پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی آموزش کلمه ها در نگارش

زبان پژوهی

آموزش کلمه ها در نگارش

برگرفته از تارنمای حوزه به نقل از مجله معارف اسلامی، مهر، آبان و آذر 1385، شماره 65، صفحه 57


ابوالفضل طریقه دار


بحث قبل درباره نقشِ جمله ها در نگارش بود. گفتیم که هر چه نویسنده در آوردنِ جمله های زیبا و بی عیب تلاش کند نوشته اش خواندنی تر می شود. اما نباید فراموش کرد که جمله ها از کلمه ها و واژه ها ساخته می شود؛ یعنی واژه های قاعده مند و خوش ترکیب، جمله های جذاب به وجود می آورد. از همین روست که در این قسمت به نقش کلمه ها در نگارش می پردازیم.

روشن است که در هر جمله ای، سه نوع کلمه دیده می شود: فعل، اسم و حرف. بحثِ ما نیز به ترتیبِ همین تقسیم بندیِ مشهور است. اما به این موضوع از دو زاویه می نگریم: یکی، ضرورتِ داشتنِ چنته غنیِ واژگانی از فعل و اسم و شیوه چفت و بست دادنِ کلمه ها و دیگری، غلطهای مشهور در زمینه فعل و اسم و حرف.

چنته واژگانی
نویسنده باید چنته واژگانی غنی و پرباری داشته باشد. هر چه در ذهن و حافظه او کلمه ها و لغت های گوناگونی باشد، در هنگام نگارش، زیباتر و خلّاق تر می نویسد. نویسنده ای که به فقر واژگانی دچار است، نوشته خود را با کلماتِ یک سان و تکراری می نویسد و خواننده را در جاده ای کویری و کم آب و گیاه و بدون تنوع، حرکت می دهد و در نهایت، او را خسته و رنجور می سازد و یا از ادامه راه باز می دارد. نویسنده در هر رشته ای از علوم که قلم می زند باید مجموعه وسیعی از واژه ها، ضرب المثل ها، حکایت ها و داستان ها را در ذهن داشته باشد و به موقع و ماهرانه از آنها بهره برد.

آری، فصاحت و بلاغتِ نوشته تا حدّ زیادی به گزینش واژه ها و تعبیرها بستگی دارد. گاهی انتخابِ یک واژه به جا و پر محتوا، کارِ چند جمله را می کند و نویسنده با یافتنِ چنین واژه های مشکل گشا از توضیح و تفضیل، معاف می شود.


چگونه چنته واژگانی خود را غنی کنیم؟
نویسنده از دو راه می تواند حافظه خود را غنی و پرواژه سازد: مطالعه و تمرین. مطالعه متن های معیار که زبانی فاخر و عالی دارند، راه بسیار مؤثری در غنی سازی حافظه واژگانی است. برای این کار باید هرگونه متن - اعم از شعر و نثر - را خواند و عبارت ها و واژه های جالب و خوش ترکیب آنها را یادداشت و پیوسته به آن رجوع کرد. هر مطالعه کننده هوشیاری، حتماً همراه خود، دفتر یادداشتی دارد که نکته ها، جمله ها و کلمه های بدیع را در آن ثبت می کند و بارها به آن رجوع می نماید و به ذهن می سپارد.

دیوانِ شاعرانِ ممتازی چون فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، نظامی و دیگران، مالامال از واژه ها، ترکیب ها و ضرب المثل های زیباست که می تواند ما را در هنگام نگارش، یاری رساند. درست است که ما نثر می نویسیم و شعر نمی گوییم، اما از آن جا که آنها واژه ها و کلمه ها را استادانه و صیقل زده به کار گرفته اند، استفاده از آنها نثر ما را بسیار جذّاب و فصیح خواهد ساخت. قسمت عمده موفقیت نویسندگان بزرگ معاصر، مرهون اُنس دائمی با دیوان شعرای ممتاز است. فراموش نکنیم که استنادِ به جا به تک بیت ها و تک مصراع ها، نوشته را زیبا می کند و کسی به این کار موفق می شود که اشعار زیادی خوانده باشد.

این از شعر، اما مطالعه نثرهای معیار، گام اولِ نویسندگی است. کسی که در مقام نویسندگی بر آمده باید از سابقه این هنر و میراثی که گذشتگان در این زمینه از خود به جای نهاده اند آگاه باشد. نکته مهم آن است که کتاب و نوشته زیاد است، ولی همه آنها ارزش خواندن ندارند، بلکه باید با راهنمایی مربّیان، گزینش کند و بهترین ها را مطالعه نماید، زیرا خواندنِ نثرها یا شعرهای سطح پایین، ذوقِ آدمی را در مسیر کژی و کاستی، فرو می غلتاند و از شکوفایی آن جلوگیری می کند.

در این جا برای نمونه، چند نویسنده معاصر را نام می بریم که به نثر «معیار» می نویسند و از میان کتاب های متعددِ آنها، یک یا دو اثر را معرفی می کنیم؛ با این توضیح که ممکن است ما با محتوای برخی مطالب آنها موافق نباشیم، اما آن چه دراین مقام برای ما مهم است، شیوه جمله بندی و نحوه انتخاب واژه است.

- دکتر غلامحسین یوسفی، کتابِ «دیدار با اهل قلم» و «برگ هایی در آغوش باد».

- دکتر سید جعفر شهیدی، کتابِ «پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه درباره قیام امام حسین (ع)».

- دکتر عبدالحسین زرین کوب، «با کاروان حلّه».

- دکتر علی شریعتی، «فاطمه، فاطمه است».

- استاد محمدرضا حکیمی، «فریاد روزها»، «ادبیات و تعهد»، «میرحامد حسینی».

- جلال آل احمد، «مدیر مدرسه»، «در خدمت و خیانت روشنفکران»، «غرب زدگی».

[...]

- استاد احمد سمیعی (گیلانی)، «آیین نگارش».

- استاد ابوالحسن نجفی، «خانواده تیبو» (رمان سه جلدی).

- استاد بهاءالدین خرمشاهی، «حافظ نامه»، «ذهن و زبانِ حافظ».

- سیدمهدی شجاعی، «کشتی پهلو شکسته».

البته در زمینه «نثر معیار» عمدتاً باید به دو عرصه توجه کرد: نثر علمی و نثر ادبی. در شماره قبل، از این دو نثر، سخن گفتیم و کتاب هایی که در فوق معرفی کردیم بیشتر مربوط به نثر علمی است. اما در نثر ادبی، می توان کتاب های زیادی را ارائه داد: از سید محمدعلی جمال زاده گرفته تا نویسندگان امروز.

نمونه های دیگری از نثرهای معیار را می توانید در متن های گزینش شده کتاب های دوره دبیرستان، خصوصاً رشته «ادبیات و علوم انسانی» ببینید.

راه دیگرِ غنی سازیِ چنته واژگانی، تمرینِ نگارش است. کارورزی و تمرین، مطالعاتِ ما را نهادینه می کند و به تدریج با «نثر معیار» مأنوس می سازد. هیچ نویسنده ای از راه مطالعه صرف، کام یاب نشده است، بلکه دم ساز شدن مطالعه و تمرین، عاملِ موفقیت ها بوده است. برای نویسنده شدن باید هم خواند و هم نوشت و روشن است که ذوق و استعداد فطری، شرط اصلی است. خواندن و کارورزی، به مثابه دو بال اند که استعداد فطری و ذوقِ خدادادی را بر می کشند و آن را شکوفا می سازند.

اگر تمرین و مطالعه، قاعده مند و مستمر باشد موهبت خدادادی زودتر و آسان تر، پروریده می شود.

پس از بحث درباره چنته واژگانی و راه های پرورش آن، اکنون بحث را از زاویه دوم یعنی غلطهای مشهور در زمینه فعل و اسم و حرف، پی می گیریم.

1 - فعل
محور هر جمله و نگارشی بر «فعل» است. آن چه به نوشته ای جان و جنبش می بخشد و یا وصفی را زنده و پویا می سازد، گزینش ماهرانه فعل است. فراز و نشیب، آرام و شتاب و گردش و چرخشِ متن با استفاده صحیح از فعل صورت می گیرد. در نوشته ای که کمتر فعل به چشم می خورد و غلبه با جمله های اسنادی و فعلی باشد، خواننده را خسته و فهم مطالب را مشکل می کند، اما نوشته هایی که فعل به شکل ماهرانه در آنها به کار رفته، حتی اگر فراوان هم باشد، زیباست، مثلاً این بیت سعدی را در نظر بگیرید:

ندانمت که اجازت نوشت و فتوا داد

که خونِ خلق بریزی، مکن کس این نکند در بیت فوق، شش جمله فعلی دیده می شود که در آنها فعل به صورت اخباری، استفهامی، التزامی و امری و گاه ایجابی و گاهی سلبی و به هر سه شخصِ متکلم، مخاطب و غایب آمده است.

نمونه دیگری را می آوریم که در آن، به یاری فعل های متعدد و با چرخشِ کلام، سخن پویا و زنده شده و از یک نواختی به دور مانده است:

«نویسنده، تنها افزارمند نیست،افزار ساز هم هست: در زبان تصرف می کند، به آن مایه می دهد، توانایی های آن را افزون تر و گسترده تر می سازد و آن را برای بیان دقایق و ظرایف اندیشه و خیال آماده می کند. در حقیقت، هر نوشته اصیلی دایره امکانات زبان را وسعت می بخشد. وانگهی، تجربه فکری و عاطفی نویسنده است که در نوشته او منعکس می شود و چون این تجربه، بکر و بی همتاست، بیانش نیز باید مبتکرانه و بدیع باشد. می توان گفت: نویسندگی، کاربرد سازنده زبان است.»(1)

نمونه دیگری را از کتاب «نظر خلاف عرف درباره هنر پیشگان» اثر «دیدرو» می آوریم:

«به حکیم الهی می گویم که می خواهم درباره برادرش با وی سخن بگویم، به تندی دستم را می گیرد، مرا می نشاند و گوشزد می کند که مرد دانا نخست باید کسی را بشناسد، آن گاه دفاعش را بر عهده گیرد. سپس به بانگِ بلند از من می پرسد: آیا برادرم را می شناسید؟ گمان می کنم، آیا از رفتاری که با من داشته آگاهید؟ گمان می کنم، گمان می کنید؟ پس خبر دارید.

مغزم تاریک می شود، احساس کوفتگی می کنم، نزدیک بود شهامت دفاع از چنین دیو نفرت انگیزی را که برایم توصیف می شد از دست بدهم... .»

در این متنِ چند سطری، فعل های زیادی وجود دارد که چون با استادی به کار رفته اند، نوشته را زیبا ساخته اند. به کمک کاربردِ استادانه این فعل هاست که ما در همین چند سطر، نه تنها یک گزارش را می خوانیم بلکه حالت چهره ها، تندی و آرامی، نحوه نشست و برخاست، طرز گفت و گوها و پاره ای اوصاف دیگر را هم به دست می آوریم.

نمونه بهتر و کامل تر را از گلستان سعدی می آوریم، که چگونه با استفاده از فعل، به سخن خود، تنوع و تحرّک بخشیده است:

«گفتم: مذمّت اینان [توان گران ] روا مدار که خداوندِ کَرَمند. گفت: غلط گفتی که بنده دِرَمند، چه فایده چون ابر مِدْراند [ابرِ بسیار بارنده ]و نمی بارند و چشمه آفتابند و نمی تابند و بر مرکبِ استطاعت سوارند و نمی رانند، قدمی بهر خدا ننهند و دِرَمی بی مَنّ و اَذی [منت گذاری و اذیت ] ندهند. مالی به مشقت فراهم آرند و به خِسَّت نگه دارند و به حسرت بگذارند و زیرکان گفته اند: مال بخیل از خاک وقتی بر آید که او در خاک رود... گفتمش: بر بُخلِ خداوندانِ نعمت وقوف نیافته ای الاّ به علت گدایی وگرنه هر که طمع یک سو نهد، کریم و بخیلش یکی نماید. محک داند که زر چیست و گدا داند که مُمِسک کیست. گفتا: به تجربتِ آن همی گویم که متعلّقان [بستگان ] بر در بدارند و غلیظان [مأموران خشن ]شدید بر گمارند تا بارِ [ اجازه ورود ]عزیزان ندهند و دست جفا بر روی اهل صفا باز نهند و گویند کس این جا نیست و هر آینه راست گفته باشند... .

گفتم: به عذر آن که از دستِ متوقّعان به جان آمده اند و از رقعه [نامه ] گدایان به فغان، و محالِ عقل است اگر ریگ بیابان دُر شود، چشم گدایان پُر شود... گفتا: نه، که من بر حال ایشان رحمت می برم. گفتم: نه، که بر مالِ ایشان حسرت می خوری... .

تا عاقبة الامر دلیلش نماند، ذلیلش کردم، دشنامم داد، سقطش کردم، گریبانم درید، زنخدانش گرفتم. القصه، مرافعت پیش قاضی بردیم، قاضی گفت: بدان که هر جا گُل است خار است و با خَمر، خُمار است، نظر نکنی در بُستان که بیدِ مُشک است و چوب خشک؛ هم چنین در زمره توان گران شاکرند و کفور و در حلقه درویشان صابرند و ضجور [دل تنگ و ناراضی ].» (گلستان، جدال سعدی با مدعی).

اینها نمونه هایی بود از کاربردِ به جا و زیبای فعل در شعر و نثر. روشن است که امروزه کسی به سبک گلستان سعدی نمی نویسد، اما شاهدِ مثال در شیوه استفاده از فعل بود که قدیم و جدید ندارد. وانگهی، نمونه های اول و دوم، نثرهای معیار و امروزین انند که در آنها فعل، ابزار خوبی برای هنرنمایی نویسنده است.

در شماره آینده به نقشِ فعل در نگارش و جمله بندیِ زیبا، به صورت تفصیلی و با ذکر شواهد و مثال ها خواهیم پرداخت.

پی نوشت :
1) این نمونه از کتابِ «آیین نگارش» تألیف استاد احمد سمیعی گیلانی، انتخاب شده است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید