گردشگری
درۀ هلیلرود؛ گهواره تمدن
- گردشگری
- نمایش از دوشنبه, 13 تیر 1390 17:00
- بازدید: 6401
برگرفته از فر ایران
نویسنده: اندرو لاولر
درآمد
چند سال پیش سیلی در درۀ هلیلرود جاری شد و خاک را شست. این رویداد طبیعی غبار فراموشی هزاران ساله را نیز از چهرۀ باز مانده از تمدنی کهن سال زدود؛ تمدنی که همین حالا که هنوز نتایج نهایی پژوهشها معلوم نیست، عدهای را به این باور رسانده که سابقۀ سپید دمان تاریخ مشرق زمین را باید در دره هلیل رود، و نه در بینالنهرین، جستجو کرد. اینک حتی این نظریه مطرح شده که زادگاه و خاستگاه خط و کتابت در کنارههای هلیلرود بوده است و نه در کنارههای دجله و فرات...
مدتها پس از آن سیل و بعد از آن که غارتگران و دلالان میراثهای فرهنگی با سواستفاده از فقر مادی و معنوی روستاییان منطقه، گورهای بسیاری را از نادرترین و گرانترین اشیای بینظیر باستانی تهی کردند، اندک توجهی به نگاهبانی از این میراث بینظیر مبذول شد. یک هیات باستان شناسی نیز در محل اردو زد که یافتههای اولیۀ آن، حیرت دیرین شناسان و پژوهشگران را برانگیخت و موجب شد عدهای بگویند که هلیل رود گهوارۀ تمدن بشریت بوده است.
میدانیم که ایل و ویلدورانت، نویسندگان اثر پژوهشی مشترک « تاریخ تمدن»، عنوان یکی از مهمترین فصلهای آن را
« مشرق زمین؛ گهواره تمدن» برگزیدهاند. بدین لحاظ میتوان اهمیت نامگذاری دره هلیل رود به عنوان گهوارۀ تمدن مشرق را از سوی گروهی از کارشناسان به راحتی درک کرد.
مقاله ـ گزارشی که در زیر عرضه شده، گوشهای کوچک و کم وسعت از واژههای نهفته در اعماق خاکهای درۀ هلیل رود را نشان میدهد:
***
اکرم غلامی با روسری مشکی و عینک آفتابی سیاه در تهِ گودالی ایستاده است و با دقت و ظرافت بخش کوچکی از دیواره گلی گودال را با قلممو پاک میکند. یکی از آخرین روزهای یک دوره شش هفتهای حفاری در ژانویه و فوریه گذشته در بخشی از جنوبشرقی ایران است، و اغلب کارگران پیاده یا با موتورسیکلت در حال ترک محل هستند. اما باستانشناس ایرانی آن قدر روی این تکه از دیوار متمرکز شده است که هنوز قصد ترک آنجا را ندارد.
جدیت او در کار توجه هالی پیتمن، باستانشناس آمریکایی، را جلب میکند و از گودالی در همان نزدیکی به طرف او میآید. برای فردی عادی و ناوارد نقطهای که غلامی در دیوار تمیز میکند چیزی نیست جز سوراخی دقیقاً مستطیلی با خاکی کمی تیرهتر. اما این دو باستانشناس فکر میکنند که این نقطه ممکن است سرنخ تمدنی باشد که بیش از 4 هزار سال پیش ناپدید شده و اکنون تازه سر از زیر خاک بیرون آورده است.
پیتمن با قلممو و خلال دندان سعی میکند یک تکه مستطیلی از دیوار را بیرون بیاورد. یک ساعت بعد پیروزمندانه نتیجه کارش را نشان میدهد: قطعهای گِل خشک به اندازه یک قالب صابون. از نظر یوسف مجیدزاده، باستانشناس ایرانی که سرپرستی این گروه باستانشناسی را بر عهده دارد، این لحظه پیروزی باز هم نشانی است از این که او بقایای فرهنگ اسرارآمیز آراتا متعلق به عصر مفرغ را یافته است- شهری گمشده که در حماسهای 4 هزار ساله به خاطر معماری متنوع و صنعت پیشرفتهاش ستوده شده است.
این تکه گلی دارای نشانی است که احتمالاً یک کاتب یا راهب یا تاجر با مهری استوانهای بر گل انداخته است. این یکی از چندین نشانی است که در یک ماه گذشته در این ناحیه کشف شده است. اما آن چه بیش از همه مجیدزاده را به هیجان آورده است علائم غریب روی نشان است که در واقع اولین نشانه آشکار از این امر است که تمدن مذکور دارای سواد و خط بوده است.
این کشف در آخرین لحظه و کشفیات دیگر در خلال این دوره حفاری مجیدزاده را قانع کرده است که این دره دورافتاده که از هلیلرود آب میگیرد زمانی محل سکونت جامعهای پررونق و مرفه و باسواد بوده است. او آن را « قدیمیترین تمدن شرقی» مینامد که ادعای بزرگی است، اما اگر نظرش درست باشد، معنای این ادعا این خواهد بود که محوطه هلیلرود از بینالنهرین نیز قدیمیتر است. تایید شدن این نظرکه درک ما را از آن دوره حیاتی بالا خواهد برد که مردم زندگی شهری و همراه با سواد را آغاز کردند، و همچنین اهمیت این گوشه فراموششده از ایران بر همگان آشکار خواهد شد.
دیگران محتاطتر رفتار میکنند. عمر این محوطه هنوز به طریق علمی تعیین نشده است، و در این ناحیه آن قدر پژوهش انجام نشده است که بتوان یافتههای موجود را با کشفیات در دیگر محوطهها مقایسه کرد. حتی خود پیتمن اشاره میکند که هنوز آن قدر شاهد و مدرک جمعآوری نشده است که بتوان ادعاهای مجیدزاده را ثابت کرد. پیتمن شانهای بالا میاندازد و میگوید: «باستانشناسها همه همین طورند. محوطهشان برای آنها میشود مرکز دنیا.» با این همه اضافه میکند: « اما محوطه خیلی هیجانانگیزی است. این واقعیت که در اینجا یک تمدن سه هزار ساله قرار داشته به دانش ما از آن زمان بسیار میافزاید.»
چند رخداد در کنار هم- سیل آمدن در این منطقه و بهتر شدن اوضاع سیاسی در تهران که از این منطقه بسیار فاصله دارد- باعث شد که مجیدزاده به این محوطه بیاید. در سال 2001، روستاییان محلی شروع به غارت گورهایی باستانی کردند که در اثر سیل نمایان شده بودند. پلیس ایران صدها قطعه ظرف سنگی ظریف را ضبط کرد که تصاویری از حیوانات و بناها روی آنها نقش شده و با سنگهایی نیمهقیمتی تزیین شده بودند. از آنجا که این ظروف به شیوه علمی به دست نیامده است، تعیین سن و خاستگاه آنها هنوز محل بحث و تردید است. اما مجیدزاده سخت اعتقاد داردکه اغلب این آثار بیش از 4 هزار سال پیش در همین دره ساخته شدهاند. در صورت درست بودن نظریه او، میتوان با استفاده از آنها به سرنخهایی در مورد شیوه زندگی و کار و مرگ مردم هلیلرود دست یافت.
جالبتر آن که این آثار باستانی به ظروفی شباهت دارند که در سوریه امروزی تا دره رود ایندوس یافت شده و قطعاً به میانه هزاره سوم پیش از میلاد بازمیگردند. هویت و کانون فرهنگی که این ظروف در بستر آن ساخته شدهاند پیشتر مشخص نشده است، اما در دهه 1970 کارل لمبرگ ـ کارلوفسکی، باستانشناس دانشگاه هاروارد، حین حفاری در محوطۀ به نام تپه یحیی در همین نزدیکی به کارگاهی برای ساخت این ظروف سنگی برخورد.
هزاره سوم پیش از میلاد از این جهت در تاریخ بشریت اهمیتی بسیار دارد که برای اولین بار نوشتن به وجود آمد. در یکی از کهنترین داستانهای ثبتشده به کشمکش میان سلطان اوروک، بندری پررونق در جنوب بینالنهرین که ظاهراً در حوالی سال 3200 پیش از میلاد نوشتن در آنجا آغاز شده است ـ و حکمران سرزمینی به نام ارت اشاره شده است. در این حماسه آمده است: «برج و باروی ارت از لاجورد سبزند، دیوارهای آن از آجر قرمز، و خاک مورد نیاز برای بنا کردن آن از کوههایی آمده است که در آنها سرو میروید.» انمرکار، سلطان اوروک، از حاکم ارت میخواهد که تسلیم شود. حاکم به رغم خشکسالی که سرزمینش را به مخاطره انداخته است سرباز میزند، و غلات را به زور از چنگ اوروک درمیآورد.
برخی از پژوهشگران بر این عقیدهاند که ارت یک پادشاهی قدرتمند و از لحاظ هنری پیشرفته بوده و در ارمنستان یا غرب ایران واقع بوده است. برخی دیگر هم معتقدند این پادشاهی فقط اسطوره است. مجیدزاده مدتها بر این باور بوده است که فرهنگی بزرگ در ارت وجود داشته و این پادشاهی باستانی در جنوب شرقی ایران واقع بوده است. او از کشف لمبرگ ـ کارلوفسکی در تپه یحیی الهام گرفت، و در زمان تحصیل در دانشگاه شیکاگو تصمیم گرفت پس از بازگشت به ایران به جستجو برای ریشههای ارت بپردازد. اما تقریباً 25 سال طول کشید تا او بتواند جستجو برای ارت را به طور جدی دنبال کند.
من پیتمن را کیلومترها دورتر از محل حفاریها و در ابرشهر بیقاعده تهران ملاقات کردم. ما از تهران سوار یک هواپیمای جت مسافربری شدیم و پس از پرواز بر فراز کویرها و بیابانهای مرکزی ایران در فرودگاه کرمان به زمین نشستیم. در فرودگاه کرمان سوار ماشین یکی از رانندههای تیم مجیدزاده شدیم و پس از یک سفر سه ساعته به سوی جنوب به جیرفت رسیدیم. شهر جیرفت با 300 هزار نفر جمعیت، یکی از بزرگترین شهرهای درۀ هلیلرود است و به خاطر میوهها و سبزیهای تازه آن شهرت دارد.
همینطور که ما وارد دره هلیلرود میشویم، خورشید در پشت قلههایی که نوکشان پوشیده از برف است کمکم از نظر پنهان میشود. رشته کوههای بلند، از سه طرف دره هلیلرود را در میان گرفتهاند و بادهای مشهور رودخانه هلیل رود در میان کوهها میپیچند.
دورافتادگی این ناحیه، آن را تقریباً از صحنه تاریخ محو کرده است، البته به جز توقف احتمالی اسکندر کبیر در سر راه برگشت از هندوستان در سال 325 پیش از میلاد و تجاوز مغولها که 1500 سال بعد اتفاق افتاد. هرچند که طبیعت خشن ناحیه، بیش از قوای متجاوز در شکلگیری این ناحیه نقش داشته است. دمای هوا در ماههای تابستان اغلب به بالای 40 درجه سانتیگراد میرسد که دمایی ایدهآل برای کشت خرما است، چرا که حتی حشرات هم در این درجه قادر به فعالیت نیستند. خشکسالی در این ناحیه گاه تا چندین سال طول میکشد و سیلها و زمینلرزهها بقایا و ویرانههایی از دوران نوسنگی تا قرن نوزدهم به جای گذاشتهاند.
پایگاه تیم مجیدزاده در میان باغچهای دوست داشتنی از درختان پرتقال قرار دارد. اما در این جا خبری از زندگی آرام و بیدردسر روستایی نیست. بیش از 24 نفر از اعضای تیم باستانشناسی مجیدزاده در دو ساختمان بتونی زندگی میکنند و به طور مشترک از کامپیوترها و اتاق ها استفاده میکنند و از یک میز غذاخوری مشترک استفاده میکنند. هر روز سر ساعت شش و سی دقیقه یک اتوبوس زهوار در رفته باستانشناسان و محققان خوابآلود را از کنار رودخانه و از میان دهکدههای پوشیده از نخل و خانههای خشتی به سوی محوطه باستان شناسی میبرد. اتوبوس گروهی را در کنار تپه باستانی اول و بقیه را در کنار تپه باستانی دوم که یک کیلومتری پایینتر قرار دارد پیاده میکند.
به اعتقاد مجیدزاده، جایی در میان این دو تپه، کلید تمدنی باستانی که ارت را پدید آورد مخفی شده است. گروه مجیدزاده، متشکل از 16 باستانشناس و 200 کارگر، در ماههای ژانویه و فوریه که خنک ترین ماههای سال در این منطقه است، به مدت 6 هفته در این محوطه باستانی کار کرده است. در جریان این حفاریها بیش از 18 گودال کوچک و بزرگ حفر شده است و چند هکتار از زمین را جستجو کردهاند. بیشتر کارگرها محلی هستند و پیش از رسیدن اتوبوس، در حالی که سر و صورتشان را با دستمالهای چهارخانه پوشاندهاند، با بیلهایشان منتظر هستند.
مجیدزاده به بقایای دیوارهای کنگرهدار پیرامون دومین تل خاک اشاره میکند. کارگران در جایی دیگر کانالهای فاضلاب و فونداسیونهای سنگی یافتهاند. مجیدزاده میگوید این سایت احتمالاً قلعه محافظ و مرکز فرماندهی ارت بوده است. دیوارهای یاد شده و بناهای چند طبقه یادآور جزییاتی هستند که روی ظروف سنگی که 900 مایل دورتر کشف شدهاند دیده میشود. دیگر این که این قلعه دورافتاده نبوده است. کارگران در گودالی در نزدیکی تپه، بقایای خانهای 14 اتاقه را از زیر خاک بیرون آوردهاند.
کار مجیدزاده در تپه دیگر چیزی را آشکار کرد که زمانی سکویی خشتی و بزرگ با دستکم یک یا دو سکوی کوچکتر روی آن بوده است. سن دقیق این سازه مشخص نیست، اما با تکیه بر سفالهایی که در این سایت یافت شده است میتوان آن را متعلق به میانه یا پایان هزاره سوم پیش از میلاد دانست. این سازه به زیگوراتی سومری شباهت دارد. در بینالنهرین، این گونه سازهها معمولاً در مرکز یک معبد قرار داشتهاند. حتی بنا بر معیارهای بینالنهرین نیز این تل خاک بسیار جالب توجه است؛ مجیدزاده میگوید این سازه پیچیده نیاز به سه تا چهار میلیون خشت داشته است. امروزه این تل خاک هنوز از استقامت برخوردار است و پناهگاه روستاییان محلی به هنگام سیلاب به شمار میرود.
در سال 2001، پس از آن که هلیلرود قبرستانی باستانی را از زیر خاک بیرون آورد، غارت و چپاول آغاز شد و صدها و شاید هزارها روستایی به گورهای جنوب جیرفت تاختند. مجیدزاده میگوید: «حدس میزنیم صد هزار شی به سرقت رفته است. خیلی غمانگیز است. این افراد در طول یک سال و نیم 10 هزار گودال در این سایت کندند.» براساس اطلاعاتی که او از روستاییان گرفته است، هر گور دست کم شامل یک ظرف سنگی بوده، و بزرگترین گورها 30 ظرف را در خود جای داده بوده است.
از یک گورستان تنها چیزی که باقی مانده است صدها سوراخ زشت است که برخی از آنها 16 فوت عمق دارند. ظاهراً چیزی از این غارت جان سالم به در نبرده است جز سفالهایی شکسته شبیه همان سفالهایی که مجیدزاده اکنون در تلهای خاک پیدا میکند. یک روز که با دو تن از اعضای گروه باستانشناسی به دیدار قبرستان چپاولشده میرود، ناگهان دو نگهبان از راه میرسند که هنوز پشت لبشان سبز نشده است، ولی اسلحه به دست دارند. نکته اینجاست که آنها فقط نگهبان گودالهای خالی هستند.
همان روز مرد جوانی به نام علی در کنار گودال اکرم غلامی توقف میکند تا با کارگران گپی بزند. لباسهای او از بقیه قدری بهتر است و موتورسیکلتی دارد که در نور روز برق میزند. از او میپرسم چرا جزء گروه حفاری نیست، و او پاسخ میدهد که آدم عاقل با بنز این طرف و آن طرف میرود نه با مینیبوس. میگوید شبها برای خود به حفاری میرود و شنیده است که چند شب قبل عدهای یک ماهی از جنس لاجورد در گودالها پیدا کردهاند. علی میگوید: «همیشه عدهای پیدا میشوند که حاضرند این چیزها را از ما بخرند.»
از نظر برخی از افراد محلی، مجیدزاده هم یک شکارچی گنجینه است که البته پشتش به جای محکمی گرم است. او برای تغییر دادن این برداشت و نظر مردم هر هفته در یک روستا جلسه سخنرانی و نمایش اسلاید برگزار میکند تا این مردم از اهمیت میراثشان باخبر شوند. اما حرفهای او خریدار زیادی ندارد. به گروهی که در چند مایلی جیرفت جمع شدهاند میگوید: « این تاریخ و میراث پدران شماست.» چند ده نفری که برای شنیدن حرفهای او جمع شدهاند با ادب و بیتفاوتی نگاهش میکنند و پس از تمام شدن حرفهایش بدون پرسیدن هیچ سئوالی آنجا را ترک میکنند.
در سال 2001 مجیدزاده پس از بازگشت از فرانسه اولین کاری که کرد این بود که به بررسی دهها شیئی پرداخت که پلیس از مردم گرفته بود. میگوید: «طرح آنها را به روی کاغذ آوردم، از آنها عکس گرفتم، و با آنها خوابیدم.» بالاخره وقتی در اوایل سال 2003 برای حفاری آمادگی پیدا کرد، خیلی حسابشده از گورستانها اجتناب کرد و تصمیم گرفت نیرویش را بر دو تل خاک متمرکز کند. « مردم فکر میکردند ما دیوانهایم. از ما میپرسیدند چرا اینجا؟ اینجا که چیزی نیست.»
اما مجیدزاده با حفاری در تلهای خاک اعتماد روستاییان را به دست آورد، و به آنها نشان داد که باستانشناسی نه شکار گنجینه، بلکه درک گذشته انسان است. به علاوه او با دادن کار ثابت به روستاییان آنها را به حفاظت از سایت تشویق میکند.
مجیدزاده معتقد است این جامعه در دوران شکوفایی خود بسیار به تمدنهای بزرگتر کناره رود ایندوس و بینالنهرین شباهت داشته است. شواهد باستانشناسی حاکی از آن هستند که ساکنان هلیلرود علاوه بر خانههای معمولی خشتی سازههای بزرگ هم ساختهاند، و برای حفظ مزارع غله خود سیستمهای آبیاری پیچیدهای طراحی کردهاند. گرچه هلیلرود از ایندوس و دجله و فرات کوچکتر است، سرزمینی غنی با اسطورهها و معماری منحصر به فردش را آبیاری میکرده است.
مجیدزاده همچنین عقیده دارد که این دره از 2700 پیش از میلاد مرکز پرجنب و جوش اشکال هنری بوده است، و تاریخ آن به چهار یا پنج قرن پیشتر بازمیگردد. بر اساس هنر و اسطورههای بینالنهرین که مجیدزاده معتقد است یادآور مردمان هلیلرود هستند، او فکر میکند که این فرهنگ بر فرهنگ میانهایی چون اوروک تاثیر داشته است.
منتقدان نظرات او را بیشتر خیالپردازی میدانند، اما میپذیرند که حفاریهای او احتمالاً برداشت ما را از سپیدهدم تمدن تغییر خواهد داد. اسکار ماسکارلا، باستانشناس موزه هنر متروپولیتن در نیویورک، میگوید: « نمیخواهم از ارزش این کشف بکاهم. ممکن است کشف بزرگی باشد، اما چیزی نیست که دنیا را تکان دهد.» او میگوید حفاریهای سه دهه پیشِ کارل لمبرگ ـ کارلوفسکی در تپه یحیی در 60 مایلی جیرفت آشکار کرده است که ظروف سنگی سیاه متعلق به این منطقه است. جرمی بلک، متخصص خط میخی از دانشگاه آکسفورد، نیز میگوید معرفی جیرفت به عنوان ارت باستان باید زمانی صورت بگیرد که از نقش مهرها و نشانهای دیگر درک درستتری داشته باشیم.
تعیین تاریخ برای این محوطه نیز کار دشواری است. تاکنون هیچ آزمایش رادیو کربنی انجام نشده است و دیگر شیوه رایج تعیین سن، مقایسه با آثار سفالی، هم در این منطقه که بخش اعظم آن تاکنون مورد کاوش قرار نگرفته است بسیار دشوار است. لمبرگ ـ کارلوفسکی خود در این مورد میگوید شک دارد که اوج تمدن جیرفت به پیش از 2500 پیش از میلاد برسد، اما با این همه میپذیرد که یافتههای جیرفت «بسیار مهم»اند.
حتی اگر ادعاهای مجیدزاده مبالغهآمیز از آب درآیند، خود او عقیده دارد دست کم با این کار به بیرون آمدن ایران از چندین دهه انزوا و پرورش نسل جدیدی از باستانشناسان کمک خواهد کرد که مشتاق پرده برداشتن از گذشته این منطقهاند.
نقل از دیدارگاه: CHN