هنر
پردیس
- هنر
- نمایش از شنبه, 17 اسفند 1392 17:47
- بازدید: 4500
برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایرانزمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 82 تا 83 به نقل از کتاب «ایرانویج»
شادروان استاد بهرام فرهوشی
کشاورزی
آنگاه که تو ای مزدا، آن خرد مینوی را آزاد گذاشتی تا به دلخواه خود به کشاورز گراید یا به دیگران، پس او، از این دو، کشاورز گلهپرور را داور درستکردار خویش برگزید، آن پاسبان منشا نیک را (یسنا، هات 31).
کشاورزی در ایران باستان از وظایف مهم اجتماعی و مذهبی بود و ایرانیان از سرزمین خشک و بیآب خود همواره بهشتی زیبا میآفریدند.
سقراط، فیلسوف بزرگ یونان دربارهی دلبستگی ایرانیان به کشاورزی با شاگردش کریتوبول، چنین میگوید: (1)«شاه ایران توجه بسیار دارد که زمین بهوسیلهی ساکنان آن کشت شود و توسط لشگریان محافظت و نگهداری شود و بر کشاورزان و لشگریان، هر یک سالاری جداگانه گماشته است. برخی از سالاران بر افراد غیرلشگری و کارگران گماشته شده اند که از آنان مالیات میگیرند. برخی دیگر بر لشگریان و بر پادگانها فرمان میرانند. اگر فرماندهی لشگر، از سرزمینی که به او سپرده شده است خوب نگهبانی نکند، سالاری که بر افراد غیرلشگری گماشته شده است و به کارهای کشاورزی میپردازد، از او به شاه شکایت میبرد. زیرا، اگر در سرزمینی امنیت نباشد و از روستایی و محصول او نگهبانی نشود، وی نمیتواند در کشتزار خود به کار پردازد. اگر به عکس، فرماندهی لشگری امنیت کارگران کشتزارها را تأمین کند ولی فرماندار غیرنظامی، زمینها را بایر و ناکشته بگذارد و جمعیت بکاهد، در این صورت فرماندهی لشگری شکایت پیش شاه میبرد. زیرا این محقق است که کشاورزانی که بد کشت کنند، نمیتوانند غذای پادگان را تأمین کنند و توانا به پرداخت مالیات نیستند. در آنجا که شهرابی (ساتراپ، استاندار) وجود دارد، اوبرهر دو سالار لشگری و کشوری نظارت میکند. شاه در هر شهری که خانه کند و یا از آن بگذرد، مراقب است تا باغهایی در آنها بهوجود آید که نام آنها پردیس (فردوس) است. این باغها پر از همهی چیزهای خوب و زیبایی است که زمین میتواند در خود بپرورد و شاه، بیشتر اوقات فراغت خود را در فصلهای مناسب در این باغها میگذراند.
ای کریتوبول! میگویند، هنگامی که شاه جایزه میبخشد، نخست کسانی را فرا میخواند که در جنگ، ارزش و ارج خود را نشان دادهاند، زیرا اگر برای زمین کشتشده نگهبانی نباشد، کشت و ورز بیهوده خواهد بود. پس از آن، کسانی را برای دادن جایزه فرا میخواند که زمینهای خود را خوب کشته و بارور کرده باشند و میگوید که دلیران و لشگریان، اگر روستا و روستایی نباشد، حتا زنده هم نخواهند ماند. گویند کوروش که شاهزادهای والاتبار بود، به کسانی که برای پاداش دادن فرا میخواند چنین میگفت: خود من حق دارم از هر دو جایزهی لشگری و روستایی بهرهمند شوم، زیرا هم زمینهایم را خوب کشت میکنم و هم از این کشتزارها خوب میتوانم نگهبانی و دفاع کنم.
شاه ایران، از هر بخشی از کشورش که دیدار کند، خود دربارهی همه چیز داوری میکند، و به آنجاها که خود نمیبیند، بازرسان امین میفرستد. چون ببیند که فرمانداری، سرزمین خود را آباد و پرجمعیت و حاصلخیز و پردرخت نگاه داشته و میوههای متناسب با آب و هوای آن در آنجا کشته است، بر حوزهی فرمانروایی او میافزاید و بخششهای فراوان به عنوان جایزه و افتخار به او ارزانی میدارد، ولی اگر ناحیهای را در نتیجهی سختگیریها و یا بیپروایی فرماندارش، ناکاشته و بایر و خالی از مردمان بیند، او را کیفر میدهد و از خدمت برکنارش میکند و دیگری را به جای او میگمارد».
درخت
کسی که در دشتهای خشک و پهناور ایران سفر کرده است تقدس درخت و آب و گیاه را بهخوبی میتواند احساس کند. پس از فرسنگها راهپیمایی از فراز پشتهای و گردنهای، محیط کوچک سبزی پدیدار میشود که همچون نگینی بر پهنهی دشتهای خشک و سوخته نشسته است. این احساس از دیرباز در میان مردم ایران وجود دارد و در آنان حالتی تقدسآمیز نسبت به گیاه و سبزه و درخت پدید آورده است. قوم روستایی گلهپرور ایرانی از هنگامی که پای بر این سرزمین گذاشت و جابهجا در این دشت گسترده، در کنار واحههای کوچک و بزرگ به زندگی پرداخت، به آب و درخت ارجی گران نهاد زیرا آب و درخت در این سرزمین به آسانی و فراوانی بهدست نمیآید و درختی که شاخی برمیآورد و سایهای میافکند، گاه حاصل دسترنج چندین نسل گذشته است که فرسنگها در دل زمین قنات ایجاد کردهاند و یا آب از چاههای گود بیرون آوردهاند و پیداست که محصول چنین رنجی، تقدسآمیز است و درختانی چون چنار و سرو و انار که کموبیش زندگی درازی دارند، خاصه بههنگام کهنسالی مورد ستایش و پرستش قرار میگیرند و هنوز در ایران درختان کهنسال فراوان وجود دارد که مردم برای برآوردن نیازهای خود به آنها روی میآورند و حتا در برخی از ناحیههای جنوبی ایران، نخلها را دارای نوعی زندگی بین انسان و گیاه میپندارند و با درختان کمبار سخن میگویند و آنها را به باروری برمیانگیزند.
درخت از دیرباز در ایران مقدس بود و در نقشهای مختلف تاریخی ایران، نقش درخت زندگی، یکی از نمادهای مذهبی بود که از دورانهای پیش از تاریخ دوران پس از ساسانیان همواره زینتگر اشیای نقشدار بوده است.
هنوز هرجا که تک درخت اناری بر سر پشتهای روییده است، مورد پرستش مردم است و دستهای نیازمند مردم بر آنها گرهها میزنند. ارزش درخت در ایران چنان بود که اگر کسی درختی را میشکست، مجبور بود به جرم این گناه مبلغی بپردازد و یا چندین درخت بنشاند. نماد برکت خانواده، شاخههای چیدهشدهی درختان بود که بهصورت دستههای کوچکی از ترکهی درختان به هنگام نیایش و یا غذا خوردن بهدست گرفته میشد.
داستان سرو کشمر و تقدس آن معروف است و در شاهنامه و بسیاری از کتابهای تاریخ ذکر آن رفته است و آن، چنان است که زرتشت درخت سروی در کشمر کاشت که به قول دقیقی چنان کهن شده بود که کمند بر گرد آن نگشتی و متوکل عباسی به طاهر فرزند عبدالله، حاکم خراسان نامه نوشت تا آن را قطع کند و تنهی آن را برای پوشش طاق کاخی به بغداد بفرستد. ایرانیان [با روی هم نهادن پساندازهایشان] حاضر شدند پنجاه هزار درهم بدهند تا این درخت بریده نشود ولی طاهر نپذیرفت و درخت را برید. هنگام افتادن درخت، زمین لرزید و کاریزها خلل یافت و گویند که آن سرو تا آن روز 1450 سال زندگی کرده بود و دور تنهی آن به اندازهی 28 تازیانه بود و به هنگام قطع آن، آسمان از پرواز پرندگانی که در آن خانه گرفته بودند، سیاه گشت. شاخههای این سرو بزرگ را بر هزار و سیصد شتر بار کردند تا به بغداد ببرند ولی هنگامیکه به بغداد رسیدند، متوکل، خلیفهی عباسی کشته شده بود. این داستان که بسیاری از تاریخنویسان آن را نقل کردهاند هرچند ممکن است اغراقآمیز باشد ولی گویای احترامی است که ایرانیان نسبت به درختان کهنسال داشتند.
شاهنشاهان هخامنشی به پروردن درختان توجهی ویژه داشتند و در پیرامون کاخهای خود، باغهای بزرگ پردرخت ایجاد میکردند که به آنها پردیس میگفتند و همین باغهای پردرخت و زیبای دوران هخامنشی است که مفهوم Paradis به معنی بهشت را در یونان کهن و سپس در کشورهای اروپایی بهوجود آورد. گزنفون، تاریخنویس معروف یونانی در کتاب «اکونومیک»(2 ) آورده است که کورش کوچک برادر اردشیر، شاهنشاه هخامنشی، هنگامی که «لیزاندر»، فرستادهی متحدان را پذیرفت، او را به پردیس خود که در سارد ایجاد کرده بود، برد و آن باغ زیبا را به او نشان داد. لیزاندر از دیدن درختان زیبایی که بلافاصلههای معین در خط مستقیم کاشته شده بودند و بوی عطر از آنها برمیآمد مبهوت ماند و با شگفتی گفت من از این همه زیبایی در شگفت ماندهام و کسی را که این باغ را برای تو چنین آراسته است، تحسین میکنم. کوروش که از این تحسین شاد شده بود گفت: «لیزاندر! همهی این فاصلهها را خود من اندازه گرفتهام و برخی از این درختان را هم خودم کاشتهام».
ایرانیان با احترامی که به درخت میگذاشتند توانسته بودند پهنههای سرسبز وسیعی را در سرزمین ایران بهوجود آورند، بهطوری که تا صد سال پیش بسیاری از سرزمینهای خشک و بیدرخت کویری، پوشیده از جنگلهای سرسبز و انبوه بود و جهانگردان، خبر از جنگلهای بزرگی میدهند که در زیر سایهی آنها راه پیمودهاند و امروز از آن جنگلها جز دشتهای خشک چیزی بهجا نمانده است و تنها تک درختهای کهنسال گز یا تاغ، گواه روزگار آبادانی این دشتهاست و اگر قانون حفظ درخت به زندگی صاحب درخت زیانی نیاورد چندی بیش نخواهد گذشت که ایران ما بار دیگر، پردیسی بزرگ خواهد گشت.
پینوشتها:
1-Economique, IV, par Xenophon
2- همان.