پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان چراغ عمر نثرنویس خوش قریحه و پیشگام سینمای ایران خاموش نخواهد شد

نام‌آوران ایرانی

چراغ عمر نثرنویس خوش قریحه و پیشگام سینمای ایران خاموش نخواهد شد

هم‌اکنون‌‌ برخی گفتگو (دیالوگ)‌های مشهور از فیلم‌های علی حاتمی را ـ تقدیمتان می‌‌شود.

adidas team water bottles for sale craigslist 2017 | Footwear NIKE - nike air zoom super bad ii white gold 41mm - Sneakers - DialadogwashShops - W Air Max 2090 CT190 700 Barely Volt/Black/Atomic Pink - Low shoes , Women's shoes

چراغ عمر علی حاتمی نثرنویس خوش قریحه و پیشگام در چنین روزی برافروخته شد تا او در ‌عمر 69 ساله‌اش، متفاوت‌ترین و ایرانی‌ترین فیلم‌های تاریخ را خلق کند و در چنین روزی سپاسگزار خداوندگار برای خلق اویی باشیم که یادگارش نیز در سینمای ایران، چون پدرش متفاوت ظاهر شده و درصدد برآمده به ماندگاری پدرش نزدیک شود.

به گزارش «تابناک»، «۲۳ مرداد ۱۳۲۳ ـ پانزدهم آذر ۱۳۷۵» در حدفاصل این دو تاریخ، روحی در یک قالب خاکی دمیده شده بود و در این عالم نفس می‌کشید که منشأ آثار ارزشمندی برای سینمای ایران بود. علی حاتمی در تهران‌ زاده شد تا از معدود هنرمندانی باشد که شیفته فرهنگ حاکم بر این انارستان بزرگ باشد؛ رویکردی که به نادرست قاجاردوستی تعبیر می‌شد، حال آن که حاتمی تعلق خاطر به آن دوران و نه حاکمانش بود.

او که نثری متفاوت را با ادغام اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های فارسی و حتی تکه‌کلام‌های کوچه بازاری را در یک ظرف شکل داده بود و نوشتارهای بعیدی را خلق می‌کرد و با این کار جان شنوندگان را نوازش می‌داد، در حوزه فیلم‌سازی حقیقتاً یک مینیاتوریست توانا بود و به خوبی قدر فریم به فریم فیلم‌هایش را به عنوان یک رشته نقاشی می‌دانست و با حساسیت در انتخاب رنگ، موسیقی و کاراکتر‌هایش، نشان داد که می‌‌شود در چینش سکانس‌ها آنچنان گزیده کار بود که ده‌ها فیلم‌ساز درصدد کپی از اثر او برآیند و تلاش برای ساخت اثری تأثیرگذار‌تر و البته شبیه به «مادر» همچنان ادامه داشته باشد.


خالق ستارخان، مثنوی مولوی، سلطان صاحبقران، سوته‌دلان، هزاردستان، حاجی‌واشنگتن، کمال‌الملک، جعفر‌خان از فرنگ برگشته، مادر، دلشدگان، کمیته مجازات و طهران، روزگار نو و... در حالی مرگ را در آغوش گرفت و با درد جان سپرد که بر خلاف بسیاری، دنیایی از خاطرات را برای مردم باقی گذاشت و خالق سبکی تازه در دیالوگ نویسی و فیلم سازی شد؛ رویکردی که در سال‌های پس از او، هیچ فیلم‌سازی موفق به تکرارش نشده و او همچنان در این امر یگانه مانده است.

از او اما به جز فیلم‌هایش، شهرک سینمایی نیز به یادگار مانده که در نوع خود یک اثر بدیع است. شهرکی که به بهانه سریال هزاردستان ساخته شد، ولی بعدها محل فیلمبرداری فیلم‌ها و سریال‌هایی نظیر امام علی ع، هزاردستان، شیخ مفید، سربداران، هشت بهشت، کارآگاه علوی، کفش‌های میرزا نوروز و ... شد و جای تأسف دارد که این ظرفیت بالقوه در عوض توسعه و جایگزینی برخی دکورها با ساختمان‌های طبیعی به جهت ماندگاری، تبدیل به مخروبه‌‌ شده است.

هم‌اکنون ضمن گرامی‌داشت جایگاه این یادآور سنت‌های ایرانی و جذابیت‌های زندگی سنتی‌ در دورانی که شتاب مدرنیسم سنت‌های ایرانی را می‌بلعید، شما را به دیدن ‌برخی گفتگوهای مشهور فیلم‌های علی حاتمی و همچنین فیلمی از دقت‌نظر علی حاتمی در انتخاب موسیقی و چینش سکانس‌های فیلم مادر ـ که پیش از این منتشر شده ـ دعوت می‌کنیم تا فراموش نکنیم چراغ روح یک هنرمند با آنچه بر جای می‌گذارد، هیچ گاه خاموش نخواهد شد.

 

سوته دلان

مجيد (بهروز وثوقي): خوش به سعادتتون كه مي‌رين روضه، جاتون وسط بهشته، ما كه دنيامون شده آخرت يزيد. كيه ما رو ببره روضه؟ آقا مجيد تو رو چه به روضه، روضه خودتي، گريه كن نداري، وگرنه خودت مصيبتي، دلت كربلاس!

حاجي واشنگتن
 
حاجي السلام اي رئيس الروسا، راس رياست، نظري كن ز وفا سوي شه شرق، اعليحضرت سلطان قدر قدرت خاقان، خسرو اسلام پناه، قبله عالم شاه پدر شاه، شهنشاه، برون شاه، درون شاه، قطب اقطاب صفا، مرشد كامل، شيخ واصل، صفتش حضرت ظل اللهي، ناصر دين خدا، روحي ارواح فدا، شاه آلمان شكن و روس برا باد ده، و لندن و پاريس بر انگشت مبارك به جولان، تخت بر تخت به ايوان، مطبق فزون گشته ز كيوان، شاه ما كرده ميل شاهانه، كه سفيري به آمريكا برود چون صبا، فرح افزا، كه ببند به صفا عقد مودت، بگشايد زفا باب تجارت، رسم گردد سفر و سير سياحت، بده بستان عيان بين دو دولت، قرعه فال از قضا اوفتاد بر من كمترين، حسينقلي، فرخنده باد، فرخنده باد عهد مود ميان ما، گسترده باد، گسترده باد كسب و تجارت ميان ما، پارسال رياستت چهل باشد، دشمن از روي تو خجل باشد، پطر و ناپلئون و خود بيسمارك، همه شرمنده اند بدين درگاه، اقبال قبله عالم و پلتيك مستر پرزيدنت همره شود بي حرف پيش اگر به هم، گيتي به زير بيرق خويش در آورند ايران و آمريك، چشم حسود بتركد، چو سپندي كه در افتد به تشت عرش، الحق رئيس بهشتي مستر پرزيدنت، كيليولند شهريار، دست به دست هم مي دهند دو شهنشاه به اذن الله، حق مبارك كند انشا الله، از خدا مي كنم طلب، الي الابد، موضع دولتين نگه دار، والسلام، اي رئيس خوش ديدار، شد تمام، گل سخن گفتن وزير مختار، والسلام.

هزار دستان

شعبان قبوله، آسوده كسي كه خر نداره، از كاه و جويش خبر نداره. خوب جفتتون داريد از دست هم خلاص مي‌شيد. آخم نگفت زبون بسته، بسلامتي خرت سقط شد، مصيبت آدميزاد و نداره، روز جزا، حساب و كتاب پس نمي ده. آ بارك الله حالا شدي خر خودتو خرك خودت، توبره و سفره‌ت شد يكي. جونشو خودت مي‌كني، نونشم خودت مي‌ خوري. حالا ديگه بسته به خواست خودته كه تو طويله جاگير شي يا زير طاقي، دو خرجه نيستي با اين خرج سنگين. ديگه دست خودته كه خر باشي يا خرك چي.


مادر
 
مادر (رقيه چهره آزاد)

مادر: سر شام گریه نکنین، غذا رو به مردم زهر نکنین. سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم، راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و ظروف. آبرو داری کنین بچه‌ها، نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خرم می‌شه نه از مرصع پلو. حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین. محمد ابراهیم، [گوشت قیمه را] خیلی ریزش نکن مادر، انوقت می‌گن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ.

محمد ابراهیم (محمدعلی کشاورز): لغز بخونن طعنه رو پهنه می‌کنم می‌کوبم تو ملاجشون. دکی اینو.

مادر: میمونه یه حلوا، هدیه صاحبان عزا به اهل قبور. این تنها شیرینی ضیافت مرگ، عطر و طعمش دعاست. روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرونم هست، اما چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زنده‌ها به مرده‌هاشون می‌ذارن. اجرشم نزول صلوات و حمد و قل هوالله ست. فقط دلواپس آردم. خاطر جمع نیستم. می‌ترسم مونده باشه.

محمد ابراهیم: آرد هش‌تر خان می‌خرم برات، فرد اعلا، حلوا می‌پزم،‌ تر حلوا.

 

كمال الملك

عضدالملك (هوشنگ بهشتي): ان شاالله كه سال آينده اين باغبان پير خدمتگزار، توفيق تقديم نهال برومندي ديگري داشته باشد.

ناصرالدين شاه (عزت الله انتظامي): اميدوار نباش، مدرسه‌ هنر مزرعه‌ بلال نيست آقا، كه هر سال محصول بهتري داشته باشد. در كواكب آسمان هم يكي مي‌شود ستاره‌ي رخشان، الباقي سوسو مي‌زنند.


مادر

محمدابراهيم(محمدعلي كشاورز): خورشيد دم غروب، آفتاب صلات ظهر نمي‌شه، مهتابيش اضطراريه، دوساعته باتريش سه‌ست، بذارين حال كنه اين دماي آخر، حال و وضع ترنجبين بانو عينهو وقت اضافيه بازيه فيناله، آجيل مشگل گشاشم پنالتيه، گيرم اينجور وجودا، موتورشون رولز رويسه، تخته گازم نرفتن سربالايي زندگي رو، دينامشون هم وصله به برق توكل، اينه كه حكمتش پنالتيه، يه شوت سنگين گله، گلشم تاج گله!

دلشدگان

با همه بلند بالایی؛ دستم به شاخسار آرزو نرسید!

هزاردستان
 
رضا  خوشنويس (جمشيد مشايخي): ولایت زندان، ما را طلبید عاقبت این عشاق‌خانه. هنوز زنجیر در گوشت است، زنجیرک! موریانه گوشت! کی به استخوان می‌رسی آخر. زنجیرک! تسبیح عارفان، صدای پای من حالا شنیدنی ست، از این دست ساز، کوه کوچک!‌

حاجی واشنگتن

‌حاجي (عزت‌الله انتظامي): آیین چراغ خاموشی نیست، قربانی خوف مرگ ندارد، مقدر است. بیهوده پروار شدی، کمتر چریده بودی بیشتر می‌ماندی، چه پاکیزه است کفنت، این پوستین سفید حنابسته، قربانی، عید قربان مبارک، دلم سخت گرفته، دریغ از یک گوش مطمئن، به تو اعتماد می‌کنم هم‌صحبت. چون مجلس، مجلس قربانی است و پایان سخن وقت ذبح تو، چه شبیه‌هه چشم‌های تو به چشم‌های دخترم، مهرالنساء، ذبح تو سخته برای من.

 

کمال‌الملک

کار جهان به اعتدال راست می‌شود، همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. اتابک بدش نیاید، ما که صدراعظم مثل بیسمارک نداریم که نقاش‌باشی آن طوری داشته باشیم. بیله دیگ بیله چغندر.

سوته دلان

دكتر (جهانگير فروهر): دلمون برات تنگ می‌شه، بهت عادت کرده بودیم. به اخم و تخمات، اولدرم بلدرمات، سگ صلحیات. ولی گور پدر دل ما! دل تو شاد! ( - ۱۳۵۶)

سلطان صاحبقران

مقدر است امروز لباس نو بپوشم، اگر می‌توانی درد و غم را هم از تن من بشوی.

دلشدگان

احمدشاه قاجار: کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود، همه صدا‌ها آهنگ بود، همه حرف‌ها ترانه

دلشدگان

تاريخ هنر ما، خون سهراب است و طاهر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید