پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان خاطره‌‌‌بازی جمعی از مردی که در یادها ماند - ۱۷ دی سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی

نام‌آوران ایرانی

خاطره‌‌‌بازی جمعی از مردی که در یادها ماند - ۱۷ دی سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان غلامرضا تختی ۵ شهریور ۱۳۰۹ در محلهٔ خانی آباد تهران به دنیا آمد. وی علاوه بر کسب مدال‌های مختلف کشتی در مسابقات المپیک و جهانی در فرهنگ ورزشی ایران، نماد پهلوانی و فروتنی است. تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در اتاقش در هتل آتلانتیک تهران درگذشت. جمع مدالهای غلامرضا تختی: ۸ عدد، ۴عدد طلا، ۴عدد نقره. المپیک ۳عدد - جهانی ۴عدد- بازیهای آسیایی۱عدد.

nike-air-force-1-shadow-lucky-charms-dj5197-100-date-sortie | Air Jordan Release Dates 2021 + 2022 Updated , IetpShops , nike new arrival for men japan today live full

 

نزدیک به نیم قرن از مرگ غلامرضا تختی می‌گذرد و عجیب اینکه هنوز که هنوز است، حافظه تاریخی فراموشکار ایرانی،‌ اسطوره تختی را فراموش نکرده است. هم‌اکنون نگاهی به خاطراتی که از تختی نقل شده، انداختیم تا شاید راز این ماندگاری را دریابیم.

همسایگان شرقی ما در افغانستان که همچنان با رگه‌هایی از فارسی دری سخن می‌گویند، هنوز که هنوز است، به کشتی گرفتن دو تن «پهلوانی کردن» می‌گویند و کشتی را از ریشه پهلوانی کردن می‌دانند. واژه جهان‌پهلوان هم با همین پیشنه زبانی به قهرمان‌های کشتی داده شد؛ واژه‌ای که البته بعد‌ها مشتری‌های بیشتری یافت و به همه قهرمان‌های المپیکی ایران گفته شد؛ اما «جهان‌پهلوانی» که در ذهن‌ها ماند، همانی بود که نخستین طلای المپیک را برای ایران در تاریخ ثبت کرد؛ جهان پهلوان غلامرضا تختی!

به گزارش «تابناک»، چهل و شش سال از مرگ جهان پهلوان ایران در هتل آتلانتیک تهران می‌گذرد و هنوز ‌خاطره مردی که برای مردمش نماد امید بود، کهنه و قدیمی نشده! چه آن زمان که وقتی فوت کرد، قصابی در کرمانشاه خودش را به قناره انداخت و بر شیشه مغازه‌اش نوشت: «جهان بی‌جهان‌پهلوان ماندنی نیست» و چه حالا ‌که با گذشت نزدیک به نیم قرن باز هم در هفدهم دی‌ماه، مردم بسیاری به گورستان پیر ابن‌بابویه می‌روند تا یاد و خاطره تختی را گرامی بدارند.

هیمنه تختی در ذهن مردم زمان خود‌ش، چنان بود که نه چهار سال پایانی عمر ورزشی‌اش که بی‌هیچ موفقیتی پشت سر گذاشته شد، موجب کم شدن شدت محبوبیتش شد.

مردم بیشتر دوست داشتند پای ساواک را در میان ببینید تا اینکه به خودکشی فکر کنند. جلال آل‌احمد درباره مرگ تختی می‌نویسد: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتی برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمی‌کرد‌».
یافتن رمز این جاودانگی را شاید بتوان در یک خاطره‌بازی جمعی دانست. سری به تاریخچه مطبوعات زدیم و خاطراتی از تختی ‌بیرون کشیدیم تا بار دیگر بازخوانی کنیم.


پرچم‌داری که پرچم را به سلماسی داد

جعفر سلماسی، نخستین مدال‌آور ایران در تاریخ المپیک اینچنین می‌گوید: «در روز افتتاح بازی‌های المپیک که در سال ۱۹۶۰ در رم برگزار شد، رئیس تربیت بدنی وقت، پرچم ایران را برای رژه رفتن، ‌پیشاپیش ورزشکاران ایرانی در استادیوم به دست تختی داد، ولی او به طرف من آمد و گفت که برداشتن پرچم ایران حق شماست، چون نخستین قهرمان المپیک ایران هستی. من هر چه معذرت خواستم و از آن روح ورزشی بسیار بلند و از خودگذشتگی بی‌مانند او تشکر و سپاسگزاری کردم، منصرف نشد و من هم بناچار خواسته او را برآوردم و پرچم ایران را گرفته و برای رژه‌‌ آماده شدم. به جرأت می‌توانم بگویم که این از خودگذشتگی نه تنها در ایران بلکه در جهان بی‌سابقه است و تا زنده هستم مدنظرم خواهد ماند‌».

مدوید و آقا تختی

خیلی‌ها الکساندر مدوید را بهترین کشتی‌گیر قرن می‌دانند؛ چهره‌ای که دوران اوجش با سال‌های اوفول تختی همزمان شده بود. مدوید از تختی چنین ‌می‌گوید: «آشنایی با تختی برای من افتخار بزرگی است. آشنایی ما از سال ۱۹۶۱ در جریان مسابقات قهرمانی جهان در یوکوهاما آغاز شد. در آن میدان بزرگ تختی برنده مدال طلای وزن هفتم شد و من در فوق سنگین مدال برنز گرفتم. این نخستین حضور من در مسابقات جهانی بود. در همین جا بود که تختی را شناختم و از نزدیک به قدرت و بزرگی‌اش پی بردم. او همیشه مرا دوست می‌داشت. ملت خودش را هم دوست داشت.

به هنگام مسابقات جهانی تولیدو زانوی من ضرب خوردگی پیدا کرد. پزشک تیم باند زانو را باز کرده و مشغول تزریق مسکن بود، در همین لحظه تختی که از آنجا می‌گذشت، همه چیز را دید. یکی از مربیان به من گفت: بیا! او متوجه شده و در مسابقه به پای مصدوم تو خواهد پیچید. اما تختی اصلاً به پای مجروحم دست نزد. هر دو خسته شده بودیم و باید اذعان کنم، با اینکه او هفت سال از من پیر‌تر بود، ‌بیش از من جنبش و تحرک داشت. آن واقعه را تا آخر عمر به یاد خواهم داشت. او هرگز به حیله و نیرنگ متوسل نشد‌».

آنقدر زمین خوردم که پشتم بوی تشک گرفت!

غلامرضا تختی با اینکه بسیار دیر‌پای به دنیای قهرمانی گذاشت، در دنیای کشتی استمرار عجیبی داشت. او با ‌به دست آوردن هفت‌مدال از مسابقه‌های جهانی و المپیک هنوز پر مدال‌ترین کشتی‌گیر در تاریخ ایران است و پس از گذشت چهل سال، هنوز کسی نتوانسته ‌به این رکورد دست یابد. او مردی خود‌ساخته بود که از فقر به فخر و از گمنامی به شهرت و خوشنامی رسید، تا آخرین مسابقه‌اش برای سربلندی ایران تلاش کرد. تختی خود در مصاحبه‌ای با کیهان ورزشی، پرده از سختی عمیقی که در راه قهرمانی کشیده است، برمی‌دارد:

‌«در سرما و گرما در روی تشکی که حتی حیوانات هم حاضر نمی‌شدند ‌روی آن تمرین کنند فعالیت خود را آغاز کردم. شاید شما هیچ باور نکنید، اما این حقیقت محض است که من و امثال من در شرایط بسیار سختی تمرین می‌کردیم‌ و این ادعای مرا اهالی خیابان شاهپور که همیشه در ساعت معینی مثلاً دو بعدازظهر من را می‌دیدند، تصدیق می‌کنند. اما پس از یک سال تمرین کوچک‌ترین موفقیتی به دست نیاوردم و علاوه بر اینکه گل نکردم حتی ضعیف‌تر هم شدم. در اینجا و در همین موقع بود که باران استهزا بر سرم باریدن گرفت و همه به من می‌گفتند تو خود را بی‌سبب شکنجه می‌دهی، برو دنبال کارت تو اصلاً به درد کشتی نمی‌خوری... جوانی ناامید و دل شکسته بودم، دیگر هیچ کس نبود که قلب مرا از آن همه استهزا پاک کند. هیچ کس حاضر نبود مرا به کارم تشویق کند. همه مرا با دیده ترحم می‌نگریستند و می‌گفتند:‌ اینو ببین که لخت می‌شه و تمرین می‌کند».

اما همه این اتفاقات هم موجب نشد تا او از تمرین دست بکشد و به قهرمانی فکر نکند. او سال‌ها بعد در اوج شهرت و در بهترین زمان ورزشی‌اش در مصاحبه‌ای گفت: «روزگاری آنقدر از کشتی‌گیران دیگر زمین خوردم که پشتم بوی تشک گرفت‌».

خاطره حبیب‌الله بلور از غلامرضا

حبیب الله بلور مربی تیم ملی پس از مرگ جهان پهلوان در مصاحبه‌های تلویزیونی خاطره بسیار جالبی از قهرمانی تختی در المپیک ملبورن تعریف می‌کند. بلور گفت:‌ تختی وقتی که برای اولین بار در مسابقات المپیک ملبورن استرالیا بر کرسی افتخار قرار گرفت و سمت چپ و راستش قهرمان منتخب اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا بود، من خودم را به او نزدیک کردم و گفتم: تختی چپ و راستت را نگاه کن ببین چه کسانی هستند؟ تختی ضمن اینکه زیر لب سرود ایران را می‌خواند، به من گفت: از آن عمده‌تر اینکه به بالای سرمان نگاه کنیم. وقتی من نگاه کردم، دیدم پرچم ایران خیلی بالا‌تر از پرچم آمریکا و شوروی در حال بالا رفتن است و به اهتزاز درآمد. تختی بلافاصله گفت: بلور قهرمانی المپیک حائز اهمیت نیست، ولی آنچه ‌اهمیت دارد، رسیدن این خبر به گوش مردم است و شادی و خوشحالی آن‌ها برای من یک احساس غرورآمیز است. این حائز اهمیت است. ‌


آخرین مسابقه تختی

امروزه در میان ورزشکاران خداحافظی در اوج یک ارزش است، زیرا همه گمان ‌می‌کنند در صورتی که شکست بخورند اعتبار گذشته‌شان را هم از دست می‌دهند و قهرمانی‌های گذشته‌شان خدشه‌دار می‌شود و به اصطلاح به فکر آبروی ورزشی خود هستند. جهان پهلوان تختی پس از المپیک ۱۹۶۴ توکیو و با وجود توصیه برخی از دوستانش که او را از حضور دوباره در میادین برای حفظ اعتبارش منع می‌کردند برای شرکت در مسابقات ۱۹۶۶ تولیدو به میادین برگشت. به راستی چرا؟ آیا تختی می‌خواست به مدال‌هایش اضافه کند؟ آیا او تشنه افتخاری دیگر بود؟

گفته‌های مرحوم نبی سروری که خود از دلاوران کشتی و هم تیمی تختی بود، در پاسخ به این پرسش‌ها، راهگشا و ارزشمند است. سروری می‌گوید:‌ در آستانه سفر به تولیدو آمریکا (۱۹۶۶) بودیم که مهدی تختی از وضع غلامرضا از من پرسید. در پاسخش گفتم: تختی در سن و سالی نیست که بتوان انتظارات گذشته را از او داشت، ولی اگر قرعه چنان باشد که در دوره مقدماتی به آئیک و مدوید برخورد نکند، می‌توان انتظاراتی از او داشت... گویا این اظهارنظر من به گوش خدابیامرز رسیده بود. زمانی که از هیاهوی بدرقه‌کنندگان فاصله گرفتیم و در ‌هواپیما مستقر شدیم، من را به اسم صدا کرد و خواهش کرد کنارش بنشینم. وقتی در کنارش قرار گرفتم، بدون مقدمه گفت: سروری! الان که می‌بینی آمدم کشتی بگیریم، برای خودم محرز است که هیچی نمی‌شوم ولی چه کنم که نمی‌توانم روی خواست مردم ایستادگی کنم، می‌دانم غرورم در مقابل حریفان جوان شکسته خواهد شد، ولی شاد هستم که می‌توانم اسباب رضایت آنهایی را که به من هستی و اعتبار بخشیدند جلب کنم.

جوابی نداشتم که به او بدهم. از بد حادثه تختی در آخرین میدان از نقطه نظر قرعه با خوش اقبالی روبه‌رو نشد... . نخست حریف مجاری را که سا‌ل‌های بعد در کشتی آزاد و فرنگی صاحب مدا‌لهای متعددی شد، شکست داد و پس از اینکه مقابل احمد آئیک ترک مغلوب شد برای آخرین کشتی به دیدار قو‌ی‌ترین حریفش الکساندر مدوید رفت.

وقت اول پایان یافت. هنگام استراحت به من گفت: سروری، هیچ جا را نمی‌بینم. به او گفتم: اگر واقعاً نمی‌توانی کشتی بگیری ادامه نده. سری تکان داد و گفت: من اینجا آمده‌ام که کشتی بگیرم، حرفش را هم نزن. به واقع در آخرین کشتی تختی با همه مشکلات مرد و مردانه جنگید و با مسابقات قهرمانی وداع کرد.


 

خاطرات به نقل از مجله کیهان ورزشی

 

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

جهان پهلوان تختی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید