دیدهبان خلیج فارس
خليج فارس غرق نخواهد شد (بخش يكم)
- ديده بان خليج فارس
- نمایش از شنبه, 09 مرداد 1389 10:42
- بازدید: 5680
برگرفته از روزنامه ایران
دكتر رضا داورى اردكانى/ بخش نخست
استاد فلسفه دانشگاه تهران
در شرايط كنونى همه ما وظيفه داريم كه به فكر ايران باشيم. ايران نه فقط در محاصره اقتصادى و سياسى و نظامى قرار دارد بلكه مدعيانى در كمين نشسته اند كه نام آن را محو كنند. در اين وضع من كه مانند همه مردم ايران، ايران و هرچه را كه به ايران منسوب باشد دوست مى دارم نمى توانم نسبت به آنچه روى مى دهد بى تفاوت باشم.
البته سعى مى كنم رمانتيك و احساساتى نباشم و دوستى و تعلق خاطر چشمم را كور و تاريك و بد نكند كه عيب ها و نارسايى ها را نبينم يا حسن ببينم. هر ايرانى از اين كه خليج فارس را به نامى ديگر بنامند آزرده مى شود و اين آزردگى را در رفتار و آراء و اقوال همگانى هم مى توان بازشناخت. پديد آمدن تعابيرى مثل«خليج هميشه فارس» جلوه اى از اين علايق احساساتى است. ولى عكس العمل ها همه نبايد احساساتى باشد.
از وقتى كه زمزمه تغيير نام خليج فارس ساز شده است ايرانيان گرچه احساساتشان را به صور گوناگون نشان داده اند، پژوهندگان نيز به مطالعات تاريخى كم و بيش دقيق پرداخته اند تا به همه كس و مخصوصاً به خود ما نشان دهند كه خليج فارس را نه فقط نياكان ما، بلكه همه جهان از اقدم زمان هاى تاريخى تاكنون خليج فارس مى ناميده اند. دانشمندان ايرانى مقيم ايران و خارج از ايران در ۳۰ سال اخير ده ها كتاب به زبان فارسى و به زبان هاى ديگر در تاريخ و جغرافيا و فرهنگ خليج فارس نوشته اند و به صرف ابراز احساسات اكتفا نكرده اند. وقتى با تاريخ و خاطرات و علائق يك قوم بازى مى كنند آن قوم حق دارد احساساتى شود، اما اگر خرد و درايت پشتوانه احساسات قرار نگيرد چه بسا كه مايه زيانكارى باشد. دفاع از نام خليج فارس وظيفه بزرگى است، اما گاهى اتفاق افتاده است كه در برابر دستاوردها يا از دست دادن هاى كوچك احساسات بزرگ بروز مى دهند. چنانكه اشاره شد، آنچه ما را به طرح مسئله خليج فارس متوجه كرده است احساسات ايران دوستى است، اما اگر بتوانيم دوست داناى ايران باشيم بهتر مى توانيم از آن نگهبانى كنيم. پس، از ابتدا مى كوشيم كه تعبير هايى نظير «خليج هميشه فارس» را به كار نبريم. آخر اگر نام خليج فارس را دوست مى داريم حرمت زبان فارسى را هم بايد نگاه داريم و آن را بيشتر آشفته نسازيم. من حتى نمى خواهم ثابت كنم كه نام خليج فارس، خليج فارس است، زيرا كسانى نيز كه سوداى تغيير نام آن را دارند درباره تاريخ خليج فارس داعيه ندارند و نمى توانند داشته باشند. اگر كسى اطلسى را كه يكى از حكمرانان امارات متحده عربى منتشر كرده است ورق بزند مى بيند كه در همه نقشه ها نام حقيقى خليج فارس آمده است. در عراق هم كه شايد براى نخستين بار نغمه ناساز تغيير نام از آنجا به گوش عامه مردم رسيد، در اطلس هايى كه تا سال ۱۹۶۰ چاپ شده است خليج فارس با نام حقيقى اش درج شده است و مگر نه اين است كه از هرودوت و استرابون و ابن حوقل گرفته تا جغرافيدانان و جغرافى نويسان و اطلس پردازان معاصر سراسر جهان، از عرب و عجم و اروپايى و آسيايى و آمريكايى و آفريقايى، همه نام خليج فارس را به رسميت مى شناخته اند و مى شناسند. آنچه اهميت دارد اين است كه بدانيم در سى چهل سال اخير چه پيش آمده است كه سوداى تغيير نام چندين هزار ساله خليج فارس در سرها افتاده است. گرچه بسيارى از اعراب و متعربان تغيير نام خليج فارس را با احساسات ناشى از ناسيوناليسم عربى استقبال كردند، آنها پيشنهاد دهنده تغيير نام نبودند و چگونه مى توانستند پيشنهاد دهنده باشند. آنها دريايى را به نام درياى عربى مى شناختند.
ما كه بى انصاف و متعصب و نژاد پرست نيستيم. در نقشه جهان يك دريا وجود دارد كه گاهى آن را خليج عربى يا درياى عرب خوانده اند و آن درياى احمر است. اين ناميدن بى وجه نبوده است، زيرا ساحل مهم آن ساحل عربستان است اما جنوب خليج فارس هميشه ريگزار خشك سوزان بوده است. آنجا سكنه ثابت نداشته و اگر داشته است ساكنانش نام و نشان معتبرى نداشته اند چه رسد به اينكه نام خود را به يك سرزمين يا دريايى بدهند كه لااقل از ۵۰۰ سال پيش در عداد استراتژيك ترين مناطق جهان بوده و اكنون شايد مركز دايره استراتژى و قلب منازعات قدرتمندان و سوداگران بين المللى باشد. سوداى تغيير نام خليج فارس با افزايش اهميت استراتژيك خليج فارس و برچيده شدن پايگاه قدرت هاى جهانى در ايران تناسب دارد، اما قضيه بى ارتباط با تحولى كه در جامعه عرب عراقى و كويتى و سعودى و اماراتى نيز روى داده است، نيست. اين تحول چه بوده است آيا فرهنگ عربى قوت و نشاط يافته و سواحل خليج فارس مهد فرهنگ عربى شده است منكر نمى شويم كه جهان عرب شعر و فرهنگ داشته و جزو عمده فرهنگ اسلامى هم با زبان عربى يگانه شده است اما اين فرهنگ صرف، فرهنگ عربى نيست، زيرا نظر به ادب عربى در ايران كمتر از جاهاى ديگر نبوده است. اكنون آيا يك نهضت فرهنگى عربى در جايى به وجود آمده است تفكر و فرهنگ خاص عربى چيست و كجاست عراق كه در اشغال آمريكا و انگلستان و.... است. در كويت و قطر و دوبى هم نشنيده ايم كه نهضت فرهنگى روى داده باشد. البته در ريگزار و برهوت غرب و جنوب خليج فارس تأسيسات نفتى و مخابراتى و ارتباطى و توريستى و بازرگانى عظيم برپا شده است. چرا و چگونه اين تأسيسات برپا شده و برپا كننده آنها كيست و از كجا آمده است خليج فارس مهمترين مركز صدور نفت دنياست و براى اينكه تسلط امپراتورى هاى جديد بر منابع نفت پايدار و بر دوام بماند در آنجا پايگاه هاى قدرت سياسى و نظامى و اقتصادى تأسيس كرده اند و در سايه قدرت اين پايگاه هاست كه سياست و اقتصاد منطقه را تحت نظارت در آورده اند، پس آبادانى جنوب خليج فارس (كه هرچه باشد نامش را تمدن و فرهنگ عربى نمى توان گذاشت) ربطى به عرب و عربيت ندارد، بلكه در آنجا سازمان هاى مالى و اقتصادى چند مليتى بزرگ بوجود آمده است كه بعضى از كارمندانش عربند و گاهى به زبان عربى سخن مى گويند و حساب و كتابشان به زبان انگليسى است. اين سازمان ها جهانى است و مديران و سوداگران غربى سياست و اقتصاد آنها را راه مى برند.البته از پول و سرمايه مردم شمال و غرب و جنوب بنايى براى قدرت ساخته اند. اين بنا تمدن نيست و اگر باشد به عرب ربطى ندارد زيرا عرب آن را نساخته است. اگر عرب مى خواست تمدنى بسازد آن را در سوريه و مصر و حجاز مى ساخت ولى آنچه در جنوب خليج فارس مى بينيم تأسيس چندين مؤسسه تجارى و مالى است كه اينها هم لوازمى مثل دانشگاه و مدرسه و كتابخانه و تأسيسات ورزشى دارند و اين لوازم مستقل از قوميت بوجود مى آيند. من زمانى را به خاطر مى آورم كه راه آهن سراسرى ايران تأسيس مى شد. در مسير راه، در بخش ها و روستاها وقتى مهندسان و كاركنان فنى و عوامل شركت هاى مقاطعه كار وارد مى شدند وسايل تازه و رفتارهاى متفاوت با رفتار اهل محل با خود مى آوردند و البته كارگران محلى را هم به كار مى گرفتند. آنها در خرده فرهنگ محلى منحل نمى شدند، بلكه در همان مدت كوتاه اقامتشان در مناسبات مردمان تغييراتى پديد مى آوردند. در جنوب خليج فارس هم كسانى از بيرون آمده اند و روگرفت يا زايده اى از نظم كشورهاى خود را به آنجا آورده اند و فقط كاركنان و كارگرانشان عرب و هندى و پاكستانى و...هستند. آنچه در جنوب خليج فارس روى داده است مدرنيزاسيون قسمتى از جهان عربى نيست بلكه آنجا صورتى جديد از كلنى غربى بوجود آمده است كه نام خود را پوشيده مى دارد و حتى خود را عرب مى خواند و همين عرب، يعنى يك اسم بى مسمى است كه مى خواهد خليج فارس را به نام ديگر بخواند. صريح بگوييم عرب ها به صرافت طبع درصدد اين تغيير نام برنيامده اند بلكه اين صدا از گلويى بيرون آمده است كه در حقيقت عرب نيست اما مى كوشد به زبان عربى سخن بگويد و خود را عرب قلمداد كند. اينها به عربيت ربطى ندارد. اگر نهضتى در جهان عرب براى رسيدن به آينده بهتر از طريق تجديد عهد با تمدن گذشته بوجود مى آمد هيچ كارى به تغيير نام ها و دامن زدن به اختلاف ها نداشت و راه خودش را مى رفت، چنانكه جمال عبدالناصر تا زمانى كه نهضتش جان و نشاط داشت در نطق هاى خود درياى جنوب ايران را خليج فارس مى گفت و در نقشه هايى كه در زمان حكومت او در مصر چاپ مى شد، خليج فارس نام حقيقى خود را داشت. وقتى ناسيوناليسم عربى دچار بحران شد و تفرقه در آن افتاد مدعيان عراقى رهبرى ناسيوناليسم عرب غوغاى تغيير نام خليج فارس را راه انداختند.
اما در اصل اين نغمه را ابتدا اروپاييان ساز كرده بودند، چنانكه در زمان فتحعلى شاه انگلستان كوشيده بود كه طرح تغيير نام خليج فارس را در اندازد. بعدها سرچارلز بلگريو دوباره در حوالى سال هاى ۱۹۳۰ از آن دم زد و بالاخره در كتابى به جاى اينكه پيشنهاد قديمى خود را تكرار كند در وصف خليج فارس معترضه «كه اعراب آن را خليج عربى مى گويند» (دكتر ناصر تكميل همايون، خليج فارس، از ايران چه مى دانيم،
دفتر پژوهش هاى فرهنگى، چاپ چهارم، ،۱۳۸۳ ص۱۱۰) را آورد. او براى اين كه تغيير نام را به همه عرب ها و به جغرافيدانان و تاريخدانان و تاريخ نويسان همه جهان القا كند، اين بار حكمى را كه قبلاً به صورت انشايى بيان كرده بود، بصورت خبرى آورد و آن را از قول عرب ها بيان كرد. ممكن است بگويند در شرايطى كه بعضى از رهبران ناسيوناليسم عربى و امثال عبد الكريم قاسم خليج فارس را خليج عربى مى گفتند هيچ اشكالى بر بلگريو كه گفته است عرب ها خليج فارس را خليج عربى مى خوانند نيست و نوشته او با روش علمى مطابقت دارد؛ وانگهى، اگر ما گرفتار توهم توطئه نيستيم به نيت او چكار داريم! در اينجا طردا للباب دو نكته كوتاه مى گويم و به اصل مطلب باز مى گردم.
نكته اول اين است كه توهم توطئه را غالباً بى تأمل و بى توجه به معنى آن به زبان مى آورند و از آن سوء استفاده سياسى مى كنند، يعنى با آن به ديگران برچسب مى زنند تا صدايشان را خفه كنند. نه اينكه توهم توطئه در روان شناسى اجتماعى واقعيتى نداشته باشد؛ خيلى از استعمار زدگان و ستم ديدگان قهر استعمارى كه عمرى در سياست دروغ و فريب به سر برده اند به درجات به اين توهم دچارند. يعنى چون ديده اند كه در بيشتر وقايع گذشته دست بازيگران قدرت در كار بوده است، خود و امثال خود را بازيچه مى پندارند و براى سلب مسئوليت از خود، به پناه توهم توطئه مى روند تا اگر از آنان پرسيده شود كه چرا دست روى دست گذاشته اند بگويند چون هرچه قدرتمندان جهانى بخواهند واقع مى شود، دخالت ما چه سود دارد و چرا خود را آلت دست و وسيله بهره بردارى آنان قرار دهيم.
دوم اينكه با اثبات وجود توهم توطئه نبايد پنداشت كه چيزى به نام توطئه وجود ندارد و هر كس از توطئه بگويد دچار توهم است. توطئه، توهم نيست بلكه در سياست و اقتصاد شايع ترين واقعيت هاست. چيزى كه مبتلايان به توهم توطئه بايد بدانند اين است كه توطئه گران از عهده همه كار بر نمى آيند و قدرت نامحدود ندارند مثلاً نمى توانند ميل به دانستن و پژوهش را در مردمى كه اراده به دانستن كرده اند، از ميان ببرند و اگر مردمى با اراده در راهى قدم گذاشتند سد كردن راهشان بسيار دشوار مى شود. توطئه گران صاحب اختيار ترقى و انحطاط اقوام ديگر نيستند و درست نيست گفته شود كه استعمارگران مثلاً اقوام استعمار زده را از پيشرفت باز داشته اند زيرا آنها بازداشته شده بودند كه استعمار مقهورشان كرده است اما مدعيان توهم توطئه هم مواظب باشند كه عذرخواه توطئه گران نباشند و غفلت را بجاى توهم توطئه نگذارند. عيب توهم توطئه اين است كه وجهى از غفلت است. اگر به بهانه برطرف كردن اين غفلت، غفلت بزرگترى به جاى آن پديد آيد عقل همچنان پوشيده مى ماند. درست است كه توطئه در تفكر و علم و فرهنگ نيست اما حرف هاى اهل سياست كه در موقع و مقام سياسى مى گويند هرچند مهم يا بى اهميت باشد معمولاً از سنخ احكام خبرى علمى نيست و از آن تلقى علم نبايد كرد. سخن سياست، سخن ابژكتيو نيست و بى قصد و غرض ايراد نمى شود.
پس اينكه مى گويند بلگريو فقط نقل كرده است كه اعراب خليج فارس را به نام ديگرى مى نامند و غرضى در سخن او ديده نمى شود اولاً جمله را بايد در متن مطالب نويسنده آن قرار دهند. ثانياً نويسنده و سوابق او را بشناسند. بلگريو يك مورخ نيست و تاريخ خليج فارس ننوشته است. او سياستمدارى است كه در حدود هفتاد سال پيش و سال ها قبل از اينكه عرب ها به سوداى تغيير نام خليج فارس مبتلا شوند گفته بود كه اين نام بايد تغيير كند. او لفظ خليج عربى را از زبان عرب ها نشنيده بلكه قبلاً خود در گوش ايشان خوانده و آنها از او شنيده اند. نمى خواهيم تقصير هياهوى تغيير نام را به گردن كسى بيندازيم و اگر در جست وجوى مقصر، سرگردان و متوقف شويم چه بسا كه كار از دست برود. ما بايد با فكر و ذكر نگهبان نام باشيم. آدمى شاعرانه چيزها را مى نامد و از نام ها پاسدارى مى كند و به همين جهت است كه تغيير يك نام تاريخى آسان نيست و اين كار هرگز از عهده چند و چندين عامل و كارگزار بازار سوداگرى بر نمى آيد. مى گويند كه پس چگونه بلگريو و امثال او درصدد تغيير نام برآمده اند. بلگريو يك بازى سياسى را آغاز كرده است و كاملاً طبيعى بوده است كه بسيارى از اعراب هم از تغيير نام خليج فارس استقبال كنند اما فكر تغيير نام را آنها پيش نياورده اند. انديشه تغيير نام در بيرون از منطقه و در جايى كه خليج فارس و كشور ايران را منطقه بسيار مهم استراتژيك ديده اند، طرح شده است. انديشه اى كه هم ما را آزرده و پريشان مى كند و هم اختلاف هاى قديمى و تاريخى را به ياد مى آورد و به آنها صورت سياسى مى دهد. اگر ما بتوانيم بر اين آزردگى و پريشانى غلبه كنيم و با متانت و هوشيارى و درايت از تبديل اختلاف هاى كلى و جزئى تاريخى به كشمكش هاى سياسى جلوگيرى كنيم نام خليج فارس را هم مى توانيم حفظ كنيم. اين تغيير نام كار آسانى نيست. مجله معتبر نشنال جئوگرافى هم كه نام خليج عربى را در كنار خليج فارس قرار داد، خيلى زود عذرخواهى كرد. مجله نه تنها از ما بلكه از تاريخ عذرخواهى كرد و اين قدرت تاريخ است كه اشخاص و گروه ها را محدود مى كند و نمى گذارد هر كارى را كه دلشان مى خواهد انجام دهند.
اين را نمى گويم كه غره شويم و تاريخ را هم پشتيبان خود بدانيم. اگر با همين قدرت محدود استراتژى هايى كه گاهى به صورت علم و انديشه ظاهر مى شوند احساساتى برخورد كنيم كارى از پيش نمى بريم و صرف اينكه خليج فارس را مثلاً «خليج هميشه فارس» بناميم نام محفوظ نمى ماند (اگر خود اين شعار تغيير نام نباشد). دانشمندان جغرافياى تاريخى و جغرافيدانان ما تاكنون با اين هياهو بالنسبه خوب مقابله كرده اند و اثر پژوهش هاى تاريخى آنان بخوبى روشن شده است و مى دانيم كه نام خليج فارس يك نام ديرين است. اكنون اين نام را مى خواهند تغيير دهند. به هوش باشيم كه در بازى خطرناك اختلاف ها و نزاع هاى قومى و نژادى وارد نشويم. جنگ عرب و عجم و ترك و فارس و بلوچ و كرد و تركمن روح فرهنگ ما را مى خورد و ما را از هستى ساقط مى كند. اين طرح، طرح يك قوم و ملت بر ضد قوم و ملت ديگر نيست. ايرانيان هزاران سال است كه با اعراب رابطه داشته اند و از آغاز اسلام ايران مركز بزرگ فرهنگ اسلامى و حتى مهد پرورش زبان عربى بوده است (هرچند كه در اين اواخر كوشش مى شود كه مقام امثال سيبويه در قوام ادب عربى را كه از بديهيات تاريخ است انكار كنند. وقتى از موضع ايدئولوژى و عصبيت قومى به تاريخ بنگرند حق شناسى ديگر چه جايى مى تواند داشته باشد ).