جهان ایرانی
اوستیا؛ سرزمین فرزندان سلم و میراثداران فرهنگ ایرانی در قفقاز
- جهان ايراني
- نمایش از یکشنبه, 19 تیر 1390 21:15
- بازدید: 10194
برگرفته از فصلنامه فروزش شماره يكم (زمستان 1387) رویه 58 تا 63
حامد کاظمزاده
دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز دانشگاه تهران
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اوسِتیا، سرزمینى شامل دو بخش است که بخشى از آن با نام «جمهوری خودمختار اوستیای شمالى ـ آلانیا» تابع جمهوری فدراتیو روسیه، و بخش دیگر آن با نام «استان خودمختار اوستیای جنوبى» تابع جمهوری گرجستان است. مردم اوستیا خود را «ایرُن»، و سرزمین خویش را «ایرستون» مىنامند. مردم اوستیا از بازماندگان قومِ سکا، سرمت و آلان به شمار مىآیند.
مساحت اوستیای شمالى 8 هزار کیلومتر مربع و اوستیایجنوبى 900،3 کیلومتر مربع است. سرزمین اوستیا پیش از تأسیس حکومت شوروی جزو امپراتوری روسیه بود. واقع بودن سرزمین اوستیا در دو سوی رشتهکوههای قفقاز سبب شد که از دیدگاه تقسیمات کشوری، در حاکمیت شوروی، به دو شاخه بخش شود.
جمهوری خودمختار اوستیای شمالى در 1924 م. /1303 خورشیدی استان خودمختار و در 1936 م/1315 خورشیدی جمهوری خودمختار شد. این جمهوری دارای 8 بخش، 6 شهر و 7 شهرک، و مرکز آن شهر ولادیقفقاز است. جمعیت اوستیای شمالى در 1985 م./ 1364 خ.، 612 هزار نفر بوده است که 71 درصد آنها در شهرها سکنا داشتند. جمعیت تقریبی اوستیا هماکنون در حدود 800 هزار نفر است. در این جمهوری روسها، اینگوشها، ارمنیها، گرجیها، اوکراینیها، یونانیها، ایرانیها و قموقها نیز سکنا دارند.
اوستیای جنوبى در 1922/1301 به صورت استان خودمختار درآمد. این استان شامل 4 بخش، یک شهر و 4 شهرک، و مرکز آن شهر تِسخینُوالى است. جمعیت اوستیای جنوبى در 1978 م.، 103 هزار نفر بوده است. 5/66 درصد جمعیت این استان اوستیایى، 3/28 درصد گرجى و 6/1 درصد روس هستند. در آخرین سرشماری 70 هزار نفر جمعیت ثابت برای این منطقه ثبت شده است، چون بسیاری از مردم این سرزمین به نقاط شمالی (اوستیای شمالی) مهاجرت کردهاند و تنها برخی فصلها را به اوستیای جنوبی میآیند.
تاریخ منطقه
از نظر تاریخی در دوران پیش از تاریخ و اوایل دوران تاریخی، قفقاز شمالی و بهویژه نواحی مرکزی آن همواره تحت نفوذ قبایل هندواروپایی از جمله سکاها بوده است. آثار باستانشناسی و اشتراکات فراوان این فرهنگ و تمدن در این ناحیه با فلات ایران و آسیای مرکزی تا حدودی این موضوع را اثبات مینماید.
در هزارهی سوم میلادی در قفقاز، گروههای بسیاری از نژادهای مختلف قفقازی با هم زندگی و به زبان هند و اروپایی صحبت میکردند. قدیمیترین آنها هِتها (Hittim) هستند که در اواخر هزارهی سوم میلادی به آسیای پیشین حرکت کردند و در آنجا حکومت خود را تشکیل دادند. در نیمهی اول هزارهی دوم میلادی ختها که در قفقاز مستقر شده بودند با قبایل هندوایرانی ادغام شدند و سرزمینهایی از اروپای شرقی تا کوههای قفقاز را اشغال کردند. این افراد که با قبایل همسایه ادغام میشدند، فرهنگ خود را گسترش میدادند ولی نژاد خود را حفظ میکردند. در این زمان، در سرزمین قفقاز شمالی فرهنگ و آداب و رسوم خاکسپاری مردگان در یک راهروی زیرزمینی (کاتاکومبا) توسط ایرانیزبانها بهوجود آمد و گسترش پیدا کرد.
در اواخر هزارهی دوم میلادی در قفقاز، اسکیفها زندگی میکردند. آنان از قبایل ایرانیزبانی بودند که فرهنگی غنی بهوجود آوردند. اسکیفها (سکاها) تمدن بزرگی را پس از یونانیها ساختند. درصد بیشتری از اسکیفها زندگی کوچنشینی داشتند که با لشگرکشی نیز ارتباط داشت. بر اساس گفتهی هرودوت، اسکیفها در قرن هفتم میلادی از ماورای قفقاز به سوی آسیای پیشین حرکت کردند و در آنجا 28 سال پادشاهی کردند و پس از آن توسط هوخشتر، پادشاه ماد سرنگون شدند. شماری از آنها به قفقاز برگشتند و برخی دیگر به آسیای مرکزی رفتند. اسکیفهای بازگشته از ماورای قفقاز به حوالی دریای سیاه لشگرکشی کردند و برابرِ شواهد مکتوب، 80 سال در آنجا پادشاهی کردند. سپس - از قرن 4 میلادی - توسط سورامّاتها (سارماتها) از این مناطق رانده شدند (سرمتها از نظر استورهای، پسران سلم در شاهنامه فردوسی هستند که برادر ایرانیان و تورانیان بودهاند). سوراماتها مناطق وسیعی از قفقاز شمالی- یعنی از دریای آزوف تا دریای مازندران - را گرفتند و زمانی که قبایل آنها با هم متحد شدند، آلانها (Allans) را بهوجود آوردند که تقریباً هزار سال در این منطقه دوام میآورند. آلانها از قرن اول میلادی در تاریخ سیاست ماورای قفقاز بهویژه در ایبریا (گرجستان شرقی) نقش مهمی داشتند. نه تنها یادگارهای فرهنگی مادی بلکه منابع نوشتهشده به زبانهای یونانی، لاتین، ابری، ارمنی و گرجی نیز شاهدانی بر این موضوع هستند (از نظر تاریخی و باستانشناسی سکاها، سرمتها و آلانها از یکدیگر جدا نبوده و هر سه ادامهدهندهی فرهنگ هندواروپایی و ایرانی در شمال قفقاز بودهاند و تنها از نظر نام متفاوت شدهاند).
به این ترتیب در طی هزاران سال دورهای از زمان نبوده است که در سرزمین قفقاز بهویژه در قسمت مرکزی آن، قبایل هند و اروپایی و ایرانی با زبان و آداب و رسوم ایرانی، زندگی نکرده باشند. مهاجرت و زندگی کوچنشینی، بسیاری از قبایل را وادار به تغییر مکان میکرد ولی در سرزمین قفقاز مرکزی همیشه گروهی ایرانیزبان بر جای باقی میماندند. البته واضح است که هندوایرانیهایی که در قفقاز مستقر بودند در طی هزاران سال ارتباط با قفقازیها - چه از نظر فرهنگ مادی و چه معنوی - کمی قفقازی شدهاند ولی هرگز زبان و فرهنگ اصیل خود را از یاد نبردهاند. امروز توسط بسیاری از تاریخدانان و نژادشناسان تأیید میشود که نژاد اوستیایی در هزارهی اول میلادی در قفقاز به وسیلهی ادغام جمعیت بومی بهوجود آمد و این بومیان، زبان ایرانی را به آنها اعطا کرده و از این طریق فرهنگ خود را گسترش دادند.
در 372 م. هونها به این سرزمین حمله بردند و دولت آلانها را منقرض کردند. گروهى از آلانها در لشگرکشى به اروپا به هونها پیوستند و گروه دیگری از آنان که بر جای مانده بودند، به تابعیت خاقان مازندران درآمدند. روسها این بخش از آلانها را که تا آغاز حملهی مغولان در جنوب روسیه باقى مانده بودند، اوستین نامیدهاند. در سدهی 5 و اوایل سدهی 6 م. آلانها متحد ایران، بر ضد امپراتوری روم شرقى (بیزانس) بودند. در سدهی 6 م. مسیحیت از طریق بیزانس میان آلانها راه یافت و تا سدهی 13 م. اتحاد قومى بهنسبت وسیعى وجود داشت که در تاریخ با عنوان اتحاد آلان ـ اوستیا مشهور است، ولى این اتحاد با هجوم لشگریان تاتار و مغول فروریخت. پس از هجوم مغولان رفتهرفته نام آلانها از منابع تاریخى محو شد و آلانهایى که در محل کنونى اوستیای شمالى و جنوبى و سرزمینهای همجوار آن سکنا داشتند، به مرور نام اوست به خود گرفتند.
در سدهی 16 م./10 خ. کابارداها بر اوستها مسلط شدند. در 1774/1188 اوستیای شمالى به تصرف روسیه درآمد و بخشى از مردم اوستیا، تابعیت روسیه را گردن نهادند. گروهى نیز از شمال به دشتهای جنوبى مهاجرت کردند که سرزمین آنها در 1801/1216 به عنوان اوستیای جنوبى شناخته شد. دستهای از آنان به ناحیهی ولادیقفقاز رفتند و در آنجا به کشاورزی پرداختند. در 1860/1276 قلعهی ولادیقفقاز که در 1784/1198 بنا شده بود، به صورت شهر درآمد و از 1863/1280 به مرکز اوستیای شمالى بدل گشت (ولادیقفقاز به زبان روسی یعنی صاحب قفقاز و شاید علت این نام گذاری، به موقعیت استراتژیک این شهر در مرکز قفقاز برمیگردد). اوستیا ارتباط با ایران را هم پیش از اسلام و هم پس از اسلام حفظ کرد و حتا اسلام را از راه ایران پذیرفت. ایران همیشه سعی داشته است که توجه اوستیا را به خود جلب کند. با تحکیم قدرت روسیه در اوستیا روابط اوستیا با ایران به حداقل رسید.
دین و فرهنگ
زبان مردم اوستیا متعلق به گروه زبانهای ایرانى شمال خاوری و نمایانگر بسط زبان آلانى، یکى از زبانهای سکایى ـ سرمتى است. در زبان اوستى دو گویش عمدهی ایرُنى و دیگوری وجود دارد. دیگوری که گویشى باستانى است، تنها در چند ناحیهی شمالى و باختری رواج دارد. درگذشته از هر دو گویش در زبان ادبى استفاده مىشد، ولى رفتهرفته گویش دیگوری جای خود را به گویش ایرُنى داد (زبان اوستیایی با لهجهی ایرنی را یک ایرانی در حدود 10 تا 20 درصد متوجه میشود. این زبان هم اکنون بیشتر در روستاها استفاده میشود و در مدارس به صورت اختیاری آموزش داده میشود. استفاده از آن در مراسمهای ملی و جشن و سُرورها اجباری است و در صورت استفاده از زبان روسی، بیحرمتی به جمع تلقی میشود).
مردم اوستیا مسیحى ارتدوکس، و در حدود 30 درصد مسلمان هستند (از نظر سیاسی اوستیای شمالی تنها جمهوری قفقاز شمالی است که در قانون اساسی آن دین رسمی، مسیحیت ارتودکس است). هنگامى که در سدهی 16 م./10 ق. کاباردها بر اوستیا مسلط شدند، دین اسلام نیز در میان مردم آنجا رو به گسترش نهاد. در سدهی 19 م. دولت روسیه سیاست همگونسازی را در مناطق غیرروسى شمال قفقاز در پیش گرفت و کوشید تا به تبلیغ مسیحیت در سرزمینهای مسلماننشین بپردازد. در اوستیا به استثنای منطقهی کوهنشینان، تبلیغ آیین مسیح مجاز بود. در دوران حکومت شوروی، شماری از مسلمانان اوستیا، از جمله دیگورها از سرزمین خود رانده، و به دیگر مناطق کوچانده شدند. از دوران امپراتوری روسیه فرقههای چهارگانهی صوفیهی قادری در اوستیای شمالى فعالیت داشتهاند.
میراث ایرانی در اوستیا
اوستها در دو منطقهی اوستیای شمالی در روسیه و اوستیای جنوبی در گرجستان پخش هستند. این قوم بزرگ که به ایرانیان شمالی معروف هستند، خود را با زبان بومیشان، ایرونی مینامند و کشور خویش را ایرستون (ایرستان) میگویند. این ایرانیان دارای یکی از قدیمیترین زبانهای موجود ایرانی هستند و لهجهی آنان مانند کردهای ایرانی است. مردمان بینهایت مهربان، خونگرم و مهمانواز و بسیار ایراندوست که کمتر نقطهای از جهان میتوان دید. آنها بازماندهی قوم باستانی و ایرانی آلان هستند که هماکنون نیز به جمهوری خویش آلانیا میگویند. آداب و رسوم ملی آنها بازماندهای از آداب ایرانیان باستان است که در فلات ایران به علل گوناگون کمرنگ شده ولی در این دیار و بهعلت زندگی کوهستانی آنها همچنان باقی مانده است. دعا بر سر میز غذا، نوروز، چهارشنبهسوری، جشنهای گوناگون و رفتارهای ناب اجتماعی، بازماندهای از آن است. تقریباً تمامی رفتارهای اجتماعی آنان از نظر جامعهشناسی قابل بررسی و مقایسه با رفتار ایرانیان است. آداب و رسوم دفن مردگان، احترام به بزرگان خانواده، جایگاه زن و مرد و... از نمونههای بارز آن است.
در مورد مذهب اوستها نیز نکات جالبی موجود است. بخشی از آنها مسلمان و بخشی دیگر مسیحی هستند ولی تمامی آنها به آیینی اعتقاد دارند که تنها در مذهب آریاییها و مزداپرستی وجود دارد، یعنی اعتقاد به 7 ایزد و 1 خدا. این نکته بسیار جالب است و اشتراک فراوانی با ایران باستان دارد.
1. مسجد پرسیسکیوس یا ایرانی ولادیقفقاز (اوستیا): این مسجد که تقریباً 120 سال از بنایش میگذرد، هماکنون در شهر ولادی قفقاز پایتخت اوستیای شمالی قرار گرفته است و در حدود 50 سال است که بسته است و به مسجد شیعی معروف گشته است. این مسجد زیبا و ساده با معماری اصیل ایرانی در کنار رودخانهی معروف ترک واقع شده و بهعلت عدم توجه و عدم حضور شیعیان در این منطقه رو به تخریب است.
2. محلهی ایرانیان ولادیقفقاز (اوستیا): این محله که در بخش قدیم شهر واقع شده برای کارکنان معدن قدیم شهر که در یکصد سال پیش دایر بوده است، تعبیه گشته است که اکثر آنها ایرانیان آذربایجان و گیلان بودهاند که برای کار در این منطقه زندگی میکردند. این محله هماکنون هنوز هم ایرانی دارد ولی هیچ کدام نه فارسی میدانند و نه با ایران ارتباط دارند. جالب است که ایرانیان تا سال 1922 در مدرسههای روسی میتوانستند آموزش فارسی ببینند ولی به مرور زمان این حق را از ایرانیان گرفتند.
3. کنسولی و مدرسه ایران در ولادیقفقاز (اوستیا): تا 1918 م. کنسولی ایران در قفقاز یعنی در تفلیس و ولادیقفقاز دایر بود ولی با قدرت گرفتن بولشویکهای روسیه این مراکز بسته شد. در ولادیقفقاز ساختمان قدیمی کنسولی ایران که به مدت صد سال در آنجا فعالیت میکرد همچنان پابرجاست ولی نامی از ایران در آنجا موجود نیست. در ولادیقفقاز به علت وجود ایرانیان بسیار، مدارس فارسیزبان زیادی فعالیت میکردند که بهمرور زمان آنها نیز روسی شدند از جمله مدرسههای معروف ایران در قفقاز، مدرسهی نوروز بود که تا سال 1922 همچنان فعالیت میکرد و مدرسهای مذهبی و شبانهروزی بوده است.
4. معماری بومی اوستیا: معماری بومی اوستیا عناصر ظریفی دارد که در این مقال نمیگنجد ولی معماری آنان همچون معماری ایرانی است و یک ایرانی در شهرهای اوستیا احساس غربت نمیکند. این شباهت را میتوان با معماری سنتی ایران در تهران قدیم با ولادیقفقاز مقایسه نمود.
5. جادههای معروف قفقاز: در قفقاز جادههای معروف تاریخی وجود دارند که در تاریخ جهان نیز شناخته شده هستند. جادهی نظامی قفقاز که ما ایرانیان به آن داریال میگوییم که از قدیمیترین گذرگاههای بشر است و همواره در تاریخ ایران، دروازهی شمالی ایران نامیده میشود. در این جاده میتوان آثار بیبدیع ایرانی فراوانی را یافت. این جاده مسیر اصلی لشگرکشی شاه عباس صفوی به قفقاز و همچنین نادرشاه و حملهی روسها به ایران بوده است. نکتهی جالب دیگری که قابل بیان است همانا نگاه ارتش آلمان و هیتلر به این جاده بود که برای فتح آن در جنگ جهانی دوم تا 50 کیلومتری آن نیز رسیدند ولی نتوانستند پیروز شوند و در اصل میخواستند با در اختیار گرفتن این جاده نیروهای خود را تا ایران پخش کنند. جادهی دیگری که نامش هم ایرانی است و یادگار نادرشاه افشار است، شاهناد است که در کوههای سختگذر قفقاز واقع شده است. به این جاده که نادر از آن گذشته و در آن جنگیده، بومیان شاهناد (شاه نادر) میگویند.
واگرایی و همگرایی تاریخی اوستها با گرجیها و روسها
اوستها بعد از انقراض پادشاهی آلان در قفقاز شمالی توسط تاتارها و حملهی تیمور رفته رفته به نواحی و دشتهای جنوبی سرازیر شدند و در قلمروی کارتلی شمالی قرار گرفتند. در سال 1774 م. با قدرتگیری روسها در منطقهی قفقاز شمالی، اوستها نخستین ملت قفقاز بودند که به روسها پیوستند و در جنگهای بعدی علیه ایران و عثمانی جزو نیروهای ارتش تزار درآمدند، با اینکه این اتحاد برای تمامی اوستها اتفاق نیفتاد و تا سالهای عهدنامهی گلستان و ترکمنچای برخی از قبایل با ایران همپیمان بودند. یکی از دلایلی را که تاریخنویسان اوستی در همگرایی با روسها نام میبرند، اختلاف با اقوام جنوبی از جمله گرجیهاست. نکتهی دیگری که شایان ذکر است، همکیش بودن اوستها با روسهاست که مذهب رسمی اوستها در کنار سایر ادیان، ارتدوکس روسی است و تنها جمهوری غیر اسلامی در قفقاز شمالی است. در جنگهای جهانی اول و دوم، اوستها بیش از سایر اقوام غیر روس دلاوری نشان دادند تا جایی که در جنگ جهانی دوم بیش از 70 قهرمان ملی از خود بر جای نهادند. پس از فروپاشی شوروی نیز جزو معدود ملل قفقاز بودند که شعار جدایی سر ندادند و همواره به اتحاد با روسها پایبند بودند. هماکنون نیز با مشاهدات میدانی نگارنده در سال اخیر، روسها نزد مردم اوستیا بسیار محبوب هستند و دیمتری مدودف و ولادیمیر پوتین چهرههای شاخص در نزد مردم اوستیا هستند.
در برابرِ این همگرایی، اوستها نوعی دشمنی و واگرایی تاریخی با گرجیها دارند، بهطوری که همواره نزاعی همیشگی بر سر زمین میان اوستها و گرجیها در مناطق اطراف تیسخینوالی و سایر نقاط اوستنشین وجود داشته است. اوستها نیز همواره ادعای نسلکشی گرجیها نسب به خود را دارند و در پیشینهی تاریخی آنها، چه به صورت واقعی یا جعلی، وجود دارد.
اختلافات و درگیری میان اوستها و گرجیان همواره وجود داشته و در تقسیم بندیهای سیاسی و قومی، نزاعها بیشتر برگرفتن زمین تأکید داشته است. بعد از مهاجرت اوستیاییها به جنوب در 6 قرن اخیر و زندگی مسالمتآمیز گرجیان با اوستها، از اوایل قرن بیستم درگیری و نزاع برای تصاحب زمین، میان این دو قوم روی داد. این درگیریهای بهعلت تعیین مرزهای مصنوعی بدون در نظر گرفتن تاریخ و فرهنگ قومیتها در دوران شوروی صورت گرفت.
تأثیر اورجکیندزه و استالین، یاران گرجی لنین برای احیای کولخید و ایبریای باستان در دوران ابتدایی شوروی در تقسیمبندی مرزها کم نبود. با تأسیس جمهوری گرجستان در 1936 م. و پیوست اوستیای جنوبی بهعنوان استان خودمختار به آن، نطفهی نفاق در منطقه میان این دو قوم باستانی کاشته شد.
پس از فروپاشی شوروی، استان خودمختار اوستیای جنوبی از فرصت استفاده کرده و با توجه به حمایتهای روسیه اعلام خودمختاری و سپس جمهوری میکند. این منازعات با درگیری نظامی در سال 1992 ادامه پیدا میکند و بخش زیادی از مردم اوستیا مجبور به مهاجرت به اوستیای شمالی میشوند. همواره رهبران جداییطلب اوستیای جنوبی بر اتحاد میان اوستها و پیوستن به روسیه تأکید داشتهاند.
گرجستان نیز با لغو خودمختاری اوستیا، آبخازیا و آجاریا مقابله بهمثل مینماید و درگیری نظامی آغاز میشود. در سال 1991 م. «گامساخوردیا» رییسجمهور وقت گرجستان با فراخوان «گرجستان برای گرجیها» دستور داد به سوخومی و تیسخینوالی حمله شود.
در پایان این مرحله، ادوارد شواردنادزه رییسجمهور پسین گرجستان در 14 ژوئیه 1994 پیمان «داگومیس» را با بوریس یلتسین رییسجمهور روسیه امضا کرد تا به جنگ داخلی پایان داده شود و نیروهای حافظ صلح روسیه بهطور قانونی به مناطق درگیری اعزام شوند. این آرامش تا سال 2003 م. و قدرتگیری ساکاشویلی در انقلاب مخملی موسوم به انقلاب رُز ادامه یافت. ساکاشویلی در تمامی عرصههای سیاست داخلی به تمامیت ارضی و بازگرداندن 47 درصد از خاک گرجستان که در تسخیر سه جمهوری آبخازیا، آجاریا و اوستیاست، تأکید میکرد. آنها توانستند به راحتی آجاریا را به گرجستان بازگردانند ولی در دو منطقهی دیگر بهعلت حمایت روسیه، این امر به وقوع نپیوست. در نوامبر 2006 م، همهپرسی در اوستیای جنوبی برگزار شد که بیشتر شرکتکنندگان در آن به استقلال اوستیای جنوبی رأی مثبت دادند. تفلیس در آوریل 2008 م. پیشنهاد داد تا در ساختار قدرت اوستیای جنوبی سهیم باشد که این پیشنهاد با مخالفت روسیه و پارلمان اوستیای جنوبی روبهرو شد. به هرحال تعیین مقصر در این میان بسیار مشکل است و باید ریشهی آن را در میراث کمونیستی جستوجو کرد.
مناقشهی اوستیای جنوبی
آنچه تا کنون اتفاق افتاده، حملهی ناگهانی ارتش گرجستان در 8 آگوست (اوت) با پشتیبانی معنوی غرب و آمریکا به سرزمین اوستیاست که متأسفانه بازی میان ابرقدرتها تنها به ضرر مردم بیگناه منطقه است. ساکاشویلی، رهبر جوان و مغرور گرجستان خود را در بازی آمریکا و روسیه مهره قرار داد، تا نام نامناسبی در تاریخ از خود به یادگار بگذارد، تاریخی که گرجیان به فرهنگ و صلحدوستی شهره هستند. با این رویدادها بعید است که اوستیا به گرجستان بازگردد و چوب حماقت یک رهبر را این ملت بزرگ خواهند خورد. درگیری آبخازیا نیز بر مشکلات دولت گرجستان بیش از پیش افزود. در پایان این ماجرا، بهانهای برای حضور روسیه در گرجستان پیدا شد. خبرها از اوستیا حاکی از کشته شدن 2100 نفر غیرنظامی و بیش از هفده هزار نفر آواره است که فاجعهای بزرگ در روزهای برگزاری المپیک بود.
ارتش روسیه به بهانهی دفاع از اتباع و نیروهای صلحبانش که گویی این جنگ را پیشبینی کرده و در بهار امسال یک مانور نظامی در منطقهی قفقاز برگزار کرده بود، توانست در ساعات اولیه جنگ، 18 درصد از خاک گرجستان را اشغال نماید و تا نزدیکی شهر تفلیس پیش برود. در این حمله، تمامی مراکز نظامی و تأسیسات زیربنایی گرجستان آسیب دید. با به تکاپو افتادن اتحادیهی اروپا و سفر سارکوزی به منطقه در 13 آگوست (اوت)، معاهدهی آتشبس در شش بند به توافق نهایی رسید. اصول معاهده آتشبس شامل عدم به کارگیری زور از سوی طرفین مناقشه، توقف کامل اقدامهای نظامی، تأمین شرایط دسترسی آزاد به کمکهای انساندوستانه، بازگشت نیروهای گرجستان به پادگانها و نیروهای روسیه به خطوط پیش از آغاز اقدامهای جنگی گرجستان و آغاز بحث در مورد امنیت اوستیای جنوبی و آبخازیا در سطح بینالمللی است. در این حال، روسیه پیشنهاد داد که منطقهای حایل پیرامون اوستیای جنوبی و آبخازیا وجود داشته باشد که هیچ سرباز گرجی در آنجا نباشد. روسیه همچنین خواستار معاهدهای است که تضمین کند گرجستان هرگز از نیروی نظامی خود برای تسخیر مجدد منطقه استفاده نخواهد کرد. پس از امضای معاهده، سخنگوی وزارت دفاع روسیه بر باقی ماندن نظامیان روسی در اوستیای جنوبی و آبخازیا تأکید کرد و حتا زمان دقیق خروج نیروهای روسی از سایر نواحی گرجستان اعلام نشد، هر چند تاکنون برابرِ اخبار حاصله تمامی نیروهای روسی از سایر نواحی گرجستان خارج شدهاند (در اصل روز 18 اوت خروج نظامیان روسی به مواضع خود اعلام شد که مقر آنها بنا به تصمیم کمیسیون حل مناقشهی گرجستان ـ اوستیا، مصوبهی 1999 م. تعیین شده است. روز 22 اوت به خروج نیروهای روسیه پایان داده شد).
اوستها و از جمله وزارت حوادث غیرمترقبهی روسیه از عزم جدی گرجستان برای پاکسازی قومی در اوستیای جنوبی خبر میدهند و ادعا دارند که گرجستان نیز مانند ارمنستان و آذربایجان خواستار یک دولت و ملت تکقومی است. به هر ترتیب در 24 امرداد ماه، دیمیتری مدودف با دیدار با رییسانجمهور اوستیای جنوبی و آبخازیا، یعنی ادوارد کوکویتی و سرگی باگاپش در کرملین، حمایت قاطع روسیه را از این دو جمهوری اعلام کرد.
روسها در این چند روز با متهم کردن آمریکا و غرب به حمایت پنهان و علنی از گرجستان، خود را درگیر جنگی نیمهسرد با غرب نمودند. کشف زرادخانهی بزرگ سلاحهای ساخت آمریکا در غرب گرجستان و اعلام رسمی دستگاه اطلاعاتی روسیه مبنی بر آگاهی آمریکا از حملهی گرجستان با وجود 130 مشاور نظامی آمریکایی در تفلیس و سفر رایس پیش از حوادث اخیر به گرجستان، نشاندهندهی حمایت آمریکا از ساکاشویلی است. این در حالی است که به صورت نامحسوس رژیم صهیونیستی نیز به حمایت از گرجستان متهم است و قرارداد نظامی روسیه با سوریه در چند روز پس از آتشبس، در اصل نشاندهندهی تنش در روابط مسکو ـ تلآویو است. همچنین وزیر دفاع گرجستان یک اسراییلیتبار است که به زبان عبری تسلط دارد و رابط نظامی اسراییل و گرجستان است. شخص ساکاشویلی نیز بارها در نطقهای عمومی خود از اسراییل تشکر کرده و کارآیی ابزار نظامی اسراییل را در این جنگ ستوده است.
هماکنون با توجه به درگیریهای لفظی میان دولتهای غربی و عدم نتیجهگیری و تصویب قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیهی اروپا و همچنین ناتو، شرایط در منطقه پیچیدهتر از گذشته شده است و هنوز سازوکار صلح شکل نگرفته است. این در حالی است که بازگشت این دو منطقه به گرجستان بعید به نظر میرسد و با توجه به بهرسمیت شناختن استقلال این دو جمهوری واقع در خاک گرجستان توسط شورای فدراسیون (سنای) و دومای روسیه و همچنین اقدام پارلمان اوستیای شمالی مبنی بر تصویب درخواست اوستیای جنوبی از دولت روسیه و سایر کشورهای جهان برای بهرسمیت شناختن استقلال آن از گرجستان، کار را برای ادامهی حیات سیاسی ساکاشویلی نیز مشکل خواهد کرد. سخنان دیمتری مددوف و ولادیمیر پوتین در رابطه با دفاع از استقلال این دو جمهوری و عدم تخلف از قوانین بینالمللی، شرایط تازهای را برای گرجستان رقم زده است. روز 26 اوت رییسجمهور روسیه حکم بهرسمیت شناختن استقلال جمهوریهای آبخازیا و اوستیای جنوبی را امضا کرد و روسیه را رودروی غرب قرار داد.
با این حال ساکاشویلی نه تنها نتوانست غرور ملی گرجیها را افزایش دهد و تمامیت ارضی گرجستان را حفظ نماید، بلکه به تمایلات استقلالطلبانهی آبخازیا و اوستیا وجهی بینالمللی داد و حال دیگر این مسأله در قالب روابط دیپلماتیک روسیه و گرجستان حل نخواهد شد. هزینهی گزاف این جنگ بالغ بر روزی 200 میلیون دلار برای دولت گرجستان خرج تراشیده است، در حالی که گرجستان در بسیاری از زیرساختها نیاز به سرمایهگذاری دارد. آیا مردم آزاداندیش گرجستان که صاحب کشوری تاریخی و باستانی با تمدنی شکوفا هستند، از ساکاشویلی در مورد هزینهی جنگ، از بین رفتن تمامیت ارضی گرجستان و درگیری نظامی با همسایهی روسی خویش، سوآل نخواهند کرد. در روزهای اخیر در مسکو اعضای بنیاد «وحدت مردم روسیه و گرجستان» و گرجیهای مقیم روسیه از میخاییل ساکاشویلی خواستند تا هر چه سریعتر استعفا دهد. این حوادث با توجه به اقدامهای غیر انسانی ارتش گرجستان یعنی بمبباران شهر تیسخینوالی و ویرانی کامل شهر، به گلوله بستن مردم غیرنظامی، حمله به صلحبانان روسی در مرز اوستیا آنهم روز افتتاحیهی المپیک، بیش از پیش کار ساکاشویلی را زشت و ناپسند نشان میدهد. این رویداد در تاریخ مردم صلحدوست و فرهنگدوست گرجستان که خواهان حق طبیعی خود، یعنی تمامیت ارضی وطنشان هستند، لکهای تاریک خواهد بود. در اصل ساکاشویلی در حال پرداخت هزینهی پیوستن به ناتو است تا بتواند از این طریق امنیت خود را برقرار و دولت خویش را حفظ کند ولی آیا امنیت و پیوستن به ناتو با کشتار غیرنظامیان و جنگ با روسیه بهدست خواهد آمد یا خیر؟!
قولِ سارکوزی و مرکل، رهبران فرانسه و آلمان در سفرهای خود به تفلیس مبنی بر پیوستن گرجستان به ناتو و قول کمک یک میلیاردی آمریکا به گرجستان در سفر اخیر دیکچنی به تفلیس، تا حدودی شرایط ساکاشویلی را بهبود بخشیده و حمایتهای مردم گرجستان در گردهمآییهای ملی از وی و زنده شدن حس میهنپرستی و ضد روسی در میان روشنفکران و جوانان گرجی، شرایط را برای ادامه کار راحت نموده است ولی باید چشم به شرایط آتی داشت. در روزهای اخیر مدودف لحن تند روسیه نسبت به ساکاشویلی را تغییر داده و در مصاحبه با بیبیسی اعلام کرد که روسیه قصد براندازی رژیم گرجستان را ندارد و این موضوع به ملت گرجستان بستگی دارد. با این حال نمیتوان از حق قانونی گرجستان نسبت به تمامیت ارضی خویش و پیروی از قواعد بینالمللی چشم پوشی کرد.
گرجستان در پایان این ماجرا تبدیل به محلّ مناقشهی منافع ملی روسیه و آمریکا در قفقاز شد و نتوانست منطقه سوقالجیشی اوستیای جنوبی را که حلقهی واسط شمال و جنوب قفقاز و ارتباط دهندهی اروپا به آسیاست، باز پس بگیرد. این در حالی است که لولهی انتقال نفت باکو ـ جیهان و صادرات انرژی از گرجستان موقتاً قطع شده است.
گرجستان در اقدامی تلافیجویانه قطع کامل روابط دیپلماتیک خود با روسیه را در پارلمان تصویب کرد و همچنین پارلمان گرجستان مناطق اوستیای جنوبی و آبخازیا را که روسیه استقلال آنها را بهرسمیت شناخته است بهعنوان مناطق اشغالشده از سوی روسیه اعلام نمود. علاوه بر این، در سند مصوبه پارلمان گفته میشود که تمامی نیروهای مسلح غیرگرجستانی که در خاک گرجستان هستند، نیروهای مسلح غیرقانونی اعلام میشوند و همچنین دولت را موظف کردند که تمامی توافقنامههایی که حضور نیروهای روسی در خاک گرجستان را در نظر دارند، فسخ کند. اتحادیهی اروپا نیز در نشست بروکسل نتوانست قطعنامههای پیشنهادی لهستان و ایتالیا در مورد تحریم روسیه را به تصویب برساند.
در طرف دیگر، کشور نیکاراگوئه رسماً استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا را اعلام کرد. همچنین حزب اتحاد بزرگ ترکیه، حماس، جمهوری قرهباغ، جمهوری قبرس شمالی از استقلال این دو ناحیه دفاع کرده و کشورهایی مانند بلاروس، تاجیکستان و ونزوئلا به رسمیت شناختن استقلال این دو ناحیه را در دستور کار قرار دادهاند. با اینکه اکثر کشورهای جهان این موضوع را نپذیرفته و احتمالاً کشورهای کمی حتا از همپیمانان روسیه استقلال این نواحی را اعلام خواهند کرد. کشورهای شرکتکننده در سازمان همکاریهای شانگهای نیز از نقش فعالانهی روسیه در کمک به برقراری صلح در اوستیای جنوبی حمایت کردند ولی در پایان از احترام به تمامیت ارضی گرجستان و حقوق بینالملل نیز دفاع کردند. استقلال در این دو ناحیه، شرایط امنیتی قفقاز و سایر نقاط جهان را به هم خواهد ریخت و کشورهای چند قومی با تهدید استقلال نواحی مختلف کشورشان مواجه خواهند شد.
در این مطلب سعی شد به معرفی اجمالی قوم اوست و تنها به حوادث رخ داده در ماه گذشته و به تاریخ مناقشات این منطقه اشاره شود و کمتر به تحلیل پرداخته شود، هر چند امید دارم این قضایا موجب سوءاستفاده از مردمان اوست و گرجی نشود و این دو، بازیچهی زورآزمایی قدرتهای جهانی نشوند. در پایان نیز امیدوارم دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران از این فرصت استفاده کرده و بازیچهی معاملهی روسها با غرب نگردد و بتواند در زمینهی انتقال انرژی و نیروی صلحآمیز هستهای، بازیکنندهی اصلی در معاهدات بینالمللی باشد. با توجه به اینکه اروپا همچنان به دنبال جایگزین مناسب انرژی روسیه در خاورمیانه است و بهترین و به صرفهترین راه کماکان میتواند ایران باشد.
دیدگاهها
و خسته نباشید خدمت شما
نوشته های شما در رابطه با ایرستان (اوستیا)خیلی خوب و به روز بود.
ولی آیا به راستی ما ایرانیان می توانیم خیلی کم از زبان آنها را بفهمیم؟؟
و آیا کسانی در آن دیار به زبان ما (پارسی) سخن می گویند؟؟
منتظر پاسخ شمامی مانم...خیلی ممنون
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا