هنر
داستان موسیقی غیررسمی کرمانشاه و فرازها و فرودهای آن در گفتوگو با حسین صفامنش - کردی کرمانشاهی شانس چندانی برای ماندگاری ندارد
- هنر
- نمایش از دوشنبه, 21 ارديبهشت 1394 07:45
برگرفته از فصلنامۀ فروزش شماره ششم (تابستان و پاییز 1392)، رويه 111 تا 115
انگار همین دیروز بود که عدهای جوان بیپروا با سازهای الکترونیک و باندهای پرقدرت و پر سر و صدایشان به یکباره از راه رسیدند و فضای موسیقایی شهری و مراسم شادی مردم را تحت تأثیر خویش دادند. آنها همهی آن آهنگها و نواهای قدیمی و گوشآشنا را، که هر کسی جسارت اجرایشان آن را به خود نمیداد، جسورانه با طعم و رنگی بسیار متفاوت اجرا کردند. هرچند این جریان تازه با استقبال گستردهی بدنهی جامعه روبهرو شد ولی برخی نیز از آن به عنوان یک آسیب جدی برای موسیقی کرمانشاه نام بردند و در برابر آن لب به انتقاد گشودند. شرایط شکلگیری این موسیقی و انتقادهایی را که متوجه آن است با حسین صفامنش، یکی از چهرههای برجسته و تأثیرگذار موج جدید موسیقی غیررسمی کردی کرمانشاه، در میان گذاشتهایم. صحبتهای این خوانندهی خوشصدا، که کارهای پرطرفدار و قابل اعتنایی را نیز در این عرصه منتشر کرده است، پیرامون وضعیت این موسیقی و مسایل حاشیهای آن خواندنی است.
آقای صفامنش شما نزدیک به دو دهه است که در عرصهی موسیقی غیررسمی کردی مشغول به فعالیت هستید. معمولاً نقطهی آغازین برای یک هنرمند فعال در این عرصه کجاست و شما این کار را از کجا شروع کردید؟
موسیقی برای من از سر کلاس درس شروع شد؛ زمانی که متوجه شدم همکلاسیهایم صدای مرا دوست دارند. احساس میکردم رابطهای بین ما به وجود آمده، آنها دوست داشتند ترانههای کردی را بشنوند و من هم دوست داشتم دیگران به صدای من گوش کنند. خدا در وجود هر کسی استعدادی قرار داده و در این میان هرکس این استعداد را با علاقه دنبال کند در کار خویش موفق میشود. من هم وقتی این توانایی را خودم کشف کردم آن را با علاقهی بسیار دنبال کردم. البته پیشرفت در موسیقی امکانات میخواهد و تنها با داشتن صدای خوب نمیتوان راه به جایی برد. آن زمان من نه امکاناتی داشتم و نه کسانی بودند که مرا در این راه نصیحت کنند. با این وجودِ همهی این سختیها احساس میکردم به هر قیمتی شده باید این راه را ادامه بدهم.
قبول دارید با همهی این کمبودها شما یک نسل بسیار خوشاقبال بودید، نسلی که با بهرهگیری از فنآوری روز دنیا صدایش را به گوش همگان رساند؛ امتیازی که نسلهای قبل از شما با وجود برخورداری از استعداد و علاقه از آن بیبهره بودند؟
بله همینطوراست. ما فعالیتمان را تازه آغاز کرده بودیم که سیدی به بازار آمد و کامپیوتر هم داشت فراگیر میشد. این فنآوری تازه امتیازات بسیار زیادی نسبت به «کاست» داشت و در ضمن به لحاظ هزینه هم به صرفه بود. در کنار اینها سازهای الکترونیک هم کار ما را بسیار آسان میکرد. سازهایی که با سمپلگیری (ضبط نمونهی صدا) از سازهای محلی مانند سرنا، دوزله، دهل و... میتوانستند کارهای کردی را به خوبی اجرا کنند. در گذشته برای اجرای یک قطعه موسیقی میبایست چندین نوازنده را دور هم جمع میکردی تا یک کار خوب انجام شود، ولی در زمان ما میشد تمام این صداها را در سازی به نام «کیبورد» جمع کرد.
یکی دیگر از خوشاقبالیهای شما در آن زمان باز شدن فضای اجتماعی در دوران اصلاحات بود. فضایی که زمینهی انتشار آثار شما توسط مراکز پخش غیررسمی و همچنین حضور آزادانهتر در جامعه را برایتان فراهم ساخت. این آزادیهای اجتماعی تا چه حد در گسترش فعالیتهای موسیقایی شما مؤثر بود؟
فضای آن سالهایی که ما کارمان را آغاز کردیم نسبت به گذشته خیلی بهتر شده بود و مردم به اهالی موسیقی احترام بیشتری میگذاشتند. آنها نیاز داشتند که کارهای زیبای کردی بشنوند و ما هم به خاطر عشقی که به موسیقی داشتیم وارد این عرصه شدیم. در مورد استودیوهای غیررسمی پخش هم باید بگویم اینها هرچند کارهای ما را به صورت غیرمجاز کپی و به بازار میدادند ولی باید این حقیقت را پذیرفت که صدای ما توسط این مراکز که در محله به محله و شهر به شهر باز شده بودند به گوش بسیاری از مردم رسید. ما به خاطر عشق و علاقهای که به کارمان داشتیم تنها به رسیدن آثارمان به دست مردم اکتفا کرده بودیم و چندان به فکر کسب درآمد از این راه نبودیم. با اینحال اگر آن زمان کسی واسطه میشد و ما را به یکی از شرکتهای رسمی موسیقایی معرفی میکرد پیشرفت مادی و معنوی بسیار بیشتری داشتیم. ولی باز «کاچی بهتر از هیچی» بود.
در سالهای اواخر دههی هفتاد و نیمهی اول دهه هشتاد استقبال بسیار گستردهای از کارهای شما صورت گرفت و فضای موسیقایی را کاملاً تحت تأثیر خویش قرار داده بودید. فکر میکنید این همه نیاز از کجا آمد و چرا جامعه این همه اقبال به کارهای غیررسمی کردی نشان داد؟
خوب، این به نیاز جامعه برمیگشت. جامعه نیازمند شنیدن آهنگهای شاد و زیبای کردی بود. یک هنرمند به تنهایی نمیتواند سلیقهی مردم را تعیین کند ولی اگر کمی باهوش باشد میتواند نیاز مردم را تشخیص دهد. یکی از عوامل مهم در موفقیت یک هنرمند تشخیص درست نیازهای موسیقایی مردم است. کارهای ما بیشتر فولکور بود و این نوع موسیقی در میان مردم عادی از اقبال بسیار زیادی برخوردار است.
در آن سالها موسیقی سنتی کردی هنوز از رونق بسیاری برخوردار بود و آلبومهای کردی متعددی از سوی گروهها و هنرمندان مطرح کرمانشاهی مانند شهرام ناظری، گروه شمس، سیدجلال محمدیان، محمدرضا دارابی و... به بازار عرضه میشد و کنسرتهای موسیقی هم از رونق نسبی برخودار بودند. چرا با وجود این فعالیتهای پررنگ موسیقایی توسط فعالان عرصهی موسیقی سنتی کردی باز بخش زیادی از اقبال جامعه به سمت کارهای شما بود؟
شاید به جرأت بتوان گفت که ما «یک قدم» از فعالان عرصهی موسیقی سنتی کردی جلوتر بودیم. آنها بخشی از موسیقی محبوب مردم را به کناری گذاشته بودند و به این نکته توجه نداشتند که موسیقی سنتی کردی به تنهایی نمیتواند نیازهای مخاطبان را برآورده کند.
میتوانید در مورد این «یک قدم» بیشتر توضیح دهید؟
این یک قدم تشخیص نیاز روز مردم بود. ما احساس میکردیم جامعه تشنهی نوع دیگری از موسیقی هم است چیزی که فعالان عرصهی موسیقی سنتی کردی نخواستهاند به آن توجه کنند. معتقدم هر سبکی هر چند هم موفق باشد با توجه به نیازهای روز جامعه نیازمند تحول است و در غیر اینصورت جامعه به دنبال جایگزین خواهد رفت. موسیقی سنتی کردی در بخشهای مختلف نیازمند تغییر در ترکیببندی سازها و توجه بیشتر به موسیقی محبوب مردم است.
یعنی به عبارتی، موسیقی سنتی کردی بخش مهمی از نیازهای جامعه را برآورده نمیکرد؟
بله همینطور است. مثلا «هلپرکی» یکی از بخشهای اصلی فرهنگ عامه کرد است و مردم این نوع موسیقی را خیلی دوست دارند به نحوی که حتا در شهرها هم این نیاز به صورت مشهودی وجود دارد و نمیتوان این بخش از موسیقی را نادیده گرفت. کارهای متداول سنتی کردی توانایی برآورده نمودن این نیاز را نداشتند. در واقع، نزدیک به بیست سال چیزی به اسم موسیقی هلپرکی در کارهای منتشره وجود نداشت ــ ولی مردم این موسیقی را از یاد نبرده بودند. تا اینکه نسل ما با ریسک و جرأتی که به خرج داد این کارها را ارایه کرد و جامعه هم استقبال باشکوهی از آنها انجام داد. موزیسینهای ما باید بدانند موسیقی هلپرکی بخش مهمی از موسیقی کردی است و با جسم و روح مردم کرد کرمانشاه پیوند خورده است.
واکنش ادارهی فرهنگ و ارشاد و دیگر سازمانها در برابر این موسیقی جدید چگونه بود و چه دیدگاهی نسبت به آن داشتند؟
این موسیقی جدید بود و در ابتدا برای خیلیها غیرقابل هضم بود، ولی با این حال آنچنان مخالفت سفت و سختی با ما نکردند و تنها یک سری گوشزدها به ما میشد.
امکانش هست بفرمایید چه نوع گوشزدهایی به شما میشد؟
بیشتر منظورشان این بود که ما موسیقی را جدیتر دنبال کنیم. آن سالها اغلب کسانی که کارهای سنتی انجام میدادند آهنگهای ما را مورد انتقاد قرار میدادند، در صورتی که نیاز مردم عادی جامعه هم باید مورد توجه قرار گیرد.
یکی از ایرادهایی که به کار شما گرفته میشود این است که شما گوش موسیقایی مردم را با سازهای الکترونیک خود خراب کردهاید به گونهای که آنها با موسیقی اصیل سنتی و همچنین نوای سازهای محلی احساس بیگانگی کرده و دیگر با آن ارتباط برقرار نمیکنند. تا چه اندازه این انتقاد را درست میدانید؟
در دنیای مدرن وضعیت به گونهای است که سنتها در یک جایی میشکنند. مثال کوچکی برای شما بزنم. در قدیم «نامه» بسیار مرسوم بود ولی حالا «ایمیل» و «پیامک» جای آن را گرفته است و یا اینکه در گذشته تنها افراد معدودی تلفن ثابت داشتند ولی حالا در دست هر بچهای یک موبایل قرار دارد. آیا باید به خاطر لذت خواندن یک نامه و یا لذت شنیدن صدای یک دوست پس از سالها، جلوی ورود فنآوری روز را گرفت؟ ابزار و آلات موسیقی هم پیشرفت کردهاند و ورود این سازهای الکترونیک به عرصهی موسیقی هم به نیازهای جامعه باز میگردد. البته ما میتوانیم با نگاهی مثبت به سنتهای قدیم همچنان از آنها بهره بگیریم.
با وجود این، ورود سازهای الکترونیک به جشنهای سنتی مردم باعث به حاشیه رانده شدن سازهای کردی مانند ساز و دهل شدهاند و مردم به جای شنیدن صدای این سازها دوست دارند موسیقی شاد را با حجم بسیار زیاد و گوشخراشی از طریق همین سازهای الکترونیکی بشنوند.
موسیقی متداول در مراسم شادی چیز پیش پا افتادهای است زیرا حتا بدون نیاز به خواننده و تنها با یک دستگاه پخش و چند باند قوی میتوان آن را برگزار کرد. ما باید این سختگیریها را در عرصهی برگزاری کنسرت و یا انتشار آلبومهای رسمی انجام دهیم. در آنجاست که ما باید از حضور سازهای سنتی و یا رعایت استاندارهای موسیقایی دفاع کنیم و اجازه ندهیم هر کسی کنسرت اجرا کند و یا اینکه آلبوم منتشر کند.
ولی حجم بالایی از تولیدات شما در آن سالها مربوط به کارهایی بود که درست به همان شکل ضبطشده در مراسم شادی در بازار غیررسمی نیز عرضه میشد.
ما در آن سالها از کمبود اطلاعات رنج میبردیم و نمیدانستیم «موسیقی مراسم شاد» با «آلبوم» فرق دارد و یا «کنسرت» با هر دو اینها متفاوت است. در واقع، آن سالها همه چیز قاطی بود و حتا باور عمومی این بود هر کسی در مراسم شادی کار بهتری ارایه دهد خوانندهی بهتری است، در حالی که اینگونه نیست و موسیقی خوب موسیقی است که خواص آن را تأیید کنند و عوام نیز آن را بپسندند. آن موقع موسیقی ما را فقط عوام پسند میکرد ولی باید ما نیز کارهای استاندارد تولید کنیم و در زمینهی انتخاب شعر و نوع موسیقی دقت کافی داشته باشیم.
شروع کار شما با بازخوانی ترانههای معروف فولکلور کردی و یا اجرای ترانههای دارای پیام اجتماعی مانند «خوهیشگه خاسهگهم» بود، ولی نسل خوانندگان بعد از شما کم کم از این فضای نجیب موسیقایی دور شد و به سمت به کارگیری مضامین بعضاً سخیف و مبتذل رفت. واقعاً چرا موسیقی غیر رسمی کردی به این وضعیت رسید؟
آن سالهای اولیه افراد جرأت این را که بیایند و بگویند کرمانشاهی خواندن یعنی اینکه که لات باشی و اشعار لاتمنشانه بخوانی و همیشه قلیان و مشروب کنارت باشد، نداشتند. هنگامی که نظارت خاصی نیست معلوم است که هر کسی از میان این آشفتهبازار موسیقی سر بر میآورد و میگوید من خواننده هستم؛ کسانی که از هنر بهرهای ندارند و میخواهند با بهرهگیری از اشعار و تصاویر مبتذل به زور خواننده شوند. آنها شاید با این کارها معروف شوند ولی محبوب شدن سخت است. متأسفانه از همان ابتدا کسی جلو اینها را نگرفت و حالا تعداد این افراد بسیار زیاد شده است.
البته به این عده تذکرات خیلی جدی هم داده شده ولی این آشفتهبازار موسیقی زیرزمینی به این آسانیها درست نمیشود.
باید هرطور شده جلو اینها را گرفت. هیچ وقت به ذهنم خطور نمیکرد که کار این عده اینقدر بالا بگیرد و موسیقی کردی کرمانشاهی به این حال و روز بیافتد. بارها و بارها دیدهام که افراد دیگر در تهران و شهرستانها این موسیقی مزخرف را به عنوان موسیقی کرمانشاهی گوش میدهند. اینها هم اعتبار کرمانشاه را به باد دادهاند و هم گوش موسیقایی مردم را خراب کردهاند. روی کاریهای منتشرشده توسط اینها نام یک نفر به عنوان سرایندهی شعر، تنظیمکننده و خواننده درج شده است؛ واقعاً اینگونه کار کردن خیلی جسارت میخواهد! هنرمند در برابر جامعه یک تعهدی دارد و حق ندارد آن را به فساد و تباهی بکشاند. زبان موسیقی بسیار تأثیرگذار است و ما باید به گونهای فعالیت کنیم که یک جوان از اعتیاد بیزار شود نه اینکه دود و دم را در جامعه ترویج کنیم.
یعنی، به عبارتی شما این نوع موسیقی را ادامهی طبیعی کارهای اولیهی خودتان نمیدانید؟
نه به هیچ عنوان. استفاده از سازهای الکترونیک تنها نقطه اشتراک ما با این عده است و اِلا هیچ نقطهی مشترک دیگری با هم نداریم.
قبول دارید بیتوجهی به موسیقی شهری توسط شما و دیگر فعالان این عرصه طی این سالها تا حدودی در شکلگیری این جریانها بیتأثیر نبوده است؟
ما موسیقی شهری به آن صورت نداریم و این موسیقی در ردیف همان موسیقی عامیانه و یا کوچهبازاری قرار میگیرد. در ضمن آن سالها ما خیلی پایبند به موسیقی فولکلور بودیم ولی حالا احساس میکنم که جامعه به این نوع موسیقی هم احتیاج دارد و باید به این نوع موسیقی هم پرداخت زیرا هم نسل عوض شده و هم خواستها تغییر کردهاند. الآن نیاز یک جوان امروزی با آن زمان تفاوت دارد و وظیفهی ماست که با توجه به ذائقهی اینها موسیقی خوب تولید کنیم. اگر ما این کار راه انجام ندهیم دیگران این کار را خواهند کرد و ذهن جوانان را خراب خواهند کرد. ما باید فرهنگ جامعه را ارتقا دهیم تا آنها این عده را طرد کند.
چرا نسل شما که مدتها فضای موسیقی غیر رسمی را در دست خویش داشت به یکباره جایش را به این نسل ساختارشکن واگذار کرد؟
ما تمام تلاش خود را به خرج دادهایم ولی از ما هیچ حمایتی نشده است. تا پیش از این اصلاً ما را قبول نداشتند و به موزیسینها بسیار سخت میگرفتند حال که این کارهای مبتذل بیرون آمده تازه متوجه ارزش کارهای ما شدهاند. متأسفانه همیشه هر کار تازهای که به بازار آمده در ابتدا با دیدی منفی با آن روبهرو شدهایم در حالی که برخی کارها نیاز جامعه است.
آقای صفامنش هرچند شما آثار متعددی با گویش کردی کرمانشاهی دارید و باز به نظر میرسد به جای پرداختن جدیتر با این گویش انرژی خود را بیشتر صرف اجرای کارهایی با دیگر گویشهای کردی کردهاید و حتا در جدیدترین کارتان باز دو کلیپ سورانی گنجاندهاید. دیگر فعالان عرصهی موسیقی غیررسمی کردی هم وضعیتی مشابه دارند و برای اجرای کارهایی با گویشهای دیگر شوق زیادتری از خود نشان میدهند. قبول دارید که این رویه منجر به تضعیف گویش کردی کرمانشاهی شده است؟
نسل ما سالها تصور میکرد که باید مخاطبان همهی گویشها اعم از سورانی، ایلامی و حتی لری را راضی کند ولی الآن به شخصه به این نتیجه رسیدهام کسی نمیتواند همهی مردم را راضی کند و اگر کسی بتواند به زبان مادریاش ادای دین کند شقالقمر کرده است. البته اگر خوانندهای گویش دیگری هم یاد گرفت باز مشکلی نیست ولی به شرطی که توانایی ادای درست آن را داشته باشد، تا هنگامی که مثلاً به شهری مانند مهاباد رفت آنجا مسخرهاش نکنند.
واقعاً چرا خوانندگان شهری که گویش اصلی آن کردی کرمانشاهی است باید این حجم بسیار بالا از آهنگ با گویش سورانی را اجرا کنند. آیا این نوعی بیتوجهی به گویش مردم کرمانشاه نیست؟
این انتقاد را قبول دارم. ولی شما هم نیازهای مادی و معنوی یک خواننده را در نظر بگیرید. الآن گویش سورانی تبدیل به گویش غالب شده و گویش کردی کرمانشاهی در حاشیه قرار گرفته است. ما باید جایگاه این گویش را تقویت کنیم تا کسی مانند من بتواند با گویش خودش کنسرت اجرا کند. من پس از سالها فعالیت به این نتیجه رسیدهام که اغلب خوانندگان به خاطر پیشرفت در کارشان آهنگهایشان را با گویش سورانی اجرا میکنند. اگر یک خواننده تنها با گویش کردی کرمانشاهی کارهایش را اجرا کند پیشرفت چندانی نمیکند زیرا این گویش هنوز در دیگر مناطق کردنشین جا نیافتاده است. من با اینکه علاقهمندم کارهای کردی کرمانشاهی اجرا کنم ولی صدا و سیمای این شهر حاضر نیست آثار مرا پخش کند و ادارهی فرهنگ و ارشاد هم به من اجازهی برگزاری کنسرت را نمیدهد بنابراین مجبورم کارهایم را با گویش سورانی بخوانم زیرا آنها چندین شبکهی ماهوارهای دارند و امکان برگزاری کنسرت در اربیل و سلیمانیه بسیار آسانتر است و آنها امکانات بهتری در اختیار هنرمندان قرار میدهند. من هم به عنوان یک خواننده نیازهای مالی خاص خود را دارم. این معضلات باعت شده که من از پرداختن به گویش مادری خودم باز بمانم و بیشتر کارهای سورانی بخوانم.
صدا و سیمای کرمانشاه که محال است به شما اجازه پخش آثارتان را بدهد و تکلیف برگزاری یا عدم برگزاری کنسرت توسط شما هم از همین حالا مشخص است!
هنرمندان برای معرفی کارهایشان به تریبون نیاز دارند. اگر ما یک شبکه ماهوارهای مجاز مختص موسیقی کردی کرمانشاهی داشته باشیم کسی دیگر سر از اربیل و سلیمانیه درنمیآورد.
واقعاً چه رؤیای زیبایی! اگر صحبتی باقی مانده بفرمایید؟
اگر قرار باشد هنرمندان همچنان بدون هیچ حمایتی به صورت خودجوش به فعالیت بپردازند درست شدن این آشفتهبازار کنونی بسیار سخت خواهد بود و گویش کردی کرمانشاهی بختِ چندانی برای ماندگاری نداشته و روز به سمت زوال میرود. در صورت ادامهی این روند همین چند نفری هم که در این عرصه فعالیت میکنند به زودی دلسرد شده و این کار را رها میکنند.