کتاب
نگاهی به کتاب ارج ورجاوند، یادنامۀ دکتر پرویز ورجاوند
- كتاب
- نمایش از سه شنبه, 01 دی 1394 19:06
ارج ورجاوند یادنامهای است که به پاس خدمات میهنی، علمی و فرهنگی دکتر پرویز ورجاوند استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و همچنین سخنگوی جبهۀ ملی ایران به کوشش شاهین آریامنش در شرکت سهامی انتشار منتشر شده است.
در این کتاب که شامل مقالههای علمی در زمینۀ باستانشناسی، تاریخ، فرهنگ و ادب ایران است از چهرههایی چون ادیب برومند، محمود موسوی، ناصر تکمیلهمایون، زهره زرشناس، حکمتالله ملاصالحی، داوود هرمیداس باوند مقاله منتشر شده است.
بر این کتاب ادیب برومند و محمود موسوی مقدمه نگاشتهاند که ادیب برومند درگذشت دکتر ورجاوند را ضایعهای میهنی قلمداد کرده است و دکتر ورجاوند بهراستی ایراندوست نامیده که در این خوی پسندیده، حمیتی والا و همتی گسترده داشت چنان که در وطنخواهیِ او اندک شائبهای وجود نداشت و شبانهروزش در بیم و هراس سپری میشد که مبادا به تمامیت این کشور لطمهای و به میراثهای تاریخی آن ضربهای وارد آید. جایجای این سرزمین را دوست میداشت و از حال و احوال ملتش غافل نبود.
در ادامه محمود موسوی نیز از خاطراتِ زمانی که دکتر ورجاوند وزارت فرهنگ و هنر را اداره میکرد پرداخته است و او را چنین معرفی کرده است که: «او حاضر نبود از آرمانهای بلندپروازانهٔ خود دست شوید و با شم ملیگرایانه و میهنپرستانهاش سودا کند. او میهنپرستی راستین بود که با کجیها و نادرستیها سر ستیز داشت و تا به آخر نسبت به آرمانهای خود وفادار ماند و عمر خود را در این راه سپری کرد. یادش گرامی و نامش باقی باد.»
در ادامه شاهین آریامنش در مقدمهای از فرزند پرویز و ورجاوند ایران نگاشته است و کارنامۀ علمی او را به رشتۀ تحریر درآورده است. وی دربارۀ ورجاوند نوشته است: «دلبستگی به ایران و ایرانیان و آرزوی سربلندی آنان، شاه بیت غزل زندگی دکتر پرویز ورجاوند بود. میهن برای ورجاوند آب و خاک نبود بلکه گِل سرشت او بود. ورجاوند ریشه در این خاکِ پاک داشت و دلش یکپارچه نه تنها برای ایران و ایرانیان بلکه برای مردمان جهان ایرانی میتپید چرا که عشق به ایرانِ از آلودگی پاک و جهانِ ایرانی در دل او خیمه زده بود. ورجاوند در همه عمر، غمخوار و نگران میهن بود و از نوجوانی هر گامی که برمیداشت برای میهن و هممیهنانش بود؛ از همین رو در نبرد با استعمار و ملی شدن صنعت نفت ایران، سر خامه را تیز کرد و به نوشتن مقاله و یادداشت در مطبوعات پرداخت چنانکه پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲، بارها هور و ماه بر او تیره گشت و چند بار دستگیر شد. وی با اینکه در سال ۱۳۳۹ از ایران دور شد و به فرانسه رفت اما دل و جانش با ایران بود و توانست شاخه جبهه ملی ایران را در اروپا با همکاری تنی چند از کوشندگان پایهگذاری کند و از این راه فعالیتهای میهنی را ادامه دهد.
دلی پُر ز دانش، سری پُر سخن، دیگر ویژگی نغز دکتر ورجاوند بود و تلاش میکرد هر آنچه که آموخته بود به نسل جوان منتقل کند، بنابراین او که زنجیر وفای ایران بر پای دلش فکنده شده بود، خورشید سرد مغرب را برنتابید و به آشیان کهنه سیمرغ بازگشت و در آزمون ورودی استادیاری دانشگاه تهران شرکت کرد و پذیرفته شد اما به دلیل مخالفت ساواک از استخدام بازماند. با این همه، او رسالت علمی و میهنی خویش را به جای آورد و با پشتیبانی شادروانان دکتر علیاکبر سیاسی، دکتر غلام حسین صدیقی و دکتر ذبیحالله صفا بدون دریافت حقوق به پرورش نسل جدید دانشجویان باستانشناسی پرداخت.
دکتر ورجاوند پیشرفت و توسعه ایران را بر بنیاد هویت و میراث فرهنگی این کهن بوم و بر و تکیه بر خویشتنِ خویش میدانست چرا که از دید او میراث فرهنگی یک ملت، نشانههایی از تاریخ یک فرهنگ و یک ملت به شمار میروند که روح آن ملت در وجود آنها جنبه ابدیت و نوینی به خود میگیرد. به بیان دیگر میراث فرهنگی یک ملت بیانگر هویت فراموش نشدنی مردم است که ملت با آن، صاحب فرهنگ گشاده و شکوفا میشوند. او میراثِ موزهای را نمیپسندید؛ از دید او میراث فرهنگی، مرده و مومیاییشده و موزهای و زندگی از دست داده نبود بلکه او گذشته و میراث فرهنگی را کشتزار بارور و سرشار از قدرت بالندگی و شکوفاشدن قلمداد میکرد که به تکاپو انداختن آن در جامعه، سود ایران و ایرانیان را در پی خواهد داشت. او عامل نجات ایران را نه تسلیم شدن به شرق و غرب و تا مغز استخوان غربی شدن بلکه در بازگشت به خویشتن و حفظ هویت فرهنگی و ملی میدانست و البته دیگر فرهنگهای بشری را نفی نمیکرد و بر این باور بود که هنر برخورد آگاهانه با فرهنگهای دیگر و بهره جستن از آنها به دور از غرق شدن و هویت از دست دادن از ویژگیهای تابناک و رخشان و درخشان فرهنگ ایرانی است، به قولی گر او ماه است، ما نیز آفتابیم. او خیزش مردم کشورهای منطقه فرارودان و قفقاز و پیشرفت آنان را، تنها در نیروی توانای هویت فرهنگی و گذشته این مردم میدانست که با این نیرو توانستند خودشان را از زیر یوغ سردمداران شوروی رها کنند و ققنوسوار پر بکشند. سخن دکتر ورجاوند دُّرِ شاهوار و ورجاوندی است اما دریغ که توجه چندانی در پیشرفت کشور به آن نشده است چرا که اگر میشد برای نمونه، انبوهی از خانهها و کاشانههای ناسازگار با طبیعت ایران و خویوخیم ایرانیان سر برنمیآورد. اگر معماران ایرانی در درازنای تاریخِ درخشان و بشکوه ایران، سازههای خودشان را بر پایه درونگرایی، پرهیز از بیهودگی، مردمواری،خودبسندگی و نیارش به پا میکردند؛ دریغ که بیشینه معماران معاصرِ ایران از اصول معماری و بنیاد هویت میراث فرهنگی ایران دوری جستند و بدون برخورد آگاهانه با معماری غربی، به گفته دکتر ورجاوند فرهنگ” تسلیم“ را پذیرفتند و سازههایی بدون سازگاری و تناسب با این آبوخاک و خلقوخوی ایرانیان به پا کردند.
ایرانِ ورجاوند، ایرانِ امروزی نیست؛ ایرانِ ورجاوند، فرای مرزهای سیاسیِ ایرانِ امروزی است. ایرانِ ورجاوند از فرارودان است تا میانرودان؛ از آبخاز است تا سرباز. ایرانِ ورجاوند شامل بلخ و بدخشان و باکو و بخارا و بامیان و کشمیر و پنجشیر و خُتن و خُجند و سیردریا و آمودریا و سُغد و سمرقند و سمنگان و… است. او نیک میدانست اگر چه مرزهای سیاسی، ما را از بستگان و خویشاوندانِ همزبان و غیر همزبانمان در ایران فرهنگی گسسته است اما همچنان پیوندهای فرهنگی بین ما برقرار است چرا که آب اگر صد پاره گردد باز با هم آشناست. مولوی در شرق ایران یعنی بلخ زاده شد و در غرب ایران اوج گرفت. مهستی گنجهای در خجند زاده شد، در زنجان و بلخ بالید و در گنجه بدرود حیات گفت. کمالالدین بهزاد در هرات زاده شد، در تبریز کمال یافت. ابوعلی سینا در بخارا زاده شد، در همدان آرام گرفت. انوری در سرخس زاده شد، در بلخ و مرو و نشابور بالید و در بلخ آرَمید. کمال خجندی در خجند دیده به جهان گشود، در تبریز رخت از جهان بربست. ابوریحان بیرونی در خوارزم زاده شد، در غزنین درگذشت. همه این چهرههای درخشان و فروغین، پیونددهنده ایرانِ فرهنگی با همدیگر هستند و خواستها و آرزوها و غمها و باورها و احساسات مشترکی داشته و دارند.
ورجاوند بوی جوی مولیان را همواره میشنید و دیده بود که هنوز سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی به شعر حافظ شیراز خوش میلولند و میرقصند، بنابراین ریگ آموی و دُرشتی های راه او به پای ورجاوند، پرنیان آمده بود، چنانکه فرارودان و قفقاز را در سالهایی که گذشتن از پرده پولادین استالین در شوروی، همتی بلند میطلبید به قول شاکر بخاری:
به گامی سِپَرد از ختا تا خُتن به یک تک دوید از بخارا به وَخش
درآمدی بر مبانی نظری باستانشناسی آیین - دین نخستین مقالۀ علمی این کتاب است که آن را حکمتاله ملاصالحی استاد باستانشناسی دانشگاه تهران نگاشته است.
پیدایش انسان مدرن، انقلاب پارینهسنگی نوین و جایگاه فلات ایران مقالهای است از دکتر الهام قصیدیان که در آن به گونهای از انسان به نام انسان مدرن در جهان پرداخته و جایگاه فلات ایران را در دورۀ پارینهسنگی نوین بررسیده است.
سازمان تولید سفال در دورههای نوسنگی و مسسنگی در دشت تهران نوشتۀ دکتر حمیدرضا ولی پور استاد باستانشناسی دانشگاه شهید بهشتی است که وی در آن به چگونگی ساخت سفال در دورههای مهم زندگی انسان در ایران پرداخته است.
واکـاوی عـصر آهن دشت تهران بر اسـاس دادههای باستانشـناسی تپه پردیس نوشتۀ دکتر حـسن فـاضلینـشلی استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و بایرام آقالاری است. در این مقاله نویسندگان به تپه پردیس تهران پرداختهاند و گورستان پردیس را که مربوط به دورۀ عصر آهن است بررسی کردهاند. در این گورستان یافتههای اسکلت گاو در گورها بسیار مهم مینماید.
یک خاکسپاری ویژه در تپه قلایه چی بوکان نوشتۀ اسماعیل یغمایی است که وی در این مقاله به گورستان قلایهچی بوکان پرداخته است. در آغاز این مقاله نویسنده خاطراتی از دکتر ورجاوند نقل کرده که بسیار خواندنی است.
نام و نشانِ واپسین شهریار مادان: آستواگِس / ایشتوویگو / ارشتیوَئیگَ نوشتۀ دکتر مهرداد ملکزاده است که به نام آستیاگ پادشاه مادی میپردازد. مُردخای از دیدگاه تورات، زبانشناسی و باستانشناسی دیگر مقالۀ این کتاب است که آن را کامیار عبدی نگاشته است. نخستین نشانهها از وجود یک ساختار شهری منظم و مدفون در پیرامون تختجمشید نوشتۀ بابک امین پور است که از ساختاری شهری مدفون در اطراف تخت جمشید سخن میگوید.
سکههای شاهان پارس در موزهٔ ملک و ابهامهای موجود را دکتر مصطفی دهپهلوان استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و فاطمه رازیپور نوشتهاند و از سکههای فراتهداران سخن به میان آوردهاند.
کشف گنجینهای کوچک از سکههای اشکانی در نهاوند نوشته مهدی رهبر باستانشناسی پیشکسوت ایران است که وی در این مقاله جدیدترین دستاوردهای خود از کاوش در نهاوند را دربارۀ اشکانیان ارائه کرده است.
بررسی پیکرهٔ منسوب به قلعهٔ کُهزادِ ویزِنیار نوشتۀ علی هژبری؛ زیارتگاههای زرتشتیان در استان یزد نوشتۀ دکتر رضا مهرآفرین استاد دانشگاه مازندران و ملکه حیدری؛ کتایون، یک نام در دو کتاب نوشتۀ دکتر زهره زرشناس استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ فردوسی شاعری حماسهساز، سخنوری واژهپرداز نوشتۀ پوراندخت برومند؛ نخستین برخورد مدرنیتةغربی با نظام آموزش و پرورش ایران نوشتۀ دکتر ناصر تکمیل همایون ؛ بررسی معماری و آرایههای معماری دورة قاجار، نمونة موردی: عمارت ملا لطفالله شیخالاسلام شهر سنندج نوشتۀ دکتر محمدابراهیم زارعی استاد دانشگاه بوعلی سینای همدان؛ سکونتگاههای دورة قاجار و پهلوی در تنگ بلاغی؛ فارس نوشتۀ محمدتقی عطائی؛ ملی شدن نفت و تأثیر آن بر موسسههای خیریة رفاهی - بهداشتی ایران نوشتۀ دکتر الهام ملکزاده؛ ورجاوند، فرزند راستین ایران زمین نوشتۀ دکتر داوود هرمیداس باوند و از آرکادی نسترویچ هانیبال تا علی هانیبال؛ نگاهی دوباره به وضعیت علوم انسانی در ایران نوشتۀ دکتر سیدجواد میری از دیگر مقالههای خواندنی این کتاب است.