شنبه, 03ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان انوشیروان عادل

نام‌آوران ایرانی

انوشیروان عادل

برگرفته از کتاب «آشتی با تاریخ»، نوشته علیرضا افشاری، صفحه 305 تا 309*

انوشیروان در نزد ایرانیان چنان شهرتی به «داد و دهش» دارد و چنان به حسن تدبیر در جهانگیری شناخته شده که به صورت قهرمانی اسطوره‌ای درآمده است. در عین حال مسلم است که در عهد او سلسله‌ی ساسانیان به حد اعلای عظمت رسید و از برکت همت و دانش او، قانون‌ها، مدون و سازمان‌های کشور، اصلاح گردید و به پیشرفت فرهنگ و هنر، توجه بسیار شد.

خسرو اول ساسانی که به سبب خدمات و کارهای بزرگش پس از مرگ لقب انوشیروان (انوشک روان یعنی روان جاوید) یافت در دوران ولی‌عهدی، مزدکیان را که می‌خواستند کیوس، پسر مهتر قباد (پدر انوشیروان) را که طرفدار ایشان بود به سلطنت برسانند، از میان برداشت. در دوران معاصر تاریخ‌نویسان در ظاهر توده‌گرا که اندیشه‌ی خود را وام‌دار مزدک می‌دانند درباره‌ی این واقعه‌ از هیچ اظهار مبالغه‌ای کوتاهی نکردند و عدل و انصاف بی‌مانند انوشیروان را به سخره گرفتند.(1)

انوشیروان در ابتدای شاهنشاهی، به اصلاح امور لشگری پرداخت و چهار سپهبد را در مرزهای چهارگانه‌ی کشور گماشت. در همین دوران بود که سپاه ایران برای جلوگیری از یورش‌های خانمان‌سوز، قوم‌های وحشی بر تنها گذرگاه طبیعی عبور این هجوم‌گران به سرزمین قفقاز- که جزو قلمروی پادشاهی ایران بود- در حد فاصل کوه و دریا سدی محکم بست و آن را «دربند» ساخت. برخی به اشتباه ساختن این سد را به اسکندر گجستک نسبت می‌دهند و سد سکندرش می‌خوانند. این سد که مرز ایران با انیران در آن منطقه بود، در عصر اسلامی نیز به بارها مورد مرمت قرار گرفت و تا چند قرن کار دفاع از سرزمین‌های ایرانی‌نشین قفقاز را برای مدافعان در برابر هجوم قوم‌های صحراگرد شمالی آسان می‌کرد. این قوم‌های صحراگرد همیشه خطری بالقوه برای ایران و بلکه جهان متمدن آن دوران به‌شمار می‌رفتند به‌طوری که رومیان هم در این زمینه بخشی از هزینه‌های دفاعی ایران را تأمین و به ایران خراج سالانه می‌دادند. یادمان باشد که اگر این دروازه در دوران خوارزمشاهی هم به درستی پاسداری می‌گشت و ایران در آن دوره نیز دارای حکومتی متمرکز و نیرومند همانند عهد ساسانیان بود، قوم‌های مغول و طایفه‌های مجاور آنها به جای ایران و آسیای غربی و جنوبی، با همه‌ی نیروی خود، اروپا را مورد تاخت‌وتاز قرار می‌دادند چنان‌که در همان دوره‌ی ساسانی، شکست قوم آوارز از مرزبانان ایرانی، مسیر آنها را به غرب تغییر داد و آنها به سوی دانوب، بالکان و مرکز اروپا رانده شدند [در ضمن این که در چند سال اخیر تعدادی از نهادهای سیاسی، فرهنگی و آموزشی کشور به هنگام نام بردن از دریای مازندارن به جای نام‌های ایرانی مطرح آن در ایران و جهان- مانند هیرکانی (گرگان)، کاسپین (قزوین)، گیلان، دیلم، تبرستان، آبسکون…- از نام جعلی و مطرود «خزر» - که یکی از همان قوم‌های وحشی بود- استفاده می‌کنند که در هیچ اثر تاریخی و جغرافیایی، از دوران باستان تاکنون از چنین نامی یاد نشده، جای تأمل دارد].

اصلاحات اجتماعی و مالیاتی انوشیروان از زمان داریوش بزرگ تا آن زمان بی‌سابقه بود. او دستور داد همه‌ی زمین‌های کشاورزی را به دقت اندازه گرفته و تعرفه‌ی وصول مالیات ارضی را بر اساس این ممیزی قرار دهند. در زمان او برای آبادی زمین‌های بایر، کشاورزان را با دادن بذر، افزار و جانوران لازم تشویق می‌نمودند که این روش تا پایان سلطنت او ادامه داشت. وی هم‌چنین مالیات سرگزیت (سرانه) را تعیین نمود که بر تمام اشخاص 20 تا 50 ساله تعلق می‌گرفت. از سویی دادوران را مأمور کرد تا مراقبت کنند، مالیات‌ها عادلانه وصول شود.

ریچارد فرای در این‌باره به نکته‌ی ظریفی اشاره دارد: «مدارک در تعیین ارزش شاهنشاهی ساسانی بعد از انوشیروان به صورت بنایی با انتظامات محکم و پادشاه در مقام اعلا در رأس طبقات موافق هستند… نوشته‌های مختلف، وظایف شاه را نسبت به اتباع و اتباع را نسبت به شاه تعیین می‌نمود… صورت خیره‌کننده‌ی جامعه در زمان آخرین ساسانیان، ملتی را نشان می‌دهد که ظاهراً به یک ثبات اجتماعی و مذهبی و سازمان طبقاتی و فرهنگ عمومی رسیده‌اند که در عین حال نطفه‌ی انحطاط در عدم تحرک حاصل از این ثبات به جا مانده است».(2)

ولی شاید بزرگ‌ترین اصلاح وی را بتوان در پدید آوردن طبقه‌ی ورزکان (بزرگان) دانست. انوشیروان برای این‌که قدرت خاندان‌های بزرگ شاهی را محدود کند، با برقراری انتخاب بزرگان در شهرها و روستاها (مانند انجمن‌های شهر و روستا در دوره‌ی حاضر) طبقه‌ی جدیدی از رجال را به نام ورزکان ایجاد نمود که در اداره‌ی شهرها و روستاها نقش داشتند.(3)

انوشیروان، «هون»ها را که بر باختر ایران مسلط شده و برای ایرانیان مزاحمت ایجاد می‌کردند، عقب راند و رومیان را که به نواحی غربی ایران دست‌درازی کرده بودند، در سوریه شکست داد و امپراتوری روم را خراج‌گذار ایران نمود و مرزهای ایران را به دوران داریوش بزرگ رسانید. ادگار ساندرسون تاریخ‌نویس در کتاب ده جلدی خود- شش‌هزار سال تاریخ- در جلد اول صفحه‌ی 303 نوشته است: ژوستی‌نین با امضای چنین قراردادی در حقیقت صلح با ایران را خریداری کرد.

در زمان انوشیروان، کشتی‌های ایرانی از یک‌سو تا کناره‌های خاوری آفریقا و زنگبار و از طرف دیگر تا چین آمدوشد داشته‌اند و چنین می‌نماید که در این آمدوشدها گاهی به استقرار پایگاه‌هایی توجه نموده‌اند. در این رابطه سندهایی در دست است، به ویژه خاطره‌هایی از مسافران چینی که با کشتی‌های ایرانی مسافرت کردند.(4)

گفتنی است در نتیجه‌ی خشک‌اندیشی ظالمانه‌ی دولت بیزانس، هفت نفر از فیلسوفان یونانی به ایران پناه آوردند. انوشیروان این فیلسوف‌ها را به گرمی پذیرفت و چند جلسه شخصاً در مسایل فلسفی با آنان به بحث نشست و وسیله‌ی بورس و تدریس آنان را در دانشگاه گندی‌شاپور فراهم ساخت. پس از مدتی که خواستند به کشورشان برگردند انوشیروان طی یک پیمان رسمی- که در تاریخ بی‌مانند است- دولت بیزانس را واداشت که به آنان آزادی عمل بدهد. ا. جی. براون پس از اشاره به این امر، شگفت‌زده می‌پرسد: «چند نفر پادشاه از هر کشور و در هر زمان که باشد، وقتی یک پیمان با دشمنی نیرومند- پس از جنگی موفقیت‌آمیز- می‌بیدند حاضر می‌شوند برای هفت دانشمند فقیر تبعیدشده، که نه تنها بیگانه بلکه تبعه‌ی یک کشور دشمن بودند، خود را به دردسر بیندازند؟».(5)
برقراری ارتباط مستقیم با مردم و برپایی انجمن‌های هفتگی رسیدگی به شکایت‌های آنان در «باغ‌داد»، فرستادن برزویه- پزشک دانشمند- به هند برای انتقال دانش و فرهنگ آن سامان به ایران و تدوین خدای‌نامک‌ها- که بعدها مورد استفاده‌ی فردوسی بزرگ قرار گرفت- از جمله تلاش‌های انوشیروان عادل و وزیر شایسته‌اش، بزرگمهر به‌شمار می‌رود.
ادوارد گیبن، نویسنده‌ی مشهور کتاب مفصل «انحطاط و سقوط امپراتوری روم» اگر چه چون دیگر نویسندگان دوره‌ی استعمار نتوانسته در مورد ملت‌های خاور بی‌طرفانه قضاوت کند و ایران را با همان چشم که یونان و روم را می‌دید، ببیند، باز در مقایسه‌ی انوشیروان و ژوستی‌نین، بزرگ‌ترین پادشاه روم شرقی، انوشیروان را برتر و بهتر می‌داند.

 

گندی شاپور

ابن‌خلدون عرب می‌نویسد: «و بدان که مابین اممی که اخبار و تواریخ احوال ایشان به ما رسیده است اقوامی که از همه بیش‌تر به علوم عقلیه توجه نموده‌اند همانا دو قوم بزرگ قبل از اسلام یعنی ایرانیان و یونانیان بوده‌اند… اما ایرانیان، اهمیت این علوم عقلیه نزد ایشان به غایت عظیم بوده است و دامنه‌ی آن به غایت وسیع، به مناسبت عظمت و فخامت دولت ایشان و طول مدت سلطنت آنان، گویند که این علوم به یونانیان از جانب ایرانیان منتقل شده است. وقتی که اسکندر دارا بکشت و سلطنت کیانیان را منقرض نمود و بر کتب و علوم ایرانیان که از حد و حصر بیرون بود استیلا یافت و وقتی که مملکت ایران [به دست عرب] مفتوح گردید کتب بسیاری در آن سرزمین به دست ایشان افتاد. سعدبن ‌ابی‌وقاص [سردار لشگر عرب] به عمربن‌الخطاب در خصوص آن کتب، نامه‌ای نوشت و در ترجمه نمودن آن کتب برای مسلمانان رخصت طلبید. عمر به او نوشت که آن کتب را در آب افکنید چه اگر آن‌چه در آنهاست راهنمایی است خداوند ما را به رهنمایی به از آن رهنمایی کرده است و اگر گمراهی‌ است خداوند ما را از شر آن محفوظ داشته است، لهذا کتب را در آب یا در‌‌ آتش افکندند و علوم ایرانیان که در آن کتب بود از میان رفت و به دست ما نرسید».(6)

یکی از نخستین کارهای اردشیر، بنیادگذار سلسله‌ی ساسانیان، این بود که مأمورانی برای گردآوردن اخبار و تألیف‌های علمی به کشورهای دیگر فرستاد و در عین حال سعی کرد تا آن‌چه را هم در داخل کشور متفرق شده بود، جمع نماید. ابن‌ندیم، کتاب‌شناس فرزانه‌ی قرن چهارم در کتاب الفهرست خود پس از بیان این مطلب می‌افزاید که شاپور، پسر اردشیر نیز همین کوشش را دنبال نموده و تمام این کتاب‌ها به پهلوی ترجمه شد. عده‌ای دیگر از شاهان ساسانی نیز همین جست‌و‌جوهای علمی را دنبال نمودند. انوشیروان که خود در فلسفه دست‌کم تا آن اندازه وارد بود که توانست چند جلسه با فیلسوفان یونانی که در نتیجه‌ی تعصب ستم‌گرانه‌ی دولت بیزانس به ایران پناهنده شده بودند، بحث کند در این راه بیش از دیگران تقلا کرد و نتیجه گرفت. ایرانیان ساسانی به ریاضیات، نجوم و پزشکی بیش از دیگر دانش‌ها علاقه داشتند.

صاعد اندلسی در طبقات الامم می‌نویسد: «از خصایص مردم ایران، توجه‌ آنان است به طب و احکام نجوم و علم تأثیر کواکب در دنیای فرودین و آنان را در باب حرکات کواکب ارصاد قدیم بوده و مذاهب مختلف در فلکیات داشته‌اند و یکی از آنها طریقه‌ای است که ابومعشر جعفربن‌ محمدبلخی، زیج خود را بر آن ترتیب داد و در آن زیج گفت که آن، مذهب علمای متقدم ایران و سایر نواحی است… ابومعشر، مذهب ایرانیان را در تنظیم ادوار عالم ستوده و گفته است که اهل حساب از ایران و بابل و هند و چین و اکثر امم که معرفت به احکام نجوم دارند متفقند که درست‌ترین ادوار، دوری است که ایرانیان تنظیم کرده و «سنی العالم» نامیده‌اند و علمای عهد ما آن را «سنی اهل فارس» می‌گویند».

اردشیر، خود در صدد بنیاد دانشگاهی بود که بعدها به دانشگاه «شاپورگرد» یا «گندی شاپور» (در اصل «وه اندو شاه پوهر» به معنی شاپور بهتر از [انطاکیه]» است) معروف شد و مقداری از بررسی‌های مقدماتی را برای این امر آغاز نمود. شاپور، پسر و جانشین وی این بررسی‌ها را ادامه داد و با گردآوردن دانشمندان و کتاب‌های بسیار، دانشگاهی برپا کرد که «به صورت بزرگ‌ترین مرکز علمی جهان درآمد». (7)

از هر کجای جهان دانشمندان و یا تشنگان تحقیق به آن‌جا می‌آمدند بدون آن‌که مواجه با هیچ‌گونه تبعیض نژادی و یا مذهبی بشوند و یا در تدریس و تحقیق، آزادی عمل خود را محدود ببینند. اردشیر و شاپور معتقد بودند که برتری نظامی ایران باید با برتری فرهنگی آن همراه باشد. شاپور می‌گفت: «شمشیرهای ما مرزها را می‌گشاید و دانش و فرهنگ ما قلب‌ها و مغزها را تسخیر می‌کند». همین اصل را تمام شاهنشاهان بزرگ ساسانی خاصه انوشیروان دنبال کرده‌اند. کتاب‌خانه‌ی دانشگاه جندی‌شاپور خود «ساختمانی عظیم بود با 259 اتاق فراخ که در همه‌ی آنها کتاب‌های سریانی، هندی، پهلوی و یونانی در جایگاه‌های مختلف چیده شده بود». براون انگلیسی می‌نویسد هیچ‌گاه نظیر این کتاب‌خانه‌ دیده نشده است. یک جرم بزرگ عرب‌ها این بود که این کتاب‌خانه‌ را به کلی ویران ساختند. مناسب است در همین‌جا به نکته‌ای اشاره شود و آن این است، بعدها هم که دانشگاه الازهر و کتاب‌خانه‌ی قاهره در مصر برپا گشت به دست فاطمیان بود که نهضتی ایرانی محسوب می‌شدند.

الگود می‌نویسد: «قسمت بیش‌تر وضع افتخارآمیز امروز پزشکان را می‌توان به ایران نسبت داد. با چند استثنا، پزشکان در یونان و روم وضع شرم‌آوری داشتند. شاید در طرز فکر خود نسبت به بیمارستان‌هاست که ایرانیان بزرگ‌ترین و مداوم‌ترین میراث را به اروپا بخشیده‌اند. بیمارستان‌های جدید به‌طور مستقیم بر مبانی ایرانی رشد نموده است. نخستین آنها که ما به تفصیل اطلاع داریم از برای جندی‌شاپور است؛ شهری نزدیک اهواز در جنوب ایران… تاریخ بیمارستان، مدرسه‌ی پزشکی و دانشگاه آن به زمان شاپور یکم می‌رسد. شاید ابتدا تدریس در این‌جا به زبان سانسکریت بوده و اسلوب‌های هندی تفوق داشته است… بعد از بسته شدن مدرسه‌ی ادسا در 439 م. عده‌ی زیادی از معلمان یونانی به آن‌جا رفتند و قطعاً اصول یونانی مورد توجه قرار گرفت. از این اختلاط، دانشگاه، یک سیستم مخصوص به خود به‌ وجود آورد به‌طوری که القفطی بعدها نوشته است:‌ «به سرعت در علم ترقی کردند چنان‌که معالجه‌های آنها را بالاتر از یونانیان و هندیان می‌شناختند. به علاوه پزشکان آنها روش‌های علمی دیگران را گرفتند و طبق کشفیات خود آنها را تغییر دادند. به این طریق قوانین پزشکی به‌وجود آوردند و نتیجه‌ی کارهای خود را ثبت نمودند». در این‌جا منتهای کمال پزشکی جدید دیده می‌شود: بررسی اسلوب‌ها و اصول موجود، تغییر آنها از روی آزمایش‌ و انتشار نتایج برای استفاده‌ی دیگران». (8)

آرنولد هم به این موضوع اشاره دارد که: «پادشاه بزرگ، خسروانوشیروان، آن شهر [گندی‌شاپور] را بزر‌گ‌ترین مرکز فکری جهان نمود». او شرح می‌دهد که دانشمندان از هند و یونان و جاهای دیگر در آن‌جا با هم تماس یافتند و به اضافه، شاهنشاه، برزویه، پزشک خود را برای گردآوری کردن کتاب‌های پزشکی به هند فرستاد و چندین کتاب از سانسکریت به پارسی یا سریانی ترجمه کردند (9). پس از حمله‌ی عرب‌ها «آکادمی گندی‌شاپور» (منهای کتاب‌خانه) به عنوان مرکز علمی جهان اسلام به جا ماند تا آن که از قرن سوم هجری به بعد (قرن دهم میلادی) کم‌کم خلیفگان، استادان آن را به بیمارستان‌های بغداد منتقل نمودند و در نتیجه بغداد از گندی‌شاپور پیش افتاد. استاد محمدتقی دانش‌پژوه می‌‌گوید: «دانشمندان دوران نخست اسلام، همه خوشه‌چین آموزشگاه‌های سورستان و ایران‌شهر هستند و از رهگذر فرهنگی، جز به این دو جا پیوستگی نخواهند داشت».(10)

برخی از عالمان صاحب اثر مانند محمد فرزند ‌موسا خوارزمی، ریاضی‌دان نابغه و یوحنا فرزند ‌ماسویه از تربیت‌یافتگان حوزه‌ی گندی‌شاپور بودند کما این که پزشکان معروف ایرانی، خاندان بختیشوع(11) نیز از مردم این شهر بودند. گفتنی‌ است یعقوب‌لیث صفاری گندی‌شاپور را پایتخت خود قرار داد و در آن‌جا هم درگذشت.

از میان دیگر مدارس بزرگ دوره‌ی ساسانیان، مدرسه‌های الرها (اودسا، که به دبستان ایرانیان نیز معروف است)، ریو اردشیر (ری شهر) و مدرسه‌ای دیگر را که در نزدیکی شهر مداین بوده، از حیث کمک مؤثری که به جمع‌آوری و ترجمه و تکمیل دانش‌های ایرانی و هندی و یونانی و سریانی نموده‌اند، می‌توان نام برد.

بله، زمانی که روم به مسیحیت گرایید، فلسفه در آن‌جا قدغن شد و بعضی از کتاب‌های فلسفی را سوزاندند و بعضی دیگر را مخفی کردند و مردم از بحث فلسفی ممنوع شدند زیرا فلسفه را بر ضد شرایع می‌دانستند. این‌گونه بود که تئودوسیوس، مدرسه‌های الرها و نصیبین را بست و یوستی‌نیانوس مدرسه‌ی آتن را تعطیل کرد و دانشمندان و دانش‌پژوهان به گندی‌شاپور پناه آوردند: آزادی علمی در ایران – حتا دین حکومتی- ساسانی بیش از آزادی در قلمرو بیزانس مسیحی بود و مقارن ظهور اسلام نیز، حوزه‌ی علمی گندی‌شاپور، فعال‌ترین مرکز علمی بود و در واقع وجود این مرکز و فعالیت و نشاط فرهنگی و تجربه‌ی علمی مستتر آن بود که زمینه‌ی برپا شدن «بیت‌الحکمه» و حوزه‌ی علمی بغداد را فراهم آورد و تسهیل کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- «ماتریالیست‌های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده‌اند. آن تشبثات بیش از پیش، فقر و ضعف این فلسفه را می‌رساند. یکی از این تشبثات تحریف شخصیت‌هاست. کوشش دارند از راه تحریف شخصیت‌های مورد احترام، اذهان را متوجه‌ی مکتب و فلسفه‌ی خود بنمایند». استاد مطهری.

2- The Heritage of persia، نیویورک، 1963، ص 258.

3- طبق تحقیق کتاب‌خانه‌ی کنگره‌ی آمریکا که در دسامبر سال 1987 به اتمام رسید، انوشیروان ساسانی شاه معروف ایران از سال 531 تا 579 میلادی، 54 روز پیش از نوروز و 4 روز مانده به جشن سده (25 ژانویه در سال 560 میلادی) به بزرگان کشور اعلام کرد که تصمیم گرفته است در هر روستای ایران، لایق‌ترین، منصف‌ترین و راستگوترین برزگر را به عنوان رییس روستا تعیین کند و او را دهگان (دهقان) بخواند و تنظیم امور روستاها، جمع‌آوری مالیات دولت، معرفی سرباز، پرورش اسب و فروش آنها به ارتش را بر عهده‌ی آنها بگذارد و این دهگان‌ها موظفند مداخله‌ی احتمالی مقام‌های دولتی و ارباب‌ها در امور سیاسی روستا را گزارش کنند و بر کنار نمی‌شوند مگر که این درستی و کفایت خود را از دست بدهند. باید سازمانی در دهکده به‌وجود آورند که خودکفا شود و در برابر هرگونه تجاوزی از روستا مسلحانه دفاع کنند. این اقدام نوشیروان ساسانی معروف به دادگر مانند سایر کارهای او از جمله ایجاد قوه‌ی قضایی، تنظیم ضوابط مالیاتی و تأسیس یک  دارالتالیف و دارالترجمه‌ی کتاب‌ها از زبان‌های دیگر به فارسی، از ابتکارهای جالب در زمینه‌ی پیشرفت تمدن بشری به‌حساب آمده است. با وجود این، جانشینان وی که احساسات طبقاتی داشتند اجازه نمی‌دادند، سربازان معرفی شده از سوی دهقانان، جز رسته‌ی پیاده‌ وارد رسته‌های دیگر ارتش شوند و به مقام افسری برسند. افسران ارتش ایران، پس از سلطنت انوشیروان، عمدتا از میان مردان مازندران انتخاب می‌شدند و خانواده و بستگان همین افسران، پس از پیروزی سپاه اسلام، از ایران مهاجرت کردند و به هند رفتند، اما هنوز پس از 13 قرن به ایران و فرهنگ ایرانی وفادار مانده‌اند. «نظام دهقان‌ها» که توسط انوشیروان به‌وجود آمد هسته‌ی مرکزی همه‌ی تلاش‌های استقلال‌طلبانه‌ی ایرانیان در قرون هشتم و نهم میلادی بود که به نتایج مورد نظر هم رسید (ایران، 8 بهمن 1377).

4- الول (J. Ellul) در The Technological Society در Revue Planete، شماره‌ی 12، ص 23.

5- Proceedings of the British Academy، سخنرانی فبریوری 1978، آکسفورد، جلد 8.

6- به نقل از تمدن ساسانی، علی سامی، شیراز، 1342، جلدا، پی‌نوشت 47، ص 126.

7- مایرهف (Max Mayer hof) در The legacy of Islam، آکسفورد، 1931، ص 313.

8- The legacy of Persia، آکسفورد، 1953، ص 311.

9- پی‌نوشت 7، ص 312.

10- معرفی تاریخ نگارش‌های عربی، نشر دانش، سال 4، شماره‌ی 5.

11- آل بختشیوع از خاندان مسیحی مشهور و از مردم گندی‌شاپور بودند که پزشکان بزرگی از میان آنها برخاست. جرجیس پور جبرییل پور بختیشیوع، رییس بیمارستان گندی‌شاپور بود که در سال 148 ه. برای معالجه‌ی منصور، خلیفه‌ی عباسی به بغداد احضار و مورد اعتماد وی واقع شد چنان‌که منصور او را در بغداد نگه‌داشت. او اول کسی بود که آثار پزشکی یونانی را به زبان عربی ترجمه کرد. پسرش، بختیشوع پور جرجیس در زمان اقامت پدر در بغداد، ریاست بیمارستان را عهده‌دار بود. در زمان خلافت مهدی عباسی، برای معالجه‌ی پسرش هادی روانه‌ی بغداد شد. در سال 171 بار دیگر به درخواست هارون‌الرشید که بیمار شده بود به بغداد رفت و به ریاست اطبا منصوب شد. جبرییل پور بختیشوع نیز طبیب جعفر برمکی و هارون‌الرشید و مأمون بود. در زمان مأمون چند بار به زندان افتاد، تا در سال 212 درگذشت.

 

* گفتنی است پیشتر کوتاه شده این نوشتار تحت عنوان «زایش دهقان‌ها» در مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 68 به چاپ رسیده است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید