سه شنبه, 13ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر سخنی چند پیرامون ستارخان سردار ملی و مجلس ایران در 1287

تاریخ معاصر

سخنی چند پیرامون ستارخان سردار ملی و مجلس ایران در 1287

برگرفته از تارنمای آذرپادگان

سال 1287 خورشیدی سالی تیره و شوم برای مردم آذربایجان، مخصوصا تبریزیان بود مظفرالدین شاه که فرمان مشروطیت ایران را صادر و با انتخاب مجلس شورای ملی از منتخبین طبقات شش‎گانه جامعه آن روز و استقرار حکومت قانون موافقت‎ کرده و می‎رفت که متناسبی در مسیر کشور داری بوجود آید، درگذشت و محمد‎علی میرزا که بار سنگینی از خود‎خواهی و بی‎خردی بر دوش داشت و متکی روسیان بود بر تخت شاهی جلوس کرد.
وی می‎خواست بار دیگر استبداد و حکومت وحشت را برقرار نماید و در انجام این منظور، پس از مشورت با سفارت روس و شاپشال ولیاخوف از تهران خارج و باغ شاه را مرکز اعمال خود بر علیه مشروطیت و آذادی‎ خواهان قرار داد. وی لیاخوف افسرقزاق روسی را به حکومت نظامی تهران گمارد و دستور داد، مردم را خلع سلاح کرده و مجلس شورای ملی را از پیش بردارد ...
از روز سه‎شنبه دوم تیر‎ماه صف بندی محمد علی‎شاه و مجلسیان در برابر یکدیگر شکل تازه‎‏ای به خود گرفت، حدود ششصد تن تفنگدار در مجلس گرد آمدند و خود را برای حفاظت خانه ملت آماده کرده بودند، در این میان، بعضی از افسران قزاق‏خانه و هم‎چنین وزیر اکرم، حکمران معزول تهران نیز به مجلسیان پیوسته و برای نگهداری مجلس می‎کوشیدند. لیاخوف چهار عراده توپ در جلو مجلس مستقر و نیز مدرسه سیه سالار را اشغال کرده بود و قزاقان نمی‎گذاشتند کسی از مجلس خارج گردد ... هر دو سو آماده ایستاده بودند که در این میان افسران روسی به آتشباری با توپ پرداختند و چون می‎خواستند از ورود سید‎جمال‎الدین افجه از ملایان آزادی‎خواه به محوطه‎ی مجلس جلوگیری کنند، به تیر‎‏اندازی به سوی مجلس پرداختند.
حدود یک ساعت جنگ به شدت ادامه داشت. از کسانی از نمایندگان مجلس که از آتش‎فشانی توپخانه به وحشت افتاده بودند، دیوار پشت مجلس را شکافته خود را به پارک امین‎الدوله رساندند.
توپ‎های لیاخوف، هم‎چنان مجلس را به بمباران و ویران می‎کردند و پس از ساعت‎ها جنگ و گریز و ویرانی‎های که گلوله‎‎های توپ پدید آورد، سربازان و دسته‎های تاراج‎گران به میان آمده و مجلس و خانه‎هایی را که در دسترس خود داشتند غارت کردند و انجمن‎ آذربایجان که سرسختانه دفاع کرده بود و خانه‎های ظل السلطان و انجمن مظفری را تاراج کرده و حتی در و پنجره‎‎اش را نیز کندند و بردند. داوید فریزر خبر‎نگار انگلیس که در محل حاظر و ناظر بوده می‎نویسد جنگ را تنها یک مشت مجاهدان آذربایجان کردند ... مجاهدین با آن که می‎توانستند لیاخوف را بزنند ولی خود‎داری کردند زیرا می‎پنداشتند اگر او را بکشند روسها مستقیما مداخله می‎کنند تا این که در آذربایجان کردند ...
روز سه‎شنبه دوم تیر ماه 1287 که در تهران بمباران مجلس روی داد دولتیان در تبریز جنگ راه انداخته و بر سر مجاهدان تاختند مناره‎های سید حمزه‎ و صاحب الامر‎ و جاهای بلند دیگر را سنگر قرار داده و تیر‎اندازی می‎کردند شجاع نظام مرندی که تیر‎انداز ماهریبود یکی از مغازه‎های صاحب الامر را پایگاه قرار داد، و با شلیک هر گلوله یک نفر را از پای درمی‎آورد در تهران جنگ تا حوالی ظهر ادامه داشت و پس از آن قزاق‎ها پیروز شده و وارد مجلس گشتند و به تخریب و غارت آن پرداختند و کسانی‎را که می‎خواستند دستگیر کرده و به باغ شاه بردند.
آقای یونس مروارید در کتاب (ادواره مجالس قانون‎گذاری در دوران مشروطیت صفحه 197 می‎نویسد پس از کودتای سه شنبه دوم تیر ماه 1387 و تعطیل مشروطه اول و برقراری حکومت استبدادی توسط محمد علی شاه و عناصر طرف‎ روی به حمایت (روسیان) دولت‎های خارجی و با متواری شدن آزادی‎خواهان سکوت و آرامش موقتی که برخلاف میل طرفداران حکومت قانون و روشنفکران برقرار شد ولی در زیر سکوت و آرامش نطفه انقلاب و جنبش آزادی‎خواهی به رشد خود ادامه می‎داد و عملیات جابرانه شاه مستبد و طرفداران سلطنت (خودکامه) نتوانست آتشیرا که در زیر خاکستر استبداد نهفته بود خفه کند و ملت ایران آتشی را که هرگز نمی‎مرد در دل خود داشت ...
در آذربایجان پس از به توپ بستن مجلس آزاد‎ی‎خواهان آرام ننشستند و با تشکیل قوای مجاهد ملی به سرداری ستار‎خان و باقر‎خان قیام کردند دولت مرکزی با فرستادن چند هزار سرباز تبریز را محاصره کرد وبا ممانعت از ورود آذوقه و جز آن بر آزادی‎خواهان سخت گرفت این وضع بهانه‎ و فرصت مناسبی برای دولت روسیه بود که با عنوان حمایت از اتباع خود و خارجیان در آوریل 1909 قشون خود را از مرز ایران بگذراند و تبریز را اشغال کند ...
شادروان احمد کسروی تبریز نویسنده و متفکر نامدار در تاریخ مشروطه ایران صفحه 701 در مورد این پیشامد می‎نویسد (روز سه‎شنبه دوم تیر‎ماه 1387 که در تهران بمباران رخ داد در تبریز نیز دولتیان جنگ آغاز کرده و به سرمجاهدین تاختند همانا آنان با تهران راه می‎داشتند و از پیشامد‎های آگاه می‎شدند و این بود در هر دو شهر در یک روز به جنگ پرداختند ...
اگر به نقشه تبریز نگاه کنیم مهران رود که از میان شهر می‎گذرد کوی‎های دوچی و سرخاب و ششگلان و باغمیشه در شمال آن نهاده همه این کوی‎ها هوادار خود کامگی و در دست دولتیان می‎بود از کوی‎های شمال رودخانه‎ تنها امیرخیز هواخواه مشروطه می‎بود و اینست بیشتر جنگل‎ها و خونریزی‎ها در نزدیکی این رود‎خانه‎ رخ داده است. همان روز نخست نیز که دولتیان به جنگ پرداختند مناره‎های سید حمزه و صاحب الامر و دیگر جاهای بلند را در کنار رودخانه سنگر گرفته گلوله می‎بارانید و چون در تیر‏‎اندازی آزموده می‎بود کمتر تیری از او به آماج نمی‎خورد. هم‌چنین تفنگداران مرند و قراملک و دوچی ؟؟؟
پیش آمدن و شهر را گرفتن می‎بود هر روز می‎داشتند و به کار می‎زدند و چه بسا گام‎هایی پیش می‎آمدند لیکن پافشاری مجاهدین را نمی‎توانستند.
هنگام فرورفتن آفتاب آرامش روی داد و در آن میان از راه تلگراف‎خانه آگاهی از بمباران مجلس و به هم خوردن مشروطه در تهران پراکنده گردید و مایه نومیدی بسیاری از مشروطه خواهان گشت بسیاری از سردستگان و نمایندگان انجمن (ملی تبریز) سخت می‎ترسیدند و هر یکی باندیشه جان و دارای خود افتاد انجمن ایالتی که می‎بایست در چنین هنگامی پشتیبان مجاهدان باشد و با آنان دلداری دهد به هم خورد و نمایندگان هم هر یکی خود رابه نهانگاهی کشید اجلال الملک و به وبصیر‎السلطنه در کونسولخانه روس و میرزا حسین واعظ در کنسولخانه فرانسه بست نشست اینان کار را پایان یافته و مشروطه را از میان برخاسته می‎دانستند ولی مجاهدان ترسی به خود راه نداده دست از ایستادگی برنداشتند و کسانی چون علی مسیو و حاجی علی دوافروش و حاجی مهدی آقا کوزه کنانی رشته پشتیبانی را از دست ندادند.
فردا با مدادان که بار دیگر دولتیان به جنگ پرداخته فشار آوردند مجاهدان هم‎چنان جلو گرفتند و تا شام جنگ سختی رفت و روز سوم که پنج‎شنبه 4 تیرماه میبود هم‌چنان زد و خورد رقت و ستارخان و باقرخان هر یک در جایگاه خود پافشاری نشان دادند شجاع نظام و سرکردگان اندازه دلیری مجاهدان را نشناخته چنین می‎پنداشتند که با اندک فشاری شهر را به دست گرفته و آن چه لیاخوف در تهران کرده بود اینان در تبریز خواهند کرد ملایان اسلامیه نشین که به خود مشروطه خواهان تشنه می‎‏‎بودند امید می‎بستند که بزودی آنان را در زیر دست داشته فتوی به خونشان خواهند داد ولی در این سه روزه به نافهمی خود پی بردند در این سه روزه دانسته‎ شد کار تبریز جزاز کار تهران می‎باشد.
باختیانوف کونسول روس به دستیاری تاجرباشی و دیگر بستگان خودشان به نام میانجگری آزادی‎خواهان را به دست کشیدن از جنگ و آمرزش خواستن از محمد علی شاه می‎خواندند و این فریبکاریهای او مایه سستی بسیاری از آزادی‎خواهان می‎گردید لیکن مجاهدین باین نیز پروا نمی‎نمودند.
جنگ هم‌چنان پیش می‎رفت روزها زد و خورد برخاسته گلوله همچون تگرگ می‎بارید و شبها شلیک هوای خواب و آرام از هر کسی می‎ربود خانه‎هایی که مایه سنگر‎ها و یا نزدیکی آن‌ها نهاده بود همه تهی گردید و مردمش به جا‎های دیگر می‎گوچیدند ترس همگی را گرفته کسی نمی‎دانست پایان این جنگ چه خواهد بود و مجاهدان از این ایستادگی چه نتیجه خواهند گرفت.
روز سه شنبه ششم تیر بار دیگر جنگ با سختی آغاز یافت در این روزها بود که دو سو چند بار یکدیگر را از جا کنده پس راندند و در هر بار کسانی از این سو و از آن سو کشته گردید خانه‎حاجی میرزا حسن مجتهد در نزدیکی بازار نهاده و در این هنگام در دست دوچیان می‎بود آن چون خود در اسلامیه نشسته فتوی می‎داد دسته‎ای از سواران در خانه او نشسته و سنگر بسته‎ به نگه‎داری آن جا می‎کوشیدند و گاهی نیز فرصت یافته بیرون می‎ریختند و در آن پیرامون‎ها دست به تاراج می‎گشادند چنان‎ که روز پیش به خانه حاجی میرزا‎علینقی گنجه‎ای و به پاره‎ای مغازه‎ها ریخته تاراج کرده بودند امروز مجاهدان خیابان و ما را الان بر آن بودند که ایشان را از آنجا بیرون رانند اینست فشار سختی پس از جنگ و خونریزی سخت سواران را از آنجا بیرون کردند و برای آن که دوباره باز نگردند گذشته از تاراج به ویرانی نیز کوشیدند خانه‎های حاجی‎ملک التجار که در آن نزدیکی و خود از بنیانگذاران اسلامیه بود نیز تاراج گردید ...
چون جنگ تبریز بزودی پایان نپذیرفت شاه ( به رحیم‎خان چلبیانلو) که در قراداغ اقامت کرده و به دروغ تظاهر به مشروطه‎خواهی می‎کرد ولی از بد‎خواهان مشروطه بو تلگراف فرستاد که بر سر تبریز بیاید ولی رحیم خان کار را کوچکتر دانسته خود را هر نشسته پسرش بیوک‎خان را فرستاد او همین که به تبریز رسید در باغ صاحب یوان در شرق تبریز جا گرفته دست به راهزنی و تاراج باز کرده جلو آمد و شد را بست و از هر باره در شهر سختی پدید آمد.
فردای آن روز بیوک خان از راه خیابان به شهر تاخت باقرخان سنگری در میان خیابان پدید آورده دسته‎ای از مجاهدان را در پشت ان جا داده بود و چون سواران بیوک خان به تاخت پرداختند چندان ایستادند تا به تیررس رسیدند و این هنگام با توپ و تفنگ به شلیک برخاسته دسته‎ای از ایشان را بزمین انداختند در این روز سواران دوچی فرصت یافته از دم توپخانه تاگوی مسجد همه مغازه‎ها را تاراج کرده کالاهای انبوهی بردند ...
در همین روزها از تهران آگاهی رسید که محمد‎علی شاه مخبر‎‎السلطنه را از والیگری آذربایجان برداشته و عین‎الدوله را به جای او گذاشته او که دشمن بزرگ و به نام مشروطه می‎بود به سرعت و شتاب عازم تبریز گردید مخبر‎السلطنه از روزی که به تبریز رسیده بود با مشروطه خواهان به نیکی راه می‎رفت و این بود نزد آنان ارجی پیدا کرد و پس از به هم خوردن شهر و پیش آمدن جنگ او خود را به کنار کشیده و در خانه یکی از اعیان میز بت ولی چون این آگاهی رسید دیگر نمانده از راه جلفا روانه اورپا گردید از آن سوی محمد‎علی شاه مقتدرالدوله را به جانشینی والی سپرده کارها را باو سپرد و در همان روز‎ها فوج ملایر که محمد‎علی شاه از تهران فرستاده بود بیرون شهر رسید ...
چون جنگ به درازا کشیده بود و از بیوک‎خان و سواران او جز تاراجگری و راهزنی کاری دیده نشد روز 6 روز شانزده تیر ماه مقتدرالدوله ناچار شد رحیم خان را به تلگفراخانه‎ خواسته و بخواهد که خودش به تبریز آیدگویا همان روز بود که رحیم خان پسرش را به اهرخواست و فردا خودش با باسواره و سربازان انبوهی که به گرد سر خود می‎داشت با شکوه و دید به بسیار به تبریز رسید و در باغ صاحب‎ یوان فرود آمد و از آمدن او به پشتگرمی دشمنان مشروطه افزود.
باید فراموش نکرد که مشروطه از سراسر برچیده شده و در همه جا ایرانیان بار دیگر گردن به یوغ خود کامگی گذارده و این تنها تبریز می‏‎بود که ایستادگی می‎کرد در همین شهر نیز گذشته از این که یک نیم مردم به سوی دولت گراییده با آزادی‎‏خواهان می‎جنگیدند در میان آن نیم دیگر نیز دسته‎های انبوهی ارجی به مشروطه نگذارده و یا آن را از میان برخاسته می‎دانستند و از این رو اینان نیز فشار به مجاهدان می‎آورند و زبان از ریشخند و نکوهش باز نمی‎داشتند.
پس از این همه این‎ها برخی از بستگان روس که قفقازی و مسلمان می‎بودند با تبریزیان همه‎گونه آمیزش داشتند با دستور کنسول روس (یاختیانوف) به میان مردم افتاده به نام آن که ایستادگی در برابر دولت سودی نخواهد داشت آنان را باین می‎خواندند که دست به هم داده و به کابر خیزند و جنرال کنسول را میانجی گردانیده و از شاه آمرزش و زینهار به طلبند تا از زیان و آسیب در امان بمانند ...
حسن آقا تاجرباشی که در خیابان می‎نشست چون مرد دارایی می‎بود روضه خوانی‎ها بربط برپا می‎گردانید و بدینسان در میان مردم آن کوی جایگاهی می‎داشت و از این رو در این هنگام به میان افتاده با ملاحمزه که یکی از سردستگان خیابان و خود روضه خوان می‎بود و دیگران گفتگو می‎کرد و در نتیجه آن‌ها را وا داشت که دست از جنگ کشیده اسلحه به رحیم خان تحویل دهند و او را در کارهایش آزاد بگذارند بدین سان رخنه در کار مجاهدین پیدا شد و رشته‎ از هم گسیخت کونسول روس بیرقی به خیابان فرستاد که در میدان افراشته شد از آن سوی ملایان اسلامیه‎نشین که خود را پیروز و مردم را در چنگ خود می‎دند به فرمانروایی پرداختند چون محمد علی‎شاه رشته کار‎ها را به رحیم‎خان سپرده بود آنان نیز رشته را باو سپردند این ملایان خونخوار می‎پنداشتند و آرزو می‎کردند که سرباز و سواره در شهر دست به کشتار خواهند گشود جاهایی را از خانه‎های ملایان و دیگران بر می‎گزیدند که بیرق سفیدی به نام بیرق اسلام در آنجاها زده شود تا کسانی که به آنجا پناهند در زینهار باشند در این روز‏ها بود که با دستور اسلامیه نشینان فتح‎الله آسیان یکی از لوطیان دوچی به بیرون شهر رفته آبها را از آسیاب‎ها بازگردانیدن و بدین سان نان در شهر کمیاب گردیده سختی بیشتر شد دولیتان با این فیروزی‎ها کار را پایان یافته می‎شماردند ولی نه چنین می‎بود ستارخان که از سالها در تبریز به د؟؟؟ شناخته شده بود و در این جنگ‎ها بازپسین کاردانی و مردانگی بسیار از او سرزده بود و با دسته کوچکی از پیرامونیان خود می‎ایستاد و پروائی از این پیشامد‎ها نمی‎داشت اینان با در این دو روزه اخیر که کوی‎ها دست از جنگ کشیدند و دولیتان به شهر درآمدند مجاهدان قفقازی و برخی از دلیران بنام از حسین باغبان و دیگران که سرفرود آوردن به دولتین نمی‎خواستند به امیر‎خیز پناهیده در نزد او می‎بودند از آن سوی اراک را که خود یک سنگر استوار و جایگاه قورخانه می‎بود چند تنی از مجاهدان نگه می‎داشتند و از هم‏دستان ستار‎خان می‎بودند و هم‎چنین شادروانان حاجی شیخ علی‎اصغر و میرکریم مسجد صمصام خان را جایگاه گرفته برخی از مردم پراکنده را به آنجا می‎خواندند و به نام مشروطه خواهی گفتارها می‎راندند و این یک پشتیبانی از ستارخان شمرده می‎شد هیچ کس گمان نمی‎برد که او در برابر آن‎ همه دشمنان خواهد ایستاد و فیروز هم خواهد گردید.
راستی هم ایستادگی گردانه ستارخان یک کار بزرگی بود این مرد عامی از یک سو اندازه‎ دلیری و کاردانی خود را نشان داد و از یک سو مشروطه را به ایران بازگردانید مشروطه از همه شهر‎های ایران برخاسته تنها در تبریز باز می‎مانداز تبریز هم برخاسته تنها در کوی کوچک امیر‎خیز بازپسین ایستادگی را می‎نمود در سایه دلیری و کاردانی ستار‎خان مشروطیت بار دیگر به همه‎ کوی‎های تبریز بازگشته سپس نیز به همه شهر‎های ایران بازگردید آن لکه سیاهی که در نیتجه زبونی و کارندانی نمایندگان پارلمان و شکست آزادیخواهان تهران به دامن تاریخ ایران نشسته بود این مرد با جانبازی‎های خود آن را پاک گردانید از کسانی‎که در آن روز‎ها در نزد ستارخان پشتیبان او بوده‎اند گذشته از مجاهدین علی موسیو ـ حاجی میرزاعلی‏نقی که گنجه‎ای و حاجی محمد بالا و کربلا حسین فشنگچی را شنیده‎ایم.
باری ستار‎خان ایستادگی می‎نمود و با تفنگداران و سواران که در دوچی گرد آمده بودند پیاپی جنگ می‎رفت، روز چهار شنبه 24 نیز بار دیگر دولتیان به امیر‎خیز تاخته به سنگرهای ستار‎خان فشار وارد می‎آورند. نخستین بار ربود که دولتیان چون از پیشرفت نومید گردیدند به توپ اندازی پرداختند این خستین بار بود که دولتیان توپ به کار می‎بردند لیکن از این جنگ نیز نتیجه‎ای بدست نیامد و هنگام شام هود و کوه به جای خود نشستند.
فردا آرامش بود گویا در این روز یا فردایش بود که پاختیانوف (کنسول روس) آگاهی داد که به امیر‎خیز برای دیدن ستارخان خواهد آمد ستارخان بسیج پذیرایی کرده کسانی را از سردستگان نیر برای بودن و گفتگو کردن خواند کنسول درآمد پس از نشستن و حال پرسیده چنین آغاز سخن کرد:
«امروز به خیابان رفتم و به دوچوی رفتم و اکنون نیز اینجا آمدم که از شما پیمان گیرم که به جنگ پیشدستی نکنید تا پیش آمد با گفتگو پایان پذیرد» ستارخان پاسخ می‎دهد: «ما هیچ‎گاه به جنگ پیشدستی نمی‎کنیم و همیشه از آن سوی به ما می‎تازند و ما جلوشان می‎‎گیریم» سپس حاجی شیخ‎علی اصغر‎ و دیگران نیز سخنانی راندند کنسول به ستار‎خان پیشنهاد کرده بیرقی از کنسول‎خانه فرستاده شود و او به درخانه خود زده در زینهار دولت روس باشد و نوید می‎داد که سرقره سورانی آذربایجان را از دولت ایران برای او بگیرد ستارخان چنین گفت: «جنرال کنسول من می‎خواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید من زیر بیرق بیگانه نمی‎روم» کنسول که این پاسخ را نه بیوسیده بود خیره ماند و چون برخاست برود ستار‎خان هفت‎تن از قره‎داغ را که درجنگ‎ها دستگیر کرده بودند به او سپرد که همراه نوکران خود به دوچی برساند کنسول از این رفتار بسیار شادمان گردید ...)
جنگ‎های تبریز نزدیک به یک سال طور کشید و در تمام فراز و نشیب‏های آن ستار‎خان و یارانش از فداکاری و جان بازی مضایقه نکردند تا بتوانند مجاهدین و آزادی‎خواهان را به پیروزی رسانند و متاسفانه ورود لشکریان روسیه و اشغال آذربایجان و جنایاتی که به همراهی حاجی شجاع الدوله و عین‎الدوله مرتکب شدند و بلافاصله اندکی توافق روسیه و انگلستان برای تجزیه و تقسیم ایران و شروع جنگ جهانی اول که در این میان حادثه پارک اتابک را پیش آورده و پای ستارخان را به گلوله خرد کرده و آن مرد برزگ را از پای درآوردند مانع از آن گردید که مردم میهن ما از این پیروزیها نتیجه لازم را بدست آورد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید