جمعه, 02ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست خانه تازه‌ها نگاه روز از جنگ‏های صلیبی تا کشورسازی استعمار غرب در شرق

از جنگ‏های صلیبی تا کشورسازی استعمار غرب در شرق

برگرفته از مجله گزارش، شمارۀ 107، دی 1378، صفحه 28-32

علی اصغر مصطفوی

در یکصد و پنجمین شماره مجله وزین‏ گزارش، مطلب کوتاهی زیر عنوان: «توطئه‏ تشکیل آذربایجان جنوبی را جدی بگیرید» درج شده بود که برای هر ایرانی میهن دوستی که‏ سرنوشت زادبومش را تحت نظر دارد، می‏تواند توجه‏برانگیز و در عین حال تأسف‏بار باشد. توجه‏برانگیز از آن نظر که ظهور این‏گونه‏ توطئه‏ها نخستین بار نیست، و تأسف‏بار از این‏ جهت که وزارت امور خارجه ایران کوچکترین‏ عکس‏العملی در برابر آن نشان نداده است.

بنابه خبر؛ گزارش مجله در سه سال متوالی‏ اخیر،به منظور تشکیل دولت به اصطلاح‏ آذربایجان جنوبی در خارج از کشور، سه کنگره‏ بین‏المللی تشکیل یافته است که در قطع‏نامه‏ آخرین کنگره یاد شده آمده است که: «باید سرزمین آذربایجان جنوبی!! از اشغال دولت‏ شوونیستی ایران نجات یابد.»

به گزارش ماهنامه، نخستین کنگره از آن‏ کنگره‏های سه‏گانه در سال 1997 در لوس‏آنجلس، دومین کنگره در سال 1998 در واشنگتن و سومین آن - امسال(=1378)از دهم تا یازدهم مهرماه خورشیدی در شهر کلن‏ آلمان تشکیل شد.

مجله گزارش مدارکی در اختیار دارد که‏ نشان می‏دهد این طرح، با بودجه باکو - آنکارا و زیر سایه حمایتی آمریکا و انگلیس به اجرا گذاشته شده است. کما اینکه دعوت‏نامه‏های‏ دومین کنگره را که در سال 1998 در واشنگتن‏ برگزار شد، سفارت جمهوری آذربایجان توزیع‏ کرده بود که حمایت مالی کمپانی‏های بزرگ نفتی‏ غربی را پشت سر داشته است.

مطالعه این خبر کوتاه ممکن است این‏ پرسش را مطرح کند که تشکیل این کنگره‏ها چه‏ اهدافی را دنبال می‏کند و آیا سابقه برگزاری‏ چنین کنگره‏هایی متعلق به دهه‏های اخیر و به‏ طور کلی-پس از انقلاب اسلامی ایران است یا سابقه طولانی‏تری را پشت سر دارد؟ اگر دارای‏ پیشینه است، پیوسته و از آغاز بنیان، در رابطه‏ با ایران بوده است یا دنباله اهدافی است که‏ شرق‏شناسان سده‏های گذشته درجهت شناخت‏ بهتر کشورهای مشرق‏زمین پی‏جویی‏ می‏کرده‏اند؟

پرسش دیگری که بسیار مهم می‏نماید این‏ است که هدف از تشکیل چنین کنگره‏هایی اگر برای ممالکی چون ترکیه و آذربایجان، جنبه‏ قومی و نژادی دارد،برای کشورهایی چون‏ انگلیس و آمریکا و کمپانی‏های نفتی چه ربطی‏ می‏یابد و اصولا محرک اصلی آن،کدام کشور و حکومتی می‏تواند باشد؟

بدون تردید، برپایی این‏گونه گردهم‏آیی‏های‏ هدف‏دار،به سال‏های اخیر محدود نمی‏شود و این نیز نخستین شیطنت کشورهای اروپایی‏ نیست و آخرین آن هم نخواهد بود.

مگر پیش از این کنگره‏ها، دولت انگلیس که‏ پیوسته مبتکر برگزاری این‏گونه کنگره‏ها و سمپوزیوم‏ها و کنفرانس‏های علمی و دینی و ملی!!است، کنفرانسی چهار روزه زیر عنوان‏ «شناخت انقلاب اسلامی» در مردادماه 1363 در دانشگاه لندن برپا نساخت؟ هم‏چنین دولت‏ یاد شده در تیرماه همان سال کنگره‏ای زیر عنوان‏ «کنگره امام حسین»برگزار نکرد؟ مگر به‏ دنبال انگلستان، دولت کاتولیک مذهب کانادا از اول مردادماه 1363 مدت دو روز، کنگره‏ «حج و زیارت»را میزبان نبود؟ مگر دانشگاه‏ چرسی انگلستان در دهم بهمن‏ماه 1363 دیگر بار کنفرانسی با عنوان «سیمای پیغمبر اسلام» را راه‏اندازی نکرد؟ مگر دولت اسراییل از هفتم‏ تیرماه 1363 تا دهم همان ماه، کنگره‏ای‏ بین‏المللی موسوم به «نقش تشیع در انقلابات» را با اجتماع دویست تن از اسلام شناسان‏ برجسته جهان برگزار نکرد؟ مگر دولت‏ کاتولیک اسپانیا در بهمن‏ماه 1365 میزبان‏ کشورهای جهان شرکت‏کننده در«کنفرانس‏ حضرت ابراهیم»نبود؟مگر کمیته امور خارجه‏ مجلس نمایندگان در امور اروپا و خاور میانه‏ کنگره آمریکا،سمپوزیومی با اسم«اصل عقیده‏ به مهدویت»برپا نداشت؟ مگر در اواخر سال‏ 1985 جامعه دانشگاهی آمریکا افشا نکرد که‏ شخصی موسوم به«پروفسور نادوا سافران» که‏ یک یهودی مصری‏تبار و ساکن آمریکا است، و اکنون سمت استادی دانشگاه هاروارد را دارد، بابت برگزاری کنفرانس‏های اسلامی در سال‏ مذکور بیش از پنجاه هزار دلار از سازمان سیا- فقط رشوه دریافت کرده است؟ چند روز پس از افشای این خبر، روزنامه «بوستون کلوب» گزارش داد که «پروفسور سافران» علاوه بر مبلغ‏ فوق الذکر، مبلغ 107 هزار و 430 دلار نیز کمک‏ مالی برای چاپ آخرین کتاب خود زیر عنوان‏ «عربستان سعودی و تلاش دایم برای امنیت» از دولت آمریکا دریافت کرده است. (روزنامه‏ اطلاعات 27/1/75)

در اینجا پرسش دوباره‏ای مطرح می‏شود با این مضمون که چرا دولت آمریکا برای برگزاری‏ این‏گونه کنگره‏ها میلیون‏ها دلار هزینه می‏کند و این همه رشوه‏های کلان به کارشناسان امور ایران و اسلام می‏پردازد،در حالی که خود با بحران شدید مالی دست به گریبان است،به‏ طوری که میزان بدهی آن کشور به سازمان ملل‏ متحد از مرز سه میلیارد دلار گذشته و میلیون‏ها آمریکایی در فقر به سر می‏برند و کسر بودجه‏ عظیم دولت آمریکا نیز مرتبا انباشته می‏گردد. کاهش وحشتناک سرمایه‏گذاری‏های تولیدی، بیکاری چند میلیونی و بدهی سه هزار میلیارد دلاری آن کشور به بانک‏های خارجی که‏ موجودیت نظام حاکم بر آن کشور را در آستانه‏ ورشکستگی قرار داده،از مواردی است که گرچه‏ رسانه‏ها درباره آنها کمتر مطلبی انتشار می‏دهند،اما واقعیت دارد.

هم‏چنین باید پرسید چرا کشور اسراییل‏ برای بررسی و شناخت باورهای مردم شیعه‏ مذهب، حاضر به پرداخت هزینه‏های سنگین‏ کنگره‏هایی آن‏چنانی می‏شود؟و دهها پرسش دیگر که از حوصله این مقال خارج است.

 

کفر شرقی،غرب مؤمن!
اما در پاسخ به این دو پرسش اخیر و شناخت ریشه این‏گونه گردهم‏آیی‏ها زیر عناوینی چون اسلام‏شناسی، ایران‏شناسی، شیعه‏شناسی و ترک‏شناسی و عرب‏شناسی و هرشناسی دیگر، باید عقربه زمان را اندکی به‏ عقب بازگردانید و موضوع را از آغاز نبرد «اندیشه‏های شرق وغرب»پی‏جویی کرد.

چنان‏که می‏دانیم جنگ‏های صلیبی در راه‏ حصول مقاصد مستقیم خود دچار شکست شد و نیاتی را که جهان مسیحیت در پی آن بود بدون‏ نتیجه گذاشت.پس از دو قرن جنگ‏های خونین، هنوز بیت المقدس در دست مملوک بود و بنادر فلسطین و سوریه که برای سوداگران ایتالیایی‏ تسخیر شده بود، بلا استثنا از دست رفته و فرهنگ و تمدن مشرق‏زمین،برتری خویش را بر فرهنگ مغرب زمین به اثبات رسانیده بود.

اینها مسایلی بودند که دستگاه پاپ را که‏ خود را یگانه امپراتور روحانی جهانی‏ می‏پنداشت،دمی آسوده خیال نمی‏گذاشت و این خطر را پیش چشم می‏دید که روزی‏ فرخواهد رسید که جلال و شکوه مسیح به همراه‏ سلاطین اروپایی و پدران روحانی، در مقابل‏ فرهنگ مشرق‏زمین فروپاشد.

این خطر هنگامی به اوج رسید که آخرین‏ دسته از سربازان مقدس از شرق بازگشته بودند و سخنانی بر زبان می‏راندند که تا آن سربازان و دهقانان و روستاییان ساده‏اندیش و خرافه‏پرست پیش از اعزام به مشرق‏زمین‏ نبودند. دیگر برای دستگاه خداگونه پاپ و اسکندرمآب فرمانروایان خود اعتبار چندانی‏ قایل نبودند و در برابر شکوه و زرق و برق و جبروت آنان سر تعظیم و تکرم فرود نمی‏آوردند و بدانان به دیده شک می‏نگریستند. زیرا آن سربازان سادلوحی که به عشق و هوای‏ ورود به بهشت موعود به جنگ شرقیان آمده‏ بودند،در دیار کفار-در برخورد با فرهنگ غنی‏ آن دیار و مقایسه آن با شنیده‏ها و دیده‏های‏ خویش،قدرت روحانیت و شهریاران غرب را به‏ چالش و پرسش می‏طلبیدند و آن را تحقیر می‏کردند. روی این اصل-در فرانسه، سربازان‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) گذشت آن روزگاران تیره‏ای که درازریشان کوتاه عقلی امثال فتحعلی شاه قاجار تمامیت ارضی‏ ایران را فدای حفظ اقتدار پوشالی خود کنند

جنگ‏های مقدس را متهم کردند که به واسطه‏ تماس طولانی با کفار!!مشرق‏زمین،ایمان پاک‏ خود را از دست داده، منکر خدایی عیسی مسیح‏ گشته‏اند. هم‏چنین آنان را متهم کردند که آب‏ دهان به روی صلیب مقدس می‏اندازند. از همه‏ مهم‏تر آنکه به سربازان مقدس این اتهام را زدند که طی جنگ‏های صلیبی فریب اسلامیان‏ را خورده،نسبت به دین خود غدر ورزیده‏اند - و دهها اتهام دیگر که هریک از آنها کافی بود که‏ متهم خود را بالای چوبه دار یا در میان‏ شعله‏های آتش ببیند. از این روی دادگاه‏هایی‏ زیر نظر روحانیون وابسته به دربار و دستگاه‏ پاپ تشکیل داده، برای گرفتن اقرار، آنان را با انواع شکنجه کشتند و یا ناقص کردند.

آری آنان واقعا گروهی از شکاکان را تشکیل‏ می‏دادند که کلیه مسایل مربوط به کلیسا را زیر سؤال می‏بردند و مدعی بودند که شکست در جنگ‏های مقدس،کذب ادعای پاپ را ثابت می‏کند که خود را خلیفه و نماینده عیسی مسیح در زمین می‏نامد. به همین سبب، از آن پس، هنگامی که روحانیون والامقام از عوام الناس، به‏ ویژه سربازان از جنگ بازگشته،طلب کمک‏ مالی برای جنگ‏های بعدی می‏کردند،پاره‏ای از مردم با تمسخر و ریشخند و تلخ‏کامی،سائلین را احضار کرده،به نام محمد عربی به آنها کمک‏ مالی می‏کردند و در مقام توضیح می‏گفتند:در عمل دیدیم که محمد عرب و زمینی،نیرومند و تواناتر از مسیح آسمانی ما بوده است-از این‏ روی ما صدقه را به نام وی می‏پردازیم. (1) در برابر این‏گونه آگاهی‏هایی که توده مردم کسب‏ کرده بودند،خوانین و فئودال‏ها و دستگاه عریض‏ و طویل و غدار روحانیت،هیچ‏گونه اطلاعی از مشرق‏زمین و تفکر حاکم بر آن نداشته‏اند و یگانه تألیفاتی که تا آن زمان در خصوص شرق‏ در مغرب زمین انجام گرفته بود،از حد توصیف‏ بیت المقدس و شامات که میدان فعالیت عیسی‏ مسیح قلمداد می‏شد، تجاوز نمی‏کرد. (2)

از این هنگام است که اندک‏اندک این‏ اندیشه در ذهن پاپ و شهریاران مغرب‏زمین‏ پیدایی یافت که:مشرق‏زمین چگونه جایی است‏ که علاوه بر آن‏که دویست سال در برابر نیروی‏ خدایی پدران مقدس ایستاد،سربازان پدر آسمانی را نیز شکاک و ملحد گردانید تا آنجا که‏ حتی صدقه روزهای یکشنبه را هم به نام محمد شرقی نثار کلیسا می‏نمایند؟

این عوامل سبب شد نگرانی عظیمی اروپای‏ غربی را فراگیرد و درصدد چاره برآید تا پیش‏ از آنکه کفر شرقی،غرب مؤمن را از پای‏ دراندازد،مهار شود.از این روی بر آن شدند که‏ به بررسی تاریخ و فرهنگ و ادیان حاکم بر مشرق زمین بپردازند تا:اولا پیش از آنکه‏ یورش فرهنگی و نظامی شرق به غرب آغاز گردد،آنان در این کار پیش‏دستی کنند،و دیگر آنکه به منظور مقابله با فرهنگ و باورهای‏ مردمان مشرق‏زمین،به حربه خود آنان مسلح‏ شوند.

آن‏چنان‏که اسناد موجود گویای آن است، در آن عصر و روزگار، در اروپای غربی حتی‏ خاندان‏های سلطنتی، قالی را نمی‌شناختند و کف‏ اتاق‏های خود را با حصیر و برگ‏های که مفروش‏ می‏کردند. گرمابه را نمی‏شناختند و آنانی هم که‏ در ضمن جنگ‏های صلیبی احداث گرمابه را از شرقیان آموخته بودند و اقدام به ساختن آن‏ می‏کردند مورد سرزنش کلیسا و مؤمنین واقع‏ می‌گشتند، زیرا ارباب کلیسا گرمابه را گودال‏هایی‏ برای انحراف و افعال کافران قلمداد می‏کردند. حتی داشتن آبریزگاه را در خانه‏های خویش‏ غیر سنتی و دور از تمدن می‏انگاشتند.

هنگامی که اروپاییان خود را از جهت علمی‏ و اخلاقی و فرهنگی و نظامی در برابر مشرق‏زمین ناتوان یافتند، بر آن شدند که آن‏ دانش‏هایی را که از آنها کاملا بی‏بهره بودند،از شرقیان بیاموزند.

بدینسان آشکار می‏شود که از ابتدا، انگیزه‏ اصلی مطالعه مشرق‏زمین و گردهم‏آیی‏های‏ شرق‏شناسانه و اسلام و ایران وترک و عرب‏شناسانه - جملگی انگیزه‏های غیرعلمی‏ داشته و برای مقاصد دیگری تشکیل می‏شده‏ است و عامل و یا عوامل اصلی در انجام این‏گونه‏ مطالعات-خصومت یا عقده خودکم‏بینی بوده‏ است که عاقبت هم به حسادت و کینه‏توزی‏ انجامید.

 

میوه‏های تلخ یک درخت خبیثه
بدین ترتیب، در پایان قرون وسطی، نخستین کوشش برای ایجاد یک شناخت منظم‏ از شرق آغاز شد. اما غرب هنوز آن‏طور که باید - غرب نشده بود، یعنی توانایی لازم برای تهاجم‏ نهایی به جوامع غیراروپایی را نداشت. در واقع‏ می‏توان گفت که «علاقه» غرب به شرق از قرن‏ شانزدهم به بعد نظم و ترتیب یافته است. در این مرحله از بررسی شرق توسط غرب و ورود به سرزمین خورشید، دیگر مانند گذشته با سلاح و سرباز و نیروهای مسلح انجام نمی‏شود، بلکه پیش‏قراولان این یورش بنیادی، شرق‏شناس، اسلام‏شناس و ایران‏شناس است تا توسط ایشان - علاوه بر شناسایی کامل مردمان‏ دیار رقیب، راه ورود آرام و مسالمت‏جویانه‏ فرمانروایان و نیروهای مذهبی و صاحبان‏ کارخانه‏های وسایل تجملی را هم فراهم سازند.

بررسی‏های تاریخ چند دهه اخیر ایران و برخی از ممالک هم‏جوار،گویای این حقیقت‏ است که متون همین شرق‏شناسان و در کنار آنان - ایران‏شناسان، زمینه مساعدی برای‏ تجاوز غربیان به کشورهای شرق بوده است. بدین سبب می‏شود گفت تفکر و اندیشه‏ شرق‏شناسی با کارکرد سیاسی-اقتصادی‏ استعمارگران قرین بوده است.

نیک می‏دانیم برانگیختن احساسات دینی و ملی و قومی یک ملت کار آسانی نیست. این کار مقدماتی لازم دارد، از نظر مردم‏شناسی طبقات‏ اجتماعی باید به‏گونه‏ای دقیق و حساب‏شده‏ انجام گیرد و نقاط قوت و ضعف آن ملت‏ شناخته شود.برای شناخت این مقدمات-باید از آداب و رسوم و عادات مردمان سرزمین‏ موردنظر که بایستی استثمار شود-اطلاعاتی‏ کسب کرد، شیوه زندگی و سنن آن ملت را از کهن‏ترین روزگاران تا عصر حاضر باید با تیزبینی‏ نگریست و آگاهی به هم رسانید. باید میزان‏ گرایش‏های دینی آنان را سنجید و سرانجام با گردآوری تمام متون ادبی و تاریخی و دینی‏ ایشان و بررسی همه‏جانبه متن‏های گردآوری‏ شده - به تمامی زوایای فکری آنان راه یافت و میزان دانش و فرهنگ آن ملت را در نظر آورد - پس آنگاه بر مبنای یافته‏ها و بدست‏امده‏ها، گام در راه نهاد و پیش تاخت. در این هنگام‏ است که می‏توان برای آنان همه‏چیز بدلی و قلابی ساخت:فرهنگ پوشالی و پوسیده را به‏ جای فرهنگی پویا و رشک‏انگیز به خوردشان‏ داد.تمدنی پوچ برایشان تراشید،در مسیر فکری و گرایش‏های کودکانه و جزمگرای آنان‏ برای ایشان دین جدید و مقدسین تربیت‏یافته‏ گسیل داشت، انقلاب‏های ویرانگر و استعمار آفریده را به اسم انقلابات ضداستعماری و رهایی‏بخش به ریششان بست ومزدوران‏ استعمار را به نام قهرمانان ملی و موعودهای‏ نجات‏دهنده به گرده‏شان سوار کرد و بالاخره آن‏ کشور را دچار فتنه و فساد و آشوب و جنگ و قحطی و عقب‏ماندگی اقتصادی و ذهنی و انحطاط فرهنگی نمود. - آری در این هنگام‏ است که می‏توان موفق هم شد - چنان‏که دولت‏ استعماری انگلیس از زمان استقرار دولت‏ صفویه در ایران به این طرف پیوسته با همین‏ ترفندهای اهریمنی کشورهای آسیایی را به‏ غارت برده و اکنون نیز که در سیاست جهانی‏ نقش خود را به آمریکا سپرده است، هنوز هم‏ دست‏بردار نیست و هرروز حضور خود را به‏ گونه‏ای اعلام می‏دارد.

همین گروه‏هایی که امروزه کنگره‏ها و سمینارها و کنفرانس‏های آن‏چنانی برپا می‏کنند. طی دو سه قرن اخیر، از خشت خام تا کاشی‏ پخته - از مساجد تا قندیل امام‏زاده‏ها، از قالی و قالیچه عهد کهن تا قلمدان دوره قاجار، از نفایس یک‏دانه جهان هنر تا مرقع فلان خاندان‏ نامدار، از پیکره فرمانروایان تا بایگانی تخت‏ جمشید و شوش. از یادگارهای عهد کهن تا اسناد ملی جدید را - هرچه ارزشمند بود وسند افتخار این ملت شمرده می‏شد، برده، اکنون‏ زینت‏بخش موزه‏های آنان است. به‏طوری که‏ اگر امروز اشیاء به سرقت رفته از ایران را از درون موزه‏های ممالک اروپایی بیرون بکشیم، چیز قابل‏ملاحظه‏ای در آنها باقی نخواهد ماند.

مگر چندسال قبل در جراید نیامده بود که‏ یک برگ از شاهنامه فردوسی در یک حراج‏ لندن به سه میلیون لیره به فروش رسید؟مگر در روزنامه‏ها نخواندیم که مجموعه نفیس آثار هنری ایران در واشنگتن به هفت میلیون دلار به‏ فروش رفت؟مگر در یکی از روزنامه‏های عصر نیامده بود که یک قرآن در فرانسه به 700 هزار فرانک هدیه(بخوانید غارت)شد؟(کیهان 7 آبان 65)

براستی این نفایس چگونه شناخته، خریداری و از ایران خارج گردید؟

پرواضح است که توسط کنگره‏سازان و سمینارپردازان و بررسی‏کنندگان مسایل ایران و دست‏نشاندگان داخلی و موقوفه خواران سلطان‏ «او»هندوستان.

ورود گروهی موسوم به خاورشناس و ترک‏شناس و عرب‏شناس و کنگره‏پرداز به‏ سرزمین‏های مشرق‏زمین،نه تنها بر بزرگی و مفاخر این ملت‏ها نیفزود، نه تنها حقانیت علمی‏ و سیاسی و تاریخی و فرهنگی ایشان را در جهان‏ تثبیت نکرد،بلکه مایه آشفتگی قومی و ملی و زبان و فرهنگی آنان نیز گردید،به‏طوری که‏ جنگ‏های طولانی ترکیه و قبرس،ایران و عراق، ترکیه و عراق،هند و پاکستان-به‏طورکلی‏ تشکیل کشورهای پوشالی‏ای همانند پاکستان و بنگلادش و طالبانستان و...غیره را نیز نمی‏توان‏ میوه‏های تلخ همان درخت خبیثه‏ای پنداشت که‏ امروزه برای تشکیل به قول واهی خودشان‏ «آذربایجان جنوبی»سایه شوم خود را می‏گستراند و شاخ و برگ می‏رویاند.این است‏ که غرب استعمارگر و در رأس آن بریتانیای‏ کبیر،در جوامعی که دارای تمدن‏های‏ ریشه‏داری چون قلمرو ایرانی تباران بوده، نخستین کاری که انجام داد این بود که توسط تئوریسین‏های خویش که انواع نام‏های علمی و مقدس را بر خود نهاده بودند-رخنه کرده، باشندگان جوامع مزبور را-یا از تاریخ و ملیت‏ خویش بیگانه ساخت و برای هر بخشی از آن‏ ریشه‏تراشی نمود و از اصالت خود منحرف‏ ساخت،یا میان آنان جنگ‏های قومی و مرزی و به اصطلاح«حیدری-نعمتی»راه انداخت و شیر را در کام آنان شرنگ کرد.

با یادآوری موارد فوق، ملاحظه می‏شود که‏ کنگره‏پردازی و کنفرانس‏سازی و شرق‏شناسی و ترک‏شناسی و هرگونه«شناسی»دیگر-سنتی‏ طولانی با حضور استعمار در این ممالک در پشت سر دارد، یعنی به راحتی می‏شود مدعی‏ بود که اگر شکست سربازان مقدس صلیبی و در پی آن، شهوت بلعیدن سرزمین زرخیز هندوستان توسط انگلستان پیش نمی‏آمد، امروزه رشته‏ای موسوم به شرق‏شناسی و در کنار آن، ایران‏شناسی، شاید وجود خارجی نمی‏یافت‏ و ضمنا مردان نیک‏نامی همانند قایم مقام‏ فراهانی و امیر کبیر و تفضلی و مختاری و پوینده‏ و زال‏زاده و غیره به دست جلادان داخلی‏ شرنگ مرگ نمی‏چشیدند و صدها ابله و بی‏سواد مزدور و دست‏پروده استعمارگران کهنه‏کار-به‏ نام قهرمانان ملی و مردان مقدس و رهبران‏ مدبّر و اصلاح‏طلبان هفت خط به ملت‏های‏ آسیایی تحمیل نمی‏شدند. آری، پس از برگزاری‏ این‏گونه کنگره‏هاست که سخنان ایراد شده در آنها جمع‏بندی می‏گردد و بر مبنای نتایج بدست‏ آمده،معجونی مخدر و اختلاف برانگیز و فتنه‏خیز از آن ساخته می‏شود که گاهی از اوقات، ناحیه‏ای را به آتش و خون می‏کشد و یا چندین‏ دسته و فرقه دینی روییده می‏شود و اعضایشان‏ به جان یکدیگر می‏افتند.

اکنون بر ملت هوشیار ایران است که این‏گونه توطئه‏های‏ آشکار و پنهان را جدی بگیرند و اجازه ندهند که‏ حقوق‏بگیران سابقه‏دار داخلی و فریب‏خوردگان‏ خارجی، دیگ هوس تجزیه ایران را در آتش آز و کین خود به جوش آورند و در آرزوی ایجاد «فلانستان» دیگری برآیند.

گذشت آن روزگارانی که میرزا آغاسی‏ ایروانی و پیشوای نادان حاکم بر ایران«برای‏ شیرین نگاه داشتن کام دوست،آبهای شور دریای خزر را» به روسیه پیشکش سازند یا برای بدست آوردن دل سر گور اوزلی،هجده‏ شهر ایران را تقدیم«اورس»نمایند تا وی از سر اشغال هندوستان درگذرد.سپری گشت آن‏ ایامی که «سر آرتور هاردینگ» و سرهنگ‏ «نیومارچ» ملبس به عبا و عمامه شوند و به‏ منظور اخذ فتوای کفر رقیب از علمای نجف، عازم آن سامان گردند و پیروزمندانه به تهران‏ بازگرداند (خاطرات سیاسی آرتور هاردینگ‏ ترجمه جواد شیخ الاسلامی ص 107 و بعد) گذشت آن دوران شومی که «آلدردپاتینگر» زیر نام «سید هندی» و «آفتاب شرق» افغانستان را از پیکر ایران جدا سازد و نقش‏ سرباز اتحاد اسلام و بیداری شرق را ایفا کند و با این‏گونه نیرنگ‏ها ملت ایران را بفریبد.و گذشت‏ آن روزگاران تیره‏ای که درازریشان کوتاه عقلی‏ امثال فتحعلی شاه قاجار و احمد علاف (‏3) و ناصر الدین شاه فاسد خویشتن را سایه خدا در زمین و نماینده انفاس قدسی پندارد و ملت نیز از روی ناآگاهی دوست را از دشمن نشناسد و هرآنچه را که کنگره‏سازان و سفارت‏خانه‏های‏ خارجی دیکته نمایند - بپذیرد و حفظ مرزهای‏ کشور برایش اهمیتی نداشته باشد.

امروزه ملت ایران یکپارچه، برای‏ نگهداری و نگهبانی از خاک نیاکان، دست در دست یکدیگر، سرود ای ایران سر می‏دهند و در سربلندی بلوچستان، کردستان، گیلان، مازندران، ایلام و خراسان و آذربایجان می‏خوانند:

تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایرانند و پاک‏آیین‏نژاد آریان
اختلاف لهجه ملی نزاید بهرکس‏
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان‏
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه‏ای‏
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان‏
مادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
روز سختی چشم امید از تو دارد هم‏چنان
بی‏کس است ایران،به حرف ناکسان از ره
مرو جان به قربان تو ای جانان آذربایجان

(محمد حسین شهریار)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. تاریخ تمدن ویل دورانت ج 13 ص 49
2. اکتشافات جغرافیایی گابریل ص 46
3. به نوشته ملک الشعرای بهار،ملت ایران به‏ احمد شاه قاجار لقب احمد علاف داده‏بودند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید