گفتگو
بانوی خلبان از آسمان تبریز میگوید: بانوی آسمان اولینها / بانویی در آسمان شهر مشروطه
- گفتگو
- نمایش از شنبه, 14 ارديبهشت 1392 08:39
- فرینوش اکبرزاده
- بازدید: 4257
گفتگو: فرینوش اکبرزاده
شاید روزی که برادران رایت اولین گامهای خود را برای جدا شدن از زمین و سیر در آسمان بر میداشتند فکرش را هم نمی کردند دهه ها بعد و کیلومترها دورتر از اولین پرواز آنها، دختری عزم کند این غول آهنین را رام توانمندی و اراده پولادینش کند.
تصور پرواز هنوز برای خیلی ها سخت است؛ اینکه وارد محفظه ای فلزی بشوی، چشمانت را ببندی و بعد از چند لرزش خفیف دیگر روی زمین نباشی. و سخت تر است باور کردن و پذیرفتن اینکه خلبان این پرنده، دختری باشد از مردمان همین کشور پهناور که صدها ستاره در آسمانش می درخشد.
«خدیجه نره ای» اما این کار را با سالها تلاش و ممارست به ثمر رسانده و اکنون ضمن چرخ خوردن در آبی بیکران آسمان، معلم پروازی خلبان های آینده است.
او 28 ساله، اصالتا از اهالی ایل بزرگ قشقایی و شیرازی است، در اصفهان بزرگ شده و بعد از مراحل مختلف تحصیلی برای گذراندن دوره های تکمیلی پروازی به تبریز آمده و اینجا ساکن شده است.
صحبت با این بانوی خلبان سخت نیست، در لباسی رسمی و با آرم پرواز آمده و با چهره ای آرام و مصمم از سالها تلاش و پشتکارش سخن می گوید.
• خانم نره ای، از راه پر پیچ و خم پرواز بگویید.
نگاهش به روزهای گذشته پرمی کشد و با لبخندی آغاز می کند: پرواز از کودکی برای من هم مثل خیلی از بچه های دیگر، آرزویی شیرین بود. در سالهای درس و دانشگاه به سراغ مهندسی شیمی رفتم اما این رشته برای من با کنجکاوی زیادم کافی نبود. با تشویق خانواده به خصوص پدر و مادرم که همیشه تلاش کرده اند من را مستقل و توانمند بار بیاورند، به سراغ رشته کارشناسی هوانوردی در دانشگاه علمی کاربردی رفتم و با رتبه ممتاز(معدل 19) جزو اولین نفرات این رشته در ایران فارغ التحصیل شدم. پرواز را زیر نظر اساتید مجرب مخصوصا استاد ارجمند جناب کاپیتان حسین زاده فراگرفته در این مدت گواهینامه های خلبانی شخصی، بازرگانی (مسافربری) و پرواز در شب را دریافت کردم و درس را تا دریافت مدرک معلم خلبانی ادامه دادم. اکنون حدود یک سال است معلم خلبان جهادی مرکز آموزش فنون هوایی تبریز هستم.
همسفری در آسمان ...
• کنجکاو می شوم و می پرسم: شما کجا و تبریز کجا؟! چه شد که آمدید و ماندید؟
می خندد! و ادامه می دهد: برای طی دوره های تخصصی پروازی به تبریز آمدم. این اتفاق تقریبا تصادفی بود و از بین شهرهای مختلف که میزبانی دوره های عملی را بر عهده داشتند، تبریز را انتخاب کردم. اینجا ضمن طی دوره، ازدواج کردم و ماندگار شدم! همسرم خلبان داود اجتهادی، مسئول عملیات مرکز آموزش فنون هوایی تبریز هستند. در مقطعی ایشان استاد من هم بودند و با هم پرواز داشتیم، از ایشان بخاطر تمام زحماتی که در پیمودن این راه سخت و موفقیت بنده متحمل شده اند سپاسگزارم .
آرزوهای بزرگ ...
• بزرگترین آرزوی یک خلبان چیست؟
چشمهایش را می بندد و مکث می کند. زمانی می گذرد تا از توسن آرزوهایش پیاده شود و لب به سخن بگشاید. می گوید: آرزوی هر خلبانی پرواز با هواپیماهای بزرگ است، آرزوی من هم همین است؛ پرواز با هواپیمای مسافربری. در این سالها خیلی بیشتر از چیزی که لازم بود تلاش کردم و زحمت کشیدم تا بر تبعیض های سنتی در محیط کار و تحصیلم پیروز شوم. با اینکه از خیلی از همدوره هایم تواناتر بودم، اما به دلیل عدم استقبال شرکت ها از همکاری با خلبان خانم، برای پیدا کردن شغل مرتبط زحمت زیادی کشیدم. معمولا شبها تفالی به دیوان خواجه شیراز می زنم و او هر بار می گوید صبر داشته باش ... البته الان علاوه بر معلم خلبانی و تدریس، به عنوان کارمند عملیات شرکت هواپیمایی آتا و با آرزوی پرواز با هواپیمای سنگین مشغول به فعالیت هستم.
• خانم بودن و خلبان بودن، سخت است؟
سخت به مفهوم کار سخت، نه. من خلبانی را دوست دارم و عاشق پرواز هستم و در عین حال در زندگی شخصی هم تمام تلاشم را می کنم که خانه ای خوب و صمیمی داشته باشیم و خدا را شکر که این اتفاق محقق شده است.
اما هنوز در لایه هایی از جامعه هرچند تحصیل کرده هم باشند، به تواناییهای خانم ها به چشم تردید نگاه می شود. من از چند سال قبل در تمام شرکت های هواپیمایی ایران درخواست پرکردم و مدارک ارائه دادم. تنها حرفی که به من زدند این بود که هروقت آقایی در صف جذب نباشد، خانم جذب می کنیم. درحالیکه به لحاظ کاری نمی توان میان توانمندی های تخصصی خانم ها و آقایان مرزی تعیین نمود و کسی را برتر دانست. مگر اشکالی دارد که بزرگترین آشپزهای دنیا از میان آقایان هستند؟ در تمام کارها همین گونه است، توانایی و تخصص و پشتکار و علاقه باید در کنار هم باشند تا نتیجه به بهترین شکل تجلی پیدا کند.
• یک معلم خلبان چه می کند؟
کسانی که متقاضی دریافت گواهینامه های خلبانی هستند با ورود به دانشکده های خلبانی دوره های مختلف آموزشی اعم از تئوری و پرواز را زیر نظر اساتید خلبان طی می کنند. در واقع معلم خلبان وظیفه تربیت خلبانان آینده کشور را بر عهده دارد.
گمشده آسمانها...
• بالای ابرها در جستجوی چه بودید؟
همیشه پرواز را دوست داشتم، اما بعد از شروع فعالیت حرفه ای عشق و علاقه ام به پرواز به شکلی تصاعدی رشد کرد! در آسمان زیبایی های خداوند را جستجو می کنم و هر بار چیزی متفاوت با دفعه قبل می بینم و انگار در پرواز انسان آسمانی می شود و به خداوند نزدیکتر.
و با شوق از ظرافت های کارش گفت: می دانید خانم اکبرزاده! پرواز با هواپیمای کوچک، لمس زیبایی های شگفت انگیز آسمان را عمیق تر و واقعی تر می کند. در کابین این هواپیماها خلبان دید و احاطه کامل به منطقه پروازی دارد و این یعنی تمام آسمان و زمین را با سایه روشن ها و نورش لمس می کنی.
• با این حساب هواپیمای محبوب شما چیست؟
ایرباس 320 برای من محبوب ترین است. اما در بین هواپیماهای تک موتوره، سسنا 172 را خیلی دوست دارم.
• یک سوال قدیمی! از پرواز کردن و معلق ماندن در هوا نترسیدید؟!
دست روی قلبش می گذارد و با نگاهی آرامتر از قبل می گوید: کنده شدن از زمین فقط توکل قلبی را عمیق تر می کند؛ حس اعتماد به کسی که در این وضعیت معلق هم از تو مراقب می کند ... من قبل از هر پرواز دعا می کنم و پنج بار قل هو الله می خوانم، بعد آماده می شوم.
مغرور نشو خلبان!
• از اولین پرواز انفرادی تان بگویید. قصه این پرواز سولویی چیست؟
باز هم خنده! و دستهایی که برای توضیح یک پرواز خاطره انگیز از هم باز می شوند: سولویی! این یک عرف نانوشته بین تمام خلبان های دنیاست. یعنی تنها شدن و تنها پریدن، یعنی اولین تنهایی در آسمان بیکران. هر دانشجوی خلبانی بعد از اولین پرواز انفرادی وقتی با موفقیت روی زمین نشست و پیاده شد، همکاران و دیگر خلبانان، یک سطلآب یخ روی سر خلبان می ریزند تا از حال و هوای خاصی که دارد بیرون بیاید و به پرواز انفرادی اش مغرور نشود. این کار برای این است که خلبان جوان در جو زمین قرار بگیرد و یادش بماند باید لذت پرواز را با دقت و احتیاط همراه نماید تا جان خود و مسافران آینده را حفظ کند.
مراسم سولویی من البته قصه دیگری داشت. بعد از حدود 45 دقیقه پرواز، دل همدوره هایم در زمستان بسیار سرد و یخبندان تبریز برای من سوخت و روی سرم با سطل آب نریختند!
• تا حالا سانحه ای داشته اید؟
به لطف خدا، نه. تا حالا تمام پروازهایم بدون سانحه بوده است و مشکل خاصی نداشته ام. پرواز کاری حساس با استرس زیاد است. کوچکترین اشتباه برابر است با سانحه هوایی و جان آدم ها. برای همین باید تمرکز و دقت زیادی داشت. پرواز و خلبانی برای من مانند کودکی است که با تلاش سالهای بسیار آن را بزرگ کرده و به بار رسانده ام، من همیشه خواهان شکوفا شدن هرچه بیشتر آن بوده و هستم و به آن دلبستگی خاصی دارم.
زندگی شیرین شده ...
• از جنبه های کاری که دور شویم، شما خانم خانه تان هم هستید. در خانه چه می کنید؟
هم رشته و شغل بودن برای من و همسرم به مزیت بزرگی تبدیل شده است. همسرم خیلی خوب شرایط را درک می کند و همراه خوبی برای تمام لحظه هاست و دوباره جا دارد از حمایتهای بیدریغ و صمیمانه ایشان نهایت قدردانی را داشته باشم. من از ساعت 5 بامداد تا 3 بعد از ظهر در بخش عملیات هستم و این زمانبندی شکل ویژه ای به زندگی ما داده است. هرچند هیچ کدام از کارهای خانه را تعطیل نکرده ایم و با کمک هم به تمام آنها رسیدگی می کنیم و از خدای خود به خاطر تمام الطافش شاکریم.کارهای خانه هم زیبایی خاص خود را دارد، مخصوصا آشپزی! دستپخت خوبی دارم، همسر و دوستانم آن را می پسندند. نظافت و تمیزی خانه را دوست دارم و از نظم و ترتیب لذت می برم. در خانه وقتی را هم به مطالعه تخصصی در ارتباط با شغلمان اختصاص داده ایم، همسرم در خرید سلیقه خاصی دارد. خرید و مسافرت از برنامه هایی است که وقتمان را پر می کند.
• حالا که بحث به اینجا رسید، یکی از سوالات ابتدای صحبت را تکرار می کنم: خانم بودن و خلبان بودن، سخت نیست؟
نه! من باور دارم توانایی خانمها کمتر از آقایان نیست. حتی در آموزه های دینی هم بر جایگاه خانمها تاکید شده است و ما در تلاشیم ثابت کنیم به لحاظ توانمندی هم تفاوت ویژه ای وجود ندارد. اما خانمها برای انجام برخی کارها مثل کار ما، راه سختی پیش رو دارند و بخش مهم این سختی ها، تغییر محدوده های نانوشته عرفی است.
باور دارم که ایجاد فضای مناسب و گرم نگه داشتن خانه و خانواده، کار خانم خانه است. اما این باور با انجام فعالیت های اجتماعی منافاتی ندارد. خانمها باید به خودباوری برسند و ببینند چقدر می توانند برای جامعه شان مفید باشند. ما باید با کمک هم آینده کشورمان را بسازیم و به دشمنان ثابت کنیم شیر زنان این مرز و بوم دست کمی از مردان ندارند. من اطمینان دارم با تلاش و صبر و استقامت، دست در دست هم میهن خویش را می کنیم آباد ...
در نهایت از خانواده، همسر، اساتید محترم و تمام کسانی که در پیمودن پله های ترقی یار و یاور حقیر بوده و حق به گردنم دارند سپاسگزارم.