نامآوران ایرانی
درباره نصرالله پورجوادی عرفانپژوه و رییس سابق مرکز نشر دانشگاهی - فرزند ایران...
- بزرگان
- نمایش از پنج شنبه, 03 مرداد 1392 22:43
- بازدید: 3121
برگرفته از روزنامه شرق، شماره ۱۷۹۱، پنج شنبه ۳ مرداد 1392
پژمان موسوی
درست یک هفته پیش بود که پرونده دهه هفتم زندگیاش را هم بست و وارد دهههشتم از زندگی خود شد؛ یکسال پیش در چنین روزهایی درباره 70سالگی جمعی از فرهیختگان و برگزیدگان فرهنگمان نوشتم که «در زمانهای که بیش از همیشه زندگی معنا و مفهوم واقعی خود را از دست داده است، چگونه میتوان تنها زنده نبود و زندگی کرد؟ آن هم در عصری که عصر تهیشدن زندگی از «معنا»ست؛ عصر نیستانگاری است و عصر سردرگمی... هستند اما در این بین، افرادی که زندگی را «جور»دیگر یافتهاند؛ نگاهی «دیگرگونه» به آن داشتهاند و اکنون با کولهباری از تجربههای متفاوت، هرکدام سرفصلی جداگانهاند برای دفتر زندگی؛ هم آنانی که خلاقیت را با تکرار ناسازگار یافتهاند و آن را «خلاف آمد» عادت دانستهاند». امروز هم یکی دیگر از همین کاروان خرد و ادب، 70ساله شده است؛ نصرالله پورجوادی.
نام نصرالله پورجوادی برای اهل فرهنگ ما مترادف است با عرفان و فرهنگ ایرانی؛ شاید به جرات بتوان گفت کمتر کسی است که چون او، در حولوحوش عرفان و ادب و تصوف ایرانی، کنکاش کرده باشد و تاملات و یافتههای خود را، با زبان و بیانی ساده، در اختیار مخاطبانش قرارداده باشد. او چنان با عرفان و فرهنگ ایرانی یکی شده است، که امروز پورجوادی مترادف است با پژوهشهای عرفان ایرانی و پژوهشهای عرفان ایرانی مترادف است با پورجوادی. پورجوادی با فلسفه بهخوبی آشناست؛ این آشنایی را او صرفا مدیون سالهایی نیست که در آمریکا درسش را تا مقطع کارشناسی خوانده و در ایران هم آن را تا مدارج عالی عالیه طی کرده است، بلکه زندگی پورجوادی، تماما در پاسخ به پرسشهای فلسفی او از خود و هستی گذشته است؛ رویآوردن به عرفان را هم باید در همین نگاه جستوجوگر به جهان پیرامون ارزیابی کرد؛ نگاهی که دیگر فلسفه جوابگوی پرسشهای ناگزیرش نبود و او تلاش میکرد در عرفان پاسخی برای آنها بیابد. اینگونه بود که پس از بازگشت به ایران، پژوهش در گنجینه عرفان و تصوف ایرانی را آغاز کرد و هرچه زمان به جلو میرفت، آثاری ماندگارتر و جدیتر را از دریای بیکران عرفان ایرانی تولید میکرد. او در تمام طول این سالها چنان شیفته فرهنگ و عرفان ایرانی بوده که تمام وقت و زندگیاش را برای کنکاش پیرامون این دستاورد عظیم انسان ایرانی گذارده است.
ریاست بر مرکز نشر دانشگاهی از ابتدای تاسیس، در سالهای نخستین پیروزی انقلاب تا سال 83، فرصت دیگری بود تا او بتواند تجربیات مهم خود را با ابزارهایی که در دستش بود، با مردمان جامعهاش تقسیم کند. نصرالله پورجوادی به واقع در مرکز نشر دانشگاهی کاری کرد کارستان؛ در روزهایی که چراغ فرهنگ در این ملک، به کمسویی میل پیدا کرده بود، استادان مجرب دانشگاه را برای ترجمه و تالیف به کار فراخواند و ماحصل آن شد چیزی در حدود هزارو300عنوان کتاب و انتشار مجلاتی چند همچون نشر دانش، تاریخ و باستانشناسی، لقمان، زبانشناسی، فیزیک، ریاضی، شیمی، معارف و مجله بهداشت.
مرکز نشر دانشگاهی در تمام سالهای ریاست پورجوادی بر آن، یکی از خوشنامترین و فرهنگیترین مراکز نشر برای اهل فرهنگ بوده است و کتابها و مقالات تولید شده در این مرکز، همواره با استقبالی کمنظیر و احترامی درخور از سوی اهل فرهنگ روبهرو بوده است. حیف از مرکز نشر دانشگاهی که نصرالله پورجوادی را از دست داد و حیف از مرکزی که نتوانست با بهرهگیری از میراث او، «راه» او را در این مرکز مهم، ادامه دهد؛ نتیجه هم البته همانی شد که شایستهاش بود... نصرالله پورجوادی امروز هم با کولهباری از دانش و تجربه، در گوشهای از همین پایتخت تفتیده، روزگار میگذراند بیآنکه طیف وسیعی از همنسلیهای من، اساسا با نام و آثار مهم این دانشمند فرزانه آشنا باشند؛ البته سرنوشت کسی که وقتی نخستینبار به مزار مولانا قدم گذارد، گفت: «در آنجا با هزارو400سال فرهنگ و زبان خود دوباره بیعت کردم. وقتی قدم در صحن مزار گذاشتم، حال فرزند گمشدهای را داشتم که پس از سالها دربهدری و آوارگی به آغوش مادر بازمیگردد. قطرهای بودم که به دریا میپیوستم.»، بیشک مهجوریت و ناشناختگی نیست و همانطور که نسل قبل با نام بلند پورجوادی مانوس است، یقینا در روزهایی که دور است و دیر نیست، نسل امروز هم با نام و آثار یگانه این فرزانه فروتن به خوبی آشنا و مانوس خواهد شد... .