سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست هنر هنر نگاهی به سازه‌های باستانی در دوران شاپور یکم

هنر

نگاهی به سازه‌های باستانی در دوران شاپور یکم

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شماره پنجم، از تابستان تا زمستان 1382 خورشیدی، صفحه 76 تا 77 به نقل از شماره‌ی بیستم ماهنامه‌ی «پیام نظام مهندسی ساختمان استان تهران»

مهندس مرتضی ضیا قزوینی

به نام خداوند جان و خرد       /       کزین برتر اندیشه برنگذرد
که او قادر و حی فرمان‌رواست       /       همه چیز بر هستی او گواست
خرد راهنما و خرد دل گشای       /       خرد دست گیرد به هر دو سرای

به نام پروردگار یکتا که قلم را پس از خرد وسخن، دست‌مایه‌ی آدمی قرار داد تا به واسطه‌ی آن، سند مکتوبی بر آینده زند.

و به نام قلم که عصاره‌اش برای وجود پاکان و جوهرش، انعکاس تپش قلب اندیشمندان است و حال بر حرمت این آخرین فریاد ‌یاران و این اصیل‌ترین دست‌مایه‌ی آدمی و به پاس همه‌ی آنانی که قلم به دست و در تلاش خود ساختگی، بدون تعصب، با آزاداندیشی و بدون ترس از شمشیر، در پناه و ایمان به پروردگار یکتا، به دنبال عدالت و راستی، آزادانه فریاد زدند و پا به عرصه‌ی نگارش گذاشتند، ما هم فریاد می‌زنیم تا شاید این جوهر نوشته‌ شده را به گوش همگان برسانیم.

درین راه، با ایمانی وافر به پروردگار یکتا و پناه آوردن به خالق خود و یاری جستن از او به پیش می‌روم و سعی می‌کنم ترس از شمشیر را از خود دور کنم و از این ترس جدا شوم تا بتوانم در راه راست به پروردگار نزدیک شوم. سعی می‌کنم همه را دوست داشته باشم چه این‌که انسان در نهاد خود بین بدی و نیکی در جنگ است و به دنبال نیکی سرگردان و دارنده‌ی افکار متفاوت، ولی انسان هر چه باشد می‌توان او را دوست داشت. در همه محیط وجود خداوند را حس می‌کنم و همیشه جز او یاری ندارم، به نعمت وجود خود و محیط سپاس‌گزارم و سلامتی را بالاترین نعمت الاهی می‌دانم. همان‌گونه که زخم دستم خوب می‌شود می‌دانم خداوند ما را راهنمایی می‌کند تا به نعمت هر دو سرای برسیم. هیچ‌گاه روح ایرانی به زندانی شدن در جهان خاکی ارضا نشده و آفاق نورانی عالم ملکوتی و مینویی و یکتا‌پرستی از نظر او، دور نشده است و در افق، این زیبایی، خود اثبات حقیقت و راستی است. زیبایی و سازه‌ی زیبا و باشکوه، هدیه‌ای به پروردگار یکتا برای سپاس و ستایش و نزدیک شدن به خداوند بزرگ است.

 

 

اگر به دنبال شاپور برویم در سازه‌های این نیکو مرد، بزرگی فکر، شجاعت و رشادت و مردانگی‌اش را در دفاع از مرز و بوم و شکست دشمنان بی‌شمارش می‌بینیم. همه چیز او با فر و شکوه و جلال و اوج بوده است. خرد والای او، بی‌همتا و کم‌نظیر است و فرمان‌روایی مردم و مالک دل ایرانیان بوده است. مردم را نه تنها زیر دست نمی‌دانسته، از همه چیزی بیشتر آنها را دوست داشته و خرد خود را جز برای حفظ و پیشرفت بی‌حد و آسایش و آرامش آنها به کار نمی‌برده است. این همه شور و دانش و ابداع جز در سایه‌ی یگانه‌پرستی او و ایمان به خداوند امکان‌پذیر نبوده است و خداوند نیز آثار و سازه‌های او را به خاطر ایمانش، در مقابل دشمنان تخریب‌گر اهریمنی حفظ نموده است و با جست‌وجویی اندک در سازه‌های باقی‌مانده پی به والایی او ببریم و با افتخار در دل و جان، او را بزرگ بدانیم و محترم، و خداوند را سپاس گوییم که چنین بنده‌ای را به ما ارزانی داشته است. بنده‌ای نیکو که در سایه‌ی پروردگار، جز فر و شکره برای این مرز و بوم و مردمش چیزی نخواسته و از هیچ مشقتی گریزان نبوده است و خداوند نیز او را و خرد پاکش را در جهت خواست مردم یاری داده است. سپاس فراوان بر خداوند جان و خرد.
نخست اگر از خرم‌آباد شروع کنیم می‌بینیم دژی در بلندای کوهی با دیواره‌های خدادادی ساخته شده است که سالم و حفظ شده از اهریمنان و دشمنان ایران، ماندگار است و استوار و پر فر و شکوه به نام دژ شاپور‌خواست.

سازه در بین دو رشته کوه است که در میان، رودی پرآب دارد، فلک را به افلاک دوخته است و هیبت شاپوری را نمایان می‌کند که در زمان خود بی‌نظیر بوده است. در خرد شاپور، پیدا کردن چنین محلی برای چنین کاری اندیشه‌ای است بزرگ و مشقتی فراوان برای ساخت آن برده شده است که دژی باشد بر علیه دشمنان این مرز و بوم، میراثی در بلندی کوه و انتخابی است دانشمندانه که دسترسی دشمنان را غیر ممکن می‌کرده است. به بلندی دیواره‌ی سنگی، بلندای 365 کنگره‌ای دیواره‌های دژ استوار، اضافه گردیده است و دوازده برج  دیوار محافظ دور آن، معمایی است در علم نجوم و معماری، که خود کاوشی بزرگ را خواهان است.
آب به وسیله‌ی کانالی از زیر دژ و چاهی در دل سنگ در دسترس بوده است. گویند که راهی زیرزمینی از دژ به پل خرم‌آباد قرار دارد که کمکی بوده برای ارتباط مخفی و دیگر رموز کشف نشده.
دوم، اگر به دنبال پل‌های شاپوری برویم ابتدا به پل موجود در خرم‌آباد و یا شهر شاپور‌خواست می‌رسیم که با شکوه و جلال و فر به ما خیره شده است و بدون محافظت، در مقابل سیلاب‌ها استوار است و پابرجا و زلزله‌های بسیار را پشت‌سرگذاشته است و علت خرابی آن فرسودگی و عدم مراقبت است. سنگ است و ساروج و رازهای نهفته در آن. اگر به طرف شوش و کازرون برویم در ملاوری پل‌دختر در راه کنونی که اصلی‌ترین راه منطقه است- در راه شاپور گام گذاشته، به پل‌های دیگری برمی‌خوریم که پل‌های جدید را در کنار آنها ساخته‌اند و بهترین محل انتخابی، همان انتخاب شاپوری است. پل‌های بی‌نظیر عظیمی که فقط پیش‌کش به مردم است برای آسایش و راحتی عبور و مرور، و مهندسی بی‌نظیر و مدیریت و وزارت جداگانه‌ای را می‌خواسته. هر یک شکلی دارد و اسرار بی‌شمار و نگاهش به ما.

سوم،اگر به شوشتر برویم می‌بینیم که شاپور در اراده‌ی خود می‌بیند که در پناه ایمان به پروردگار می‌توان برای آسایش مردم خود، رودخانه‌ای را به دو نیم نماید و میان‌آبی بسازد که گندم و آرد ملتی را تأمین نماید. بنابراین در میان‌آب، بدون ترس و هراس شروع به اجرای طرح سخت و پرمشقت خود می‌نماید و رودخانه‌ی عظیمی را دو نیم می‌کند و بند و سد آسیاب و کانال تسطیحی عظیم به وجود می‌آورد که نقشه‌ی جغرافیایی منطقه را تغییر می‌دهد و رودخانه‌ی گرگر و شطیط را جاودان می‌نماید و مزارع گندم مابین این رود را در آسیاب‌های محل خود، ارزانی ملتش می‌نماید: فر و شکوهی بی‌نظیر. این حرکت در تفکر هر کسی نمی‌گنجد و اراده و ایمان قوی و کوشش بی‌حد و زیاد می‌خواهد که کم‌نظیر است و بی‌مانند. نیکویی که فقط در پناه ایمان به خداوند و یاری از او امکان‌پذیر است.

چهارم، اگر به گُندی‌شاپور برویم، به محل مرگ بزرگی از تاریخ مرز و بوم خود می‌رسیم، یعقوب لیث صفاری، مردی که مرگ و زمان و تاریخ و بیماری او، به او اجازه نداد که بزرگتر از آن‌چه انجام داده است انجام دهد. گُندی‌شاپور؛ دانشگاه؛ دانشگاه تمام ممالک روی زمین؛ اولین شهر دانشگاهی بزرگ؛ محلی برای تبادل ‌نظر دانشمندان و اندیشمندان بزرگ و ممالک آن زمان؛ خردی والا که مشابه ندارد و کمک کننده به پیشرفت مردم در علوم پزشکی، نجوم، مهندسی، ادبیات، کشاورزی، آبیاری،… سازه و سازندگی و پیشرفت در حد کمال و والای حکیمی همه‌ی رشته‌ها بوده است.

 

 

پنجم، شهرهای دیگر و سازه‌های دیگر و رازهای دیگر نیز باشد که به دنبال آن برای افتخار ایرانی بودن، موجود و تذکر و کاوش آن، لازم است مانند نیشابور و...

ششم، اگر به وه‌شاپور برویم کتیبه‌های شاپور و جنگ‌های او را با دشمنان و مهاجمان که در پی غارت ثروت مردم پاک ایرانی بوده‌اند مشاهده می‌کنیم که همه‌ی آن دشمنان، خوار و ذلیل در زیر پای فرمان‌روای مردمی، پیش‌کش مردم شده‌اند و این اتحاد و اعتماد دوطرفه بین مردم و نماینده‌ی مردم را به تصویر کشیده است، اتحاد و افتخاری که جز در اعتماد دو طرفه به وجود نیامده است و نمی‌آید.

هفتم، اگر به «به‌شاپور» برویم باز به دژی طبیعی می‌رسیم که کوه‌های سر به فلک رسیده مانند کاسه‌ای، منطقه‌ای را دربر گرفته است که دو ورودی تنگ به نام تنگ چوگان دارد که رودی از آن می‌گذرد و تندیس این مرد بزرگ در بلندای غاری که دسترسی به آن در حال حاضر، کوهنوردی کوتاهی را ایجاب می‌کند وجود دارد؛ مردی که از دهانه‌ی غار به بیرون نگریسته است و نگاهش سرافراز به بیرون غار واشکفت است که بنگرد که دیگران چه می‌کنند و چگونه مردم را به آرامش و آسایش و جلال می‌رسانند و از شر اهریمن و دشمن حفظ می‌کنند و چگونه خرد خود را در سایه‌ی ایمان به پروردگار، بدون ترس از مشقات و زحمات به پیش می‌برند و ایمانشان در این راه تا چه حد است و چه میزان افتخار کسب می‌کنند.

افتخار به شاپور که یک ایرانی است، یک نماینده است، یک خدمتگزار، یک شجاع جنگجو بر علیه‌ اهریمن و دشمن، و یک انسان والا که برای فر و شکوه ملت خود کوشیده است، نیکو مردی که خداوند نیز راه نیکوی او را یاری داده است و سپاس او را بی‌اجر نگذاشته، بر ما واجب است.

و خداوند یکتا را سپاس می‌کنیم  که به ما ثابت می‌شود که نیک‌مردان به وسیله‌ی پروردگار یاری می‌شوند و از هیچ چیز نباید هراس داشته باشند و باید به پیش بروند تا به نعمت و رستگاری در این دنیا و آخرت برسند.

چــو شــاپــور بــنــشــســت بــر تـــخـــت داد
کــــلــــاه دل افــــروز بــــر ســــر نــــهـــــاد
چــنــیــن گــفــت بـــــا نــامــور انـــجـــمـان
بـــــزرگـــــان فـــــرزانـــــه و مـــــوبـــــدان
وزیــن هــرچه گــویــم پــژوهــش کـــنـــیـــد
اگــر خــام باشد نــکـــوهـــش کـــنـــیـــد
اگـــر شـــاه بـــا داد و فــــرخ پـــی اســــت
خـــرد بـــی گـــمـــان پـــاســـبـــان وی است
خــرد پــاســبــان بـــاشـــد و نـــیـــک خـــواه
ســــرش بــــرگـــــذارد ز ابـــــر ســـــیـــــاه
هـــمـــه جـــســـتـــنـــش داد و دانـــش بــــود
ز دانـــــش روانـــــش بـــــه رامـــــش بـــــود
دگــــــر آن‌که از آزمــــــون خــــــرد
بــــکــــوشــــد بــــه مــــردی و گــــرد آورد
بــه دانــش ز یـــزدان شـــنـــاســـد ســـپـــاس
خـــنـــک مـــرد دانـــا و یــــزدان‌شــــنــــاس
بـــه آســـایـــش و نـــیـــک‌نـــامـــی گــــرای
گـــریـــزان شــــو از مــــرد نــــاپــــاک رای
ز دهــقــان نــخــواهــم جــز از ســی یـــکـــی
درم تـــا بـــه لـــشــــگــــر دهــــم انــــدکــــی
مـــرا خـــوبـــی و گـــنــــج آبــــاد هــــســــت
دلـــیـــری و مـــردی و بـــنـــیـــاد هــــســــت
یــکـــی شـــارســـان نـــام شـــاپـــور کـــرد
بــــــرآورد و پـــــــرداخـــــــت در روز ارد
هــمــی بـــرد  یک ســـال از آن شـــهـــر رنـــج
بــپـــرداخـــت بـــســـیـــار بـــا رنـــج گـــنـــج
یـــکـــی شــــارســــــــان بــــود آبــــاد بــــوم
بــــــرآورد بـــــــ‌ر اسیــــــــــــــــــــران روم
در خــــوزیـــــان دارد ایـــــن بـــــوم و بـــــر
کـــه دارنـــد هـــر کـــس بـــرو بـــر گـــذر
بــه پــارس انــدرون شــارســــان بـــلـــنـــد
بــــرآورد پــــاکــــیــــزه و ســــودمـــــنـــــد
کــهــن دژ بـــه شـــهـــر نـیــشـــابـــور کـــرد
کـــه گـــویـــنـــد بـــا داد شــــاپــــور کــــرد
یـــکـــی رود بـــر پـــهـــن در شــــوشــــتــــر
کـــه مـــاهـــی نـــکـــردی بـــرو بـــر گـــذر
بــه جــز داد و خــوبــی مــکـــن در جـــهـــان
پــــنــــاه کــــهــــان بــــاش و فـــّـر مــــهــــان
بــه دیــنــار کــم نــاز و بــخــشــنــده بـــاش
هــمـــان داد ده بـــاش و فـــرخـــنـــده بـــاش
نـــزن بـــر کـــم‌آزار بـــانــــگ بــــلــــنــــد
چـو خـواهــی کــه بــخــتــت بــود یــارمــنــد
بــه یـــزدان گـــرای و ســـخـــن زو فـــزای
کـــه اوســـت روزی ده و راهــــنــــمــــای

حکیم ما، فردوسی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید