پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی جستار تأمل - ارج نهادن به ارزش‌های انسانی در فرهنگ ایرانی‏

جستار

تأمل - ارج نهادن به ارزش‌های انسانی در فرهنگ ایرانی‏

برگرفته از روزنامه اطلاعات

گفتاری از دکتر اصغر دادبه‏

بی گمان بارها این شعار مقدس را که در قالب یک بیت بیان شده است، شنیده اید. این شعر را:‏

اسلام به ذات خود ندارد عیبی ‏
هر عیب که هست از مسلمانی ماست

این بیت سعدی را هم شنیده‌اید که:

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی ‏
به عمل کار برآید به سخندانی نیست ‏

پرسیده‌اید که چرا ارزش‌های والای مطرح شده در فرهنگ و ادب ایران مثل «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» در زندگی ما جایی ندارد؟دریغا که چنین است. اولاً ارزش‌های والای مطرح شده در فرهنگ و ادب ما یعنی ارزش‌های فرهنگی ایران نه فقط به ذات خود عیبی ندارند که بسیار ارجمند هم هستند و اگر عیبی هست از کسانی است که خود را ایرانی می‌دانند و از این ارزش‌ها بیگانه اند. اگر ابیات بلند سعدی در سازمان ملل نقش می‌بندد، این ابیات که:

بنی آدم اعضای یک پیکرند ‏

که در آفرینش ز یک گوهرند‏

چو عضوی به درد آورد روزگار ‏

دگر عضوها را نماند قرار ‏

تو کز محنت دیگران بی غمی ‏

نشاید که نامت نهند آدمی ‏

به آن معناست که سعدی در مقام یکی از برجسته‌ترین سخن گویان فرهنگ ایران، از ارزش‌هایی انسانی که جزء فرهنگ ایران است چنان سخن گفته که سازمان ملل متحد پیام خود را به مردم جهان از زبان او باز می‌گوید. عالمگیر شدن سخنان سعدی و حافظ و مولوی و نظامی و دیگر سخنگویان فرهنگ ایران نیز به آن معناست. فرهنگ ایران و ارزش‌های برآمده از آن به راستی انسانی و والاست. ثانیاً این فرهنگ و ارزش‌های آن به گواه تاریخ در طول زمان مردانی بزرگ پرورده است که جهان به وجود آنها می‌بالد، پیام‌هایشان را جهانی و انسانی می‌خواند و خودشان را هم متعلق به همه جهان می‌داند. این امر گویای این حقیقت است که اگر به راستی ارزش‌های فرهنگی ایران حاکمیت یابند و اگر کسانی به واقع در این فرهنگ تربیت شوند و با ارزش‌های آن ببالند ارزش و اهمیت جهانی خواهند یافت و در نهایت این امر غیرقابل انکار بدان معناست که ارزش‌های فرهنگی ایرانی، نه بومی که جهانی است... اما اشکال کار در چیست که فرزندان این مرز و بوم چنان که باید با این ارزش‌ها خوگر نشده‌اند و گاه یکسره بیگانه‌اند و حتی با درد و دریغ بسیار باید بگوییم گهگاه با ارزش‌هایی منفی خوگر شده‌اند که ایرانی نیست،، بیگانگی تا بدانجا که روزی مصاحبه گری در خیابان ملاصدرا از گذرگان می‌پرسید؛ ملاصدرا کیست و چرا نام او را بر این خیابان نهاده اند؟ پاسخ اکثر این بود که؛ نمی‌دانم، و پاسخ برخی این که؛ مثل این شاعر بوده، و سرانجام پاسخی جانانه مبنی بر این که؛ رئیس صنف قصابان بوده است، چون نام او را بر گوشت فروشی بزرگی نهاده‌اند که در این خیابان است،، این مشتی است نمونه خروار. از این دست پرسش‌ها هر گاه مطرح شده پاسخهایی از همین دست یافته است. مقاله?یی می‌خواندم مدتها پیش در باب حافظ. یادم نیست نویسنده که بود. گزارشی کرده بود از نسخه‌های تصحیح شده حافظ و از معماری زیبای آرامگاه او و نسخه‌ها را با نسخه‌های تصحیح نشده و معماری امروز را با ساختمان گذشته آرامگاه و سرانجام یک پرسش تکان دهنده مطرح کرده بود. این پرسش که: مردم ما آن وقت چه ارتباطی با حافظ داشتند و چه اندازه از شعرهای او را به حافظه سپرده بودند و مهمتر از آن تا چه مایه به ارزشهایی که حافظ از آنها سخن می‌گوید پایبند بودند و اکنون چه ارتباطی دارند، چه اندازه شعر او را می‌دانند و می‌خوانند و چه مایه به ارزشهای والایی که حافظ مدافع آنهاست، پایبندی دارند؟، آری قصه همین است و ماجرا همین؛ گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل. برای دستیابی به فضل پدر باید آموخت و تربیت شد و برای یاد گرفتن و باور کردن و به کار بستن اصول برآمده از ارزشهایی که بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین و نیز حافظ به تعلیم آن پرداخته‌اند باید آموخت و تربیت شد. برای این آموزش و پرورش آموزشگاههایی باید جدی با معلمانی دلسوز و عاشق و برنامه‌ای علمی و درست... تا نتیجه آن آموختگان و تربیت شدگانی باشد فرهیخته و سالم که با ناراستی جهانها فاصله داشته باشند و باور کرده باشند؛ با دوستان مروت با دشمنان مدارا، پذیرفته باشند؛ درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد کمترین کاری که باید کرد، کاری است که فرزندان این مرز و بوم با متون درجه اول ادب مثل گلستان و بوستان و اشعار حافظ و دیگر بزرگان چون فردوسی و نظامی و مولوی آشنا شوند، دست کم همان روشی که مکتب خانه‌ها داشتند، به کار گرفته شود؛ آنجا نخست قرآن می‌خواندند و سپس دیوان حافظ و آنگاه گلستان، بوستان و... قرآن و دیوان حافظ حتمی بود... اکنون در کتابهای درسی دبستانی و راهنمایی و دبیرستانی ما از این متون از اشعار سعدی و حافظ، از بوستان و گلستان و... چه اندازه یافت می‌شود و چه اندازه در آموزش آنها جدی هستیم. امروز تا تحصیلات عالی، حتی در رشته ادبیات فارسی، پیش می‌رویم و ابیات حافظ را درست نمی‌خوانیم و با این میزان علاقه و دانش دیگران را تعلیم می‌دهیم، آن وقت انتظار داریم فرزندانمان با فرهنگ ایرانی - اسلامی که در متون ادب به بهترین وجه متجلی شده است آشنا شوند و شخصیتی پیدا کنند که باید؟،... تا آموزش جدی در کار نباشد و تا فرزندانمان با ادب فارس و ارزش‌های نهفته در آن انس نگیرند چنانکه باید تربیت نخواهند شد و انتظاری که از یک ایرانی فرهیخته می‌رود، از آنان نمی‌توان چشم داشت.‏

‏*در پاسخ به این پرسش که: «در فرهنگ و ادبیات ایران همواره مفاهیم انسانی برجسته بوده و نگاهی به شعرهای روزگار قدیم به خوبی گویای این حقیقت است اما نگاهی به آنچه در جامعه می‌گذرد و آمارهایی که از بی اخلاقی‌ها، بدرفتاری‌ها، خشونت‌ها و... منتشر می‌شود، حکایت دیگری دارد. چگونه است که این مفاهیم ارزشمند در زندگی ما جاری نشده‌اند؟ چرا همین یک مصراع «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» هنوز در جامعه ما و در زندگی‌های شخصی ما جایی ندارد؟»

برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به:‏

خرد حقیقت مدرنیته، انتشارات آرتامیس، 1389‏

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید