حکمت و فلسفه
سهوردی؛ احیاگر حکمت خسروانی
- حکمت و فلسفه
- نمایش از سه شنبه, 10 مرداد 1391 11:33
- بازدید: 5054
غلامرضا اعوانی
بیگمان، سهروردی یکی از بزرگترین حکمای عالم اسلام است. اگر به سیر اندیشه و فلسفه در عالم اسلام و ایران نگاه کنیم، به اهمیت سهروردی پی خواهیم برد. پس از اینکه در بیتالحکمه بغداد، متون یونانی به زبان عربی ترجمه شد ـ و این یکی از درخشانترین کارهایی بود که در تاریخ فرهنگ بشر رخ داد ـ مهمترین کتب یک تمدن و زبان یونانی که در همه زمینهها به ویژه علوم عقلی درخشان بود، در کمتر از هشتاد سال ترجمه شد و این متون در دسترس مسلمانان قرار گرفت. در اهمیت این نهضت، همین بس که تمام کتب فیلسوفی چون ارسطو به زبان عربی ترجمه و بر آنها شروح گوناگونی نگاشته شد.
گاهی برخی کتب در چند ترجمه در دسترس مسلمانان قرار گرفت. این نهضت عظیم باعث پیدایش دانش فلسفه در جهان اسلام شد و فیلسوفان بزرگی ظهور کردند. نخستین مکتبی که ظهور کرد، مکتب مشا یا مکتب ارسطویی بود. علت اینکه نخست به حکمت مشا توجه شد را شاید بتوان در این دانست که ابتدا کتب شارحان ارسطو که عمدتا نوافلاطونی بودند ترجمه شد. برخی از این شرحها امروز نیز موجود است و کیفیتی بسیار عالی دارد. مترجمان این آثار یونانی را بسیار خوب می دانستند؛ افزون بر آنکه با سریانی نیز آشنا بودند و بسیاری از این کتب قبلا به سریانی نیز ترجمه شده بود، اما این ادعا که این آثار از سریانی به عربی ترجمه شده، درست نیست، زیرا ترجمه هایی که در دسترس مسلمانان بود، دقیقتر از چیزی بود که در سریانی وجود داشت، بیشتر این آثار در مراکز مسیحی که در جهان اسلام و در جاهایی چون سوریه، عراق فعلی و... بود، وجود داشت. به هر تقدیر این ترجمه ها موجب شد مسلمانان با فلسفه یونانی آشنا شوند. اما اگر به سیر بعدی فلسفه در جهان اسلام بنگریم، درمییابیم که رواج فلسفه ارسطویی، موجب واکنشهایی در میان دیگر دانشوران از متکلمین تا فقها شد، به ویژه اشاعره که در میان آنها حجتالاسلام محمد غزالی مقدم است و آثاری چون «تهافت الفلاسفه» و «فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه» را در رد فلسفه نگاشت. او همچنین کتاب «المنقذ من الضلال» را در اواخر عمرش نوشت. این آثار موجب شد فلسفه در غیر از ایران و سایر کشورهای اسلامی تا به امروز وجود نداشته باشد.
اما در ایران برعکس بود. با اینکه غزالی ایرانی بود، نتوانست در میان ایرانیان تأثیر بگذارد، زیرا به فاصله اندکی، پس از او کسانی چون سهروردی در فرهنگ ایرانی به منصه ظهور پیوستند و فلسفه را در مبنای جدیدی احیا کردند. وقتی فلسفه به جهان ایران آمد، درباره آن بازاندیشی شد و بر خلاف آنچه مستشرقان و خاورشناسان گفتهاند، یونانی نماند و پس از حملات غزالی و اشاعره مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
اگر فیلسوفی چون ابن سینا و آثارش را بررسی کنیم و در مقام مقایسه او با ارسطو برآییم، درمییابیم که در آثارشان اصلا با هم قابل قیاس نیستند، بلکه ابن سینا ارسطو را سخت مورد انتقاد قرار داده و در بیشتر مسائل او را به کمال رسانده و جنبه الهی مسائل بسیار قویتر از آن چیزی است که در آثار ارسطو دیده میشود. مثلا اگر به کتاب شفای ابن سینا رجوع کنیم، میبینیم ابن سینا تأکید کرده است که من این کتاب را هرچند بر مذهب مشایین نوشتهام، اما آن را بسیار تکمیل کردهام.
او همچنین در «حکمت المشرقیین» تأکید میکند که من این مذهب را کامل کردهام، اما انسان نباید در فلسفه ظاهربین و مانند حنبلیان باشد و به ظاهر فلسفه بسنده کند؛ بنابراین، آن را نقد کردهام.
او همچنین در کتاب «شفا» تأکید میکند که این فلسفه من نیست، بلکه کسانی که میخواهند فلسفه مرا بخوانند، باید به کتاب حکمت المشرقیین مراجعه کنند، زیرا در آنجا مبادی فلسفه را بر مبادی دیگری بنا کردهام. متأسفانه از این کتاب تنها مقدمه آن موجود است و اصل کتاب از میان رفته است. اما او در اواخر عمرش در بخشهای پایانی «اشارات و تنبیهات» و در رسائل رمزی و تمثیلیاش مثل «حی بن یقظان»، «سلامان و ابسال» و «رساله فی العشق» نشان میدهد که فلسفه جنبهای ایرانی آ اسلامی دارد و این بسیار متفاوت است با آنچه در یونان دیدیم.
سهروردی راهی را که ابن سینا رفته بود، کامل کرده و تعریف دیگری از فلسفه ارائه میدهد. تعریف او ارسطویی یا یونانی نیست و مراتب بسیار بالاتری برای حکمت قائل است. او حکمت را به حکمت بحثی (یونانی) و حکمت ذوقی (کشفی و تالهی) بخش کرده است. این ابتکار اوست و حکمت تالهی بسیار بالاتر از حکمت بحثی یونانی است. از نظر او بیشتر حکمای بزرگ و بلکه عرفا نیز از این حکمت برخوردار بودند.
سهروردی افزون بر این بر این باور است که حکمت کاملا ایرانی است. میدانیم که از نظر ارسطو حکمت امری یونانی است. از نظر او دیگر ملل و اقوام حکمت نداشتند، زیرا به تعبیر او این ملل «بربر و وحشی» بودهاند. اما با تقسیماتی که سهروردی از حکمت دارد، حکمت خاصه در ایران باستان وجود داشته و حکمای بزرگی در ایران میزیستهاند. او این حکمت را خسروانی یا حکمت عتیق یا خمیره ازلی مینامد. از نظر سهروردی این حکمت که او آن را حکمت اشراق میخواند، مخصوص اقوام شرق است.
او بر این باور است که حکمت در غرب، دچار رکود و افول و انحطاط شده و در ارسطو از حکمت ذوقی به حکمت بحثی تنزل پیدا کرده است. این حکمت به معنای اصیل در شرق متافیزیکی و ایران وجود داشته و بزرگترین و نمایندگان آن بزرگان و خسروان ایرانی بودهاند.
او معتقد بوده کنفوسیوس نیز مربوط به این حکمت بوده است. میدانیم کنفوسیوس چنین نظریهای داشته و بر این باور بوده که حکمای بزرگ چین، خسروان قدیم چین بودهاند و او میکوشید حکمت آنها را از نو ابداع کند و خودش را مجدد حکمت خسروان باستان میدانسته است.
سهروردی نیز چنین میاندیشیده و معتقد بوده در گذشته ایران، شخصیتهای اسطورهای و نمادین و رمزی، حکیمان علیالاطلاق بودهاند و در آنها حکمت از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده و به دوره اسلامی رسیده است. او معتقد است که حکمت از ادریس نبی آغاز و به دو بخش تقسیم شده است. یک بخش به مصر رفته و بخش دیگر به ایران آمده و در اسلام متحول شده است و او خود را وارث این بخش از حکمت میداند.
از سوی دیگر، اساس تفکر سهروردی، ایرانی و قرآنی هست؛ به این معنا که کلیدیترین معنا و مفهوم در تفکر سهروردی نور است. نور امری بسیار بدیهی است که ما هر روز آن را میبینیم و با آن همه چیز دیده میشود و حقیقت همه چیز آشکار میشود. اما این نور حقیقی نیست، بلکه نور مجازی است. اینکه برخی ستارگان نور ندارند، روشن میدارد که نور برای خورشید، امری عرضی است و نه ذاتی، زیرا اگر ذاتی بود، آنگاه همه ستارگان خورشید بودند. نور از نظر سهروردی امری مجرد است، اصل نور از نگاه او خداوند است که او آن را نورالانوار میخواند. این جهان بینی مبتنی بر نور و ظلمت و درجات نور، برگرفته از جهان بینی قرآنی است. نور در قرآن بسیار اهمیت دارد و خداوند نورالسموات و الارض است؛ افزون بر آنکه کلماتی چون نور و ضیا در قرآن از حیث متافیزیکی بسیار اهمیت دارد.
همچنین مسأله نور در ایران باستان بسیار اهمیت دارد و جهانبینی ایرانیان باستان هم مبتنی بر نور و ظلمت بوده است. تفکر زردشت و دین زردشت بر مبنای دو قاعده نور و ظلمت و مراتب گوناگون آن قرار دارد؛ بنابراین، سهروردی از این موضوع استفاده کرده و یک جهانبینی طرح افکنده است که در کتاب «حکمت الاشراق» به روشنی به چشم میخورد. این هم از دیگر ابتکارات سهروردی است. افزون بر این، سهروردی حکمت را رمزی کرده و حکمت رمزی از ابتکارات اوست: یعنی او در چهارده رساله به زبان فارسی و نزدیک بیست رساله به زبان عربی، حکمت را به زبان داستان بیان کرده است.
این داستانهای رمزی را هانری کربن به زبان فارسی ترجمه کرد و موجب شد تأثیری بسیار زیاد در متفکران معاصر فرانسه داشته باشد؛ بنابراین، تأسیس فلسفه بر مبنای رمز از ابتکارات فوق العاده سهروردی است که البته پیش از او در برخی آثار ابن سینا هست، ولی بیان رمزی در آثار سهروردی بسیار قویتر است.
نزد سهروردی جهان به عنوان رمز است و او اعتقاد دارد که هر چیزی که میخواهد فلسفی شود، نخست باید رمزی شود؛ بنابراین، درک معنای رمز از دید سهروردی مهم است. علوم رمز را نمیشناسند، بلکه صرفا مطالبی را بیان میکند. اما اگر حقایقی را که در دانشهای گوناگون، حتی در فلسفه بحثی وجود دارد، به صورت رمزی بررسی کنیم، حکمت تمثیلی یا حکمت رمزی پدید میآید.
تفسیر سهروردی از حکمت ایرانی و حکمای پیش از سقراط نیز کاملا ابتکاری است. شایان توجه است ارسطو به فیلسوفان پیش از سقراط به عنوان فیلسوفان ابتدایی نگاه میکرده، ولی سهروردی بر این باور است که ارسطو کلام آنها را نفهمیده، زیرا کلام آنها کاملا رمزی و تمثیلی بوده است. حکمت بحثی ارسطویی چون توان فهم کلام رمزی را نداشته، از فهم ایشان عاجز بوده و کلمات حکمی آنها را به ظاهر تفسیر کرده است. پس از دید او، این حکما، سفیران الهی بودهاند؛ یعنی پیام الهی برای نوع بشر داشتهاند. او کلمات آنها را در پرتوی حکمت اشراقی خودش تفسیر میکند.
به طور کلی سهروردی تحول بزرگی در فهم و سیر فلسفه و تقسیمات آن، به ویژه در حکمت مشرقی ایجاد میکند. او در زمره یکی از بزرگترین فیلسوفان نه تنها جهان اسلام که جهان است. بد نیست اشاره شود که هانری کُربن که خودش فیلسوف برجسته فرانسوی بود، بیش از چهل سال از عمرش را در فهم و تفسیر حکمت اشراق صرف کرد تا اندیشه او را احیا کند. او آثار سهروردی را از کتابخانههای ایران و استانبول بیرون کشید و به روش علمی تصحیح و به زبان فرانسه تحلیل کرد.
منبع: اعتماد