کتاب
نقدی بر «امپراتوری فراموش شده؛ فرهنگ، هنر و تمدن هخامنشیان» - امپراتوری ماندگار ایران شناسی
- كتاب
- نمایش از سه شنبه, 02 اسفند 1390 12:38
- بازدید: 5380
برگرفته از روزنامه بهار، شماره 152، چهارشنبه 29 خرداد 1392
ژاله آموزگار
استاد فرهنگ و زبانهای باستانی
امپراتوری فراموششده
نوشتۀ: جان کرتیس و نایجل تالیس
ترجمۀ: خشایار بهاری
ناشر: فرزان روز
تعداد صفحه 568 - 75000 تومان
سال انتشار: 1392
سالها پیش جان هنیلز، ایرانشناس و اسطورهشناس انگلیسی، کتاب «شناخت اساطیر ایران» خود را با این عبارت آغاز میکند: «ایران سرزمین تضادهای بزرگ است.»
همه ما بارها با مفهوم این عبارت در بیشتر رخدادهای سرزمینمان روبهرو بودهایم و شاید کمتر بدان اندیشیدهایم. در این آشفتهبازار نشر و کاغذ کیست که نداند چه میگذرد، انتشار کتاب نفیس و زیبای «امپراتوری فراموششده» درباره فرهنگ، هنر و تمدن هخامنشیان در این قطع جالب غیرمعمول، کاغذی که در این دنیای رایانهزده دست را نوازش میدهد، با تصویرهای واقعا دیدنی و زیبا که من بعضی از آنها را از اصل خود آن اشیا و آثار تاریخی که به چشم دیدهام زیباتر یافتم، نوعی تضاد نیست؟ اما چرا امپراتوری فراموششده؟ این عنوانی بود برای نمایشگاهی که در سال ۱۳۸۴/ ۲۰۰۵ در موزه بریتانیا برپا شد و در آن آثار هخامنشی که از جاهای مختلف گرد آمده بود به نمایش گذاشته شد. به نوعی همکاری فرهنگی کمنظیری بود از طرف چند موزه اروپایی و بهخصوص موزه لوور و همچنین همیاری موزه ایران باستان و موزه تخت جمشید که اشیای نفیس مربوط به دوران هخامنشی در یکجا گرد آمد و در معرض دید علاقهمندان قرار گرفت، تا تاریخ مصوری از بیشتر از دو قرن فرمانروایی هخامنشیان باشد (۵۵۰ تا ۳۳۰ ق. م). قلمرویی گسترده که نهتنها در دنیای قدیم آن روز بلکه در کل تاریخ جهان اگر بینظیر نباشد، کمنظیر است؛ از دره سند تا افریقا، از دریاچه آرال تا خلیجفارس. گرچه کاخها و بناهای سربرافراشته بازمانده از این دوران در پاسارگاد و تخت جمشید، شوش و بابِل، عظمت انکارنشدنی این سلسله را نشان میدهد و دستاوردهای اداری و حکومتی و فرهنگی این سلسله که در لابهلای نوشتههای تاریخی به جای مانده است، میتواند بیانکننده عظمت این دوران باشد و کاوشهای باستانشناسان طی سدههای اخیر نیز کارنامه این سلسله را درخشانتر و موزههای ایران و جهان را با آثار ارزنده از دوره هخامنشیان پررونقتر ساخته است، ولی همه این آثار تا آن زمان یکجا به معرض دید گذاشته نشده بود. تلاش صمیمانه جان کرتیس و نایجل تالیس و همکاری دولتها و روسای علاقهمند موزهها این رویداد فرهنگی بسیار مهم را ممکن ساخت تا از این پس قلم به نوعی دیگر بر صفحهها بلغزد و اگر غربیها این سلسله تاثیرگذار تاریخی دنیای قدیم را تنها با جنگهای ایران و یونان و حمله و پیروزی اسکندر میشناختند، دیدگاهشان را تغییر دهند و تصویر واقعی دیگری از ایران هخامنشی به خاطر بسپارند. ایران هخامنشی که حکومتی بزرگ بود، نه خودکامه بود و نه جبار، آنچنان که در نوشتههای مورخان غرب آمده است بلکه حکومتی بود قانونمند که برای اداره این قلمرو گسترده که چندینبرابر سرزمین یونان بود بهترین روشهای حکومتی را به کار میگرفت و برای هر مورد فرمانروایی قانونی و روشی داشت و حکومتش به مراتب قانونمحورتر از یونانی بود که به مردمسالاری معروف شده است. شادروان امیرمهدی بدیع در مجموعه آثار «یونانیان و بربرها» روایتهای ضد و نقیضی که در کتابهای مورخان یونان در همین مورد مردمسالاری یونانیان آمده است و تهمتهایی که به غلط به ایرانیان زدهاند را به خوبی نشان داده است. آندرو مدوز یکی از نویسندگان این مجموعه در مقاله سازمان شاهنشاهی هخامنشی میگوید بسیاری از ما بر این باوریم که ریشه دموکراسیهای معاصر سرانجام به دموکراسی قرن پنجم ق. م آتن بازمیگردد، اما بیگمان شمار کمی از ما، از میزان دین خود به امپراتوری هخامنشی آگاهیم که خود معاصر دموکراسی آتن بود و طلوع سلسله هخامنشی و امپراتوری آن از شگفتیهای آن روزگاران است. آغازگر کتاب چند تصویر واقعا دیدنی است ولی این تصویرهای آغازین متاسفانه بیشناسنامهاند و معرفی نشدهاند. در خلال کتاب هم تصویرهای زیبایی هستند که شرحی برای آنها نیامده است و واقعا حیف است که تصویرهایی به این ارزندگی در کتاب باشد بدون اینکه بدانیم چه هستند و به کجا تعلق دارند. پس از تصویرها تبارنامه این سلسله و نقشهایی از قلمرو گسترده هخامنشیان خواننده را با زمان و مکان شاهنشاهی هخامنشی آشنا میکند. پییر بریان که همه ما با «تاریخ امپراتوری هخامنشی» او که با ترجمه ناهید فروغان در سلسله انتشارات نشر فرزانروز چاپ شده است آشنا هستیم، در مقالهای جامع و کامل خلاصهای خواندنی از تاریخ شاهنشاهی هخامنشی میدهد و خواننده این مقاله را همراه با تصویرهای زیبای پاسارگاد و چشمانداز بیستون و کتیبه سهزبانه آن و تصویر آرامگاههای شاهان هخامنشی در نقش رستم دنبال میکند. آنچه پییر بریان بر گفتههای سابقش میافزاید این است که میگوید زمانی که داریوش سوم به دست بسوس کشته شد اسکندر به خونخواهی او برخاست و بدینسان خود را جانشین و دنبالهرو هخامنشیان قلمداد کرد و بنا به نوشته بریان، پایان دوران هخامنشی را نباید ۳۳۰ پیش از میلاد که سالمرگ داریوش سوم هست دانست، بلکه تاریخ ۳۲۳ پیش از میلاد یعنی سالمرگ اسکندر، پایان واقعی حکومت هخامنشی است. مقاله بعدی درباره زبانها و کتیبههای هخامنشی است. درباره این موضوع مقالات و مطالب بسیاری در دست است، اما کار متیو استولپر که برپایه تحقیقات پیشین دانشمندان است بیشتر حالت تحلیلی دارد و بهخصوص به سابقه این نوع کتیبهنگاری در آشور و تاثیرپذیری پارسیان از آنها اشاره میکند. مقاله مربوط به رمزگشایی خط میخی هخامنشی نیز خواندنی است. در این مورد نیز ما کم مطلب نخواندهایم. پییر لوکوک در کتاب «کتیبههای هخامنشی» که نشر فرزان روز آن را منتشر کرده است بهطور مبسوط تاریخچه رمزگشایی کتیبهها را نقل میکند. اما در این مقاله اروین فینکل مطالب را به صورت فهرستگونه عرضه میکند، یعنی روند خوانش کتیبهها را در سه گام، که تشخیص نخستین که کتیبهها سهزبانه هستند، بعد تشخیص نشانهها و سرانجام تلاش اصلی راولینسون در ۱۸۳۵ که به قرائت کامل انجامید، بررسی میکند. مقاله جان کرتیس هم درباره باستانشناسی دوره هخامنشی بسیار خواندنی است. در این مقاله معماریهای این دوران با پلانهای دقیق و عکسهای واضح مورد بررسی قرار میگیرد و ما در این مقاله میبینیم که چگونه مرزهای سیاسی امروز به کنار میروند و ما آثار دوره هخامنشی را در گسترهای عظیم، در ایلام، بابل، آشور، نواحی غرب فرات لبنان، غرب سوریه، فلسطین، اردن و قبرس، تراکیه در منطقه رود دانوب، شمال دریای اژه در پازیریک، در جنوب روسیه و شمال غربی هند، در قفقاز و آسیای میانه میبینیم. و با دیدن آفتابی که خود آمد دلیل آفتاب بر مظلومیت قوم ایرانی و سلسله هخامنشی تاسف میخوریم که چگونه از این همه افتخار به راحتی دست شستهایم و دل و گوش به ندای تاریخنویسان بیخبر مغرضی سپردهایم که هخامنشیان را قومی صحراگرد، چادرنشین، مهاجم و دورهگرد معرفی میکنند. هیچکسی در دنیا با سرزمین خود چنین جفایی روا نداشته است. به دنبال این مقاله، مقاله علمی درخشانی از جان کرتیس و شاهرخ رزمجو با عنوان «کاخ» عرضه میشود. در مقاله مستند کاخ ویژگیهای کاخهای هخامنشی به بحث کشیده شده است. عناصر معماری، انواع ستونها و سرستونها، صفهها، پلههای این کاخها، تزیینات معماری آنها تفسیر و تشریح شدهاند. در این مقاله از اصطلاحهایی برای کاخها که معمولترین آنها همان اصطلاح آپاداناست صحبت میشود. نویسندگان نکته جالبی را از مایکل رُف نقل میکنند، تحت این عنوان که احتمالا کارگران شاغل در بنای آپادانا در گروههایی مشخص دستهبندی میشدند و کار هر یک از این گروهها توسط کارگران با علامت ویژه آن گروه نشانهگذاری شده است. و نکته جالب دیگری که آمده است این است که نام شماری از این افراد که در ساختوساز کاخهای تخت جمشید شرکت داشتهاند و حتی مقدار حقوق آنها در لوحهای ایلامی به دست آمده از تخت جمشید فهرست شده است. اما نام همه نیامده است و این موضوع دنبالهروی از سنتی آشوری است که نام هنرمند گمنام میماند و ظاهرا در خاور نزدیک باستان برخلاف یونان قدردانی از کار درخشان هنرمند، حتی اگر شناس هم بود، چندان مرسوم نبود. مقاله بعدی سفره شاهانه به قلم جان سنت سیمپسون است که در آن از ظروف طلا و نقره دربار پارس و اشراف سخن گفته میشود. از جامهایی که در آن مینوشیدند، ریتونهای بسیار ظریف، فنجانهای طلا و نقره، ظروف سفره و غذاخوری، پیالههای کوچک با نقش گلبرگها، بشقابهای بزرگ برای کشیدن خوراک، سطلهای فلزی با لبههای برگشته پهن، بطریهای گلابیشکل، قدحها که تصویرهای زیبایی روی آنها نقش شده است، دیدن همه اینها ما را به ضیافتی مجلل راهنمایی میکند. میتوان چشمها را بست و به هم خوردن ظرفها و جامها و عطر غذاها و صداهای نوشانوش را شنید. نکته جالبی که در اینجا دیدم اینکه شاهان نوشابه خود را با نی مینوشیدند. مقاله بعدی در حقیقت مکمل مقاله پیشین است تحت عنوان جواهرات و زیورآلات شخصی از جان کرتیس. با این مقاله به دنیایی از زیباییها گام میگذارید. دستبندها، بازوبندها، گوشوارهها، انگشترها، پلاکهای زیبا، سرمهدانهای مفرغی و وسایل آرایش کردن، چشمانتان را خیره میکند. مقاله بعدی دین و آیینهای خاکسپاری از شاهرخ رزمجوست، که در آن موضوع مورد بحث همیشگی باورهای دوره هخامنشی مطرح میشود. از انجمن پانتئون خدایان سخن به میان میآید و نویسنده تسامح و تساهل هخامنشیان را به میان میکشد و وسائل آیینی بسیار جالبی را که در نیایشها کاربرد داشته است بهطور مبسوط معرفی میکند. مقاله سازمان شاهنشاهی هخامنشی از آندرو مدوز به خوبی عظمت یک امپراتوری گسترده را نشان میدهد که چگونه با مدیریت و با یک ساختار اداری منظم شاه شاهان از پایتخت خود همه ساتراپها را اداره میکند و آنها را زیر نظر دارد. سکههای متعدد بازمانده از این دوران روند و تاریخ حکومتی را به خوبی نشان میدهد.
مقاله الکساندرا ویلینگ با عنوان ایران و یونان، که تقابل این دو حکومت باستانی را به بحث میکشد جوابی است به فرضیه غلط یونانیمحوری که غرب از دو، سه قرن پیش بدان خو گرفته است و اینکه دیدگاه قدیم شر پارسی در برابر خیر یونانی که بر جامعه غرب سایه افکنده است تا چه حد نادرست است و این بحث غیرعلمی اکنون باید جای خود را به رویارویی دو فرهنگ بزرگ و تاثیرگذاری آنها بر یکدیگر در طول 220 سال فرمانروایی هخامنشیان بدهد. آخرین مقاله نوشته ویستا سرخوش کرتیس است درباره میراث ایران باستان که چگونه جای پای فرهنگ بزرگ هخامنشی را در لابهلای آثار بازمانده از دوره سلوکی، اشکانی، ساسانی و حتی در دورههای اسلامی میتوان دید. و مبحثی که شباهت میان کتیبه شاپور ساسانی را به کتیبه داریوش در بیستون پیش میکشد ما را به یاد تئوریای که رحیم شایگان در کتاب اخیر خود بدان پرداخته است، میاندازد. شرح مختصری بود از این اثر ارزنده.
و آیا ما بازماندگان هخامنشیان شرح افتخارات این فرمانروایی باشکوه را باید در حدیث دیگران بیابیم؟
این امپراتوری که نامش را امپراتوری فراموششده میگذارند. البته من این امپراتوری را فراموششده نمیدانم چون دوره هخامنشی همیشه در حافظه تاریخی و روایی ایرانیان جایگاه برجستهای داشته است. گرچه گروهی ضمن مباحث فراوان به این موضوع اشاره میکنند که هخامنشیان فراموش شده بودند چون در خداینامههای دوران ساسانی نامی از آنها نیست و بر این باورند که اشکانیان و ساسانیان از وجود هخامنشیان و تاریخ آنها بیاطلاع بودهاند. به نظر من این موضوع نمیتواند درست باشد، زیرا به جز روایتهای ایرانی از زبان گوسانها و خنیاگران و اخبار راویان یهودی و مورخان یونان و سریانی، تعدادی هم از روایات خاطرات دوران هخامنشی را در دورههای بعد زنده نگه داشته است. بهطور مختصر میگویم و فقط به یک استدلال اشاره میکنم، دلیل نبودن نام هخامنشیان در خداینامههای پهلوی میتواند ناشی از گرایش دینی این اثر باشد. موبدان تاثیری مستقیم در ارائه تاریخ گذشته ایران داشتهاند و هرچه صرفنظر از سیاست دینی آنها بود از نوشتهها حذف میشد. این جهتگیری اختصاص به دینمردان ایرانی ندارد. تاریخ ارمنستان تحتتاثیر کتاب مقدس است و جهانبینی مسیحی کاملا در آن آشکار است و تاریخ اسلام تحتتاثیر قرآن کریم است و شاید به این دلیل است که در سنت اوستایی هم پیشدادیان و کیانیان جای مادها و هخامنشیان و اشکانیان را میگیرند و سلسلههای اساطیری اوستا جایگزین فرمانروایان واقعی ایران میشوند. ولی برای اینکه جایی هم برای انتقاد باشد چند نکته را یادآوری میکنم. بهتر بود سال انتشار کتاب انگلیسی هم در شناسنامه میآمد، همچنین نام نویسندگان به لاتین و عنوان انگلیسی مقاله. پیشنهاد میکنم تا نوبت چاپ دوم برسد اگر امکان دارد، نام نویسندگان و عنوان مقاله و تاریخ نشر کتاب انگلیسی در یک صفحه چاپ شود و در درون نسخههایی که به فروش خواهد رفت گنجانده شود.