تاریخ معاصر
خیال کنسطیطوسیون (مشروطیت) داشتم
- تاريخ معاصر
- نمایش از جمعه, 04 شهریور 1390 13:42
- بازدید: 7465
برگرفته از انقلاب مشروطه
فریدون آدمیت
میرزا یعقوبخان، مترجم سفارت روس بود. پس از آنکه دولت او را تبعید نمود (1278ق/ ) دیگر رنگ ایران را ندید. دورهی آخر زندگیش را در اسلامبول گذراند تا مرد (1298 ق/ ). در آنجا رسالهای در نقشه اصلاحات ایران به عنوان «عریضه» به ناصرالدین شاه نوشته ... است. در آن رساله چند جا از امیرکبیر یاد کرده است. و یادداشتی هم از گفتوگوی خودش با امیر آورده، آنگاه که آن وزیر معزول گشته، ولی هنوز روانه تبعیدگاه کاشان نگردیده بود. مطلب شایان توجه روایت اوست از سخن امیر مبنی بر اینکه: «خیال کنسطیطوسیون» داشت ـ و گرچه مجالش ندادند و روسها مانع بودند، او همچنان در پی فرصت میگشت که بدین کار برآید.
دلیلی نداریم که در اعتبار روایت میرزا یعقوبخان، اساسا تردید نماییم. سایر روایتهایی که در آن رساله آورده ماخذ صحیح تاریخی دارند. و نیز آنچه از زبان امیر راجعبه دستخطهای ناصرالدین شاه بازگو کرده، با متن همان اسناد که امروزه به دست ما رسیده، بیکم و کاست است میآید. از اینرو شبهه داشتن در درستی نقل قول او معقول نیست.
اما توضیحی در معنی گفته امیر لازم میآید: با توجه به شرایط تاریخی زمان، منظور میرزاتقیخان از لغت «کنسطیطوسیون» نوعی «دولت منتظم» بوده است. یعنی محدودیت ارادهی فردی ـ و ادارهی مملکت را برپایه قواعد و اصول استوار ساختن و حقوق و جان و مال افراد را از اعمال خودسرانه مصون داشتن. به تعبیری دیگر نفی سنت مالکالرقابی، و اینکه هرگاه یکی از ارکان دولت مورد اتهامی قرار گیرد، بدون رسیدگی حکمی صادر نگردد. چنین اصلاحی را قبلا رشید پاشا صدراعظم همزمان امیر، در نظام سیاست عثمانی کرده بود و با اعلام «خط شریف گلخانه» (1255 ق/ ) پایه دولت منتظم عثمانی را ریخت. اتفاقا رشید پاشا به پالمرستون گفت: یکی از انگیزههایش در گنجانیدن قانون امنیت جانی در فرمان گلخانه همین بود که پس از آن، جان وزیران بازیچهی هوی و هوس سلطان عثمانی قرار نگیرد. و چون وزیری معزول گشت، سلطان نتواند او را خودسرانه به دست دژخیم بسپرد.1 این قرینه زهربار تاریخ است که میرزا تقیخان هم قضیه «کنسطیطوسیون» را در ارتباط با حق زندگی افراد مطرح ساخت ـ زیرا در آن نظام سیاسی، وزیر معزولی مثل خودش، دیگر حق هستی نداشت. گفت: سرانجام شاه «مرا قربان خواهند کرد». در ضمن باید یادآور شویم گذشته از اینکه امیر از فرمان گلخانه آگاهی داشت، همواره از اروپاییان درباره «سیستم حکومت» غربی میپرسید و با آنها گفتوگو مینمود. در یکی از نامههای رسمی خود نیز به این مطلب اشاره نموده که: جمیع مردم انگلیس به موجب «قوانین ولایتی در محافظه، همه مساوی میباشند، آنها املاکشان و ادیانشان در کمال رفاهیت میباشد». همچنین به گفته منشی سفارت انگلیس: امیر در پی «قانون و عدالت» بود.2
نتیجه اینکه اصل روایت میرزا یعقوبخان معتبر است. در ضمن، این نکته هم آمده که، روس «مانع» آن نقشه امیر بود، اما انگلیس در باطن وعدهی «همراهی» داده بود. مخالفت و ممانعت روس طبیعی است. ولی در گزارشهای رسمی وزیر مختار انگلیس، چیزی از این مقوله نیافتیم که میرزاتقیخان اندیشهی خود را با او به میان گذارده باشد.اگر امیر در چنان مسالهی مهمی با وزیر مختار انگلیس صحبت داشته باشد، خیلی بعید و در استثنایی است که آن ایلچی، دولت خود را آگاه ننموده باشد. البته یکجا وزیر مختار انگلیس به امیر مینویسد: «دوستدار خود میداند که منظور باطنی آن جناب است که قواعد نیک مردم ایران را ترقی دهند، و قواعد ظلم و تعدی و اجحاف را از میان آنها و حکام برطرف سازند.»3 ولی این غیر از وضع «کنسطیطوسیون» میباشد. به هر صورت، رد خصوص آن نکته خاص یعنی عنوان کردن مطلب با انگلیس، مدرک دیگری به دست ما نرسیده است. با همه آن توضیحات که در واقع نکتهای را مبهم نگذاریم، یکی از استادان تاریخ عقاید سیاسی تفسیر یا سوء تفسیری از روایت میرزا یعقوب خان نموده است. بدینمعنی که «کنسطیطوسیون»را با مفهوم دموکراسی و حقوق آزادی خلط کرده، و برپایهی همین خلط معنی آن را مغایر سیاست میرزا تقیخان شناخته است. این خلط ذهنی ناشی از اشتباه در مفهوم عینی و ساده «کنسطیطوسیون» است که تنها دلالت دارد بر حکومت با اصول در تقابل بیقاعدگی و خودکامگی و سیاست با اصول میتواند انواع مختلف داشته باشد که یکی ازی آنها نظام دموکراسی است. در زمان امیرکبیر، اساسا مساله دموکراسی و حقوق آزادی مطرح نبود. امیر به روایت میرزا یعقوب خان، بر آن بود که اگر بتواند قواعدی بنهد که خودسری و خودکامگی پادشاه و حکام را سد کند، و پایهی نظام تازهای را بنیان گذارد..
باری، آنچه میرزا یعقوب خان راجع به امیرکبیر در رسالهاش آورده از این قرار است:
«ایران به فاصله پنجاه سال، سه دفععه از روش ترقی بازماند: دفعهی اول از وفات مرحوم نایبالسلطنه، دفعه دوم از قضیه مرحوم قائممقام، دفعهی سوم از قضیه مرحوم میرزا تقیخان.»
«مرحوم میرزا تقیخان خواست وساطت4 و رشوهخواری را موقوف نماید ـ ندیدی چهطور دست به هم داده به حمام کاشانش فرستادند.»5
«میرزا تقیخان را همه وقت محرم و هواخواهش بودم، خاصه در روزهای پریشانی و اضطرارش. دستخطهای همایون که غالبا اعتمادانگیز بود، به ما نشان داد.6 بعد از زیارت گفتم که: اگر ده یک اینها صدق باشد جای این همه اندیشه نیست که شما دارید. گفت: راست میگویی، اما حرف در این است که بندگان شاهنشاهی با یک وجود تنها، در مقابل این همه رخنه دردمندان7 سپر خواهند انداخت ـ و لابدا به جهت آسودگی خودشان، مرا قربان خواهند کرد. گفتم: چرا چارهی تنهایی شاهنشاه را، پیش از وقت ندیدی؟ گفت: مجالم ندادند. والا خیال کنسطیطوسیون داشتم. مانع بزرگم روسهای تو8 بودند، انگلیس کمال همراهی را در باطن وعده میداد. منتظر موقع بودم».
«سلاطین ایران عیب وزیرکشی را پسندیدند، تا قیامت بدنامی آن را میکشند».
(نقل از: مقالات تاریخی ـ فریدون آدمیت ـ نشر دماوند ( چاپ دوم ـ تهران، زمستان 1362)
پینوشتها:
1ـ امیرکبیر و ایران، ص 205
2ـ همان کتاب، ص 205 و 207 و 350
3ـ همان کتاب، ص 310
4ـ منظور نویسنده «واسطه تراشیدن» یا به اصطلاح امروزی «توصیه بازی» و کار را به دلالی این و آن گذراندن است.
5ـ اینجا خطابش به «یکی از دوستان شفیق» است که گفتوگوی با او را نقل کرده.
6ـ روایت میرزا یعقوب صحیح و دقیق است. برای متن دستخطهای اطمینانبخش شاه پس از عزل او از وزارت، نگاه کنید به: امیرکبیر و ایران چاپ سوم، ص 685-682 . یک جا شاه مینویسد: «به خدا قسم هرچه مینویسم حقیقت است و فوقالعاده شما را دوست دارم. خدا مرا بکشد اگر بخواهم تا زندهام از شما دست بردارم. یا اینکه بخواهم به قدر سرسوزنی از عزت شما کم کنم...»
7ـ منظورش ناراضیان و نزدیکان شاه هستند که از دشمنان امیر بودند.
8ـ میرزا یعقوب در این زمان مترجم و از اعضای سفارت روس در تهران بود. «روسهای تو» اشارهای به همان معنی است.