جمعه, 02ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی داستان ایرانی

داستان ایرانی

درخت غرغرو

یک درخت پیر بود، تا دلت بخواهد غرغرو. همش غر می‌زد. حوصله هیچ کس را هم نداشت. واسه همین تک و تنها مانده بود.

boohoo , Womens & Mens Clothes , Shop Online Fashion | Sneakers Nike Shoes

داستان‌های كهن ایرانی - وامق و عذرا

در زمانهای قدیم فلقراط پسر اقوس بر جزیره كوچك شامس حكومت می كرد. این پادشاه فرمانروایی خودكامه و ستمگر بود، اما به آباد كردن سرزمین خود شوق بسیار داشت. او در آن جا بتی بر پا كرد كه یونانیان او را مظهر ازدواج و نماینده زنان می شمردند.

cheap shoes nike dunk sb silver box collection - Low shoes - GiftofvisionShops - nike jordans retro 1 camo shoes black friday deals , Sneakers - Women's shoes | IetpShops , New Balance 327 Moonbeam Leopard , men air max jordan 13 , 4011496719 , Where To Buy

سرگذشت یک کفش

به نقل از اطلاعات:

به خودم كه اومدم دیدم توی دست‌های وحیدم و اسیر نگاهش هستم .سریع من رو پاش كرد و رفت توی حیاط داد?زد: پس كی می‌ریم مهمونی؟ ای بابا دیر می‌شه‌ها؛ عید بود من هم جزو لباس‌ها و دیگر چیزهای نو و جدید عید برای وحید بودم. وحید من را همه‌ جا می‌برد و پز می‌داد كه قشنگ‌ترین كفش‌های دنیا را دارم. آن همیشه با یك دستمال من را تمیز می‌كرد و می‌گذاشت قسمتی از حیاط كه سایه بود. احساس می‌كردم خوشبخت‌ترین كفش دنیا هستم و همیشه در راحتی بودم.آن طرف حیاط یك جفت كفش پاره پوره وجود داشت كه وحید بعضی اوقات آن‌هارا می‌پوشید نمی‌دانستم چرا آن كفش‌ها این ریختی هستند. nike flex contact boys shoes gray - Nike Air Force 1 Shadow Cashmere/Pale Coral - Pure Violet CI0919 - 700 | AIR JORDAN 4 BLANCAS Y ROJAS - BabylinoShops - nike air jordan grey low heels shoes blue sneakers

داستان لبخند مادر

صبح یک روز سرد، مینا از پنجره مشغول تماشای حیاط بود که جوجه گنجشکی را دید که بی‌حال لب پنجره افتاده بود. آن را به داخل اتاق آورد و بعد از این که پرهای خیسش را خشک کرد ،به او کمی آب و دانه داد تا کم‌کم حال جوجه گنجشک بهتر شد.

shock drop air force 1 full uv reactive | SBD - 100 Release Date - nike lebron ambassador 7 360 2017 edition appraise Tech Grey CT8527 - nike lunar woven chukka rainbow color wheel drive

بازآفرینی حکایت‌های سعدی 2 - آهسته و پیوسته

بود و بود و بود. در شهری کوچک، در حاشیه ی کویر، جوانی زندگی می‌کرد به نام خسرو که بسیار تیزرو و چالاک بود. او پاهایی قوی و نیرومند داشت. در دویدن کسی به گرد او نمی‌رسید. به همین خاطر خیلی به خودش می‌بالید و مغرور بود.

001 - DC4091 - NikesneakersShops , nike air chromeposite for sale california cheap - Jordan Jordan 1 Mid MMD (Black) | WS327KA - Buy now New Balance 327 SEASONAL CLASSIC - adidas edge lux 120111741 black edition release

میمون بازیگوش

روزی روزگاری در یک جنگل زیبا حیوانات زیادی زندگی می‌کردند. در بین این حیوانات بچّه میمونی هم زندگی می‌کرد.

تسوق ماست اند هاربر السعودية أونلاين مع تخفيضات 25 - charles barkley nike shoes for sale cheap jordan , نمشي - 75% | adidas xplr womens white sneakers shoes sandals - Black - MnjeShops , Adidas G Shmoo Hoodie

در همین زمینه