یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست هنر هنر سخنی با استاد شهرام ناظری دربارهٔ مولوی بلخی

هنر

سخنی با استاد شهرام ناظری دربارهٔ مولوی بلخی

مینا ایزدی

در این جهان پرآشوب دشمنان ایران‌زمین می‌خواهند با هر ابزار ممکن به ایران بتازند. کسانی که تاریخ خوانده‌اند نیک می‌دانند از آغاز که ایران بوده این رفتارها نیز وجود داشته است. در روزگار ما که به سبب ارتش نیرومند ایران، این آب و خاک از هجوم بیگانگان در امان مانده است، باز هم به شاخ‌وشانه کشیدن و رجزخوانی می‌پردازند، و از آنجا که روزنه‌ای برای یورش نمی‌یابند تلاش دارند تا از راههای دیگر وارد شوند. از سویی با همکاری همسایگان وابسته ایران می‌خواهند دریای پارس یا خلیج فارس را خلیج عر... بنامند. از دیگر سوی با بهانه‌هایی کوشش می‌کنند تا سهم ایران در دریای مازندران را کمتر کنند، در جایی بگویند که دانشمندان ایرانی مانند پورسینا، رازی، بیرونی یا موسیقیدانان ایران‌زمین همچون فارابی، صفی‌الدین ارموی (اهل ارومیه) عبدالقادر مراغی (اهل مراغه) همه عرب بودند! و یا برای کوروش و خشایارشا پیشینه‌ای غیر ایرانی بسازند و با فیلم‌های هالیوودی خود، تاریخ ایران را به گونه‌ای دیگر جلوه دهند و از همه شگفت‌آورتر اینکه ترکیه عثمانی نیز کشور خود را یکی از بانیان نوروز بخواند و مولانای ایرانی بلخی را نیز رومی بنامد که خوشبختانه با هشیاری ایرانیان تاکنون هیچیک از تلاش‌های بیهوده‌شان ثمری نداشته است.

 

چندی پیش به تازنمای استاد شهرام ناظری خواننده، آهنگساز و موسیقیدان پرآوازۀ ایران نگاهی افکندم، ایشان در گفت‌وگویی با خبرگزاری فارس درباره اثر خود و پسرشان به نام «سمفونی رومی»! سخن می‌گفتند... آنچه که بسیار برایم جای شگفتی داشت پافشاری ایشان در بکارگیری واژه رومی به جای بلخی بود! هنگامی که به کارنامه شهرام ناظری می‌نگریم می‌بینیم که آثار ماندگار او با دیگر بزرگان موسیقی ایران همچون محمدرضا لطفی، جلال ذوالفنون، کامبیز روشن‌روان و... در یاد و خاطر مردم ایران همیشه زنده است. آثاری که براساس موسیقی چندهزارسالۀ ایران و الهام از آنچه پیشینیان به دست ما رسانیدند به وجود آمده است و برای بزرگان امروز موسیقی ایران راهنما بوده که از جمله شهرام ناظری به پشتوانه همین موسیقی به جایگاه استادی رسیده و در جهان شناخته شده است. بنابراین ما نیز از گفتار ایشان از اینکه مولای بلخی را رومی می‌خوانند برانگیخته شده و می‌خواهیم سخن دل خود را بگوییم.


آقای ناظری

مولانا ایرانی و زادۀ بلخ است که پس از یورش مغولان به‌همراه خانواده‌اش زادگاه خود را ترک گفت و به غرب ایران پناه گرفت که به‌آنجا آسیای کوچک (صغیر) می‌گفتند. روم شرقی بیزانس یا قسطنطنیه بود که امروزه استانبول نامیده می‌شود و هیچ پیوندی با شهر قونیه که مولانا  در آنجا زندگی کرده و آرامگاهش در آنجا می‌باشد ندارد. هنگامی که ترکان در آسیای کوچک ساکن شدند با یورش به اطراف بیزانس یا روم شرقی را تصرف کردند و با زور امپراطوری عثمانی را بوجود آوردند که همیشه دشمن شماره یک ایران بودند و در زمان صفویان جنگ‌های بسیاری بین ایران و عثمانی رخ داد. در واقع یکی از دشمنان سنتی ایرانیان هستند که امروزه نيز در کینه‌ورزی‌های غرب بر ضد ایران با آنها هم‌پیمان هستند. به‌هرروی این به‌اصطلاح امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول متلاشی شد و به کمک دولت انگلیس کشورهایی مانند عراق و ترکیه بوجود آمد و شهر قونیه در درون مرز ترکیه قرار گرفت و از آن‌روی دولت ترکیه مولانای بلخی را از آن خود می‌داند و از سوی دیگر چون خود را هنوز فاتح روم شرقی می‌داند تمام منطقه را روم می‌خواند. همانطور که گفتیم مولانا ایرانی بود و در خانوادۀ ایرانی تربیت شد و اشعارش نیز سراسر به زبان فارسی است و با زبان ترکی آشنایی نداشت و همه می‌دانیم او یک بیت هم به زبان ترکی ندارد و این نکته را خود در یکی از اشعارش گفته است:

ای ترک ماه چهره، چه گردد که صبح تو
آیی به حجره من و گویی که:«گل برو»

تو ماه ترکی و من اگرترک نیستم
دانم همین قدر که به ترکی است: آب «سو»

آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
ترکی مکن به کشتنم ای ترکِ ترک‌خو1

استاد ناظری از زمانی که شما به شاعر ایرانی یعنی مولانای بلخی، رومی گفتید، بسیاری از جوانان که در زمینه موسیقی کار می‌کنند همین نام را بکار می‌برند و شما باید بدانید که به سبب جایگاهتان برخی چشم‌وگوش‌بسته در پی‌تان براه می‌افتند و آنچه می‌گویید را تکرار می‌کنند و بازده این جریان اینگونه می‌شود که ترکیه عثمانی و تجزیه‌طلبان شادمان شوند و بگویند که آری! مولانا ترک بوده است اما بدانید که همه ایران‌دوستان و همه کسانی که تاریخ فرهنگی و سیاسی این سرزمین را خوب می‌شناسند و همه آنانی که برای پیوستگی ایران بزرگ تلاش می‌کنند از شما رنجیده‌خاطرند.

ای کاش پاسخگو باشید.

با سپاس مینا ایزدی


1 - کلیات شمس تبریزی، به قلم بدیع‌الزمان فروزانفر، انتشارات امیرکبیر، ص836.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید