یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها خبر کندوکاوی در دلایل ازدواج‌گریزی جوانان - مشق زندگی زناشویی در مکتبخانة عشق - بخش نخست

خبر

کندوکاوی در دلایل ازدواج‌گریزی جوانان - مشق زندگی زناشویی در مکتبخانة عشق - بخش نخست

برگرفته از روزنامه اطلاعات

در کنار دیگر شگفتی‌های شهر، دیگر چندان شگفت نیست دیدن چهره پسران خاکسترمو که تنها و بی‌همسر در جاده دهه چهارم عمر خویش قدم می‌زنند، و یا دیدن دخترانی که روشن است شمع دهه چهارم تولد خویش را در تجرد، روشن کرده‌اند.

جوان، ترسیمی که از ازدواج در ذهن دارد، تیره است و شباهتی به ماهتاب‌شبان عاشقان ندارد. هنگامی که دکتر روان‌شناس به وی سفارش کرد همه افکارش را بنویسد و سپس در جلسه دیگر نشان‌اش دهد، در خلوت خود فهرستی از سختی‏‎های ازدواج و پس از ازدواج را بر روی کاغذ ‌آورد و دچار فوبیا ‌شد و از تصمیمی که داشت پا پس کشید. با خود گفت: «نه، من نیستم!»‏

اما هنوز به اندازه‌ای دلیری و شهامت برایش مانده بود که اندیشه‌هایش را از روانکاو پنهان نکند. دکتر وقتی یادداشت‌هایش را دید، زیر لب تکرار کرد: «همش از دست می‌دهم، یا سخت است!» سپس رو به جوان گفت: اگر حقیقت داشته باشد که همه این چیزها را از دست خواهی داد، توصیه می‌کنم ازدواج نکنی؛ در حالی که اگر کمی از بدبینی‌ات بکاهی، آن‌گاه سویه‌های خوشبینی و آنچه را که در ازدواج به دست خواهی آورد، بر تو نمایان خواهد شد.

و افزود: مسلماً ازدواج مانند هر کار دیگری سخت است. مثلا برای پدر من حتی آشامیدن یک لیوان آب سخت است، چون باید آب‌ معدنی بخورد و برای این کار باید به مغازه سر کوچه برود و آن را بخرد و به خانه حمل کند و تا طبقه دوم ببرد و در تُنگ آب بریزد و در یخچال بگذارد تا سرد شود و هنگامی که تشنه‌اش شد، خود برخیزد و برای خویش یک لیوان آب خنک بردارد.

ذهنیت مغشوش

جوان به خود می‎گوید: «در زمان آمدن به خانه و یا رفتن با دوستان به سینما آزادم. بازخواستی در کار نیست. لباس‌هایم شسته و اتو کشیده و غذایم آماده است. یک اتاق دارم که برایم مثل قصر است. گاهی تمامی طول 48 ساعت پنجشنبه و آدینه را در آن خلوت می‏‎کنم، می‎خوانم، موسیقی گوش می‎دهم و خانواده اعتراضی ندارد هیچ، حتی تعریف هم ‏‎می‎کند که تفریحاتم سالم است. آنان تنها برای صبحانه و ناهار و شام، مودبانه در می‌زنند و صدایم می‌کنند. ‏

از سوی دیگر آقا و نوکر درآمدم خودم هستم و آن را هرطور دلم می‎خواهد خرج یا پس‌انداز می‌کنم. در حالی که در ریسک زندگی مشترک، افزون بر این که آزادیم را از دست خواهم داد، چه‏‎بسا در ایجاد یک ارتباط صمیمی با شریک زندگی‎ام وا بمانم، به ویژه این که تجربه‌های بدی در گذشته در این زمینه داشته‌ام. از همه این‌ها گذشته، من نمی‌توانم حتی یک جشن عروسی بگیرم؛ و بر فرض هم که جشن خوبی بگیرم، آن‌وقت نه این که خانه‎ای از آن خود ندارم، بلکه حتی نمی‎توانم یک آپارتمان یک‌خوابه اجاره کنم!»

بی‎گمان ناتوانی مالی چنین جوانی این توهم را به وجود می‌آورد که لابد به لحاظ ذهنی نیز دچار کاستی است، وگرنه مثلاً یک پرفسور و یا رئیس یک اداره و یا «استیو جابز» دوم می‌شد؛ و یا این توهم به وی دست می‌دهد که به رشد روانی و شخصیتی لازم نرسیده است و از همین‌رو خود را در دهه سوم و یا چهارم زندگیش، مهیا و آماده برای تشکیل یک زندگی مشترک نمی‌یابد.

چه به دست می‌آید؟

این پرسش مهمی در آغاز تصمیم به ازدواج است. ‏

دکتر مریم کُردآذر در این مورد می‎گوید: بخش غریزی و جنسی در جوان باید همگامی توامانی داشته باشد با بخش مهر و عشق، تا به پذیرش تعهد ـ با حفظ عشق ـ بینجامد. گرچه برخی این دو را دشمن هم می‌دانند، ولی می‌شود با ترفندهایی به آشتی «تعهد» و «عشق» رسید. ‏

این مشاور خانواده معتقد است: پژوهشگران روانکاو، ارتباطی را میان سلامت روان با ازدواج یافته‌اند. در نبود ازدواج، بی‎گمان، پای چالشی به نام آشفتگی‌های جسمی و روانی باز خواهد شد. چرا که ازدواج، نیازی طبیعی است و در این میان، ازدواج فامیلی ـ چنانچه منع ژنی وجود نداشته باشد ـ گزینه بدی نخواهد بود.

می‌پرسم: شما با ازدواج فامیلی موافقید؟ ‏

کُردآذر پاسخ می‌دهد: «در مورد فامیل، شناخت وجود دارد، در حالی که در مورد غریبه، شناختی موجود نیست. در ازدواج فامیلی، توقع‌ها پایین است و بر وضع کنونی داماد نیز چندان سختگیری نمی‌شود و با آسان‌گیری گفته خواهد شد که همه در سایه تفاهم به مرور به دست خواهد آمد.»

کُردآذر معتقد است: آرامش برآمده از همدلی در میان یک زن وشوهر به مرور به انس می‌انجامد. فرد همسردار در وضع روحی بهتری نسبت به فرد مجرد به سر می‌برد و دچار آشفتگی‌های جنسی و پیامدش ایدز نیست و دچار سندروم روان‌نژندی کمتری می‌شود.‏

با همه دست‌آوردهای خوب یک ازدواج خوب، چرا برخی از آن فرار می‌کنند؟ ‏

کُردآذر می‌گوید: ازدواج گونه‌ای خودخواهی است که به دیگرخواهی می‌رسد. برخی ازدواج‌ها شکست می‌خورد، چون در بازه خودخواهی، توقف می‌کند. کسانی که از کارهای گروهی می‎گریزند، از ازدواج هم فرار می‎کنند. آنان معمولاً خودخواه (نه مغرور)، تنبل و ترسو هستند.

وی می‌افزاید: خودخواه، تاب حضور و وجود دیگری را در یک چاردیواری و در کنار خود ندارد. وی تنبل نیز هست و این توانایی را در خود به وجود نمی‌آورد که در انجام کارها با دیگری شریک شود؛ و ترسو نیز هست، از آن جهت که مبادا در جمع، ضعف‌هایش ـ که در رفع‌شان نکوشیده است ـ نمایان شود.

مشق زندگی در مکتبخانه عشق

وی سپس به تعریف خود از ازدواج می‌پردازد: خانواده، ریشه‎ای‎ترین نهاد اجتماعی است، چرا ریشه‌‏‎ای، چون اجتماع برخاسته از جامعه کوچک خانواده است و پژواک هرگونه تغییر مثبت یا منفی در آن را می‎توان در جامعه دید. ‏

‏‌اما با این همه، ازدواج را نباید قرارداد متعارف اجتماعی تلقی کرد و از این رو به آن تن داد. چنین ازدواجی، نه از سر عشق که از سر ضرورت خواهد بود و اگر به شکست نینجامد، در مسیر خود ادامه خواهد یافت.

وی می‌افزاید: هنگامی که دوره کودکی در کنار پدرومادر سپری شد و سپس دوره آموختن و ورود به صحنه کار در جامعه رسید، انسان درمی‌یابد که دیگر پدر و مادر، توانایی همپاشدن با وی را ندارند و وی در سفر سوم خود، نیاز به گزیدن یک همسفر دارد.

وی ادامه می‌دهد: انسان برای ادامه سفر زندگی خود، در کمال خودخواهی (چنانکه طرف مقابلش) نیاز به یک همسفر را احساس می‏‎کند و همسفری بر می‌گزیند؛ و سپس در راه سفر، در کمال فروتنی، وی را شریک همه چیز خود می‌کند؛ (چنان که طرف مقابلش.)

دکتر کُردآذر از معیارهای گزینش همسر، از همترازی‌های اقتصادی، فرهنگی، اندیشگی، دانش‌آموختگی و خانوادگی نام می‌برد و می‌افزاید: پیشتر، تراز طبقاتی نیز مطرح بود، ولی امروز بسیاری از کارشناسان آن را کنار می‌گذارند و معتقدند که توانایی مالی مرد امروز و یا استقلال اقتصادی زن امروز، این عامل را لاپوشانی می‌کند.

کُردآذر در مورد توشه این سفر بر این باور است که دختران و پسران با همه دانش‌آموختگی و یا دانشگاهی بودن، باز باید به مکتب‌خانه عشق بروند و مشق زندگی زناشویی بگیرند.

پیروزی منطق بر احساس

سامورایی‎ها می‌گویند هیچ شمشیری توانایی درهم شکستن سامورایی را ندارد، مگر شمشیر دودلی. از این رو تردید و دودلی می‎تواند یک سامورایی را از پای درآورد، بنابراین باید در هفت نفس تصمیم گرفت. اما سقراط می‌گوید، در تصمیم شتاب نکنید و آن‌قدر اندیشه کنید تا منطق‌تان بر احساس‌تان چیره شود.

نگره دکتر کُردآذر را در این باره جویا می‌شوم، می‎گوید: جوان امروز نیز باید در ازدواج‎، احساس را بر منطق چیره نکند.

و در این باره که جوان از ازدواج چه به دست می‎آورد، می‎افراید: در زندگی مشترک، داشته‏‎ها به اندازه‎ای خواهد بود که پیشگیر ترس غیرواقعی از دست‏‎‏ شدن استقلال شود. یک ازدواج موفق، زمینه را برای انواع موفقیت‎ها هموار می‌کند و یک همسر موفق، شریک‌اش را می‌انگیزد که رشد کند و ویژگی‎های مثبت شخصیتی‎اش ببالد و استعدادهایش شکوفا شود.

وی معتقد است: برای ایجاد پیوند با کسی که گمان می‌کنیم می‌تواند هم‌سرنوشت آینده‌مان باشد، نیاز به سه گام بنیادی است؛ و سپس از گام‌ها می‎گوید: «گام نخست، این است که کاردی فرضی برداریم و نیمی از سلایق و دلبستگی‏‎ها را از وجود فرضی خود ببُریم و دور بریزیم؛ و نیز خود را با جهان فرد مورد علاقه‌‌مان سازگاری دهیم. از سوی دیگر با راستی، همه زوایای روحی و درونی خود را بر وی نمایان سازیم تا وی نیز چنین رفتاری داشته باشد. چون برای ما تردید امروز فرد مورد علاقه‌مان، از پشیمانی فردایش بهتر خواهد بود.»

کُردآذر در باره گام دوم می‎گوید: تا خود را نشناسیم، توانا به شناخت دیگری نخواهیم بود؛ و زمانی که خود را با همه توانایی و ضعف شناختیم و پذیرفتیم، بهتر می‌‌توانیم فرد مورد علاقه خود را با همه ضعف‌ها بپذیریم. در آن صورت، توقع تغییر در بهترشدن را، نخست از خود خواهیم داشت تا همسرمان. و گام سوم این که دست به جیب کنیم، چون برای به دست آوردن هر چیز باید بهایی پرداخت کنیم. از دست‌دادن آزادی در زندگی زناشویی، حقیقتی است و بهایی که باید در ازای رفتن به یک سفر دونفره، شناخت ناشناخته‌ها، کشف رویه دیگر زندگی و گذراندن تجربه‌ای نو پردازیم.‏

فوبیای ازدواج

تعهد در ذهن جوان (با توجه به تجربه برخی دوستان و فامیل) ترسیم سلولی است که باید به آن درود بگوید و از همه آزادی‎های فردی خود خداحافظی کند. چیرگی چنین اندیشه‌ای بر ذهن ـ که برخی آن را فوبیای ازدواج می‌نامند ـ بی‌گمان هیچ جوانی را آماده نمی‌کند که به دست خود امنیت و آسایش نسبی‏‎‏‌اش را قربانی پیوندی کند که روشن نیست چیز بهتری برایش نسبت به دوره تجرد، به ارمغان بیاورد.

دکتر مریم کُردآذر در این مورد می‌گوید: من نام «فوبیای ازدواج» را «ترس» می‌گذارم و تا اندازه‌ای آن را منطقی ارزیابی می‌کنم، چون واقعیت جامعه ما اندکی بازدارنده است. جوان درگیر روزمرگی است و درگیرکردن فرد دیگر را ستم به دیگری می‌داند. ‏

وی معتقد است: همه می‌دانند که این گفته‌ها «آزادی در برآوردن غرایز، بدون پذیرش تعهد» در برابر گزاره‌های اقتصادی رنگ می‎بازد.

وی با گوشزد این نکته که ازدواج، دو گنجا یا دو بُعدِ مجزا اما به هم پیوندشده دارد، می‌افزاید: یکی از این بُعدها، ماهیت مادی و دیگری ماهیت معنایی است.

می‌پرسم، تأثیر گزاره‌های فرهنگی در روگردانی دختران از ازدواج تا چه‎اندازه است؟

این مشاور خانواده می‎گوید:

بــی‌‍‌گمان افـــزایش سطح دانش‌آموختگی و داشتن درآمد، سبب نمی‌شود که یک دختر، چشم‌انداز یک ازدواج خوب را نبیند و یا بر این شانس خود چشم بپوشد. به هر رو نمودارها نشان می‏‎دهد که گزینه نخستین پسران و دختران جوان، دانشگاه است و سپس جستن کار مناسب با درآمد بالا و سپس ازدواج. ‏

می‎‌پرسم: بنابراین در رده‌بندی برنامه‌های زندگی جوانان، ازدواج در مرتبه سوم ایستاده است؟

دکتر کردآذر در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات پاسخ می‎دهد: شاید! سر درد دل پسران که می‌نشینی، بیشتر‌شان سردی یا بی‌گرایشی خود به ازدواج را، به گردن ‌نداشتن خانه و کاشانه، نبود کار خوب و درآمد کافی می‎اندازند و مسبب‌اش را نیز جامعه می‎دانند.

اما خسرو پور ونداد ـ وکیل خانواده نیز در مورد ازدواج‌گریزی دیدگاه مشابه‌ای دارد: «شاید در گزاره ازدواج‌گریزی، مطلق‌دیدن بازدارندگی تنگناهای اقتصادی، درست نباشد، ولی بی‌گمان در برابر آن‌چه که فرار از مسئولیت، تنوع‎طلبی و آزادی‎جویی فردی گفته می‌شود، پررنگ‌تر است و اگر جوانی، آمادگی‌ اقتصادیش را داشته باشد، با دیگر چالش‌ها راه می‌آید.»

وی می‎افزاید: هنگامی ازدواج‌گریزی جوانان به سبب هجوم فرهنگ غربی پذیرفتنی است که چالش‌هایی مانند نبود کار، خانه مناسب و درآمد کافی، هزینه درهم‌شکن عروسی و مهریه نجومی در میان نباشد. جوانی که در کشاکش زندگی مادی روزمره، گاه دچار تنگی‌نفس می‎شود، در برآوردهایش، برایش باورکردنی نیست که تنگناهای اقتصادی، پشیزی در راه ازدواج نخواهد بود.

وی سپس به سنگینی مهریه اشاره می‌کند: چرا مهریه در این چندسال، سه‌برابر شده است؛ و برآیندش چه بوده است, مگر ناپایداری زندگی مشترک و یا افزایش زندانیان مهریه؟

خسرو پورونداد سپس به نقل دو خاطره می‌پردازد: مادری پیش من آمد و گفت که اشتباه پسر زندانی‎ام ازدواج نبود، چون ما مشوقش بودیم، بلکه قبول مهریه سنگین بود. به عروس سابق‎ام گفته‎ام پسرم اگر همین امروز در زندان از غصه بمیرد و همه دارا و ندارش به تو برسد و همه حقوق‌اش را نیز تا صدسال دیگر تقدیم تو کنند، باز تو طلبکار خواهی بود! یا زنی که از شوهرش ناراضی بود می‌گفت شوهرم حاضر نیست هیچ یک از دارایی‌هایش را با من قسمت کند، بسیاری را از من پنهان می‌کند که روی بچه‎ام تأثیر بد گذاشته است. شوهرم به من می‌گوید مهریه سنگین‌ام از همان اوایل زندگی، آسایش و آرامش را از وی گرفته است.‏

پورونداد سپس در ارزیابی خود از نسبت 40 به 60 ورود به دانشگاه می‌گوید: آمار 60 درصدی راهیابی دختران به دانشگاه را باید به فال نیک گرفت. در تنگنای اقتصادی، گرایش راه‎یابی به دانشگاه در دختران، زاییده کاهش توانایی ازدواج در پسران است.

دختران با این تصور که با در دست‌داشتن مدارک دانشگاهی، می‌توانند هنگام ازدواج،زندگی بهتری داشته باشند، الویت را به دانشگاه می‌دهند.

ع. درویشی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید