نامآوران ایرانی
در آیین بزرگداشت حافظ با عنوان «حافظ رند عالمسوز» عنوان شد: فردوسی و حافظ از نیرویی مینویی به نام فرُّه ایزدی بهرهمندند - داستان حافظ هرگز پایان نمیپذیرد
- بزرگان
- نمایش از سه شنبه, 07 اسفند 1397 21:13
میرجلالالدین کزازی درنشست «حافظ رند عالمسوز»، عنوان کرد: ما نمیتوانیم از بیتهای حافظ، چهره راستین او را بیرون بکشیم و این تلاش یکسره بیهوده و نافرجام خواهد بود، چون دم به دم با اندیشههای ناساز روبهرو هستیم. فردوسی و حافظ سخنورانی از گونه دیگر بزرگان ادب فارسی نیستند، آنان از نیرویی مینویی، نهانی و فراسوی بهرهمنداند؛ نیرویی که نیاکان ما آن را فرُّه ایزدی مینامیدند. چرا که آفرینش چنین شاهکارهایی شگرف و آکنده از مازهای شگفتآور راز در توان تنی تنها نیست.
فردوسی و حافظ از نیرویی مینویی به نام فرُّه ایزدی بهرهمندند
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در آستانه روز حافظ، آیین بزرگداشت حافظ با عنوان «حافظ رند عالمسوز» (گذری بر اندیشههای شاعرانه و عارفانه حافظ شیرازی) با حضور جمعی از حافظ دوستان و سخنرانی حسن بلخاری، استاد دانشگاه تهران و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، حسن انوری، حافظپژوه و عضو شورای علمی انجمن، دکتر میرجلالالدین کزازی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و علیقلی محمود بختیاری، پژوهشگر و استاد سابق دانشگاه در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
حسن بلخاری ضمن گرامیداشت مقام بزرگ حضرت حافظ، خیر مقدم به میهمانان و سپاس از سخنرانان این نشست گفت: نخستین جمعآوری که از دیوان حافظ صورت گرفته، توسط محمد گلندام یا به نقل از سودی، یکی از دوستان است که البته اینها قابل جمع هستند. در اینکه محمد گلندام مقدمه را نوشته یا دیگری، تردید است؛ البته کسانی که انکار کردهاند، نسبت به کسانی که تقریبا یقین دارد این نویسندگی را در این مقدمه محمد گلندام داشته و اوست که ابیات و غزلیات حافظ را جمعآوری کرده، اقلیت هستند. ضمن این که میان قول بسیاری از افراد، که این نویسنده گلندام بوده و بیان سودی، امکان اجتماع هست؛ چون سودی نامی نمیآورد، بلکه فقط میگوید از احباب و قطعاً محمد گلندام از احباب بوده است.
حافظ صرفاً ناظم معانی پیش از خود نیست
بلخاری ضمن خواندن معرفی حافظ که در مقدمه نخستین دیوان او او آمده، عنوان کرد: ما مستندتر، دقیقتر و مهمتر از این متن در شناخت حافظ نداریم. بعدیها به مکدراتی آلوده است، ولی این متن فوقالعاده ناب و مستند است و احتمالا یک یا دو سال بعد از وفات جناب حافظ نگاشته شده است.
او ادامه داد: این متن را خواندم تا بگویم که هیچ کس نمیتواند در فرهنگ ایرانی نسبت به مقام متعالی و بلند عرفانی و حکمی حضرت حافظ تردید کند. حقیقت این است که اگر کسی با تاریخ، عرفان و حکمت ما آشنا باشد و کوچکترین تعمقی در حوزه عرفان و حکمت پیش از حافظ داشته باشد، یقین مطلق خواهد کرد که حافظ صرفاً ناظم معانی پیش از خود نیست، او شاعری نیست که حقیقت مقبول پیش خود را صرفاً به رشته شعر درآورد، بلکه کسی است که به نظر میرسد با این حقایق مواجه شهودی داشته است؛ فلذا در این که حافظ آدمی بلندمرتبه و حکیمی بی مانند است هیچ شکی نیست.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ضمن خواندن بخشی از غزل ۱۴ حافظ در دیوان او به مقام «حیرت» اشاره کرد و گفت: در منطق الطیر عطار، وادی ششم وادی حیرت است. همه مباحث حیرت در آثار بزرگان به نحوی ریشه در جمله «رب زدنی فیک تحیرا» دارد و در فرهنگ ما حیرت، اعظم از معرفت است؛ یعنی غایت معرفت رسیدن به اتحاد نیست، بلکه رسیدن به وادی حیرت است.
وی ضمن اشاره به معانی مختلف حیرت از نگاه چندی از بزرگان چون ابنعربی، بیان کرد: این که حافظ می گوید «گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند»، قطعا بدون رجوع به آراء امثال ابنعربی قابلیت تاویل و کشف ندارد.
بلخاری در انتها سخنان خود را با خواندن غزلی از حافظ با مطلع «زان یار دلنوازم شکریست با شکایت/ گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت» به پایان رساند.
نوع انسان نمیتواند بالاتر از شعر حافظ شعری بسراید
حسن انوری، حافظ پژوه و عضو شورای علمی انجمن آثار ملی و مفاخر فرهنگی از دیگر سخنرانان این نشست، صحبتهای خود را با خواندن غزل «سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی» شروع کرد و گفت: درباره حافظ گفتنیها گفته شده و کتاب ها و مقالات فراوان نوشته شده است، اما بیان چند نکته درباره او را لازم میدانم. نکته اول درباره هنر حافظ است؛ جامی در کتاب بهارستان شعر حافظ را در حد طاقت بشری میداند. یعنی اینکه نوع انسان نمیتواند بالاتر از شعر حافظ شعری بسراید. تعبیر یکی از حافظشناسان معاصر از این سخن چنین است که در عالم هنر تا آنجا که نوع انسان میتواند برود، حافظ رفته است
حافظ؛ محبوبترین شاعر زبان فارسی
انوری ضمن اشاره به مقدمه محمد گلندام بر نخستین دیوان حافظ، حافظ را محبوبترین شاعر زبان فارسی خواند و اضافه کرد: هیچ شاعری مثل حافظ در بین مردم ایران رسوخ نکرده است. در خیابانها و چهارراهها شعر حافظ به صورت فال به ما عرضه میشود، در روزنامهها، اینترنت و ... هم به طریقی شعر حافظ بیش از همه دیده میشود، بنابراین حافظ محبوبترین شاعر زبان فارسی است و خودش هم به این امر اذعان داشته و بارها از خود ستایش کرده است.
او ادامه داد: البته ستایش شاعر از خود نمیتواند دلیل بر و مقبولیت و محبوبیت او باشد، چرا که خاقانی خودستاترین شاعر زبان فارسی است، اما شعرش به میان مردم را نیافته و فقط ادبا و استادان زبان فارسی او را میخوانند. شاید دلیل اینکه حافظ محبوبترین و مقبولترین شاعر زبان فارسی است، این است که شعر را طوری سروده که هم عوام و هم خواص آن را میخوانند و از آن لذت میبرند. یعنی هم میخواره و هم عارف آن را میخوانند و مطابق ذوق و سلیقه خود تفسیر میکنند.
ایهام حافظ او را نزد متناقضالمشرب محبوب ساخته است
این حافظ شناس و حافظ پژوه در ادامه به ایهام در شعر حافظ اشاره کرد و گفت: استاد فقید من منوچهر مرتضوی که از بهترین حافظپژوهان عصر حاضر است، بزرگترین خصیصه حافظ را ایهام میدانست. همین ایهام است که حافظ را نزد متناقضالمشرب محبوب ساخته است. مورد دیگر «رندی» حافظ است. رند چه در فارسی قدیم و چه فارسی امروز، به معنای حیلهگر و زیرک است، اما در نزد حافظ، انسان شریف، والا و آزاد اندیشی است که صفای دل دارد و خود را نیز رند میداند.
انوری ضمن اشاره به صفات دیگری چون جبر و اختیار و قبض و بسط در حافظ، افزود: حافظ هرگاه به وضع جهان و اسرار الهی فکر میکرده، به جبر اندیشیده و هنگامی که به اراده خود نظر کرده، به اختیار میاندیشیده است. آنچنان که از مقدمه محمد گلندام و بعضی از شعرهای خود حافظ برمیآید، حافظ مدرس حوزه علمیه بوده و به احتمال تفسیرقرآن تدریس میکرده و در عین حال با پادشاهان و وزرای زمان خود در ارتباط بوده است.
او در انتها سخن خود را با خواندن غزلی از حافظ به پایان برد.
نخستین سروده آیینی جهان در ایران در پیوسته آمده است
میرجلالالدین کزازی دیگر سخنران این نشست نیز سخن خود را با قرائت غزلی از حافظ شروع کرد و گفت: ایران ما در درازنای روزگاران همواره سرزمین سپند سرود و سخن بوده است و ما به آن مینازیم و سربرمیافرازیم که نخستین سروده آیینی جهان در این سرزمین سپند در پیوسته آمده است. همیشه برترین هنر در ایران از دورترین روزگاران تاکنون سخنرانی بوده است. مردمی باید دیری سروده باشند تا چنین پیشهای پدید آید.
او ادامه داد: چند تن سخنوران ستیغینهاند و بر چکاد فرهنگ و ادب ایران به پاس سخنوری ایستادهاند، که نیازی نیست نامشان را بر زبان بیاورم. در آن میان دو تن سرآمدگانند و سالارند بر سالاران سخن، که آن دو تن را هم ناگفته میشناسید. یکی فردوسی است و دیگر حافظ. پاسخ من به این پرسش که چرا این دو سر آمدند؟ این است که زیرا این دوسخنورند که پایه آنچه من آن را ناخودآگاهی تباری ایرانی میدانم، پی میریزند.
فردوسی و حافظ سرآمد سخنوران ایران
کزازی گفت: چیستی فرهنگی، مَنِشی و تاریخی ما ایرانیان در ایران نو و پس از اسلام، بیش از هر هنرمند، اندیشهورز و فرهنگآفرین دیگر در گرو این دو بزرگ بیمانند است. فردوسی شاهنامه را سرود که اگر شاهنامه نمیبود، ما به گمان بسیار، امروز خود را ایرانی نمیدانستیم و به زبان دلاویز، شکربیز و شورانگیز پارسی با یکدیگر سخن نمیگفتیم.
وی افزود: فردوسی با سرودن شاهنامه، ایران نو را به ایران کهن پیوسته است. اگر فردوسی نمی بود و در یکی از باریکترین و دشوارترین روزگاران تاریخ ایران سربرنمیافراشت، میتوانم گفت که شاید امروز ایرانی در جغرافیای جهان دیده نمیشد. در واقع او ایران نو را پایه ریخت، چون فردوسی در روزگاری میزیست که ایران پارهپاره شده بود و سرزمینی که به چنین سرنوشتی دچار میآید، بیم آن میرود که از هم بپاشد. بنابراین در پاسخ به اینکه چرا ایران ماند؟ میتوان گفت چون فردوسی سربرآورد.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه به نقش فردوسی در فرهنگ ایران اشاره کرد و گفت: درست است که فردوسی شهریار و شاهنشاه نبود، اما هنرمندی سخنور بود که با نیروی برتر از زمین یعنی با فرهنگ و هنر، جغرافیای زمینی و مرزی ایران را از فروپاشی رهانید؛ چرا که در آن زمان رشتههای پیشین پاره شده بود و ایران به دهها سرزمین گسیخته شده بود، سرزمین هایی که با یکدیگر پیوندی نداشتند را فردوسی با رشتهی نیرومندتر و استوارتر، یعنی سخن خود و شاهنامه ایرانیان را به یکدیگر پیوست.
او ادامه داد: فردوسی تنها فرهنگ و زبان ایران را از گزند گران و آسیبی که آواروار به این کشور فروافتاده بود نرهانید، بلکه ایران مرزی و جغرافیایی را هم پاسداشت، در زنهار هنر خویش گرفت و دگربار پیوند ایران یکپارچه را در فرهنگ اندیشه و هنر با ایران کهن زنده کرد.
حافظ بر همان راهی رفت که فردوسی گشوده بود
کزازی در ادامه بحث خود به حافظ پرداخت و گفت: حافظ هم بر همان راهی رفت که فردوسی آن را گشوده بود. آن ناخودآگاهی تباری که فردوسی از گزند رهانید، ناخودآگاهی تباری فراگیر ایران بود. حافظ ناخودآگاهی تباری زمانمند ایرانی را با غزلهای خویش پدید آورد. حافظ هم مانند فردوسی نماد آفرین بود یا دست کم نمادهای کهن را زندگی دوباره بخشید.
او ادامه داد: نمادی که حافظ آفرید، رند است. رند پیش از حافظ واژه آشنایی بود و سخنوران دیگر گهگاه این واژه را حتی در کارکرد پسندیده به کار برده بودند. ویژگی بنیادین رند این است که بر خنگ زمین مینشیند و هر بند و دام را می گسلد و حافظ رندان رند یعنی سرور و سالار رندان است. برترین چهره در اشعار او رند و سپس پیر است. یعنی اگر هر چهره دیگری را در دیوان حافظ بکاوید، چهرهای است که خراشی بر آن افتاده و تنها چهرههای سپند که خواجه از آن یاد میآورد، رند و پیر است.
حافظ چهرهای رازآلود و هنگامه آفرین
این سخنران نشست حافظ را چهرهای رازآلود و هنگامه آفرین خواند و اضافه کرد: داستان حافظ هرگز پایان نمیپذیرد. زیرا ما هرگز نمیتوانیم دانست حافظ که بوده است، چگونه میاندیشیده و این همان رندی است. در حقیقت نهاد ایرانی نهادی پیچاپیچ و آکنده از مازهای راز است و به آسانی نمیتوان ایرانی را شناخت. رندی دستاورد آزمودگی و کاردیدگی است و ایرانی به آسانی دل بر کسی استوار نمیدارد و فریفته آواز افکنی ها نمی شود، که نمود و نشان آن را هر روز میبینیم.
کزازی در ادامه گفت: ما نمیتوانیم از بیتهای حافظ، چهره راستین او را بیرون بکشیم و این تلاش یکسره بیهوده و نافرجام خواهد بود، چون دم به دم با اندیشههای ناساز روبهرو هستیم. در بیتهای حافظ از نیروی چیره سرنوشت سخن گفته، که ما بازیچههای دست اوییم، اما بیتهایی هم دارد که در آنها از آزادی آدمی سخن گفته است.
وی در پایان عنوان کرد: فردوسی و حافظ سخنورانی از گونه دیگر بزرگان ادب فارسی نیستند، آنان از نیرویی مینویی، نهانی و فراسوی بهرهمنداند؛ نیرویی که نیاکان ما آن را فرُّه ایزدی مینامیدند. چرا که آفرینش چنین شاهکارهایی شگرف و آکنده از مازهای شگفتآور راز در توان تنی تنها نیست.
در پایان این نشست نیز علیقلی محمود بختیاری، به عنوان آخرین سخنران نشست در جایگاه حاضر شد، سخنانی درباره حافظ ابراز داشت و به تفاوت معنی رند در نگاه حافظ و دیگر شاعران پرداخت.