خبر
کندوکاوی در محتوای کتابهای مدعی دستیابی به پیشرفت و موفقیت در زندگی - اگر و مگرهای موفقیت
- خبر
- نمایش از یکشنبه, 18 خرداد 1393 03:54
- بازدید: 1905
برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره 25890، یکشنبه 18 خرداد 1393
ع.درویشی
سنجههای «پیشرفت» در زندگی فردی چیست و چرا ارزشهای جامعه انسانی، ماهیت«اصالت ماده» یافته است و سمتوسوی مادیگرا میپوید؟ پرسشهای بسیاری در این راستا و در باره چیستی و چونیت «موفقیت» و نیز «رشد» میتوان طرح کرد. آیا به معنای حقیقی و راستینِ پیشرفت و موفقیت دست یافتهایم، یا باید از نو آن را برای خود معنا کنیم.
البته شاید نزد بسیاری از افراد جامعه، پرسشی مطرح نباشد و آنان به خوشی و خرمی دارند زندگی خود را میگذرانند، یا در این لحظه با موفقیت دارند کوچه/پسکوچههای موفقیت را میپویند.چنین پرسشهایی شاید تنها پنداربافیها و یا خواب خوششان را برآشوبد؛ ولی این پرسشها حتی اگر بیان نشود و یا از روی کاغذ محو شود، از ذهنْ محوشدنی نیست.
آیا به صرف موفقیتهای مادی و مالی یک پزشک یا مهندس، میتوان وی را انسانی موفق در زندگی دانست؟ یا نمونه استیوجابز- مدیر نوآور پیشین اپل- را میتوان فرد موفقی خواند؟ دوستی میگفت: چندی پیش یکی از دوستان(مهندس ساختمان)که پسرش نیز در ایتالیا مانند خودش راه و ساختمان میخواند، زنگ زد و جویای روزگارم شد. گفتم در کنار روزنامهنگاری، در دانشگاه ارتباط تصویری میخوانم. خندید و گفت همان نقاشی و کاریکاتور و اینا!؟ گفتم اگر میگفتم دارم تخصص«جراحی مغز از طریق مونیتور و راه دور» میگیرم، لابد میگفتی بهبه!؟»
کژتابی سفارشها
در کتاب بسیار پرفروش «دولتِ فرزانگی» مارک فیشر(که از حق نگذریم جملات خوش ساخت هم دارد) در نهایت به چیزی مگر راهکارهای ثروتاندوزی نمیرسیم. آیا همه هستییت زندگی، دانش برتر و علم و دانایی و عقلانیت باید به خدمت گردآوری و اندوختن مال در آید؟
مدرسان موفقیت، سفارش میکنند که منظم و دقیق باشیم، اعتماد به نفس قوی داشته باشیم، صبور و مستقل باشیم، توانایيِ مدیریت داشته باشیم، واقعبین و هدفمند باشیم و به تمامی قوانین تجزیه و تحلیل آگاه باشیم؛ همه این درسها و جملات خوشایند و متعالی و ارجمند، آموزش داده میشود، برای آن که پولدار شویم!
همه دستورهای کتابها و همایشهای «موفقیت»، سرانجام رنگ و بویی از پول به خود میگیرد. این که همواره در زندگی، استراتژی داشته باشیم و اگر شک داریم و مطمئن نیستیم، در کاری (بخوانید تجارت و کسب وکار و شاید هم بسازو بفروشی) پا پیش نگذاریم و صبور باشیم و احساساتی عمل نکنیم و حریص نباشیم و به هنگام خطر وحشت نکنیم و با هستی و کائنات و کهکشان و البته ستارهها همسو شویم و بدانیم که موفقیت ذاتی نیست، بلکه اکتسابی است و هر دانشی، برابر با درآمد(و پول) است!
پرکردن خلوت و تنهایی از پول
افسوسهای اصلی زندگی ما در خلوتمان - بدون تعارف- غیر اینهاست که فلانی «موفق» است و من نیستم، فلانی «پیشرفت» کرده است و من نکردهام و فلانی خیلی رشد کرده است و من عقب ماندهام؟
و همه اینها برای این نیست که با دریغ و افسوس به گردنِ کلفت و هیکلِ درشت و ماشینِ شاسی بلند آلمانی و بریز و بپاشهای کسی؛ و یا به مدرک دکترا و ثروت هنگفت و ویلای کنار دریا و آپارتمان مجلل در شمال شهر و چندین اتومبیل شخصی مدل بالای خارجی و سفرهای اروپایی و مغازهای دونبش کس دیگر -که توانسته است در بهترین نقاط شهر بخرد- نگاه میکنیم؟
شایدگفته شود که «پیشرفت» اگر داشتن یک مدرک دکترای پولساز و یا سودبردن در کارهای تجاری و به همزدن ثروتی هنگفت نیست، پس چه چیزی نامش «پیشرفت» است؟ از آن جایی که بسیاری از واژهها ماهیت و هستییت خود را از دست دادهاند، اینک برگرداندن جایگاه حقیقی آنها به خودشان، کمی دشوار است.
امروز در ذهن و جان و وجود ما «رشد» و «موفقیت» و «پیشرفت» شخصی، همین چیزهاست!حتی کسی را که موفق میشود برای نمونه فوق دکترا بگیرد، در شمار موفقترین افراد کره زمین قرار میدهند. در حالی که مدرک و تخصص، ارمغانش لزوماً عقلانیت و خرد و اندیشههای متعالی نیست؛ در حالی که عقلانیت، باید نخستین شرط «پیشرفت» باشد.
این در حالی است که دادن مدرک دکترا به یک فرد، لازمهاش کسب عقلانیت در امور زندگی و جهان نیست. ممکن است واحدهایی از «عقلانیت در زندگی» در دروس دانشپژوه فوق دکترا قرار داشته باشد، اما این که گذراندن آن واحدها (که بیشتر برای کسب نمره خوانده میشود)، به مجهزشدن عقلانیت بینجامد یا نه، روشن نیست. همانگونه که تمرینهای تستزنی معارف و علوم دینی حتی در حجمی انبوه، کسی را معتقد و با ایمان بار نیاورده است، هیچ دانشگاه فرانسوی نیز توانا به پرورش یک روشناندیش -برای نمونه- همچو ژان پل سارتر نیست؛ که نگران جهان انسانی باشد و برای هر مسالهاش راهکار دهد. زیرا عقلانیت و روشناندیشی، جوشیده از درونداشتهای یک انسان است و گرایشی درونی و خودانگیخته.
جذابیتهای شعار
در برابر این شعار «خود را لایق رسیدن به موفقیت بدانید تا موفق شوید»، این پرسش پیش میآید که آیا لیاقت انسان فقط در پولدارشدن است؟
معمولاً یکنفر را به فرزندانش میسنجند؛ مثلا اگر فرزندان یکی از فامیل، یکی آموزگار و دیگری کارمند و سومی استادکار قالی باشد، میگویند، بچههای فلانی هیچیکدام کارهای نشدهاند، ولی در مورد فامیل دیگر که فرزندانش برای نمونه یکی پزشک و دیگری مهندس ساختمان و سومی صاحب فروشگاه زنجیرهای شهر باشد، میگویند میبینی بچههای فلانی به کجا رسیدهاند و چه زندگی مجللی به هم زدهاند؟»خب، ما شهرنشینیم؛ نگاهمان هم شهرنشینی است؛ بامداد که از خانه بیرون میآییم، نگاهمان به قله دماوند نیست و بیشتر به دنبال برجهای سر به آسمان ساییده شهریم که تازه ساخته شدهاند و گفتن این که چه قشنگ و این سوال که:«برای کیه؟»
وقتی نگاه ما این است، دغدغههای زندگی ما را هم همینها تشکیل میدهد. انسان به قلهرسیده، از دیدگاه ما نیز کسی است که قلههای شهر را فتح کرده باشد، نه قله دماوند را!
طرح چند درس موفقیت
درس یک: «از رازهای موفقیت، یکی اراده قوی است تا مشکلات را پشتسر گذارید و از تندباد رخدادها به سلامت بگذرید، تا به اهداف متعالی خود برسید.»
قبل از گوشکردن به این درس، باید پرسید موفقیت در چه چیز است و اهداف متعالی کدامند؟
درس دو: «برخی افراد از امکانات خوبی برخوردار بودهاند، ولی به سبب بیارادگی و نداشتن قاطعیت از تصمیم بازمانده و تن به شکست دادهاند و چه بسا افرادی با امکانات کم و شرایط سخت، ولی با اعتماد به نفس، پا به قلههای رفیع موفقیت گذاشتهاند.»
در این درس، «تن به شکست» ثروتمند نشدن است و «رسیدن به قلههای رفیع»، همان پولدار شدن. البته مدرسان موفقیت، چندان گناهکار نیستند، چون کار جهان نیز به دور از چنین تحلیل و چرخش و سامانهای نیست و بیشتر امور دنیا بر گردِ اقتصاد میچرخد. اگر به نوآورها و خوشفکران و مبتکران و صاحبان ایدههاینو و مخترعان، به جای «پولدارشدن» بگویند «در راه انسانیت» کار کنید، هیچ انگیزشی برای نشان دادن خلاقیت در کسی باقی نخواهد ماند.
گمان میدهید استیو جابز برای«ارتقای مقام والای انسانیت» پیشتاز نوآوری در دستگاههای الکترونیکی بود؟ فراموش نشود که در 35 سال پیش، نبود انگیزشهای مادی، نظام کمونیزم را پس از 60 سال به زیر فروکشید.
این پیام از یک کتاب موفقیت خیلی زیباست: «پیروزی از آن کسانی است که در کارزار جهان، تسلیم مشکلات نمیشوند و با شکیبایی و سرسختانه به راه خود ادامه میدهند.» پافشاری برای کسب موفقیت، آن هم با تعریف کژتابی که از موفقیت(پولدارشدن) ارایه میکنیم و با ندیدگرفتن بود و نبود درونداشتها و ذوق و توانایی، سرچشمه بسیاری از سرخوردگیهای جوانان است.
هنگامی که گفته میشود «رویاهای بزرگ در سر داشته باشید، افکار بزرگ زندگی شما را متحول خواهد کرد» اشاره غیرمستقیم به ثروتمندان و میلیونرها است. رویاهای بزرگ یعنی همان ثروتمندشدن و پول پاروکردن.(همان نقطهای که رویاهای راستین، سر بریده میشود.)
سفارش«همواره بر علم خود بیفزایید» نیز سفارشی برای کسب موفقیت اقتصادی است. از بنیاد، در درسهای موفقیت، همه ابزارهای انسانی در خدمت «پول» است. حتی سفارشهای نیکوکارانه نیز ویژگی کاسبکارانه مییابد:«شغل خود را کاری خدماتی به دیگران ببینید، تا رونق بیابد.»
حتی تندرستی و نرمشهای روزانه نیز به گونهای در خدمت پول درآوردن است:«تناسب اندام خود را حفظ کنید، زیرا ذهن توانمند، جسم نیرومند میطلبد.» خلوت کردن و تنهایی ارجمند نیز که گونهای سفر روحی و خردمندانه و معنوی به درون است و برای بازیابی چیستی و چونی انسان، تبدیل میشود به برنامهریزی خلاقانه نه از نوع(هنرهای هفتگانه خلاقه)، بلکه از نوع بازاریابی خلاق:«گاهگاه تنهایی را تجربه کنید و در خلوت به ندای درون خود گوش سپارید و برنامهریزیهای خلاقانه انجام دهید.» برترینها و بهترینها نیز نزد مدرسان موفقیت، همان برترین درآمدها و بهترین پولهاست: «به سوی برترین گام بردارید و بهترین را ارج نهید و به کمتر از اینها قانع نباشید.»
در راستای همین سیستم باربندی است که صداقت و درستکاری نیز تعریف میشود و یا درستتر، به خدمت گرفته میشود: «بهترین سیاست، صداقت و درستکاری است. خود و خواستهای خود را بشناسید و همیشه آنها را صادقانه بیان کنید.» در مسیر هوس پولدارشدن، فرد میآموزد که بدبین نیز باشد، زیرا میآموزد که کسی چشم دیدنش را ندارد: «اغلب افرادی که در کنار شما زندگی میکنند، از پیشرفت و ثروتمندشدن شما خشنود نخواهند شد، بنابراین به اهداف خود بیندیشید و آنها را نادیده بگیرید.»
به گفته مدرسان و مولفان موفقیت، باید عزم و اراده پولادین و واقعبینی و همه هستی خود را به کار گیریم و همه حمایتها و پشتیبانیها را به خدمت پولدارشدن خود در آوریم، اسکناسها را مجسم کنیم و برای خویش شادی ذهنی به وجود آوریم و اینگونه به خود پاداش دهیم و با حوصله و آراسته و متعهد و مسئول و خوشقول و خوشرو و شاداب باشیم، تا بتوانیم نردبان ترقی(بخوانید ثروتمندشدن) را هرچه سریعتر بپیماییم. انعطافپذیر باشیم و به جای برخورد با صخره، آن را دور بزنیم!
خود بودن، چطور؟
اما اینکه در وهله نخست خود باشیم نه دیگری، مهم نیست. مهم نیست که برای«عمقباوری» به شناخت دوباره چیزهایی بپردازیم که در زندگی به آنها اعتقاد نیمبند داریم؛ و یا ساختن روابط امروز با اطرافیان خود برای ساختن فرداهای سخت؛ و تجهیز به علوم انسانی امروز برای شناخت فردای ناشناخته. چون فردا که ما نیازی به بازشناخت خود نداریم؛ اصلا نداریم! مهم تنها این است که همه مساعی خود در راستای این که برخوردار شویم و باز هم بیشتر برخوردار شویم، به کار گیریم؛ بی آن که از بنیاد بدانیم با این همه برخورداری، میخواهیم چه کنیم، یا آیا به معنای حقیقی، برخورداریم یا نه؟
توامان «معنا» و «لذت»
برای گشودن افقهای فراتر به روی این گزاره، به سراغ محمد نخی ـ تاریخدان و مدرس دانشگاه میروم.
ـ آقای دکتر، چندی پیش یکی از استادان میگفت:«همدانشگاهیهای همدوره من که به کاری مگر تدریس رو کردند، اینک (پیشرفت) کردهاند.» چرا چنین دیدگاهی حتی در سطح دانشگاه وجود دارد؛ از چیستی پیشرفت فردی و موفقیت بگویید؟
دکتر محمد نخی: راستش موفقیت از آن دست مفاهیمی است نسبی و متناسب با عرف و جامعه و شخصیت اجتماعی و علمی انسان و بالاتر از همه اینها، متناسب با روح انسان..
نگاه برخی افراد به موفقیت، کوتاه مدت و برخی دیگر بلند مدت است. برای برخی افراد، تمام و کمال موفقیت، ظهور و بروز بیرونی و در نگاه مردم است؛ ولی برای دستهای دیگر، پیشرفت همهجانبه و آنگونه که روح خودشان میطلبد، مهم و اصل است.
به سخن دیگر، برخی افراد آنقدر ظاهرگرا و قشری شدهاند که فقط چشمشان به دهان دیگران است تا تمجید بشنوند و موفق شمرده شوند. اینان همان گروهی هستند که اگر روزی فرا رسد که همه مولفههای پیشرفت و موفقیت را داشته باشند، ولی کسی از آنان تعریف نکند، خود را موفق نمیپندارند.»
این مدرس تاریخ میافزاید: موفقیت هرکس بسته به نوع نگرش او به زندگی و هستی است. برای برخی انسانها نهایت پیشرفت و موفقیت، رئیس شدن یا داشتن یک ماشین مدل بالا و یا خانهای بزرگ و حساب مملو از پول است؛ اما برای برخی دیگر نوشتن مقاله و کتاب و کارهای علمی و پژوهشی، پیشرفت به شمار میرود و برای گروهی دیگر، خدمت به خلق و رسیدگی به امور آنان. نباید فراموش کرد که این گفتوشنود درباره موفقیت است، آن هم انسان و باید همه ابعاد وجودی وی برای رسیدن به پیشرفت مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی عقلانیت و اختیار و آزاد بودن، در کنار محق و مسئول بودنش.
وی معتقد است: بیگمان شخصی بسیار متمول و متمکن، ولی دارای روحی ضعیف و اخلاقی رذل را نمیتوان موفق خواند؛ یا اگر کسی پرطرفدارترین رشته دانشگاهی را خواند، ولی متخصص کارآمد نشد، و اگر متخصص هست، همه هدفش کسب درآمد است، نمیتوان انسانی موفق خواند.به گفته دکتر محمد نخی، باید شناساندن مسیر موفقیت با توجه به ذوق و ظرفیتهای یک جوان باشد. اگر دانشپژوهی با زحمت فراوان در یک دانشگاه دهان پرکن پذیرفته شد، ولی رشته تحصیلیاش مورد علاقهاش نبود، این مسیری توام با پیشرفت و موفقیت برای وی و سودمند به حال جامعه نخواهد بود.
استاد نخی با بیان این که دانایی انسان حکم میکند که برای پیشرفت، گام به گام در مسیر پر تلاطم زندگی حرکت کند، میافزاید: باید زندگی هنرمندانه و توام با اعتماد به نفس داشت و در مسیر معنوی و هم مادی خود دست به خلاقیت و ابتکار زد، تا تعادلی در زندگی به وجود آورد. انسان زمانی میتواند خود را موفق بداند که زندگیاش سالم و خلاق و نو باشد و از آن لذت ببرد.