جشنها و گردهماییها
گاهشماری باستانی یا گاهشماری احساسی؟
- جستار
- زیر مجموعه: جشنها و گردهماییها
- شنبه, 27 بهمن 1397 16:36
- آخرین به روز رسانی در دوشنبه, 29 بهمن 1397 03:46
- نمایش از شنبه, 27 بهمن 1397 16:36
«به نام خداوند بخشنده ی مهربان»
مجتبی عالیخانی
همواره در مورد زمان برگزاری جشن ها و همچنین گرامیداشت مناسبت های ایرانی، دو دیدگاه وجود داشته است. یکی دیدگاه کسانی است که به باور آنها، باید زمان جشن ها و مناسبت ها، بر پایه ی گاهشماری پیشین ایرانیان یا گاهشماری باستانی گرفته شود؛ یعنی از نگاه آنها، باید یک سال را دوازده ماه سی روزه به علاوه ی یک پنجه ی پنج روزه در پایان سال در نظر گرفت.
و دیدگاه دیگر، دیدگاه کسانی است که به باور آنها بازگشت به گاهشماری پیشین به هیچ روی روا نمی باشد و زمان جشن ها و مناسبت ها، همواره باید برابر با گاهشماری کنونی باشد.
ما نیز با دیدگاه دوم همسو هستیم و از همین روی، دلایلی را خواهیم آورد که امیدواریم تا اندازه ای به روشن شدن زمان درست این مناسبت ها کمک کنند. نوشتارهای پیش رو، همگی برگرفته از دو کتاب ارزشمند آثارالباقیه ابوریحان بیرونی و گاهشماری ایرانی احمد بیرشک می باشند:
روز و شب در طول یک سال، دو بار با یکدیگر برابر می شوند، یک بار در آغاز بهار و دیگری در آغاز پاییز می باشد. آغاز سال ایرانی، درست زمان گذر مرکز زمین (به باورپیشینیان، مرکز خورشید)، بر نقطه ی اعتدال بهاری بوده و هنوز هم، چنین است.
زمان تحویل سال، هنگامی است که مرکز زمین به هنگام گذر از نیمکره ی جنوبی به نیمکره ی شمالی آسمان بر نقطه ی اعتدال بهاری، یعنی تقاطع دایره ی مسیر زمین و دایره ی استوا می گذرد (نخستین روز فروردین)، و چون در آن هنگام، بلندی شب و روز، در سراسر کره ی خاکی یکی است، یعنی دوازده ساعت است، آن را نقطه ی ((اعتدال بهاری)) (ناب) می نامیم. پس از شش ماه، در آغاز مهرماه به نقطه ی اعتدال دیگری می رسیم که نقطه ی ((اعتدال پاییزی)) (ناپ) نام نهاده ایم. به یک اندازه از نقطه های اعتدال، دو نقطه ی ((انقلاب تابستانی)) (نات) در آغاز تیر ماه پس از اعتدال بهاری و نقطه ی ((انقلاب زمستانی)) (ناز) در آغاز دی ماه پس از اعتدال پاییزی قرار دارند.
یک سال خورشیدی اعتدالی، برابر با 365.2421987 روز متوسط، یا 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45.96768 ثانیه است.
پادشاهان پیشدادی، یک سال را دوازده ماه سی روزه می گرفتند. یعنی یک سال آنها از 360 روز درست شده بود؛ و برای اینکه سال آنها با سال اعتدالی اختلافی پیدا نکند، در سر هر شش سال، یک ماه کبیسه می کردند و یک ماه سی روزه به ماههای سال می افزودند. یعنی پس از هر شش سال، آنها یک سال سیزده ماهه داشته اند. همچنین آنها در هر صد و بیست سال، دو ماه را کبیسه می کردند و دو ماه سی روزه را به ماههای سال می افزودند. یعنی پس از هر صد و بیست سال، آنها یک سال چهارده ماهه داشته اند. یکی از برای آن پنج روزها و دیگری، برای آن چهار یک روزها، یعنی 0.2422 روزها (نزدیک به شش ساعت) که رها شده بودند.
این گاهشماری کاستی هایی داشت که با گذشت زمان، ایرانیان دست به بهسازی و سامان بخشیدن آن زدند و گاهشماری خود را دقیق تر کردند تا اینکه ایرانیان در زمان دولت خود، یک سال را سیصد و شصت و پنج روز گرفته بودند. دوازده ماه سی روزه به علاوه ی اندرگاه پنج روزه یا پنجه ی افزوده (5+360). چون از نگهداری زمان 0.2422 روز (نزدیک به شش ساعت) غفلت می شد و سال را 365 روز می گرفتند، روز یکم فروردین از نقطه ی اعتدال فاصله پیدا می کرد. برای جبران این فاصله، افزودن یک ماه بیشتر (سیزدهم) در صد و بیستمین سال هر دوره ی 120 ساله مقرر شد و پس از هر صد و بیست سال، آنها یک سال سیزده ماهه داشته اند.
در ایران ساسانی نیز گاهشماری همین گونه بود. یعنی سال، سیصد و شصت و پنج روز گرفته می شد و چهار یک روزها، یعنی 0.2422 روز (حدود شش ساعت) را رها می کردند تا اینکه از این چهار یک روزها، یک ماه تشکیل شود و این کار در هر صد و بیست سال انجام می گرفت. سپس آن سال را سیزده ماهه می دانستند و نام آنرا کبیسه می گذاردند و روزهای آن ماه سیزدهم را نیز به همان نام دیگر ماهها می خواندند. ایرانیان پیوسته به همین گونه رفتار می کردند تا آنکه پادشاهی از ایشان بیرون رفت و این چهار یک روزها، رها شدند و دیگر سالها را کبیسه نکردند تا به روز نخستین خود بازگردد.
همچنین گفته شده است که زرتشت، سالها را به ماههایی که از این چهار یک روزها، یعنی 0.2422 روز (حدود شش ساعت) درست شده بود کبیسه کرد و در آن هنگام، زمان به حالت نخستین خود بازگشت و زرتشت از ایرانیان خواست که پس از او نیز چنین کنند. بدین گونه که نخستین ماه افزوده را پس از فروردین ماه، دومین ماه افزوده را پس از اردیبهشت ماه، ... و دوازدهمین ماه افزوده را پس از اسفند ماه، جای دهند و اندرگاه (پنجه) پس از ماه افزوده مراعات گردد. ایرانیان فرموده ی او را پی در پی بکار بستند و هرگاه که زمان کبیسه می شد پنج روز (پنجه ی افزوده) را در پایان ماهی که زمان کبیسه به آن رسیده بود می گذاشتند و این پنجه، تا 120 سال آینده، در پایان همان ماه می ماند. اما این کار، تنها هشت بار انجام پذیرفت و در زمان یزدگرد بن شاپور، آخرین کبیسه ای بود که در دولت ایرانیان انجام گرفت. در آن هنگام، زمان کبیسه به آبان ماه رسیده بود و اندرگاه یا پنجه را در پایان آبان ماه افزودند و چون در کار کبیسه گیری کوتاهی شد، اندرگاه یا پنجه در پایان همین آبان بماند.
با از میان رفتن کبیسه گیری، دیگر آغاز سال از آغاز سال اعتدالی دور افتاده بود. گاهشماری بسیار آشفته شده بود و نیاز به یک بازسازی بنیادین و پایه ای داشت؛ که این کار در زمان جلال الدین ملکشاه، پادشاه سلجوقی و وزیر دانشمندش نظام الملک، انجام پذیرفت. آنان گروهی از هشت ریاضیدان که عمر خیام، اسفزاری، خازنی و واسطی در آن بودند را مامور سامان بخشیدن به گاهشماری کردند.
گاهشماری باز هم دقیق و دقیق تر شد. دستاورد کار و کوشش این بزرگان، گاهشماری جلالی (یا ملکی یا ملکشاهی) شد که پایه ی گاهشماری کنونی ما است. گاهشماری جلالی، از روز آدینه، یکم فروردین ماه 458 ایرانی آغاز گردید. سال از دوازده ماه سی روزه، افزون بر پنجه ی پنج (یا در سالهای کبیسه، شش) روزه تشکیل شده بود.
846 سال گذشت. گاهشماری باز هم تغییراتی کرد و گاهشماری ایرانی، این بار، نه تنها دقیق تر شد بلکه به دقیق ترین و تنها گاهشماری دقیق جهان تبدیل شد و در سال 1304 گاهشماری جلالی با تغییراتی که بر روی آن انجام گرفته بود، به گاهشماری رسمی ایران برگزیده شد؛ و ما اگر از فروردین 1304، دارای دقیق ترین گاهشماری جهان و تنها گاهشماری صحیح جهان هستیم (یعنی همین گاهشماری کنونی)، باید سپاسگزار خیام باشیم که محاسبه ی آنرا انجام داده و چنین گاهشماری دقیقی را در دسترس ما گذاشته است.
گاهشماری کنونی ما با زمانهای اعتدال بهاری و پاییزی و همچنین انقلاب تابستانی و زمستانی حقیقی زمین هماهنگ می باشد:
آغاز بهار (یکم فروردین ماه یا هرمز روز از فروردین ماه) برابر است با اعتدال بهاری؛
آغاز پاییز (یکم مهر ماه یا هرمز روز از مهر ماه) برابر است با اعتدال پاییزی؛
آغاز تابستان (یکم تیر ماه یا هرمز روز از تیر ماه) برابر است با انقلاب تابستانی؛
آغاز زمستان (یکم دی ماه یا هرمز روز از دی ماه) برابر است با انقلاب زمستانی.
در دنباله، سه دلیلی را که بر پایه ی آنها، به هیچ روی شایسته نمی دانیم، زمان جشن ها و مناسبت ها را جابجا کنیم و از دو گاهشماری بهره ببریم، آورده شده است. به امید آنکه سودمند باشد.
نخستین دلیل:
همان گونه که در بالا آورده شد، گاهشماری ایرانی، همواره روند رو به پیشرفتی را پشت سر گذاشته است، تا آنجا که به بالاترین جایگاه خود، یعنی همین گاهشماری کنونی رسیده است و ما اکنون سربلند و سرافراز از این دستاورد گرانبها هستیم و به خود می بالیم که به پشتوانه ی دانش نیاکانمان، دارای دقیق ترین گاهشماری جهان می باشیم.
برای رسیدن گاهشماری، به این جایگاه امروزین، کارها و کوشش های فراوانی انجام شده است؛ و سزاوار نیست که به بهانه هایی کوچک و پیش پا افتاده، همچون بازگشت به گذشته یا بازگشت به روزگار باستان، پس از گذشت هزاران سال پویایی و شکوفایی، همه ی آن دستاوردهای گرانمایه و ارزشمند را نادیده بگیریم و چنین گنجینه ی بی همتا را که مایه ی سربلندی ملت ایران است و به راستی همانند آن را نخواهیم یافت، با دستان خودمان، کوچک، کم توان و سست نشان دهیم و اجازه ی دخالتهای بیجا و کارشناسی نشده را در زمینه ی گاهشماری بدهیم.
در اینجا این پرسش پیش می آید که می خواهیم به کدام گذشته باز گردیم و منظور از گاهشماری باستانی، کدام گاهشماری است؟ اگر خواست و منظور، گاهشماری زمان پیشدادیان است، در بالا به طور کامل آورده شد که در زمان پادشاهان پیشدادی، سال 360 روز گرفته می شده است، بدون پنجه ی افزوده. اگر خواست ما روزگار زرتشت است یا روزگار دولت ایرانیان، باز هم به طور کامل آورده شده که در آن زمان، سال تشکیل شده بود از 360 روز به علاوه ی یک پنجه ی پنج روزه، که این پنجه ی افزوده در هر 120 سال، از پایان ماهی به پایان ماه دیگر جابجا می شده است و همواره پنجه در پایان اسفندماه نمی مانده است. پس اینکه برخی، به بهانه ی بازگشت به گذشته ی به اصطلاح باستانی و تنها از روی احساسات، سال را 360 روز می گیرند به علاوه ی یک پنجه ی پنج روزه، و این پنجه را به دلخواه در پایان اسفند ماه جای می دهند، از پایه و بنیان، نادرست می باشد.
بی گمان گاهشماری های باستانی ایرانی، برای همه ی ما بسیار ارزشمند و گرامی هستند و هیچکس خواهان بی ارزش کردن یا کوچک شمردن آنها نیست، اما همان گونه که در بالا آورده شد، این یک واقعیت است و باید بپذیریم، که این گاهشماریها دارای کاستی هایی نیز بوده اند، هرچند بسیار ناچیز و کم، که همان اندک کاستی ها نیز، با گذشت زمان، برطرف گشته اند و گاهشماریهای پیشین در قالب گاهشماری کنونی، جانی دوباره پیدا کرده و به زندگی خود ادامه می دهند. همانند بسیاری از پیشرفت هایی که در زمینه های گوناگون دانش و صنعت بوجود آمده است و دیگر نمی شود پذیرفت که بازگشت به گذشته داشته باشیم، گاهشماری نیز چنین است؛ به کمال خود رسیده است و دیگر شایسته بازگشت نیست و نباید با این موضوع احساسی برخورد کرد.
دومین دلیل:
در کتاب آثارالباقیه ی ابوریحان بیرونی، در بخش جشن های مربوط به دی ماه، چنین آورده شده است:
دی ماه و آنرا خور ماه نیز می گویند. نخستین روز آن، خرم روز است و این روز و این ماه هر دو به نام خدایتعالی، که هرمزد است نامیده شده. یعنی پادشاهی حکیم و صاحب رایی آفریدگار. گاهی این روز را، نود روز می گویند و آنرا عید می گیرند؛ زیرا میان آن و نوروز نود روز تمام است.
و در جایی دیگر، در بخش جشن های مربوط به فروردین ماه، چنین آورده شده است:
فروردین ماه؛ نخستین روز آن، روز نوروز است؛ که اولین روز سال نو است.
در اینجا به روشنی گفته شده است، آغاز دی ماه، که خرم روز است و هرمز نام دارد، تا نوروز که نخستین روز فروردین است، 90 روز فاصله دارد. حالا اگر همه ی ماه ها را 30 روزه در نظر بگیریم و پنجه را نیز در پایان اسفندماه قرار دهیم، در این صورت خرم روز شش روز عقب تر خواهد آمد و فاصله ی خرم روز تا نوروز 96 روز خواهد شد که با گفته ی ابوریحان بیرونی تناقض پیدا می کند.
همچنین بر پایه ی این محاسبه، خرم روز برابر با 25 آذر ماه در گاهشماری کنونی می شود و جشن شب چله نیز که شب پیش از خرم روز می باشد، باید در 24 آذرماه برگزار شود. اما می بینیم که پیروان این دیدگاه نیز، جشن شب چله را در سی آذر برابر با گاهشماری کنونی برگزار می کنند. مگر می شود خرم روز 25 آذر باشد و شب چله که باید شب پیش از خرم روز باشد در 30 آذر برگزار شود؟ شب چله، شب آغاز دی ماه می باشد و هر زمانی که برگزار شود، فردای آن را باید خرم روز و آغاز دی ماه و هرمز روز بنامیم.
سومین دلیل:
باز هم در کتاب آثارالباقیه ی ابوریحان بیرونی در بخش جشن های مربوط به بهمن ماه چنین آورده شده است:
بهمن ماه؛ روز پنجم، روز اسفندارمذ است که نوسره یعنی سره جدید یا برسره یعنی فوق سره گفته می شود، زیرا پنج روز پیش از سده است و آن از بیوراسب به یادگار مانده است و روز دهم این برج، روز آبان، عید است که آنرا سده گویند. یعنی صد و آن یادگار اردشیر پسر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته اند که هرگاه روزها و شبها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال، عدد صد بدست می آید.
در اینجا هم به روشنی دیده می شود که اگر ماهها سی روزه در نظر گرفته شوند و پنجه ی پنج روزه نیز، در پایان اسفند ماه جای گیرد، آبان روز، شش روز به عقب خواهد رفت و دیگر فاصله ی آبان روز (جشن سده) تا پایان سال، پنجاه روز نخواهد شد و چیزی نزدیک به 56 روز خواهد شد. که اگر از آبان روز، روزها و شبها را جدا بشماریم، میان آن و پایان سال، به جای عدد 100، عدد 112 بدست می آید. مگر اینکه، سده بر اساس گاهشماری کنونی برگزار شود که باز هم پیروان این دیدگاه، همین کار را انجام می دهند و سده را در دهم بهمن ماه برابر با گاهشماری کنونی برگزار می کنند، غافل از اینکه برپایه ی محاسبات خودشان، با این کار، جشن سده به جای اینکه در روز آبان برگزار شود، در روز مهر برگزار می شود و این خطایی است بسیار بزرگ. و چیزی که این دوستان رعایت نمی کنند و باید به آن توجه کنند این است که باز هم بنابر نوشته ی ابوریحان بیرونی، که در بالا آورده ایم، جشن سده هر زمان که برگزار شود، آنروز، روز آبان است و پنج روز پیش از آن، یعنی پنجم بهمن ماه، روز اسفندارمذ است که نوسره نامیده می شود.
به امید آنکه دلایل آورده شده کافی و سودمند بوده باشند و توانسته باشیم تا اندازه ای ابهام و دودلی را در این زمینه از میان برده باشیم.
در دنباله بخش هایی از کتاب آثارالباقیه ابوریحان بیرونی و کتاب گاهشماری ایرانی احمد بیرشک، آورده شده است که نوشتارهای بالا نیز برگرفته از همین بخشها می باشند، که در برگیرنده ی جشن ها و مناسبت های باستانی ایران و نیز چگونگی و زمان برگزاری آنها و همچنین چگونگی انجام محاسبات گاهشماری های ایرانی می باشند:
روز و شب در مدت سال، دو مرتبه با هم مساوی می شود. یکی اول موقع بهار و دیگری آغاز پاییز.
لحظه تحویل، لحظه ای است که مرکز زمین به هنگام گذر از نیمکره ی جنوبی به نیمکره ی شمالی آسمان بر نقطه ی اعتدال بهاری، یعنی تقاطع دایره ی مسیر زمین و دایره ی استوا می گذرد (روز اول فروردین) ، و چون در آن لحظه، طول شب و روز، در سراسر کره ی خاکی یکی است یعنی 12 ساعت است آن را نقطه ی ((اعتدال بهاری)) (ناب) می نامیم. بعد از شش ماه، در اول مهرماه به نقطه ی اعتدال دیگری می رسیم که نقطه ی ((اعتدال پاییزی)) (ناپ) نام نهاده ایم. به یک فاصله از نقطه های اعتدال، دو نقطه ی ((انقلاب تابستانی)) (نات) در اول تیر ماه بعد از اعتدال بهاری و نقطه ی ((انقلاب زمستانی)) (ناز) در اول دی ماه بعد از اعتدال پاییزی قرار دارند.
آغاز سال ایرانی، لحظه ی دقیق گذر مرکز زمین (به عقیده ی پیشینیان مرکز خورشید)، بر نقطه ی اعتدال بهاری بود، و هنوز چنین است. زمان لازم برای دو گذر پیاپی مرکز زمین بر نقطه ی اعتدال، سال اعتدالی است که 365.2421987 (365.2422) روز است. چون از مراعات کسر 0.2422 غفلت می شد و سال، 365 روز محسوب می گردید، روز یکم فروردین از نقطه ی اعتدال فاصله پیدا می کرد. برای جبران این فاصله، وارد کردن یک ماه اضافی (سیزدهم) در صد و بیستمین سال هر دوره ی 120 ساله مقرر شد. این سال سیزده ماهی را وهیجک می نامیدند.
سال خورشیدی اعتدالی، برابر با 365.2421987 روز متوسط، یا 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45.96768 ثانیه است؛ و نیز برابر است با 366 روز نجومی و 5 ساعت و 48 دقیقه و 47.55 ثانیه.
ملوک پیشدادی از پارسیان، سال را 360 روز می گرفتند و هر ماه را سی روز بدون کم و کسر و در سر هر شش سال، یک ماه کبیسه می کردند و آن سال را سال کبیسه می نامیدند و در صد و بیست سال، دو ماه کبیسه می کردند. یکی به سبب آن پنج روز و دوم به سبب چهار یک روزها (شش ساعتها) و چنین سال را بزرگ می داشتند و سال فرخنده می نامیدند و در این سال به عبادات و مصالح ملک می پرداختند.
ایرانیان در ایام دولت خود، سال شمسی را برگزیده بودند و سال را سیصد و شصت و پنج روز قرار داده بودند و کسور را حذف می نمودند تا اینکه از چهار یک (روزها)، در صد و بیست سال، یک ماه و از پنج یک ساعات، یک روز درست شود و در هر صد و شانزده سال به یک ماه تمام می افزودند.
طریقه ی کبیسه در ایران ساسانی بدین گونه بود که مجموع ایام سالهای ایرانی، سیصد و شصت و پنج روز شد و اما چهار یک روزها را اهمال می کردند تا اینکه از این چهار یک روزها یک ماه تشکیل شود و این کار در صد و بیست سال انجام می یافت. سپس آن سال را سیزده ماه می دانستند و نام آنرا کبیسه می گذاردند و نامهای روزهای آن شهر زائد را به همان اسماء دیگر ماهها می خواندند. فارسیان پیوسته همینطور رفتار میکردند تا آنکه پادشاهی از ایشان بیرون رفت و این چهار یک ها مهمل ماند دیگر سالها را کبیسه نکردند که تا به حال پیشین خود برگردد و اوقات محدود زیاد پس نیفتد. برای اینکه باید این کار را پادشاهان در محضر حسابدانان و اصحاب کتاب و ناقلین اخبار و روات و مجمع موبدان و قضات انجام دهند و باید پس از آنکه این طبقات مذکور از اطراف پایتخت جمع شدند و با هم مشاوره میکردند، بر صحت حساب اجماع کنند؛ سپس در چنین سالی مالهای زیاد انفاق می کردند و آنروز را بزرگترین اعیاد می گرفتند و نام آنرا عید کبیسه می گذاشتند و در چنین سال، پادشاه از رعایای خویش خراج نمی ستاند.
فارسیان گفته اند که چون زرتشت آمد و سالها را به ماههایی که از این چهار یکها درست شده بود کبیسه کرد، زمان به نخستین حال خود گشت و زرتشت ایشان را امر کرد که پس از او نیز چنین کنند و آن ماه را که کبیسه می شود به نام دیگری جداگانه نخوانند و اسم ماهی را هم تکرار نکنند و فارسیان فرموده ی او را نوبتها و دفعاتی پی در پی بکار بستند و هر وقت که موقع کبیسه می شد از اشتباه این امر می ترسیدند. پس پنج روز را نقل می دادند و در آخر شهری که نوبت کبیسه بدان رسیده می گذاشتند. در زمان یزدگرد بن شاپور، آخرین کبیسه ای بود که در دولت فارسیان انجام گرفت و در آنوقت نوبت کبیسه به آبان ماه رسیده بود و اندرگاه را به آخر آن ملحق کردند و چون امر کبیسه اهمال شد، در همین آبان بماند.
ماههای فارسیان دوازده بوده و نامها بدینقرار است:
فروردین، اردی بهشت، خرداد، تیر، امرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند.
معنی نام ماهها بدین گونه می باشد:
فروردین: نیروی پیش برنده، اردی بهشت: راستی و پاکی، خرداد: کمال و خرمی، تیر: تشتر (ستاره باران)، امرداد: بیمرگی- جاودانگی، شهریور: کشور مطلوب، مهر: محبت – فروغ مهر، آبان: آب، آذر: آتش، دی: دادار - آفریدگار، بهمن: نیک اندیشی، اسفند: فروغ مقدس – مهر پاک.
هریک از ماههای فارسی، سی روز است و برای هر روزی در لغت ایشان نامی خاص و این نامها به قرار زیر است:
هرمز، بهمن، اردی بهشت، شهریور، اسفندارمذ، خرداد، امرداد، دی بآذر، آذر، آبان، خور، ماه، تیر، گوش، دی بمهر، مهر، سروش، رشن، فروردین، بهرام، رام، باذ، دی بدین، دین، ارد، اشتاد، آسمان، زامیاد، مارسفند، انیران.
فارسیان را در اسما این روزها اختلافی نیست و روزهای سی گانه ی هر شهر را، همین اسامی بیک ترتیب شامل می شود. فقط، در هرمز اختلاف است که برخی آنرا فرخ می نامند؛ و در انیران، که برخی آنرا به روز، می گویند و مجموع این ایام ماههای فارسی، 360 روز می شود.
پارسیان پنج روز دیگر سال را پنجی و اندرگاه می گویند و این نام تعریب شده و اندرجاه گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را ایام مسروقه یا مسترقه (دزدیده شده)می نامند. زیرا که در شمار هیچیک از شهور محسوب نمی شود. پارسیان نامهایی که از برای این پنجه ی دزدیده شده گذاشته اند غیر از نامهایی است که از برای ایام هرماه نهاده اند.
ابوریحان بیرونی بر این عقیده است که بهیزک صد و بیست ساله، دوازده قرن پیش از پادشاهی یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی مقرر گردیده بود. با این قاعده که اولین ماه اضافی بعد از فروردین، دومین ماه اضافی بعد از اردیبهشت، ... و دوازدهمین ماه اضافی بعد از اسفند، گنجانده شود و اندرگاه (پنجه)بعد از ماه اضافی مراعات گردد. اما این امر فقط هشت بار مراعات شد و سپس اندرگاه (پنجه) در آخر آبان باقی ماند تا زمان گاهشماری یزدگردی.
گاهشماری یزدگردی ده سال از مبدا تاریخ ایرانی (هجرت پیامبر اسلام )عقب تر است.
گاهشماری یزدگردی از زمان به پادشاهی رسیدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی و آخرین فرمانروای ایرانی پیش از اسلام آغاز گردید. جلوس یزدگرد بیست و نه خرداد سال دهم ایرانی بود. این گاهشماری که هنوز در میان جامعه های زرتشتی ایران و هند و پاکستان متداول است دنباله ی دقیق گاهشماری اوستایی نو است که ده سال از گاهشماری رسمی ایرانی عقب تر است.
گاهشماری اوستایی نو، در روز یک فروردین هزار و صد و بیست و سه پیش از هجرت آغاز شد. دو گونه تصحیح می بایست در آن مراعات شود تا با زمان حقیقی خورشیدی مقارن باشد: روزهای اندرگاه و سال بهیزک. بی دقتی و اهمال در تصحیح دوم، موجب شد که روز یکم فروردین از نقطه ی اعتدال بهاری دور شود. در نتیجه روز جلوس یزدگرد مقارن شد با یکم تیرماه اوستایی. این روز مقارن بود با بیست و نه خرداد ایرانی. به دستور یزدگرد آن روز را یکم فروردین یزدگردی گرفتند. پس بین یکم فروردین ایرانی و یکم فروردین یزدگردی نود و یک روز فاصله بود. این فاصله به تدریج از بین رفت و اول فروردین سال سیصد و هفتاد و پنج یزدگردی بر اول فروردین سیصد و هشتاد و پنج ایرانی منطبق شد. از آن پس، تقارن دو تاریخ محفوظ ماند.
سال با 12 ماه سی روزی، با نامهای شبیه به نامهای کنونی و اندرگاه پنج روزی و بهیزک 120 یا 116 سالی، از خصوصیات گاهشماری اوستایی نو است.
در گاهشماری اوستایی نو همانند گاهشماری اوستایی کهن، سال به شش بخش نابرابر، با همان مدتهای گاهشماری اوستایی کهن تقسیم می شد. اما در گاهشماری اوستایی نو، در پایان هر یک از این دوره ها جشنواره ای پنج روزی، به نام گهنبار، مقرر بود که فقط در روز آخر آن، جشن گرفته می شد.
اصلاحی اساسی و قطعی در زمان جلال الدین ملکشاه، پادشاه سلجوقی و وزیر دانشمندش نظام الملک، صورت پذیرفت. آنان گروهی از هشت ریاضیدان را که عمر خیام، اسفزاری، خازنی، و واسطی در آن بودند مامور اصلاح گاهشماری کردند. حاصل کار اینان تقویم جلالی (یا ملکی یا ملکشاهی) شد که اساس گاهشماری کنونی ما است. گاهشماری جلالی، از روز آدینه، یکم فروردین 458 ایرانی آغاز گردید. سال مرکب از دوازده ماه سی روزی، به علاوه ی افزوده ی (پنجه ی) پنج (یا در سالهای کبیسه، شش) روزی بود. چون نگاه داری حساب 365/25 روز، موجب اختلاف تدریجی با سال حقیقی می شد، کبیسه ی سال چهارم متداول شد و آن نیز برای کمال دقت به کبیسه ی چهار سالی و کبیسه ی پنج سالی منقسم گردید. آنان نیز بعد از ده سال اشتغال به کار، تقویم را تقدیم سلطان کردند و تقویم جلالی پدید آمد. تقویم بسیار، بلکه فوق العاده دقیق بود. در 1304 تقویم جلالی با تغییراتی به تقویم رسمی ایران بدل شد؛ و ما اگر از فروردین 1304، دارای دقیقترین تقویم جهان هستیم، باید حقگذار خیام باشیم که محاسبه ی آنرا انجام داده و تقویم دقیق را در اختیار ما گذاشته است.
گاهشماری میلادی، پس از تصحیحی که در قرن شانزدهم میلادی، به وسیله ی پاپ گرگوریوس در آن بعمل آمد، در 3322 سال یک روز با زمان حقیقی اختلاف پیدا می کند اما برای اینکه در گاهشماری ایرانی یک روز اختلاف با زمان حقیقی پیدا شود 2389830 سال وقت لازم است! و هرگز این اختلاف پیدا نمی شود؛ زیرا که اختلاف برای یک دوره 2820 سالی است و هرگز به آن دست نمی یابیم و در دوره های 2820 سالی هم همین محاسبه در کار است. پس گاهشماری ایرانی با زمان حقیقی هیچ گاه اختلاف پیدا نمی کند.
گاهشماری کنونی ما: گاهشماری کنونی ما، که همین گاهنامه ای است که از آغاز این قرن، از سال 1304 از آن استفاده می کنیم، بدون هیچ اشتباهی، در زمانی مقارن با 2346 پیش از هجرت و 1725 قبل از میلاد از طرف اختر شناسان رصد خانه بلخ اعلام شده بوده است. اما در طول 38 قرن مهجور و ناشناخته مانده بوده است و خدا را شکر معلوم شد، اجداد 40 قرن پیش ما، با ارزش علمی دقیق کار می کرده اند و اینک محصول فکرشان، تنها گاهشماری صحیح جهان شناخته شده است. چون این گاهشماری بی نهایت دقیق، سه چهارم قرن است که مورد استفاده است به هیچ توضیح بیشتری نیازمند نیست.
گاهشماری دوازده حیوانی: پادشاهان صفوی و قاجار آنرا وارد تقویم رسمی کردند (گاهشماری ترکی – مغولی) و به دستور قانون 10 فروردین 1304 استفاده از آن منع شد.
ایرانیان وقتی که سالهای خود را کبیسه می کردند فصول چهارگانه را با ماههای خود علامت می گذاشتند؛ زیرا این دو بهم نزدیک بودند و فروردین ماه اول تابستان و تیرماه اول پاییز و مهرماه اول زمستان و دی ماه اول بهار بود و روزهایی خاص در این فصول داشتند که بر حسب فصول چهارگانه بکار می بستند و چون کبیسه اهمال شد اوقات آنها بهم خورد.
برخی از این ایام مربوط به امور دنیوی است و پاره ای مربوط به امور دینی؛ اما امور دنیوی اعیاد مقدسی است و روزهایی بزرگ، که پادشاهان و بزرگان دین آنها را وضع کرده اند تا موجب شادمانی و فرح به وسیله ی کسب حمد و ثنا و دوستی و دعای خیر مردم شوند و برای توده مردم رسومی قرار دادند که آنان نیز بتوانند در چنین سروری شرکت کنند و این عیدها یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقرا را به یک زندگانی فراخ مبدل میسازد و آرزوهای نیازمند را بر می آورد و آنانرا که نزدیک به هلاک رسیده و در گرداب بلا افتاده اند رهایی می بخشد و سنت ها و آیین هایی برای این ایام وضع کرده بودند.
اما ایام دینی را دین آوران و شارعان آنان از پیشوایان مذهبی و فقیهان و دینداران برای آنان وضع کردند.
جشنهای ایرانی به تفکیک ماهها از فروردین ماه تا اسفند ماه:
فروردین ماه؛ نخستین روز آن روز نوروز است که اولین روز سال نو است و نام پارسی آن بیان کننده این معنی است.
نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان دانستند و گفته اند در این روز بود که خداوند افلاک را پس از آنکه مدتی ساکن بودند به گردش در آورد و ستارگان را پس از چندی توقف گردانید و آفتاب را برای آنکه اجزای زمان از سال و ماه و روز به آن شناخته شود آفرید پس از آنکه این امر پنهان بود و آغاز شمارش از این روز شد و گفته اند خداوند عالم سفلی را در این روز آفرید و کیومرث در این روز به شاهی رسید و این روز جشن او بود که به معنای عید اوست و نیز گفته اند خداوند در این روز خلق را آفرید و این روز و مهرگان تعیین کننده زمان هستند چنانکه ماه و آفتاب فلک را تعیین می کنند.
برخی از علمای ایران می گویند سبب اینکه این روز را نوروز می نامند این است که در ایام تهمورث، صابئه آشکار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید دین را تجدید کرد و این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آنروز را که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت اگر چه پیش از این هم نوروز بزرگ و معظم بود.
باز عید بودن نوروز را چنین گفته اند که چون جمشید برای خود گردونه بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل می کردند و بیک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند و برای یادبود آنروز در تاب می نشینند و تاب می خورند.
دسته دیگر از ایرانیان می گویند که جمشید زیاد در شهرها گردش می نمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریری از زر نشست و مردم بدوش خود آن تخت را می بردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آنرا دیدند این روز را عید گرفتند.
در این روز رسم است که مردمان برای یکدیگر هدیه می فرستند و سبب آن چنانکه آذرباد موبد بغداد حکایت کرد این است که نیشکر در کشور ایران روز نوروز یافت شد و پیش از این کسی آنرا نمی شناخت و نمی دانست که چیست و خود جمشید روزی نی ای را دید که کمی از آبهای درون آن به بیرون تراوش کرده بود و چون جمشید دید که آن شیرین است امر کرد که آب این نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند و آنگاه در روز پنجم شکر بدست آمد و از راه تبرک به آن، مردم برای یکدیگر شکر هدیه فرستادند و در مهرگان نیز این کار را بهمین میزان تکرار کردند.
نوروز بزرگ؛ در روز ششم این ماه نوروز بزرگ است که نزد ایرانیان عید بزرگی است و گویند که خداوند در این روز از آفرینش جهان آسوده شد زیرا این روز آخر روزهای شش گانه است و در این روز خداوند مشتری را بیافرید و فرخنده ترین ساعتهای آنروز ساعات مشتری است. زرتشتیان می گویند که در این روز زرتشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند و کیخسرو بر هوا در این روز عروج کرد و در این روز برای ساکنان کره ی زمین سعادت را قسمت می کنند و از اینجاست که ایرانیان این روز را روز امید نام نهاده اند.
ابلیس لعین برکت را از مردم زایل کرده بود بقسمی که هر اندازه خوردنی و آشامیدنی تناول می کردند از طعام و شراب سیر نمی شدند و نیز باد را نمی گذاشت بوزد که سبب روییدن اشجار شود و نزدیک شد که دنیا نابود گردد. پس جم بامر خداوند و راهنمایی های او بقصد منزل ابلیس و پیروان او بسوی جنوب شد و دیرگاهی در آنجا بماند تا اینکه این غائله را برطرف نمود آنگاه مردم از نو بحالت اعتدال و برکت و فراوانی رسیدند و از بلا رهایی یافتند و جم در این هنگام بدنیا بازگشت و در چنین روزی مانند آفتاب طالع شد و نور از او می تافت و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز شگفت نمودند و در این روز هر چوبی که خشک شده بود سبز شد و مردم گفتند (روز نو) یعنی روزی نوین و هر شخص از راه تبرک باین روز در طشتی جو کاشت سپس این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت استوانه بکارند و از روییدن این غلات بخوبی و بدی این زراعت حاصل سالیانه حدس بزنند. در این روز بود که جمشید باشخاصی که حاضر بودند امر نمود و به آنان که غائب بودند نوشت که گورستانهای کهنه را خراب کنند و گورستان تازه ای مسازند و این کار در ایرانیان باقی ماند و خداوند آنرا پسندید و پاداشی که ایزد تعالی جمشید را برای این کار داد این بود که رعایای او را از پیری و بیماری و حسد و فنا و غم و مصائب دیگر حفظ نمود و هیچ جانوری در مدت پادشاهی جم نمرد تا آنکه خواهر زاده ی او پیدا شد و جم را بکشت و بکشور او چیره گشت.
و نیز گفته اند سبب اینکه ایرانیان در این روز غسل می کنند این است که این روز بهروذا که فرشته آب است تعلق دارد و آب را با این فرشته مناسبتی است و از اینجاست که مردم در این روز هنگام سپیده دم از خواب بر می خیزند و با آب قنات و حوض خود را می شویند و گاهی نیز آب جاری بر خود از راه تبرک و دفع آفات می ریزند.
در این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند و سبب این کار همان سبب اغتسال است و برخی گفته اند که علت این است که در کشور ایران دیرگاهی باران نبارید ناگهان به ایران سخت ببارید و مردم به این باران تبرک جستند و از این آب به یکدیگر پاشیدند و این کار همین طور در ایران مرسوم بماند.
نیز گفته اند سبب اینکه ایرانیان در این روز آب به هم می پاشند این است که چون در زمستان تن انسانی به کثافات آتش از قبیل دود و خاکستر آلوده می شود این آب را برای تطهیر از آن کثافات به هم میریزند و دیگر اینکه هوا را لطیف و تازه می کند و نمی گذارد که در هوا تولید وبا و بیماری شود.
گویند کسی که دو نوروز را به هم متصل نمود هرمز پسر شاپور پهلوان است که او هم ایامی را که میان این دو عید بود عید گرفت.
آیین ساسانیان در این ایام چنین بود که پادشاه به روز نوروز شروع می کرد و مردم را اعلام می نمود که برای ایشان جلوس کرده که به ایشان نیکی کند و روز دوم را برای دهقانان که قدری مقامشان بالاتر از توده بود جلوس می کرد و خانواده ها نیز در این قسمت داخل بودند و روز سوم را برای سپاهیان و بزرگان موبدان جلوس می کرد و روز چهارم را برای اهل بیت و نزدیکان و خاصان خود و در روز پنجم برای خانواده و خدم خود و به هر کدام آنچه را مستحق رتبه و اکرام بودند ایصال می کرد و آنچه مستوجب و سزاوار مبرت و انعام بودند می رساند و چون روز ششم می شد از قضای حقوق مردمان فارغ و آسوده شده بود و برای خود نوروز می گرفت و جز اهل انس و اشخاصی که سزاوار خلوت اند کسی دیگر را نمی پذیرفت و در این روز آنچه را که روزهای گذشته برای شاه هدیه آورده بودند امر باحضار می کرد و آنچه می خواست تفریق می کرد و می بخشید و هر چه که قابل خزانه و تودیع بود نگه می داشت.
سروش روز؛ در روز هفدهم سروش روز است و سروش نخستین کسی است که مردم را به زمزمه امر کرد و زمزمه آن است که شخص آهسته آوازهایی بخواند بدون آنکه دانسته شود چه می خواند و بدین جهت زمزمه می کردند که در هنگام نماز و ستایش خداوند و تقدیس آن طعام تناول می کردند و دیگر ایشان را ممکن نمی شد که وسط نماز تکلم کند این بود که همهمه می کردند و اشاره می نمودند و سخن نمی گفتند و این مطلب را آذر خورای مهندس بمن خبر داد ولی غیر از او اشخاصی دیگر می گویند سبب زمزمه آن است که بخار دهان به طعام نرسد و این روز روز فرخنده است که در هر ماه است زیرا سروش نام آن فرشته ای است که شب را مراقبت می کند و برخی گفتند او جبرییل است و سروش از تمام فرشتگان با جن و ساحران دشمن تر است و هنگامی که مردم در شب خوابند سه مرتبه این فرشته رو می آورد و جن را قلع و قمع می کند و ساحران را عذاب می دهد و شب برای طلوع پیدایش او روشن می شود و جو خنک و سرد می شود و آبها گوارا می گردد و خروسان برای طلوع او بانگ بر می آورند و شهوت نکاح در حیوان مشتعل می شود و یکی از این سه مرتبه طلوع فجر است که نباتات در آن باهتزاز می آیند و شکوفه نمو می کند و مرغ به آواز می آید و شخص علیل روحی تازه می یابد و شخص مهموم و مغموم رفع غم می کند و مسافر به مامنی می رسد و زمان خوش و خرم می شود و رویا راست می آید و فرشتگان و جن فرح می کنند.
فروردگان روز نوزدهم فروردین ماه است که آنرا برای اتفاق هر دو نام فروردگان گویند بدین جهت که نام آن و نام ماهی که در آن است یکی است.
عید اردیبهشت گان و عید اشتاد روز؛ اردیبهشت ماه روز سوم آن روز اردیبهشت است و آن عیدی است که اردیبهشت گان نام دارد برای آنکه هر دو نام با هم متفق شده اند و معنای این نام آن است (راستی بهتر است) و برخی گفته اند که منتهای خیر است و اردیبهشت ملک آتش و نور است و این دو با او مناسبت دارد و خداوند او را به این کار موکل کرده که نیز علل و امراض را بیاری ادویه و اغذیه ازاله کند و صدق را از کذب ظاهر کند و محق را از مبطل به سوگندهایی که گفته اند در اوستا مبین است تمیز دهد.
روز بیست و ششم این ماه اشتاد روز است که اول گهنبار سوم باشد و آن سه روز است که آخر آن آخر ماه است و خداوند زمین را در این وقت بیافرید و نام گهنبار فیشههیم گاه است و گهنبارات شش عدد هستند که هر یک از آنها پنج روز است و واضع آن زرتشت است.
عید خردادگان و عید اشتاد روز؛ خرداد ماه روز ششم آن روز خرداد است و آن عیدی است که بواسطه ی اتفاق دو نام خردادگان نام دارد و معنای این نام ثبات خلق است و خرداد ملکی است که بتربیت خلق و اشجار و نبات و ازاله پلیدی از آبها موکل است.
روز بیست و ششم آن اشتاد روز است که اول گهنبار چهارم است و آخر آن آخر ماه است و خداوند اشجار و نبات را در آن روز بیافرید و نام آن ایاثرم گاه است.
جشن نیلوفر در تیرماه و عید تیرگان؛ تیرماه روز ششم آن خرداد است و عیدی است که جشن نیلوفر نام دارد و این عید مستحدث است.
تیرگان؛ روز سیزدهم آن روز تیراست و عیدی است تیرگان نام دارد برای اتفاق دو نام، و برای این عید دو سبب است یکی آن است که افراسیاب چون به کشور ایران غلبه کرد و منوچهر را در طبرستان در محاصره گرفت منوچهر از افراسیاب خواست که از کشور ایران به اندازه ی پرتاب یک تیر در خود باو بدهد و یکی از فرشتگان که نام او اسفندارمذ بود حاضر شد و منوچهر را امر کرد که تیر و کمان بگیرد باندازه ای که بسازنده ی آن نشان داد چنانکه در کتاب اوستا ذکر شده و آرش را که مردی با دیانت بود حاضر کردند گفت که تو باید این تیر و کمان را بگیری و پرتاب کنی و آرش برپا خاست و برهنه شد و گفت ای پادشاه و ای مردم بدن مرا ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که چون با این کمان این تیر را بیندازم پاره پاره خواهم شد و خود را تلف خواهم نمود ولی من خود را فدای شما کردم سپس برهنه شد و بقوت و نیرویی که خداوند به او داده بود کمان را تا بناگوش خود کشید و خود پاره پاره شد و خداوند باد را امر کرد که تیر او را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان که میان فرغانه و طبرستان است پرتاب کند و این تیر در موقع فرود آمدن به درخت گردوی بزرگی گرفت که در جهان از بزرگی مانند نداشت و برخی گفته اند از محل پرتاب تیر تا آنجا که افتاد هزار فرسخ بود و منوچهر و افراسیاب به همین مقدار زمین با هم صلح کردند و این قضیه در چنین روزی بود و مردم آنرا عید گرفتند.
عید امردادگان؛ امرداد ماه روز هفتم آن روز امرداد است و آن روز را عید می گیرند و به واسطه ی توافق دونام امردادگان گویند و معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد و امرداد فرشته ایست که به حفظ گیتی و اقامه غذاها و دواهایی که اصل آن نبات است و مزیل جوع و ضرر و امراض هستند موکل است.
عید شهریورگان یا آذر جشن؛ شهریور ماه روز چهارم آن روز شهریور است و این روز عید است و چون باز دو نام با هم توافق کرده آنرا شهریورگان نامند و معنای این لفظ دوستی و آرزو است و شهریور فرشته ایست که بجواهر هفتگانه که طلا و نقره و دیگر فلزات که قوام صنعت و دنیا و مردم بدان است موکل است.
زادویه گفته است که این روز را آذر جشن می گویند و این روز برای آتشهایی که در خانه های مردم است عید است و این عید در قدیم آغاز زمستان بوده و در این عید آتشهای بزرگ در خانه ها می افروختند و عبادت خداوند و ستایش او را زیاد می نمودند و برای صرف غذا و دیگر شادمانیها بگرد هم جمع می آمدند و این آتش را برای رفع سرما و خشکی که در زمستان حادث می شود می افروختند و می گفتند انتشار حرارت چیزهایی را که برای نباتات زیان آور باشد دفع می کند.
خورشید موبد گفته است که آذر جشن روز اول این ماه بود و این عید برای خاصه بوده و از روزهای معروف ایرانیان محسوب می شود اگر چه در ماههای فارسی است و این عید از روزهایی است که مردم تخارستان آنرا معمول می داشتند و این آتش را برای تغییری که در هوا پیدا شده که اول زمستان است می افروختند ولی در زمان ما اهل خراسان این عید را در آغاز پاییز می گیرند و این روز روز مهر است که اول گهنبار پنجم است و آخر آن روز بهرام است و در این روز خداوند بهائم را آفرید و نام آن مد یا میریم گاه است.
عید مهرگان؛ مهرماه روز اول آن هرمزد روز است و روز شانزدهم مهر است که عید بزرگی است و بمهرگان معروف است که خزان دوم باشد و این عید مانند دیگر اعیاد برای عموم مردم است و تفسیر آن دوستی جان است و گویند که مهر نام آفتاب است و چون در این روز آفتاب برای اهل عالم پیدا شد این است که این روز را مهرگان گویند و دلیل بر این گفتار آن است که از آیین ساسانیان در این روز این بود که تاجی را که صورت آفتاب بر او بود بسر میگذاشتند و آفتاب بر چرخ خود در آن تاج سوار بود و در این روز بران ایرانیان بازاری بپا میشود.
میگویند سبب اینکه این روز را ایرانیان بزرگ داشته اند آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده پس از آنکه کاوه بر ضحاک بیوراسب خروج نموده بود و او را مغلوب و منکوب ساخته بود؛ مردم را به فریدون خواند و کاوه کسی است که پادشاه ایران به رایت او تیمن می جستند و علم کاویانی از پوست خرس بود و برخی هم گفته اند از پوست شیر بوده و آنرا درفش کاویان نامیدند که پس از او به جواهر و طلا زیب و زیور کردند.
نیز گفته اند در این روز فرشتگان برای یاری فریدون آمدند و در خانه های پادشاهان اینطور در این ماه رسم شده که در صحن خانه مرد دلاوری هنگام طلوع آفتاب می ایستد و به آوازی بلند می گوید ((ای فرشتگان بدنیا پایین آیید و شیاطین و اشرار را قلع و قمع کنید و از دنیا آنانرا دفع نمایید)) و میگویند در این روز خداوند زمین را گسترانید و کالبدها را برای آنانکه محل ارواح باشد آفرید و در ساعتی از این روز بود که خداوند ماه را که کره ای سیاه و بی فروغ بود بها و جلا بخشید و بدین سبب گفته اند که ماه در مهرگان از آفتاب برتر است و فرخنده ترین ساعات آن ماه است.
این روز در ایام گذشته با اول زمستان موافق بود.
رام روز یا مهرگان بزرگ؛ روز بیست و یکم رام روز است که مهرگان بزرگ باشد و سبب این عید آن است که فریدون بضحاک ظفر یافت و او را به قید اسارت درآورد و چون ضحاک را به پیش فریدون آوردند ضحاک گفت مرا به خون جدت مکش و فریدون از راه انکار این قول گفت آیا طمع کرده ای که با جم پسر و یجهان در قصاص همسر و قرین باشی بلکه من تو را بخون گاو نری که در خانه جدم بود میکشم سپس بفرمود تا او را بند کردند و در کوه دماوند حبس نمودند و مردم از شر او راحت شدند و این روز را عید دانستند و فریدون مردم را امر کرد که (گشتی) به کمر بندند و زمزمه کنند و در هنگام طعام سخن نگویند برای سپاس گذاری خداوندی که ایشان را پس از هزار سال ترس بار دیگر در ملک خود تصرف داد و این کار در ایشان سنت و عادت ماند.
زردشت ایرانیان را امر کرد که باید مهرگان و رام روز را بیک اندازه بزرگ بدارید و با هم این دو را عید بدارید تا آنکه هرمز پسر شاپور پهلوان میان این دو را بهم پیوست چنانکه میان دو نوروز را هم بهم پیوست و سپس ملوک ایران و ایرانیان از آغاز مهرگان تا سی روز تمام برای طبقات مردم مانند آنکه در نوروز گفته شد عید قرار دادند و برای هر طبقه ای پنچ روز عید دانستند.
عید آبانگان؛ آبانماه روز دهم آن روز آبان است و آن عیدی است که برای توافق دو نام آبانگان گویند و در این روز زو پسر تهماسب به شاهی رسید و مردمان را به حفر انهار و تعمیر آن امر کرد و در این روز به کشورهای هفت گانه خبر رسید که فریدون بیوراسب را اسیر کرده و بسلطنت رسیده و مردم را امر کرده که دوباره خانه ها و اهل خود را مالک شوند و خود را کدخدا بنامند یعنی صاحب خانه و خود او نیز بخانه و خانواده خود فرمانروا شد و شروع بامر و نهی و گیر و دار نمود پس از آنکه همه ایرانیان در عهد بیوراسب بی خانه و زندگی بودند و سلب مالکیت از ایشان شده بود و شیاطین و شریران بخانه های ایشان می آمدند و توانا نبودند که از خانه خود آنرا دفع کنند و ناصر اطروش این رسم را برطرف کرده و اشتراک ماردان را با مردم در کدخدایی اعاده داد و پنج روز آخر این ماه اول آن روز اشتاد است که فروردگان نام دارد و در این روز در نوامیس مردگان طعام و شراب در پشت خانه ها می گذاشتند و چنین گمان میکردند که ارواح مردگان از جایگاه ثواب و عقاب خود بیرون می آیند و از طعام و شراب میخورند و در خانه های خود را سن دود میکردند تا آنکه مردگان از بوی آن بهره مند شوند و می گفتند ارواح ابرار گذشته بخانواده و اولاد و اقارب در این روز توجهی میکنند و مباشر امور آنها می شوند اگر چه آن ارواح را نبینند.
در این روز ایرانیان با یکدیگر اختلاف دارند برخی گویند پنج روز آخر آبانماه است و برخی میگویند که آن اندرگاه است که خمسه لواحق آبانماه و آذرماه باشد و چون اختلاف در آن زیاد شد و تنازع در آن نمودند برای احتیاط هر دو را عید گرفتند زیرا یکی از ارکان دین ایشان می باشد و پنج روز اول را فروردگان اول گفتند و پنج روز آخر را فروردگان دوم و این فروردگان از اول بهتر است.
اول لواحق زائده اول گهنبار ششم است و در اینروز بود که خداوند مردم را آفرید و نام آن همشفثمیذمگاه است.
جمیع آنچه را که در آن عصر از خوردنی و آشامیدنی و بوییدنی خوب بود گرد ایشان فراهم آوردند و علما و ملوک این سنت را حفظ کردند و آن را بزرگترین اعیاد سال دانستند و برای اینکه بندگی و چاکری خویش را اظهار کرده باشند سه روز هم بر آن افزودند و از روز دیبدین آغاز کردند و پادشاهان در این روزها تاج خویش را از سر می گرفتند و از تخت به زیر آمده در صف مردم می نشستند و جامه ی سپید بر تن کرده و کشتیج بر کمر می بستند و به دادخواهی مردم می رسیدند و به مصالح کشور می پرداختند.
آذرماه؛ اولین روز آن هرمز است. پادشاهان کیانی آنرا بهار جشن می نامیدند. این روز نخستین روزی بود که جمشید مروارید را از دریا بیرون آورد و پیش از او کسی مروارید را نمی شناخت و این روز به دخول آفتاب در برج حمل نزدیک بوده و مردم آنرا عید می گرفتند و شادمانی می کردند. برای اینکه زمستان منقضی شده و زمان بدبختی و سختی سپری گشته و بهار با روائج جان فزا و نسیم بهاری روی آورده و نیز برای اینکه زمان همچون مرده ای بود که از نو زنده گشته و در این روز به صحرا بیرون می رفتند و به گیاهان نظر می افکندند.
گفته اند این روز اولین روزی بود که خداوند خیر و شر را قضای خویش گردانید و بروج را ترتیب داده و آنها را میان کواکب این بروج تقسیم کرد.
آذر عید یا آذر جشن؛ روز نهم روز آذر عیدی است که آنرا برای توافق دو نام آذر جشن می نامند و در این روز به افروختن آتش احتیاج می یابند و این روز عید آتش است و به نام فرشته ای که بهمه آتشها موکل است موسوم است و زردشت امر کرده که در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و قربانیها به آتش نزدیک کنند و در امور عالم مشاوره کنند.
اعیاد دیماه از خرم روز و دیگر اعیاد مانند دیبگان و غیره؛ دی ماه و آنرا خورماه نیز می گویند نخستین روز آن خرم روز است و این روز و این ماه هر دو به نام خدایتعالی که هرمزد است نامیده شده یعنی پادشاهی حکیم و صاحب رایی آفریدگار و در این روز عادت ایرانیان چنین بود که پادشاه از تخت شاهی بزیر می آمد و جامه سپید می پوشید و در بیابان بر فرشهای سپید می نشست و دربانها و یساولان و قراولان را که هیبت ملک بدانهاست بکنار می راند و در امور دنیا فارغ البال نظر می نمود و هر کس که نیازمند می شد که با پادشاه سخن بگوید خواه که گدا باشد یا دارا و شریف باشد یا وضیع بدون هیچ حاجب و دربانی بنزد شاه می رفت و بدون هیچ مانعی با او گفتگو می کرد و در این روز پادشاه با دهقانان و برزیگران مجالست می کرد و در یک سفره با ایشان غذا می خورد و می گفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم زیرا قوام دنیا به کارهایی است که بدست شما می شود و قوام عمارت آن هم بپادشاه است و نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه و چون حقیقت امر چنین شد پس من که پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود بخصوص که دو برادر مهربان هوشنگ و ویکرد چنین بودند.
گاهی این روز را نود روز می گویند و آنرا عید می گیرند زیرا میان آن و نوروز نود روز تمام است.
روز هشتم و پانزدهم و بیست و سوم این ماه برای اینکه نامهای آنها با نام ماه موافق شده اعیاد است.
روز یازدهم روز خور است که اولین گهنبار اول است و آخر آن روز پانزدهم است که روز دیبمهر باشد و این گهنبار مدیوم زرم گاه نام دارد و خداوند آسمان را در این روز آفرید.
روز چهاردهم روز گوش است که آنرا سیر سور نیز می نامند و در این روز ایرانیان سیر و شراب می خورند و سبزیها را با گوشتهایی که استعازه از شیطان بر آن خوانده اند می پزند و سبب این است که شیاطین پس از قتل جمشید چیره شدند و مردم برای دفع آزار آنان چنین کردند و چون از قتل جمشید حزین گشتند سوگند یاد کردند که به چربی نزدیک نشوند و این کار در ایشان سنت ماند و به خوردن طعام مذکور از مرض هایی که منسوب به ارواح سوء است تداوی می کنند.
بهمن ماه؛ روز دوم آن روز بهمن عید است که برای توافق دو نام آنرا بهمنجنه نامیده اند و بهمن نام فرشته موکل بر بهائم است که بشر بآنها برای عمارت زمین و رفع حوائج نیازمندند.
بهمن ماه روز پنجم روز اسفندارمذ است که نوسره یعنی سره جدید یا برسره یعنی فوق سره گفته می شود زیرا پنج روز پیش از سده است و آن از بیوراسب به یادگار مانده است و روز دهم این برج روز آبان عید است که آنرا سده گویند یعنی صد و آن یادگار اردشیر پسر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته اند که هرگاه روزها و شبها را جداگانه بشمارند میان آن و آخر سال عدد صد بدست می آید.
ایرانیان پس از آنکه کبس از ماههای ایشان برطرف شد در این وقت منتظر بودند که سرما از ایشان برطرف شود و دوره ی آن منقضی گردد زیرا ایشان آغاز زمستان را از پنج روز که از آبان ماه بگذرد می شمردند و آخر زمستان ده روز که از بهمن ماه میگذشت میشد.
جشن اسفندارمذماه و دیگر اعیاد ماه اسفند؛ اسفندارمذ ماه روز پنجم آن روز اسفندارمذ است و برای اتفاق دو نام آنرا چنین نامیده اند و معنای آن عقل و حلم است و اسفندارمذ فرشته موکل به زمین است و نیز بر زنهای درست کار و عفیف و شوهر دوست و خیر خواه موکل است و در زمان گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بوده و در این عید مردان به زنان بخشش می نمودند و به فارسی مردگیران می گویند.
روز یازدهم روز خور است که اول گهنبار دوم باشد و آخر آن روز دیبمهر است که مدیوشم گاه نام دارد و در این روز بود که خداوند آب را آفرید و روز شانزدهم روز مهر است که آنرا مسک تازه گویند.
روز نوزدهم روز فروردین است که آنرا نوروز انهار گویند و در آبهای جاری عطر و گلاب میریزند.