من به جهنم میروم یا آنها؟
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 72، صفحه 19
م. لنبک خراسانی
خانم شیرین حیدری و آقای بابک خرسندی مطلب مستندی را در مورد سرطانزا بودن کوکاکولا و اجبار به درج اخطار روی بستهبندی آن برایم فرستادند که موجب شد این مطلب را بنویسم:
چندشب پیش برنامهای هم از یک شبکه ماهوارهای ( فکر می کنم من وتو یک بود) پخش شد که به طور اتفاقی آن را دیدم. خلاصه بگویم... برنامه نشان میداد کمپانیهای فرا ملیتی ( نظیر کوکاکولا ونستله) برای پول در آوردن چگونه آب لولهکشی را توی بطریهای پلاستیکی میریزند و به خورد مردم میدهند. آن هم با افزودن مواد شیمیایی گوناگونی که معلوم نیست در درازمدت چه به روزگار مصرفکننده میآورند. تازه، برای این تجارت بسیار مشکوک، باید یک ونیم لیتر آب هدر رود تا یک لیتر آب به خریدار برسد!
با خواندن این مطلب راجع به کوکاکولا و دیدن این برنامه تازه فهمیدم چرا چند سالی است آبخوریهای عمومی و خیراتی از خیابانهای شهرهای ایران جمعآوری شده تا مردم همیشه در صحنه ما (و از جمله خودم) مجبور شویم از زور تشنگی پول بدهیم و آب بطری شده بخریم
از اینها که بگذریم با یک مساله شرعی رو بهرو میشویم:
کمپانیهایی که اجازه کار آب فروشی در ایران را گرفتهاند (مثل نستله ، کوکا و پپسی) فرا ملیتی و صاحبان عمده سهام آنها صهیونیستها هستند. به من مربوط نیست که چهطور شده که این کمپانیهای صهیونیستی اجازه آب فروشی در ایران گرفتهاند، این فضولیها به من نیامده... ولی حق دارم از علمای اعلام بپرسم حکم شرعی خریدن و خوردن این آبها چیست؟
آیا ما که از سر ناچاری آنها را میخریم و میآشامیم به جهنم می رویم، یا آنها که اجازه این تجارت را به کمپانیهای صهیونیستی دادهاند و یا خود صهیونیستهاکه برادران خدوم ما را مجاب کردهاند (و ای بسا سبیلشان را هم چرب نمودهاند) تا جایگاههای عرضه آب نذری را غیر قانونی نموده، مردم را از گفتن «فدای لب تشنهات یا حسین» محروم ساخته و وادار به خریدن و نوشیدن آب صهیونیستی کردهاند؟!
رابطه لذتالدوله با هدفمندی یارانهها
بحث حذف یارانه و آزادسازی قیمتها از زمان دولتهای قبل از دولت آقای احمدی نژاد مطرح شده بود ولی هیچیک از آنان حاضر به انجام این کار نشده بودند و تنها آقای احمدینژاد بود که این عمل جراحی بزرگ را بر روی اقتصاد بیمار ایران آغاز کرد.
اکنون با آشکار شدن نتایج اجرای این برنامه فرد با ذوقی که خواسته نامش آورده نشود نتیجهی اجرای این هدفمندی را با نتیجه جراحی کلیه یکی از سوگلیهای محبوب ناصرالدینشاه پیوند زده و نوشته است: دکتر «محمدخان کفری» از فرنگستان برگشته بود. آن زمان اواخر دوران سلطنت ناصرالدین شاه بود. می گفتند دکتر از فاکولته طب پاریس فارغ التحصیل شده است.
«لذت الدوله» سوگلی ناصرالدین شاه از درد شکم رنج می برد. او پس از انیس الدوله، شکوه الدوله، امین اقدس، عایشه خانم یوشی، لیلی خانم یوشی، باغبانباشی خانم و بدرالسلطنه، از زنان مورد علاقه اعلیحضرت بود. بصورت استثنایی اجازه داده شد دکتر محمدخان کفری (چون در فرانسه زیاد مانده بود و حرفهای بیقاعده می زد، او را کفری می خواندند) خانم را معاینه کند. او «لذتالدوله» را معاینه کرد و تشخیص داد خانم سنگ کلیه دارد و باید جراحی شود.
دکتر «تولوزان» و ده ها دکتر خارجی دیگر گفتند عمل جراحی خطرناک است.
خانم باید فقط با دوا معالجه شود، آن هم به تدریج حتی دکتر «اسکات» و دکتر «لیندلی» و دکتر «سادوسکی» پیشنهاد کردند که خانم به فرنگستان فرستاده شود. اما دکتر «کفری» زیربار نرفت و اطمینان داد که خانم را به مریضخانه ناصری (همین بیمارستان سینا) بردند. دکتر کفری، دو ساعت وی را جراحی و سنگ کلیه را خارج کرد.
شاه و درباریان و خانمهای حرم در اتاق مجاور مشتاقانه و با بی صبری در انتظار پایان آن لحظات جانسوز بودند. سرانجام دکتر از اتاق خارج شد. چشمهایش از شوق برق می زد، بیاختیار میخندید و بشکن میزد. شاه و وزیر اعظم امین السطان جلو رفتند.
شاه پرسید: ها؟! دکتر جان، چی شد؟ مریضه عمل شد؟ گفت: بله، قربان تمام شد. الحمدلله به میمنت و مبارکی عمل انجام و سنگ حجیم خارج شد. سپس یک قلوه سنگ چندین مثقالی متبلور که خون آن را شسته بودند و در مشتش بود، (لابد برای اینکه از شاه مشتلق بگیرد) به شاه نشان داد و حدود یکربع ساعت درباره بزرگی آن و حجم و وزنش واینکه مانندش در اروپا دیده نشده است، صحبت کرد و افزود: دلم میخواهد آن را به اکسپوزسیون جهانی پاریس بفرستم تا همه اطبا و جراحان تماشا کنند و شاخ در آورند. قربان! ملاحظه فرمایید، چقدر سنگین است؟ پدرم درآمد تا این عمل بیسابقه را به پایان برسانم.
شاه گفت: انشاء ا...، مریض کی به هوش میآید؟ طبیب جان! امان از عنایت خاص ما به این علیامخدره، این اواخر خیلی ضعیف و نحیف شده بود.
دکتر گفت: الحمدلله دیگر آن ضعف و نحیفی برطرف شده و صورت آن به حدی میدرخشد که باور بفرمایید، شبیه فرشتگان شدهاند، قبله عالم! بفرمایید داخل جنازه آن مرحومه راملاحظه فرمایید و فاتحهای برای روح تازه درگذشته بخوانید. ایشان با تن در دادن به این عمل جراحی سخت، خدمت بزرگی به عالم بشریت فرمودند. خدا بیامرزدشان و از گناهان کرده و ناکرده آن عفیفه در گذرد!
ناصرالدین شاه ابتدا متوجه مفهوم سخنان دکتر کفری نشد. گفت: چه می گویی؟ از کی حرف می زنی؟ میت و درگذشته چیست؟ کی مریضه به هوش میآید؟ مرتیکه! جوابم را بده، لذت الدوله چه شد؟
دکتر کفری نگاهی به شاه کرد و نگاهی به حاضران و گفت: قربان! به سنگ کلیه نگاه کنید. تاکنون هیچ جراحی از زمان بقراط حکیم و جالینوس تا امروز نتوانسته چنین سنگی از کلیه انسان درآورد. عمل بزرگی بود و علمای فرنگستان مبهوت می شوند.
البته مریضه زیر عمل تاب نیاورد و فوت فرمود، خدا بیامرزدش!!
با سپاس از لنبک خراسانی که این طنز را در اختیار خواندنی قرار داده است
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا