شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست خانه تازه‌ها گزارش سفرنامه جنوب،نوروز88

سفرنامه جنوب،نوروز88

 

مهدی (کوروش) شمسایی

در کنار کرانه های خلیج فارس شهرهای گوناگون،آشنا یا غریب بسیاری وجود دارد،بوشهر نیز یکی از شهرهای کم و بیش آشنا و بندری جنوب است که با توجه به شرایط راهبردی خویش در این سرزمین ،از دیر زمان تا به امروز مرکز سازندگی و زندگی ایرانیان بوده،این استان با توجه به آثار تاریخی شگفت انگیز،پیوند با آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس و سرسبزی برخی از دشتهای آن توانایی جذب گردشگران داخلی و خارجی بسیاری را دارد که در این گزارش به بخش هایی از آن اشاره می شود.

گزارش تصویری سفر به بوشهر 1 (خلیج فارس)
گزارش تصویری سفر به بوشهر 2 (برازجان)
گزارش تصویری سفر به بوشهر 3 (کاخ برک سیاه)
گزارش تصویری سفر به بوشهر 4 (منظره‌های زیبا در سفر)
گزارش تصویری سفر به بوشهر 5 (گور دختر)
گزارش تصویری سفر به بوشهر 6 (سفر به بیشابور)
گزارش تصویری سفر به بوشهر 7 (دلوار)
گزارش تصویری سفر به بوشهر 8 (در مسیر بازگشت)

نقشه استان بوشهر

در کنار کرانه های خلیج فارس شهرهای گوناگون،آشنا یا غریب بسیاری وجود دارد،بوشهر نیز یکی از شهرهای کم و بیش آشنا و بندری جنوب است که با توجه به شرایط راهبردی خویش در این سرزمین ،از دیر زمان تا به امروز مرکز سازندگی و زندگی ایرانیان بوده،این استان با توجه به آثار تاریخی شگفت انگیز،پیوند با آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس و سرسبزی برخی از دشتهای آن توانایی جذب گردشگران داخلی و خارجی بسیاری را دارد که در این گزارش به بخش هایی از آن اشاره می شود.
 

خلیج فارس


از کهن ترین آثار تاریخی بوشهر می توان به کاخ کورش بزرگ در شهر برازجان که در گویش برخی از اهالی محلی به درست به آن برازگان گفته می شود اشاره کرد ،که در پیرامون شهر قرار دارد و یا نگاهی افکند به کاخ تموکن،کاخی که در گل نبشته های پارسه (تخت جمشید) نیز از آن یاد شده است و در روستای درودگاه امروزی در زیر تلی از خاک نهفته است،این کاخ که به نام بردک سیاه نیز خوانده میشود (علت این نام گذاری از آن روست که پایه های این ستون ها همگی از مرمر سیاه است و در گویش محلی بردک برابر با سنگ است که می شود سیاه سنگ) سازه ای است که در زمان داریوش بزرگ و جانشینانش ساخته شده و یکی از پایگاه های هخامنشیان شمرده میشده است.
هنگام  گذر از این روستا که در کنار رودخانه ای به نام  شاپور به زندگی خود ادامه میدهد (گمان آن میرود که نام این رود از نام شاپور بزرگ ساسانی گرفته شده باشد) بیش از همه درختان نخلی به چشم می آیند که در کنار هم ریشه در خاک کرده و استوار ایستاده اند،درختانی که در میانشان سنگ های بنایی به قدمت تاریخ نهفته است. کاخی که در سال 1356 و با پژوهش دکتر یغمایی دوباره سر از خاک برآورد،و همچنان بالغ بر 70 پایه ستون را در زیر خاک پنهان دارد و تنها چند پایه ستون را نمایان کرده و سایر قسمت های کاخ همچنان زیر غبار زمان خفته اند،هر چند همان چند پایه ستون نیز در شرایط بسیار بد و بدون هرگونه پوشش نگهداری میشوند،نکته ای که بارها به میراث فرهنگی گوشزد شده، بدون اینکه مرمتی از سوی سازمان مربوطه صورت پذیرد.
 
باری شایان ذکر است مهر ورزی و پاسبانی ارزشمند مردم این روستا،که با توجه به نارسایی ها و کمبودهای موجود با هزینه ی شخصی خود هر ساله و از آنجمله امسال نوروز و سایر جشن های میهنی را در کنار این کاخ جشن می گیرند و می نگارند پارچه هایی را که آزین کنند پهنه ی محوطه ی این یادگار نیاکانمان را ،افزون بر آن مردم این ده برای شناساندن هر چه بیشتراین بنا به سایر ایرانیان، اقدام به ایجاد پایگاهی اینترنتی به نام تموکن کرده اند و درخواست رسیدگی به این کاخ را در دلهاشان دارند و ما نیز مانند آنها از مسئولان مربوطه رسیدگی به این برگ از تاریخ کهن میهنمان را خواستاریم،چرا که با تمام مهر ورزی این مردم بدون مرمت باستانشناسان این اثر هر روز بیشتر از پیش رو به ویرانی می گذارد،چیزی که شوربختانه امروز شاهد آن هستیم.
 
باری،پس از دیدن این کاخ شاهی و در فاصله ای 3 ساعته از برازگان و پس از گذر از مسیری طولانی در دل کوه های منطقه به روستایی دور افتاده،زیبا و بیگانه با هیاهوی شهر می رسیم،روستای پشت پر (یا پشت کوه) واقع در شهرستان دشتستان ، بهشتی ناشناخته که در ارتفاعات پر پیچ و خم راه ها گم شده است،روستایی که به وسیله ی دو رشته کوه در پیرامون بسته شده و سرسبزی دل انگیز و دیرینگی تاریخ را در دشت میانی گردآورده است.
در زمان بازدید ما از این مکان دیدنی مراسم عروسی ای در ده برگزار می شد،عروسی ای که بنا به گفته ی اهالی محل یک روز تمام(بامداد تا شامگاه) دنباله دارد و پر است از بزم و شادی مردمی که همچنان دامپروری و کشاورزی را پیشه ی خود دارند و در کنار گله ی گوسفندان و آوای پرندگان ،زندگی سبز خود  را می گذرانند.


از این ها که بگذریم به شناخته شده ترین اثر این منطقه می رسیم که برای بسیاری نا آشناست،سازه ای که امروزه آن را به نام گور دختر می نامند،ساختمانی 5 طبقه که طبقه ی زیرین  آن به وسیله ی خاک  پوشیده و با زمین هم سطح شده است  و شباهت شگفتی با آرامگاه کورش بزرگ دارد و بنا به باور بزرگانی چون شادروان پروفسور شاپور شهبازی آرامگاه چش پش است ، و گروهی دیگر بر این باورند که مکان آرام گرفتن ماندانا،مادر کورش بزرگ می باشد.
 
این سنگ بنا مقیاسی کوچکتر از آرامگاه کورش بزرگ را دارا می باشد و بلندای پلهای آن (چهار طبقه ی نخست) به اندازه ی بلندای 2 خودکار است و به همان شیوه ، سه گوش سقف تهی است و در دو سوی جلو و پشت، سقف آرامگاه دارای  فرورفتگی ای چهار گوش می باشد،همان چیزی که در نگاره های تاریخی در بخش جلوی سقف آرامگاه کورش بزرگ به گونه ی دایره ای دیده ایم.
در کنار این سازه ی هخامنشی مانند بسیاری دیگر از مکانها سازهای ساسانی نیز به چشم می خورد،کاخ یا کوشکی که اردشیر پاپکان،بنیانگذار ساسانی در این محوطه به همراه آتشکده ای بنا نهاده که همچنان ایستاده اند،دالان ها و اتاق های این کاخ یادآور شکوهی است از هنر معماری ایرانیان در 1800 سال پیش،و سنگینی فضای این کاخ یادآور،اردشیرپاپکان و سرداران ایران زمین در این سرای دیدنی است که به همراه فروغ ایزدی در آتشکده ی  کناره ی کوه و سرسبزی درختان دیرینه ای که تنومندی هر کدام از آنها گواه پیشینه ای چند هزار ساله وگذر زمانه است روزگار پرشکوهی را رقم زده اند و با هر نگاه ،ناخودآگاه بر زبان می آورد:
که ایران چو باغیست خرم بهار             شکفته همیشه گل کامکار
و از سویی گوشزد، که:
بیا تا جهان را به بد نسپریم      همه سر به سر دست نیکی بریم
چرا که:
همه جای ایران سرای من است        که خوب و بدش از برای من است

اما گله ای که نه چیز تازه ایست و نه چیز ناآشنا ،اینکه این زمین ها همچنان مالکانی دارد که در این منطقه می زیند و کاخ اردشیر سر برآورده از میان کشتزار گندم! تیر برقی کنار بنای گور دختر است و هیچ حفاظی برای ماندگاری در برابر حوادث ندارد و نه انگار که این بناها پیشینه ای چند هزار ساله دارند ودارای  ارزش تاریخی بی مانند اند ،اما شکایت به کجا بر که دوست،دوست نیست!!.
در پایان روز و پس از گذر چند ساعت رویایی و در حالی که همچنان هوای ماندن در این سرای تاریخی و بهشتی را داریم،به امید دیدار دوباره ی این مکان از طبیعت و تاریخ نگاشته شده ی آن دل می بریم تا  شاهد برگی دیگر از دفتر زیرن این کهن بوم باشیم.
در فردای ،دیروز شگفت انگیزمان، به فاصله ای 3 تا 4 ساعته از بوشهر می رویم،بخشی از استان فارس به نام کازرون جایگاهی که در دل کوه های خود نشانی دیگر از شکوه ایران و ایرانی دارد.
جایگاهی به نام بیشاپور، که روزگاری تخت گاه شهریاری چون شاپور بزرگ بوده است و در بین راه در تنگه چوگان گواهی از پیروزی شاپور بر سه امپراور روم را از 1800 سال پیش تا به امروز نگاه داشته است،نگاره ای که قطعه ی ای دیگر از سنگ بنای نقش رستم است.
در این نگاره شاپور بزرگ سوار بر اسب حلقه ی پیروزی و شاهنشاهی را از ایزد مهر که رو در روی شاپور دارد و آن هم سوار بر اسب است دریافت می کند،در روبروی شاپور بزرگ ،فیلیپ سردار شکست خورده ی روم زانو بر زمین زده و در خواست بخشش از سوی شهریار تنها ابر قدرت جهان آن روز را می کند،و گودریانوس سردار دیگر رومی در حالی که افزون بر شکست جان خود را نیز بر سر جنگ با شاپور نهاده زیر پای اسب تنومند او لگد مال می شود،برسان اهریمنی که او نیز در زیر پای ایزد مهر شکست را تجربه می کند،با کمی ریز بینی به این نگاره و کم رنگ کردن آسیب هایی که به سبب هم سویی با جاده ، نزدیکی به محل گذر و پیشینه ی دیرین دارد به ریزه کاری هایی بر می خوریم که مانند سایر نگاره های دوره ی ساسانی با ضرافت ویژه ای در دل کوه کنده شده اند و پیروزی شاپور بزرگ را مانا به روزگار ما رسانده اند.
هر چند این نگاره  یک پرده از شکوهی است که در این منطقه نهفته  و شهر بیشاپور و غار شاپور آن را کامل می کنند،اما این تاریخ خاموش با سکوت شکوهمند خود فریاد بر می آورد، که به جایگاهی پای می نهید که بزرگ مردی از این خاک در آن جاودانه ایستاده است.
در پیش رو و در کنار شهر بیشاپور که روزگاری جایگاه اقامت شاپور بزرگ بوده و همچنان سراپا و ماندگار شکوه خود را در کنار معبد آناهیتا و آب های پاک به رخ می کشد ، غاری در بلندی های منطقه است،غاری که شوق دیدار آن بر باران شدید و هوای نمناک  می چربد و ما را  فرا می خواند که مسیر کوه را بپیماییم تا با شگفتی تمام بیننده ی تندیس پر عظمت،با شکوه و ایستای شهریار ایران زمین، شاپور بزرگ شویم ، تندیسی که با بلندای 8 متری خود در 1800 سال پیش از این ، بر ستون سنگی دهانه ی غار کنده کاری شده است و همچنان با نگاه گیرای خود از بلندترین نقطه ی منطقه بیننده ی دشتستان می باشد.
این تندیس  که پس از 300 سال ایستادگی بر اثر زمین لرزه ای بر زمین می افتد، با گذشت 1000سال و به سال 1337 با تلاش گروهی از ارتشیان دوباره قد می افرازد، امروزه شناسنامه ای از  کارکنان ارتش که برای سراپا کردن دوباره ی تندیس تلاش کرده اند بر سینه ی کوه  نهاده شده است که در بالای آن تاج محمدرضا پهلوی نیز به چشم می خورد،از فعالیت این گروه افزون بر بازسازی تندیس می توان به گذاردن 213 پله بر دهانه ی ورودی غار اشاره کرد که بدون آن گذر از این بخش از کوه  نا ممکن است،بنا به روایات تاریخی در زمان ساسانیان نیز پله هایی چوبی پیوند دهنده ی  دهانه و بدنه ی کوه بوده است.
 تندیس شاپور که بر ستونی کنده شده است، امروزه بر دو پای بتنی استوار و تکه هایی از پای راستین را در کنار خود می بیند،این بخش ها که شامل همان شلوارهای چین داری است که در سایر نگاره های ساسانی به کار رفته،و نشانی از شکوه دوزندگی ایرانیان در دوره های گوناگون است. با نگاهی به بالای تندیس که امروزه  دو دست را از بدن جدا می بیند،مانندی از تن تنومند شاپور را می بینیم که با چشمان گیرا،موهای بلند و موج دار ،ریشهای بسته شده و تاج شکوهمند شاهی بر سر، روزگاری پیرامون خود بلندترین دیده بانان منطقه را همراهی می کرده و لرزه بر اندام اسیران رومی می انداخته است، چشمانی که   شکوه و نمادی راستین از گیرایی نگاه شهریار ایران زمین را به یادگار گذاشته.
  
در کناره ی این نگاره ،سنگ کنده ای نیمه کاره را می بینیم که می بایست به سان نگاره ی تنگه چوگان پیروزی بر امپراتوران روم را در این غار به یادگار می گذاشته است که نیمه کاره رها شده است ،پس از دیدن این نیم نگاره  و با گذر از کناره آن و پیش روی در دل غار به سه حوضچه ی آب در جای، جای غاری بر می خوریم ، که انتهای خود را از امروزیان پنهان می دارد،گویا این حوضچه ها مکانی بوده است که سپاهیان مستقر غار در  گرمای تابستان از آب آن بهره می بردند.
اما پیش روی در این غار چشم اندازی زیبا و طبیعی نیز پیشکش می کند ، با  گذر از باریکه ای تنگ،تاریک و نمناک به خاطر ریزش باران به نوک کوه می رسیم  که  ابرها را در زیر پای خود به ریشخند می گیرد و با  حوضچه های آب و سنگ های تهمتن و درختان پر بار روستاهای پایین دست فریادی خاموش می زند که:
همه عالم تن است و ایران دل
و حقا که:
دل زتن به بود یقین باشد.
پس از چند دم آرامش در این زیست بوم دل انگیز و بی مانند راه بازگشت را در پیش گرفتیم و آرام آرام به روستای پایین دست پا گذاشتیم،هر چند شوربختانه به علت تاریک شدن هوا و پایان ساعت کار موفق به دیدن بیشاپور و معبد آناهیتا از نزدیک نشدیم،اما از بیرون شهر درودی فرستادیم به روان سازندگان آن،سازه ای که با ایستادگی خود تعنه ای بر چرخ گردون می زند و چشم به آینده ای با شکوه دوباره ی ایران دارد، سپس دل را به فردا و دیدنی های آن  سپردیم و از کنار آن گزشتیم.
در روز پایانی پا می نهیم به موزه ی شهید رییسعلی دلواری که در دلوار و پیوسته به بوشهر برپاست،یادگاری از جنگجویی میهن پرست که خواب را از انگلیسی های متجاوز و استعمارگر که به سان نیاکان خود همچنان دزدی را پیشه ی خود دارند گرفته بوده (نیاکان انگلیسی ها از دزدان دریایی انگلو ساکسون بوده اند که این جزایر را مقر خود قرار دادند).متجاوزانی که در جنگ جهانی یکم پا به این خاک اهورایی نهادند و سرانجام این بزرگ مرد را به شهادت رساندند.
 
این موزه که از عکس ها –جنگ افزارها-نامه ها و،وصیت نامه های رییسعلی و یارانش زیر نظر میراث فرهنگی ایران تشکیل شده،هر چند به نام ایران و یکی از فرزندان برومندش است،اما نگاشته هایی بر دیواره ی خود و با نشان سازمان میراث فرهنگی دارد که شگفتی را بر می انگیزد،شگفتی کسانی را که کوچکترین،ناچیزترین، خردترین و ناقص ترین آشنایی با تاریخ دارند،اگر از منابع نگاشته های روی دیوار بگذریم(که همه مربوط به اسناد وزارت خارجه ی انگلیس است)،و نادیده بگیریم تاریخ های میلادی نگاشته شده بر تابلو ها را،به مزاحی تلخ بر می خوریم ،در جایی که نوشته : در این تاریخ ایران از افغانستان جدا شد!!.
با دقت بخوانید: ایران از افغانستان جدا شد،نه انگار که تا زمان فتحعلی شاه ،ایران بزرگ شامل تمامی سرزمین های جدا شده از ایران امروزی در فرمانروایی کشور مادر (ایران ) بوده و نه انگار که تمامی این سرزمین ها بخشی از ایران بوده (به معنای کشور مادر و ایران بزرگ و نه تنها ایران امروزی)،به راستی که هر دم از این باغ بری می رسد...
گویا نگارنده فراموش کرده است که دست متجاوز و گجسته ی آغشته به خون انگلیس در تجزیه ی خراسان بزرگ(افغانستان امروزین) خود نمایی می کند،دست پلیدی که ایرانیان بسیاری را در مرزهای سیاسی به درد دوری مبتلا کرده است،و خود نگاشته ای استعماری را در مکان یاد بود یکی از پاسبانان ایران  به دیوار نهاده است و شاید هم کیف انگلیسی اختیار را از خود فروخته ای گرفته است !!
گویا شرایط جغرافیایی و نام کشور خود را فراموش کرده است که چنین می نگارد!!
گویا از مرزهای طبیعی ایران بی خبر است،ایرانی که از دیر زمان شامل تمامی ایرانیان سرزمین های زیر است:
جمهوری آذربایجان(اران)
جمهوری ارمنستان
جمهوری گرجستان
سرزمین های اضافه شده به خاک فدراسیون روسیه:داغستان-اوستی شمالی-چچن ستان-اینگوش ستان-قاباردین-بالخارستان
دوم:منطقه خوارزم و فرارود:
جمهوری ترکمنستان
جمهوری ازبکستان
جمهوری تاجیکستان
بخش های ضمیمه شده به جمهوریهای قزاقستان و قرقیزستان
سوم: افغانستان
چهارم:ایران کنونی
پنجم: بخش هایی از مکران و بلوچستان که ضمیمه ی خاک جمهوری پاکستان شده است
ششم:  کردها و دیگر مردمان سرزمین های بخش های تجزیه شده از سوی دولت عثمانی در غرب-ایران زمین-
هفتم:  بحرین
به هر رویی امیدواریم هر چه تند تر این سخن استعماری از پهنه ی دیوار این موزه زدوده شود سخنی  که رییس موزه آن را وعده دادند وآرزومندیم  دیگر شاهد چنین خود رخدادهایی نباشیم.
در پایان زیباست از نام همیشگی خلیج فارس بر سر در مغازه های  گوناگون سخنی گفته شود،امری که مردمان این بخش از سرزمینمان بسیار گسترده تر از سایر شهر ها  اقدام به آن کرده اند و در کنار آبهای نیلگون دریای همیشگی پارس در اندازه ی توان خود از این نام پاسداری می کنند،تا کشورک های زاده ی استعمار را پنداری واحی بر ندارد.
با آرزوی ایرای آباد و سرفراز
22/1/88
پاینده ایران

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید