پر فروغ کردن بیشتر رشته فرهنگ و هنر ایرانی ـ اسلامی برداشته و برمیدارند در این برهه از زمان نه تنها استفاده نمیبرند بلکه در زیر ضرر مضاعف هم به سر میبرند. از نقطه نظرات و پیشنهادات مفید ایشان به نفع کشور استفاده نمیشود لذا تا دیر نشده این به خود تنیده شدگان و عمر گذاشته در راه هنر و فرهنگ سرزمینمان را دریابید که در غیراین صورت این روند به ضرر کل خادمین این رشته و صنایع چاپ و صحافی کشور خواهد بود. »
سپس آقای مهندس بانکی سرودهای از فریدون مشیری را با ادای دین به استاد متین قرائت کرد.
پس از آن حسینعلی متین رضا در برابر دوستداران و همکاران خود قرار گرفت و از مجله بخارا و مؤسسه فرهنگی هنری ملت، بانیان این مجلس بزرگداشت قدردانی کر و نیز از خانواده و به ویژه همسر فداکارش سپاسگزاری کرد.
در پایان این مراسم، نشانی که از سوی صحافان برای ادای دین نسبت به یک عمر کار و تلاش استاد متین تدارک دیده شده بود توسط جلیل غفاری، ریاست اتحادیه و محمد کلاری، ریاست سابق صنف چاپخانه و حجتاللهالسلام ابوذر بیدار به ایشان اهدا شد.
اهدای نشان به استاد متین ـ عکسها از سمیه لطفی