نوروز
ماهیهای رنگی، سفرههای هفت سین را رنگارنگتر کردهاند
- توضیحات
- دسته: نوروز
- منتشر شده در 29 اسفند 1389
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 8088
در آخرین روزهای سال، اگر به کوچه و خیابان سر بزنید، ماهیهای کوچک رنگی را خواهید دید که در جنب و جوشاند و در کنار گلدانهای رنگارنگ که در یک ردیف صف کشیدهاند و سبزههایی که به نشانه شادی، روبان سرخ بر کمر بسته اند، پیک سبز بهارند و آمدن نوروز را نوید میدهند.
Air Jordan 3 Blue Cement CT8532 400 Release Date 1 | IetpShops , New Balance 327 Moonbeam Leopard , men air max jordan 13 , 4011496719 , Where To Buy
چهارشنبه سوری 1389-بخش دوم
- توضیحات
- دسته: نوروز
- منتشر شده در 25 اسفند 1389
- نوشته شده توسط مهدی شمسایی
- بازدید: 8026
چهارشنبه سوری 1389 - 1
- توضیحات
- دسته: نوروز
- منتشر شده در 25 اسفند 1389
- نوشته شده توسط مهدی شمسایی
- بازدید: 7402
تصاویری که در ادامه می آید،بخش نخست گزارش تصویری چهارشنبه سوری سال 89 در کاروانسرای شاه عباسی ده نمک در سمنان است که به دور از انحراف های پر سرو صدا به شیوه ای زیبا و دل نشین برگزار شد. JuzsportsShops , Achète, vends ou échange les vêtements, chaussures et accessoires que tu ne portes plus ! | Latest Nike Air Force 1 Shadow Trainer Releases & Direct Drops , IetpShops , nike air zoom strong unintelligible rose gold
خوان نوروزی توسط سیزده مستندساز در شبکه دو سیما گسترده میشود
- توضیحات
- دسته: نوروز
- منتشر شده در 25 اسفند 1389
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6949
مجموعه مستند«خوان نوروزی» به کارگردانی 13 مستندساز از برنامههای نوروزی شبکه دو سیماست که در گروه مستند این شبکه به تهیهکنندگی مرتضی ندایی ساخته شده است و در نوروز 1390 هر روز ساعت 30/8 صبح از شبکه دو سیما پخش خواهد شد .
nike air force 1 low uv | Jordan 1 Retro High OG University Blue (PS) - 134 - AQ2664 - nike shox pet print pages for kids free dinosaur
بهاریههای نوروزی 1
- توضیحات
- دسته: نوروز
- منتشر شده در 28 آذر 1389
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 6264
بهاریه یا بهارانه آن دسته از اشعار هستند که سرایندگان ایرانی در وصف نوروز و بهار سرودهاند. بهاریه زیر سروده فردوسی است.
بهاریه حکیم ابوالقاسم فردوسی
بمان تا بیاید همه فرودین
که بفروزد اندر جهان هوردین
زمین چادرسبز در پوشدا
هوا بر گلان سخت بخروشدا
بخواهم من آن جام گیتی نمای
شوم پیش یزدان بباشم به پای
کجا هفت کشور بدو اندرا
ببینم بر و بوم هر کشورا
بگویم تو را هر کجا بیژن است
به جام اندرون این مرا روشن است
کنون خورد باید می خوشگوار
که می بوی مشک آید از کوهسار
هوا پر خروش و زمین پر زجوش
خنک آنکه دل شاد دارد بنوش
همه بوستان ریز برگ گل است
همه کوه پر لاله و سنبل است
به پالیز بلبل بنالد همی
گل از ناله او ببالد همی
شب تیره، بلبل نخسبد همی
گل از باد و باران بجنبد همی
بخندد همی بلبل و هر زمان
چو بر گل نشیند، گشاید زبان
ندانم که عاشق گل آمد گر ابر
که از ابر بینم خروش هژبر
بدرد همی پیش پیراهنش
درخسان شود آتش اندر تنش
بهاریه خیام / دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
بهاریه مولانا / عاشقان این نشان مبارک باد
عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد
عید ار بوی جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عید بنوشت بر کنار لبش
کاین می بیکران مبارک باد
عید آمد که ای سبک روحان
رطلهای گران مبارک باد
چند پنهان خوری صلاح الدین
بوسههای نهان مبارک باد
گر نصیبی به من دهی گویم
بر من و بر فلان مبارک باد
بهاریه رودکی / آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار زینت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه جوان شود
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
چرخ بزرگوار یکی لشگری بکرد
لشگرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نقاط برق روشن و تندرش طبل زن
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار
و آن رعد بین که نالد چون عاشق کثیب
خورشید ز ابر تیره دهد روی گاه گاه
چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب
یک چند روزگار جهان دردمند بود
به شد که یافت بوی سمن را دوای طیب
باران مشک بوی ببارید نو بنو
وز برف برکشید یکی حله قصیب
گنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت
هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب
لاله میان کشت درخشد همی ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضیب
بلبل همی بخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مر او را شده مجیب
صلصل بسر و بن بر با نغمه کهن
بلبل به شاخ گل بر بالحنک غریب
اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد
که اکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب
بهاریه فریدون مشیری / ای دریغ از «ما» اگر کامی نگیریم از بهار...
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار ...
خوش بهحالِ چشمهها و دشتها
خوش بهحالِ دانهها و سبزهها
خوش بحال غنچههای نیمه باز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بحالِ جانِ لبریز از شراب
خوش بحالِ آفتاب ...
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
باده رنگین نمینوشی ز جام
نقل و سبزه در میانِ سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از «ما» اگر کامی نگیریم از بهار...
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
بهاریه هوشنگ ابتهاج (سایه) / بهارا زنده مانی زندگی بخش
بهارا زنده مانی زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش
مگو کاین سرزمین شوره زار است
چو فردا در رسد رشگ بهار است
بهارا باش کاین خون گل آلود
برآرد سرخ گل چون آتش از دود
میان خون و آبش ره گشائیم
از این موج و از این توفان برآئیم
به نوروز دگر هنگام دیدار
به آئین دگر آیی پدیدار
بهاریه حافظ / سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مددخواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیافشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بر دوزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
میای دارم چون جان صافی و صوفی میکند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی
فروردين - سرودهی محمد تقی بهار
- توضیحات
- دسته: نوروز
- منتشر شده در 21 مهر 1389
- نوشته شده توسط Administrator
- بازدید: 5351
هنگام فرودین که رساند به ما درود
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
دریا بنفش و مرز بنفش و زمین بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
اشجار گونهگون و شکفته میانشان
گلهای سیب و آلو، آبی و امرود
بنگر یکی برود خروشان به وقت آنک
دریا، پی پذیرهاش آغوش برگشود